چکیده: مقداد بن اسود، از اولین مسلمانان و بزرگان صحابه پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) به شمار میآید. وی پس از رحلت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) در راه دفاع از امام علی (علیهالسلام) تلاش فراوانی نمود.
مقداد در سال شانزدهم عامالفیل یعنی 24 سال قبل از بعثت، به دنیا آمد. نام پدرش عمرو بود و به دلیل همپیمانی عمرو با طایفه معروف «کنده» که در سرزمین حضرموت از نواحی یمن میزیستند، گاهی مقداد را حضرمی و یا کندی میخوانند.[1]
مقداد دو دفعه هجرت کرد و به همین جهت از او با عنوان «هاجر الهجرتین» یادکردهاند. یک بار در اوایل بعثت بهفرمان پیامب(صلیاللهعلیهوآله) گروهی از مسلمانان که از شدّت سختگیری دشمنان به ستوه آمده بودند به کشور حبشه پناهنده شدند و مقداد نیز آنان را همراهی کرد. وی پس از مدّتی به مکّه برگشت و در مکّه همراه رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) بود تا جریان هجرت پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) به مدینه پیش آمد و این بار به مدینه هجرت کرد.
شرکت در جهاد
یکی از افتخارات این سرباز رشید اسلام، حضور در غزوات و رشادت و شجاعت کمنظیر او در دفاع از آیین نوپای اسلام است. وی در غزوات مهمی چون بدر و احد شرکت داشت. وی در جنگ بدر سوارهنظام بود و با کمال شهامت و دلاوری بر دشمنان حمله میکرد و در جنگ اُحد نیز جزء تیراندازان سپاه اسلام بود.[3] مقداد در سایهی ایمان به خداوند و پرهیزکاری به جایی رسید که نبی گرامی اسلام(صلیاللهعلیهوآله) درباره او فرمودند: «مقداد از ماست. خداوند با دشمن او دشمن و با دوستان او دوست است».[4]
دفاع از ولایت
پس از رحلت رسول گرامی اسلام(صلیاللهعلیهوآله) حوادثی رخ داد که باعث تمایز مؤمنان واقعی از دیگران شد. عدهای از مهاجرین و انصار در «سقیفه بنی ساعده» گرد هم آمدند و ابوبکر را به عنوان خلیفه و جانشین پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) برگزیدند و بیعت خود را در روز «غدیر خم» به فراموشی سپردند. بعد از این ماجرا، تنها تعداد اندکی از مسلمانان به امیرالمومنین(علیهالسلام) وفادار ماندند و با ابوبکر بیعت نکردند. این گروه در موقعیتهای مختلف، مقام و منزلت حضرت را به خلفا و همراهانشان یادآور میشدند و به اذن امامشان از هرگونه اقدامی که منجر به درگیری شود، خودداری میکردند و در طول 25 سال خانهنشینی امیرالمومنین(علیهالسلام) همواره در تمام سختیها، یار و مطیع فرامین ایشان بودند و مقداد هم از آن جمله بود.[5]
مقداد در جریان شورای شش نفرهای که خلیفه دوم برای تعیین خلیفهی بعدی، معین کرده بود، وقتی عبدالرحمن بن عوف به امیرالمومنین(علیهالسلام) گفت: «در صورتی با تو بیعت میکنم که از کتاب خدا و سنت پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) و روش شیخین پیروی کنی». و امیرالمومنین(علیهالسلام) تنها دو مورد اول را پذیرفت، مقداد به عنوان اعتراض رو به عبدالرحمن کرد و گفت: «به خدا سوگند، کسی را که به حق و عدالت قضاوت میکرد را ترک کردید». سپس ادامه داد: «هیچ فرد و خاندانی را ندیدهام که بعد از پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) خود، مانند اهلبیت(علیهمالسلام) اینطور مظلوم و ستمدیده واقع شوند».[6]
مقداد پس از انتخاب خلیفه سوم در مسجد گفت: «از قریش در شگفتم که خلافت را از خاندان پیامبرشان دریغ داشتند با اینکه پسر عموی پیامبر خدا(صلیاللهعلیهوآله) در میان آنان اولین مؤمن است. او داناترین مردم و فقیهترین ایشان در دین خدا میباشد و کسی است که در راه اسلام بیش از همه رنج برد. وی بهتر از دیگران به راه راست هدایت میکند. به خدا قسم خلافت را از هدایتکننده و هدایتیافتهی پاک و پاکیزه ربودند و نه اصلاحی برای امت خواستند و نه حقی در مذهب، لیکن آنان دنیا را بر آخرت برگزیدند».[7]
مقداد، همواره یار و یاور امیرالمؤمنین(علیهالسلام) بود و زندگی خود را با سعادت سپری نمود. او که در اواخر عمر در «جرف» [منطقهای در يك فرسنگی مدينه] سکونت داشت، در سال 33 هجری در حالی که هفتاد سال از عمر با برکتش میگذشت، به دیدار حق شتافت.[8] مسلمانان پیکر مطهرش را به مدینه آوردند و در قبرستان بقیع به خاک سپردند.
________________________
پینوشت
[1]. سیمای مقداد، محمد محمدی، بیجا، بیتا،ص 23و13.
[2]. قاموس الرجال، عبدالله مامقانی، بیجا، بیتا، ج 9، ص114.
[3]. طبقات الکبری، ابن سعد، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1410، چاپ اول، ج3، ص120، المغازی، واقدی، تحقیق مارسدن جونز، مکتبه الاعلام الاسلامی، 1414، ج1، ص243.
[4]. الاختصاص، شیخ مفید، جامعه مدرسین قم، ص223.
[5]. تاریخ یعقوبی، ترجمه ابراهیم آیتی، تهران، ج1، ص524.
[6]. تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، چاپ دوم، 1362ش، ج5، ص2074.
[7]. تاريخ يعقوبى، همان، ج2، ص55-54.
[8]. ابن اثیر، عزالدین ابوالحسن علی بن محمد؛ أسدالغابه، تحقیق محمدابراهیم البنا، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، 1970م.، ج5، ص254.