خواستگارم دیگه نیومد لذا احساس ضعف میکنم

01:51 - 1391/11/25
حتی یكبار برای خواستگاری اجازه دادیم خانواده‌ای برای كسب تجربه هم كه شده بیان، ولی با اولین بار كه من با اون آقا پسر حرف زدم دیگه نیومدن و همین موضوع مزید بر علت شد...
شکست در عشق

من دختری بیست و دو ساله هستم كه لیسانسمو گرفتم و دارم برای كنكور ارشد میخونم. راستش مشكل من اینه كه خودمو باور ندارم! راستش هر وقت به ازدواج و زندگی مشترك فكر میكردم همیشه اونطوری تصور میكردم كه باید حتما اونقدر بزرگ بشم و تصمیم به ازدواج بگیرم كه تمام مسائل رو درك كنم و قوه تصمیم‌گیریم قوی شده باشه و به هین دلیل همیشه درس خوندن رو بهونه قرار میدادم

و الانم به بهانه كنكور ارشد از زیر بار خواستگار فرار میكنم، چون فكر میكنم به اون بلوغ فكری كه باید نرسیدم تا بخوام برای یك عمر زندگی آیندم تصمیم بگیرم و از طرفی فكر میكنم كه نمیتونم طرفم رو خوشبخت كنم و توقعاتی كه یك مرد از همسرش داره رو برآورده كنم!

آخه با توجه به شرایط امروز جامعه ما، انسان اگه فكور و آگاه نباشه و همه چی رو در نظر نداشته باشه خیلی زود دچار شكست و سقوط میشه، مخصوصا در امر ازدواج! آخه از طرفی دوست دارم طرف مقابلم هم همینطوری هدفمند و باهوش باشه و درك كنه و از طرفی وقتی خودم در شرایطش قرار میگیرم احساس كوته فكری میكنم و قادر به تحلیلش نیستم!

البته گاهی اوقات نیاز به اینكه یك نفر دیگه باید در كنارم باشه و جای خالی حمایتش رو حس میكنم ولی خیلی زودگذر و تحت شرایط خاصیه و تقریبا بیشتر اوقات وقتی كه فكر میكنم میبینم حوصله‌اش روندارم و نمیتونم!

در دوران دانشجوییم هم با پسری نبوده‌ام كه بسنجم ببینم نیازهای یك مرد چه چیزایی هست و من قادر به برآوردن آنها هستم یا نه! و حتی یكبار برای خواستگاری اجازه دادیم خانواده‌ای برای كسب تجربه هم كه شده بیان، ولی با اولین بار كه من با اون آقا پسر حرف زدم دیگه نیومدن و همین موضوع مزید بر علت شد كه من فكر كنم حتما یك موردی دارم و هنوز خیلی كوچیكم و نمیتونم یك زندگی موفق داشته باشم!حال از این طریق خواستم از شما كمك بخوام كه منو راهنمایی كنید. ممنون از شما

***جواب:

سلام

شما گفتید : با توجه به شرایط امروز جامعه ما، انسان اگه فكور و آگاه نباشه و همه چی رو در نظر نداشته باشه خیلی زود دچار شكست و سقوط میشه، مخصوصا در امر ازدواج

با توجه به این مطلب فکر می‌کنم مشکل از این نیست که شما خود رو باور ندارید یا به بلوغ فکری نرسیدید بلکه مشکل از اینه که شما از ازدواج کوهی درست کردید که کمتر کسی می‌تونه از اون بالا بره

من دقیقا نمی‌دونم شما چه چیز ازدواج رو مشکل می‌دونید اما حدس می‌زنم طرز فکر شما اینه که در زمینه انتخاب همسر یا تعامل با او در زندگی مشترک باید همه جانبه نگرانه حرکت کنید وگرنه دچار مشکل شده و در زندگی شکست خواهید خورد

اگر این طوره عرض می‌کنم : انتخاب همسر و تشکیل زندگی هم می‌تونه بسیار آسان باشه به حدی که افراد کم توان هم درش به مشکل نمی‌خورن، و هم می‌تونه بسیار سخت باشه که افراد پر توان هم در گیر و دارش کم بیارن

اگر انتخاب همسر درست انجام بشه یعنی طرفین به هم بخورن و تناسبهای لازمه فکری اعتقادی اخلاقی رفتاری رو داشته باشند و صفات و شرایط مهمی که هرکدوم لازم می‌دونن در طرف مقابلشون باشه، و بعد ازدواج هم اصل رو بر عشق و محبت بذارن نه بر اساس توقع داشتن و دستور دادن به دیگری، و همچنین طرفین بعد ازدواج فکرشون این باشه که به جای عیب گیری از همدیگه تا جایی که می‌شه به هم کمک کنند و حتی اگر لازم شد بخاطر همسری که دوستش دارن کوتاه بیان، اون زندگی از هر اسونی اسون تره به حدی که اگر یکیشون هم کم اورد اون یکی دربست در خدمتشه

