چکیده:روایتی که میگوید حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) از دست آنها ناراضی بود تا از دنیا رفت در معتبرترین کتب اهل سنت واردشده است که به اعتراف خودشان بههیچعنوان نمیتوان به اسناد این روایت خدشه وارد کرد در عین حال، آن روایت اهل سنت که بیان میکنند حضرت از آنها راضی شده است روایتی ضعیف و غیر معتبر و راوی آنهم، از طرف علماء اهل سنت همانطور که بیان شد، تضعیفشده است.
وقتیکه پیامبر خدا(صلیاللهعلیهوآله) وارد جنگ با قبیله بنینضیر، شد آنها با پذیرفتن واگذاری زمینهایشان به پیامبر از ادامه جنگ منصرف شدند و رسولخدا(صلیاللهعلیهوآله) هم این را پذیرفت. بدین ترتیب مقدار زیادی از زمینهای قبیله بنینضیر یهود بدون جنگ و خونریزی به دست مسلمانان افتاد که اینگونه غنائم را «فیء» میگویند که به عنوان غنیمت به مسلمانان و جنگجویان مسلمان تعلق نمیگیرد، لذا خداوند عالم با نزول آیه، تکلیف آن را به خود پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) واگذار کرده است «مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَىٰ فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبَىٰ وَ الْيَتَامَىٰ وَ الْمَسَاكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ [حشر/7] آنچه را که خداوند به پیامبرش داده، از اموال اهل این آبادیهای (کافران) از آن خدا و رسول خدا و خویشاوندان نزدیک (او) و یتیمان و فقرا، و در راه ماندگان(از بنیهاشم) میباشند».
این آیه بخشی از اموال پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) را بیان کرده است، این آیه میفرماید که بخشی از آن را به «ذی القربی» اعطا کن. وقتیکه این آیه نازل شد، رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) دخترش فاطمه(سلاماللهعلیها) را طلبید و فدک را به او بخشید.[1]
حکم و حدود فدک
«شیخ شهابالدین حموی شافعی» از علمای اهل سنت در «معجم البلدان» مینویسد: «فدک ملکی است که اختیار آن را خدا به پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) واگذاشته است و ایشان آن را به امر خدا به دخترش فاطمه بخشیده است. حضرت فاطمه(سلاماللهعلیها) فرمود: «قطعاً رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) آن را به من بخشیده اما ابوبکر گفت: باید برای آن شاهد بیاوری ...![2]
سیوطی از مفسیرن اهل سنت در تفسیرش «الدرالمنثور» از ابوسعید خدری نقل کرده است که گفت: «هنگامیکه آیه شریفه، «وَ آتِ ذِی القُربَی» نازل شد، رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) فاطمه(سلاماللهعلیها) را صدا زد و فدک را به او بخشید. او با همین سند از قول ابنعباس هم نقل کرده که گفت: «هنگامیکه این آیه شریفه نازل شد، رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) فدک را ملک قطعی و شخصی فاطمه(سلاماللهعلیها) قرارداد».[3]
«حافظ ابوالقاسم حسکانی» از علمای اهل سنت در «شواهد التنزیل» از ابوسعید خدری نقل کرده که: «وقتی آیه «وَ آتِ ذِی القُربَی حَقَّهُ» نازل شد، پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) فاطمه را صدا زد و فدک و اطرافش را به او عطا کرد و فرمود: «این تقسیمی است که خدای تعالی برای تو و نسل تو قرار داده است».[4]
استاد «عبدالفتاح عبدالمقصود» نیز از علمای اهل سنت میگوید: «رأی در مورد فدک این است که فدک ملک خالص رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) بود جایز است که در ملک حضرت باقی مانده باشد، تا هنگام وفاتش و همچنین ممکن است که قبل از وفاتش آن را به فاطمه(سلاماللهعلیها) بخشیده باشد...» و نیز میگوید: «مسلماً سرزمین فدک، هدیه باشد یا میراث، حق خالص و مسلم فاطمه زهراء(سلاماللهعلیها) است، و جای هیچ بحثی در مورد آن باقی نیست».[5]
بنابراین، نزد علمای اهل سنت مسلم بوده است که فدک را پیامبر خدا(صلیاللهعلیهوآله) طبق دستور خداوند عالم، به دخترش فاطمه(سلاماللهعلیها) اعطا کرده است.
