شرايط و ويژگی‌هاى امام از نظر شیعه و اهل سنت‏

11:21 - 1394/10/28

چکیده: امامت، در نزد شیعه يك مقام و منصب الهى است. همان‌طور كه مقام نبوت، يك مقام و منصب الهى است و خداوند متعال بايد نبى و پيامبر را تعيين كند و هرگز امكان ندارد فردى از طريق گزينش مردم، به مقام نبوت برسد؛ همچنين است، مقام امامت، یعنی هرگز فردى از طريق انتخاب مردم يا انتخاب اهل حل و عقد و دايره شورا به مقام امامت نمى‏‌رسد. چرا که در امام نیز مانند نبی عصمت و علم لدنی و متصل به علم الهی شرط است.

شرایط امام

یکی از بحث‌های مهم بین شیعه و اهل سنت ویژگی‌های شخص امام است؛ ما در این نوشتار خصوصیات لازم در امام را که توسط علمای دو فرقه مطرح شده است را بیان می‌کنیم تا خواننده عزیز بداند که امامت در نزد شیعه بسیار متعالی است و اهل سنت آن‌را بسیار کم ارزش و کاملا زمینی می‌نگردند.

امامت در نزد شیعه
امامت، يك مقام و منصب الهى است؛ همان‌طور كه مقام نبوت، يك مقام و منصب الهى است و خداوند متعال بايد نبى و پيامبر را تعيين كند و هرگز امكان ندارد فردى از طريق گزينش مردم، به مقام نبوت برسد؛ همچنين است، مقام امامت، یعنی هرگز فردى از طريق انتخاب مردم يا انتخاب اهل حل و عقد و دايره شورا به مقام امامت نمى‏‌رسد.
اگر همه مردم جهان در يك انتخاب كاملا آزاد، «مسيلمه كذّاب» را به اتفاق نظر، براى نبوت برگزينند و به پيامبر اسلام(صلى‌اللّه‌عليه‌وآله) يك رأى هم ندهند، دمكرات‏‌ترين روشن‌فكر، نبايد براى چنين گزينشى ارزش قائل شود. در اين مسأله، وراثت، انتصاب از مقام بشرى، انتخاب، غلبه، پيروزى و كانديداتورى، بى‏‌معنى است.

عين همين مطلب، درباره امام، حكم‌فرماست. امامت، واقعيتى در امام هم‌چون‏ عصمت، علم خدادادى و ... است. هم‌چنان كه نبوت، حقيقتى در نبى است و از اين جهت بايد نبى و امام را شناخت و در مردم، نسبت به اين جهت، تشخيصى وجود ندارد، بلكه بايد از طريق خدا به مردم معرّفى گردد. هرگز انتخابات و فضيلت‌‏تراشی‌هاى بى‏‌مبنا و تعيين رسمى به وسيله عوامل داخلى و خارجى، ملاك نيل به اين مقام نيست.
براین اساس شیعه معتقد است عصمت و علم لدنی و متصل به علم الهی از ویژگی‌های امام است و امام کسی است که باید دارای چنین خصوصیاتی باشد.

امامت در نزد اهل سنت
اما دانشمندان و نويسندگان اشاعره و معتزله، نسبت به شرايط معتبر در امام، ديدگاه‌هاى مختلفى دارند كه به بیان مهم‌ترین آن‌ها مى‏‌پردازيم:
محدث بزرگ اهل سنت «مسلم بن حجّاج قشيرى»(متوفى261) در كتاب «صحيح» خود از قول «حذيفة بن يمان» آورده است كه پیامبر اکرم(صلى‌اللّه‌عليه‌وآله) فرمود: «پس از من، پيشوايانى بر سر كار خواهند آمد كه نه در راه من قدم بر مى‌‏دارند و نه روش من را در پيش خواهند گرفت. در ميان ايشان، كسانى برخواهند خواست كه پيكرشان، پيكر آدمى ولى قلب‌شان، قلب شيطان است. من پرسيدم: اى رسول خدا! اگر من با چنين پيشوايانى هم‌زمان بودم، تكليف چيست؟ حضرت فرمود: مطيع و فرمان‌بردار پيشوا باش؛ اگر چه پشتت را به تازيانه بيازارند و مالت را به يغما ببرند».[1]
و نيز از «ابن عباس» نقل كرده است كه رسول خدا(صلى‌اللّه‌عليه‌وآله) فرمود: «اگر كسى از امام و پيشوايش، چيزى ناخوشايند ببيند، بايد بردبار باشد؛ زيرا اگر به اندازه يك وجب از جماعت مردم كناره بگيرد و در آن حال، بميرد، مرگش، مانند دوران جاهليت است».[2

بر اساس اين گزارش، چنين استنباط مى‏‌شود كه فسق و فجور و ظلم و بيدادگرى، مانع امامت نيست. پس در امام، عدالت و دادگرى، معتبر نيست، بلكه هر فاسق و فاجرى، اگر امام بشود، اطاعتش بر مردم لازم است.

قاضى «ابو بكر باقلانى»(متوفى403هـ.ق) از متكلمان برجسته اشاعره، در خصوص شرايط احراز منصب خلافت و چگونگى عزل او، سخن قابل تأملى دارد. وى در به دست آوردن خلافت، سه شرط و ويژگى شخصيتى را معتبر مى‏‌داند:
1. قريشى بودن.
2. برخوردارى از علم و آگاهى در حد يك قاضى.
3. وقوف بر تاكتيك‌هاى جنگى و اداره سپاه و توانايى حفظ مرز و صيانت مركز و انتقام از ستم‌گر.[3]
وى در خصوص عزل خليفه و امام مى‏‌گويد: امام، هرگز با غصب اموال، كشتار مردم و نفوس محترم و عدم اجراى حدود، از مقام و منصب خود بر كنار نمى‏‌شود، بلكه [در چنين شرايطى تنها] وظيفه امت اين است كه او را نصيحت كنند و وى را بترسانند و خود نيز در گناه و تعدى، از وى فرمان نبرند.[4]
از اين گفتار نيز به وضوح استنباط مى‏‌شود كه از نظر اهل سنت، عدالت و دادگرى، نه شرط احراز مقام خلافت و امامت و نه ضامن بقاى اين منصب مى‌‏باشد. بنابراين، شخص فاسق نيز مى‌‏تواند امام باشد.