اما اگر مناسب هم نباشند و اختلافات زیاد فکری اعتقادی اخلاقی رفتاری داشته باشند هرچند که قبل ازدواج عاشق هم باشند بعد ازدواج نه تنها بینشون عشق پایدار به وجود نمیاد بلکه عشق اولیه هم ممکنه از بین بره و در نتیجه زندگیشون سخت می‌شه، بلکه اگر مناسب هم باشند و حتی عشقشون هم پایدار باشه اما زندگی رو بر اساس عشق و محبت پایه گذاری نکنند یعنی بخوان از هم حساب کشی کنند و توقعات زیادی از طرفشون داشته باشند یا اینکه دائما بهش دستور بدن و او رو ملزم کنند که مو به مو اجراش کنه در این صورت زندگی به اداره و پادگان بیشتر شبیهه تا زندگی مشترک زن و شوهر

به عبارت دیگه اگر زن و شوهر تعاملشون با همدیگه بعد ازدواج بر اساس اونی باشه که دلشون می‌گه و می‌خواد زندگیشون بسیار خوب و گرم و اسون می‌شه چون نه توقعی هست نه دستوری و الزامی، که یکی طرفین بگه من می‌ترسم کم بیارم، اما اگر اساس رو بر حقوق طرفین و بایدها و نبایدها بگذارند در این صورت زندگیشون بسیار سخت می‌شه چون انسان دوست داره توی خونه راحت باشه و کسی بهش نگه چه کار کن و چه کار نکن اما در صورتی که دائما مجبور باشه بخاطر اینکه بهش دستور می‌دن یا توقع دارن کارهای مختلفی انجام بده زندگی براش بسیار سخت و تلخ می‌شه

شاید بگید: برفرض که من این حرف رو قبول کنم از کجا معلوم که طرفم اینو بپذیره و زندگی رو با توقعات و دستوراتش بر من سخت نکنه جوابش اینه که: اگر انتخاب شما درست باشه و عشق پایدار بین شما ایجاد بشه، خودش سبب می‌شه که هرکدومتون بدون اینکه طرف مقابل کاری رو بخواد براش انجام می‌دید و اصلا نوبت به این نمی‌رسه که اون طلب کنه و اگرم بر فرض یکی از شما کاری رو که همسرش دوست داره انجام نداد طرف مقابل بخاطر گل روی همسر از درخواست کردن صرف نظر می‌کنه

و حتی توقع انجامش رو هم از او نداره، مگر اینکه فکرش این باشه که انجام فلان کار وظیفه طرف مقابله و لذا ازش توقع داره که انجامش بده که در این صورت باید بهش تذکر داده بشه که این فکر درست نیست چون زندگی مشترک برای ایجاد ارامش و رضایتمندی در طرفینه و اگر قرار باشه که هرکس بر اساس حقوقی که داره به طرف مقابل دستور بده یا بدون اینکه حقی داشته باشه از طرفش توقع انجام کاری رو داشته باشه زندگی به کام طرف مقابل تلخ می‌شه علاوه بر اینکه ممکنه طرف هم بخواد مقابله به مثل کنه که در این صورت اختلاف و دعوا بالا می‌گیره و زندگی رو به خراب شدن می‌ره

بنابر این مشاهده می‌کنید یک ازدواج خوب نه تنها کوهی نیست که بالا رفتنش دشوار باشه بلکه راهی است که انسان با عشق و علاقه با کمک همراهی طی می‌کنه که در زمان ناتوانی دست انسان رو می‌گیره و معلومه که رفتن به سمت این ازدواج نه تنها ترس نداره بلکه شوق هم داره

شاید بگید: این‌ها درسته اما خیلی ایده الیه و کدوم زن و شوهری پیدا می‌شن که این طور باشند جوابش اینه که: من ملاک سختی و آسونی زندگی رو گفتم که شما متوجه بشید این طور نیست که ازدواج در همه مواقع سخت و به منزله کوه باشه البته در باره واقعیت موجود حق با شما است، ازدواج آسانی که تصویر کردم شاید به صورت کامل در زندگی‌های موجود زیاد نباشه و توقع ایجادش هم شاید درست نباشه

اما به صورت نسبی ممکنه ایجاد بشه یعنی به هر مقدار که همسران بر اساس عشق و محبت پیش برن و تفکر توقع داشتن از طرف مقابل و دستور دادن به او رو کنار بذارن زندگیشون خوب و لذت بخش می‌شه و هرچقدر هم که بر اساس حق و حقوق با هم تعامل کنند زندگیشون سخت می‌شه، پس اونی که می‌خواد زندگیش از رضایتمندی بیشتری برخوردار بشه باید به هر مقدار که می‌تونه اخلاق و عشق و محبت رو در زندگی حاکم کنه و تفکر توقع داشتن رو در طرف مقابل از بین ببره،

البته همون طور که اشاره شد به صورت کامل نمی‌تونه ایجادش کنه که یک زندگی لذت بخش صد درصدی درست کنه اما به صورت نسبی این کار قابل انجامه پس خوبه نهایت تلاشش رو بکنه و به هر مقداری تونست برسه راضی بشه و خدا رو شکر کنه نه اینکه با دیدن نیمه خالی لیوان و مقداری که بهش نرسیده ناراحتی بهش غلبه کنه و خوشیهاش رو تحت الشعاع قرار بده و در نتیجه زندگیش تلخ بشه

موفق باشید

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
12 + 1 =
*****