اما بعد از رحلت پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) وقتیکه ابوبکر به خلافت رسید، آن را از دست فاطمه(سلاماللهعلیها) گرفته و آن را غصب کرد. حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) به ابوبکر فرمود: «ارث من از پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) را بازگردان» ابوبکر گفت: «اثاث خانه را میخواهی یا زمینهای زراعی و باغهای پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) را؟» حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) فرمود: «هر دو را، من اینها را از پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) ارث میبرم همچنان که دختران تو، بعد از مردنت از تو ارث میبرند» ابوبکر گفت: «ما تَرَک پیامبر صدقه است» و از پرداخت حق آن حضرت خودداری کرد.[6]
«ابن حجر» در «صواعق المحرقه» مینویسد: «مسلم است که ابوبکر فدک را به زور از فاطمه گرفت».[7]
«صحیح مسلم و صحیح بخاری» از عایشه نقل کردهاند که «فاطمه(سلاماللهعلیها) ارث خود را _ که فدک بود و پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) آن را به او بخشیده بود و ابوبکر آن را از او گرفته بود _ درخواست کرد. ابوبکر از دادن آن ابا کرد. بدینوسیله فاطمه(سلاماللهعلیها) از ابوبکر خشمگین شد و او را طرد کرد و با وی سخن نگفت تا از دنیا رفت و فاطمه(سلاماللهعلیها) بعد از وفات پیامبر شش ماه زندگی کرد و هنگامیکه فوت نمود، همسرش علی(علیهالسلام) او را شبانه دفن کرد و به ابوبکر خبر نداد و خود بر او نماز خواند».[8]
با اینکه این روایت، در منابع مهم اهل سنت مانند صحیح بخاری وارد شده است که حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) از دست خلیفه اول و دوم خشمگین بود؛ اما عدهای از علمای متأخرین از این روایت اینگونه جواب دادهاند که بله درست است که فاطمه زهرا(سلاماللهعلیها) از دست آنها خشمگین و ناراضی بود، ولی در آخر عمرش از آنها راضی شد و روایتی از شعبی اینگونه آوردهاند: «هنگامیکه فاطمه بيمار شد ابوبكر براى كسب رضايت نزد وى آمد و اجازه خواست تا او را ملاقات كند، علی(علیهالسلام) به فاطمه(سلاماللهعلیها) فرمود: ابوبكر براى ملاقات اجازه مىخواهد فاطمه فرمود: «آيا شما دوست داريد وارد شود؟» علی فرمود: آری، پس فاطمه اجازه داد. ابوبكر وارد شد و جوياى كسب رضايت فاطمه بود. ابوبكر گفت: به خدا سوگند خانه و زندگی و مال و ثروتم و خويشانم را ترك نكردم، مگر براى به دست آوردن رضايت و خوشنودى خدا و رسول و شما خاندان پيغمبر. پس فاطمه از وى راضى شد».[9]
نقد و بررسی:
این سؤال پیش میآید که مگر آنها چگونه عمل کردهاند که فاطمه زهرا(سلاماللهعلیها) بانوی اول اسلام و کسی که «سیده نساءالعالمین» است از آنها خشمگین و ناراحت شده است؟ فرض بگیریم که بله درست، در آخر عمر حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) از آنها راضی شده است (که هیچگاه چنین نبوده است) اما سؤال اساسی این است که چرا باید آنها کاری کنند که بضعة الرسول از آنها رنجیدهخاطر شود؟ آیا روایات فراوان از فریقین وارد نشده است که خشم فاطمه خشم رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) و خشم رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) خشم خداست؟! چرا باید کاری کرد که خشم فاطمه(سلاماللهعلیها) و خشم رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) و خشم خدا برانگیخته شود؟ آیا کسی که خشم خدا را باعث شود موجب کفر و الحاد او نمیشود؟
حال به جواب اصلی میپردازیم:
وقتیکه علمای اهل سنت دیدند که با این روایت صحیح السندی که در معتبرترین کتب آنها وجود دارد، اصل خلافت و جایگاه خلفای آنها را بهشدت زیر سؤال میبرد دست بهکار شدند تا از این روایتی که در صحیح بخاری و صحیح مسلم وجود دارد جوابی دست و پا کنند، لذا آنها یک روایت جعلی از شعبی آوردهاند. که بههیچعنوان این روایت درست نیست.
اولاً: سند روايت مرسل است؛ چراکه شعبى از تابعين است و خود شاهد ماجرا نبود.