قاضى القضات «عبد الجبّار همدانى»(متوفى415) از دانشمندان بزرگ معتزله، نسبت به شرايط امام، بينش متعاد‌ل‌ترى دارد. وى سه شرط عمده علم، عدالت و پارسايى و شجاعت را معتبر مى‌‏داند:
الف) امام بايد عالم باشد؛ به اندازه‌‏اى كه بتواند به اقوال علما مراجعه و قول ضعيف را از قوى تشخيص بدهد.
ب) امام بايد در حدّ اعلايى از پارسايى و عدالت باشد؛ و الّا نمى‌‏تواند عهده‌‏دار قضاوت و مجرى حدود اسلامى باشد.
ج) امام بايد شجاع باشد؛ و اگر چنين نباشد، نمى‌‏تواند سپاه اسلام را سامان بدهد و مرزهاى اسلامى را حفظ و با كفّار، جهاد كند.[5]
بنابراين، قاضى عبد الجبار معتزلى، بر خلاف باقلانى، شخص فاسق و فاقد پارسايى و عدالت را امام نمى‌‏داند.

«ابو القاسم زمخشرى»(467- 538) از مفسّران و دانشمندان معروف اهل سنت، در تفسير كشاف معتقد است كه امامت ظالم و فاسق، به حكم قرآن و نصّ آيات قرآنى، جايز نيست. ايشان در مقام تفسير آيه: «وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهِيمَ ...»[بقره/124] دلايلى مى‏‌آورد مبنى بر اين كه شخص ظالم و خطاكار، شايسته مقام امامت نمى‏‌باشد.[6]

«سعد الدين تفتازانى» از متكلمان معروف اهل سنت نیز در خصوص شرايط امام و ارزش مقام امامت می‌گوید: «فسق و فجور و گناه و آلودگى، موجب عزل و بركنارى امام نمى‌‏گردد...».[7]

مرورى بر آن‌چه از دانشمندان اهل سنت از مشرب‌هاى گوناگون كلامى و سده‌‏هاى مختلف در فرهنگ اسلامى گزارش شد، نشان مى‌‏دهد كه آنان بر مبناى تصوير تقليل‏‌گرايانه خود از منزلت و نقش امامت، در خصوص شرايط امام و ويژگی‌هاى شخصيتى او براى منصب امامت، سخت‏‌گيرى ندارند و حداقل شرايط را به ميان مى‏‌آورند و در پاره‏‌اى از شرايط كه فقدان آن‌ها مى‏‌تواند تباهى و فساد امام و امت را سبب شود، مورد توجه قرار نمى‏‌گيرد؛ نه علم عارى از خطا در فهم آموزه‏‌ها، معارف و احكام الهى، مورد تأكيد است و نه تقوا و عدالت برخاسته از عصمت و گناه گريزى، مورد توجه است.
سهل‏‌گيرى دانشمندان اهل سنت در خصوص شرايط احراز و حفظ منصب امامت و خلافت را با توجه به دو نكته، مى‏‌توان تحليل كرد. اولا: تصور تحويلى‏‌نگرانه آن‌ها اقتضا نمى‏‌كند كه در اوصاف و ويژگی‌هاى امام، بيش از اين، سخن گويند. ثانيا: گرايش شايسته‏‌سالارى در رهبريت و مديريت كه امروزه نزد دانشمندان مديريت، امرى بديهى و غير قابل انكار است، در جامعه‏‌اى كه حاكمان آن، نه بر اساس شايستگى، بلكه بر اساس غصب و به نام خلافت پيامبر، به قدرت مى‏‌رسند، كم‏‌رنگ مى‏‌شود و دانشمندان نيز در چنين فرهنگى، بر اصول و مبانى شايسته‏‌سالارى در رهبريت جامعه دينى، پافشارى نمى‏‌كنند. در اين‌جاست كه اهميت تأكيد دانشمندان شيعه بر مسأله عصمت امام، مشخص مى‏‌شود.[8]
------------------------------------------------------------
پی‌نوشت
[1]. صحيح مسلم، ج 3، باب الامر بلزوم الجماعة، ص 1173، حديث 1847.
[2]. همان، ص 1174، حديث 1849؛ احمد بيهقى، سنن الكبرى، ج 12، ص 293.
[3]. أبو بكر باقلانى، تمهيد الاوائل، ص 471.
[4]. همان، ص 478.
[5]. عبد الجبار معتزلى، شرح الاصول الخمسة، ص 750- 751؛ همو، المغنى فى التوحيد و العدل، ج 20 (قسم اوّل)، ص 210 به بعد.
[6]. جار اللّه محمود بن عمر زمخشرى، الكشاف عن حقائق غوامض القرآن، ج 1، ص 184.
[7]. احد فرامرز قراملكى، «تفتازانى»، دانشنامه جهان اسلام، ج 6.
[7]. برگرفته از امامت پژوهى(بررسى ديدگاههاى اماميه، معتزله واشاعره) ص: 67-80.

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
8 + 5 =
*****