ثانياً: بر فرض اینکه مرسلات تابعى مورد قبول باشد، باز هم نمىتوان روايت شعبى را پذيرفت؛ زيرا شعبى از دشمنان امیرالمومنین(علیهالسلام) و ناصبى بوده است؛ چنانچه بلاذری و ابو حامد غزالى به نقل از خود شعبى مىنويسند: «در شهر بصره همراه عدهاى بر حجاج وارد شديم، گروهى از قاريان مدينه از فرزندان مهاجر و انصار كه «ابوسلمه بن عبدالرحمن بن عوف» نيز در جمع آنان بود، حضور داشتند. حجاج با آنان مشغول گفتگو بود، يادى از علی بن ابیطالب(علیهالسلام) كرد و از او بدگويى نمود و ما نيز به خاطر رضايت حجاج و در امان ماندن از شرّ او از علی بدگويى كرديم ....».[10]
آيا روايت يك ناصبى مىتواند براى ما حجت باشد؟
ثالثا: در روایتی که در صحیحین وارد شده است که فاطمه زهرا(سلاماللهعلیها) از دست آنها ناراضی نبود تا اینکه از دنیا رفت؛ عبارت «حتی توفیت فاطمة» قید ندارد که بعداً حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) از آنها راضی شده باشد. سیاق روایت میرساند که حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) بههیچ عنوان از آنها راضی نشده تا از دنیا رفته است.
رابعا: روایتی که میگوید حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) از دست آنها ناراضی نبود تا از دنیا رفت، در معتبرترین کتب اهل سنت وارد شده است که به اعتراف خودشان بههیچ عنوان نمیتوان به اسناد این روایت خدشه وارد کرد درحالیکه روایتی را که بیان میکنند حضرت از آنها راضی شد، روایتی ضعیف و غیر معتبر و راوی آنهم، از طرف علمای اهل سنت همانطور که بیان شد، تضعیف شده است.
در نتیجه: اینکه حضرت زهرا(سلاماللهعلیه) از دست آنها خشمگین بود و با همین حال از دنیا رفت مسلم و قظعی است. نکته دیگری که این معنا را تائید میکند شبانه دفن کردن حضرت، و مخفی بودن قبر حضرت است که تائید میکند که فاطمه زهرا(سلاماللهعلیها) از دست خلفای وقت ناراضی و خشمگین از دنیا رفته است و حتی با آنها بیعت هم نکرده است. محمد بن اسماعيل بخارى مىنويسد: «فاطمه پس از رسول خدا شش ماه زنده بود و چون از دنيا رفت همسرش علی شبانه او را دفن كرد و به ابوبكر خبر نداد و خودش بر بدن فاطمه نماز خواند».[11]
___________________
پینوشت
[1]. شواهد التنزیل، تفسیر، ذیل آیه، ج 1، ص 338؛/ و درالمنثور، ج 4، ص 177.
[2]. معجم البلدان، ج 4، ص 270.
[3]. درالمنثور، ج 4، ص 177؛/ و هیثمی، در مجمع الزوائد، ج 7، ص 49؛/ و ذهبی در میزان الاعتدال، ج 2، ص 227؛/ و کنزالعمال، ج 2، ص 158.
[4]. شواهد التنزیل، ج 1، ص 340
[5]. فدک، علامه قزوینی، ص 6-7؛/ و شرح ابن ابی الحدید، ج 16، 268و 269.
[6]. شرح نهجالبلاغه، ابن ابی الحدید، ج 4، ص 82.
[7]. «ان ابابکر انتزع من فاطمة فدکا». صواعق المحرقه، ص 31.
[8]. صحیح بخاری، ج 5، 82؛/ و صحیح مسلم، ج 5، ص 153؛/ و ابن ابی الحدید ج، 16، ص 231.
[9]. البيهقی، احمد بن الحسين (متوفای458هـ) دلائل النبوة، ج 7، ص 281.
[10]. البلاذری، أحمد بن يحيى بن جابر (متوفای279هـ) أنساب الأشراف، ج 4، ص 315؛/ و الغزالي، محمد بن محمد أبو حامد (متوفاي505هـ)، إحياء علوم الدين، ج 2، ص 346، ناشر: دار االمعرفة – بيروت.
[11]. وَعَاشَتْ بَعْدَ النبي صلى الله عليه وسلم سِتَّةَ أَشْهُرٍ فلما تُوُفِّيَتْ دَفَنَهَا زَوْجُهَا عَلِيٌّ لَيْلًا ولم يُؤْذِنْ بها أَبَا بَكْرٍ وَصَلَّى عليها». البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله، صحيح البخاری، ج 4، ص 1549، ح3998؛/ و كتاب المغازی، باب غزوة خيبر، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.