در ایام بیماری رسول خدا بر فاطمه چه گذشت؟

08:00 - 1394/12/04

چکیده:اذان مغرب است، و مردم در مسجد منتظر آمدن رسول خوبی‌ها(صلی‌الله علیه‌وآله)بودند. اما هرچه صبر کردند، از وی خبر نشد، مردم در گوش  یکدیگر زمزمه می‌کنند، گویا حال پیامبر (صلی‌الله علیه‌وآله) بدتر شده است. در میان گفتگوها پسر عموی رسول خدا (صلی‌الله علیه‌وآله)، علی (علیه‌اسلام) به مسجد می‌آید، و در محراب می‌ایستد، و مردم به وی اقتدا می‌کنند.

روزشمار وفات رسول خدا

اذان مغرب است، و مردم در مسجد منتظر آمدن رسول خوبی‌ها بودند. اما هر چه صبر کردند، از وی خبر نشد، مردم در گوش  یکدیگر زمزمه می‌کنند، گویا حال پیامبر(صلی‌الله علیه‌وآله) بدتر شده است. در میان گفتگوها پسر عموی رسول خدا (صلی‌الله علیه‌وآله)، علی (علیه‌اسلام) به مسجد می‌آید، و در محراب می‌ایستد، و مردم به وی اقتدا می‌کنند.[1]

ابوبکر و عمر به فرمان رسول خدا(صلی‌الله علیه‌وآله) در اردوگاه اسامه، به سر می‌برند[2] ابوبکر زمانی که می‌خواست از مدینه خارج شود، به دخترش عایشه گفت: «من به دستور پیامبر به جهاد می‌روم، اگر دیدی که بیماری پیامبر(صلی‌الله علیه‌وآله) بدتر از این شد به من خبر بده تا من بیایم و یک بار دیگر پیامبر(صلی‌الله علیه‌وآله) را ببینم». اکنون زمان آن رسیده است که عایشه پیکی به سوی اردوگاه اسامه بفرستد، تا پدر را از حال رسول خدا(صلی‌الله علیه‌وآله) آگاه کند. زمانی قاصد عایشه به خیمه‌گاه‌های سپاه اسلام می‌رسد، سراغ خیمه ابوبکر را می‌گیرد، او را پیدا می‌کند و به او می‌گوید: «من از مدینه می‌آیم، عایشه من‌را فرستاده تا به تو خبر بدهم که دیگر امیدی به شفای پیامبر(صلی‌الله علیه‌وآله) نیست و او برای نماز مغرب به مسجد نرفته است، هر چه زودتر خود را به مسجد برسان!» عمر که هم‌نشین ابوبکر بود، تا این سخن را شنید، رو به وی کرد و گفت: «برخیز، ما باید هر چه سریع‌تر خود را به مدینه برسانیم».[3]

صدای اذان بلال در مدینه طنین انداز می‌شود، و مردم برای نماز به سوی مسجد می‌روند، آمدن پیامبر(صلی‌الله علیه‌وآله) طول کشد، در این میان هر کسی سخن می‌گوید، آیا رسول خدا(صلی‌الله علیه‌وآله) برای نماز می‌آید!؟ شاید دو باره برادرش علی(علیه‌السلام)  را برای نماز بفرستد! در میان این نجواها، ناگهان ابوبکر وارد مسجد می‌شود، و به سوی محراب می‌رود، همه تعجب می‌کنند که او در مدینه چه می‌کند!؟ مگر پیامبر(صلی‌الله علیه‌وآله) به او نگفته بود که به سپاه اسامه بپیوندد!؟

خبر به گوش رسول خدا(صلی‌الله علیه‌وآله) می‌رسد، او می‌گوید: «من‌را بلند کنید و به مسجد ببرید» پیامبر(صلی‌الله علیه‌وآله) که از شدت تب دستمالی به سر خود بسته است، با کمک امیرالمومنین(علیه‌اسلام) و فضل بن عباس، به سوی مسجد می‌آید، پیامبر(صلی‌الله علیه‌وآله) از ابوبکر می‌خواهد که از محراب مسجد بیرون بیاید، و سپس خویشتن به خاطر شدت ضعف نماز را به صورت نشسته اقامه می‌کند.[4] بعد از نماز پیامبر(صلی‌الله علیه‌وآله) رو به ابوبکر کر و فرمود: «مگر من به شما نگفتم بودم که به سپاه اسامه بپیوندید؟ چرا از دستور من سرپیچی کردید و به مدینه بازگشتید؟» ابوبکر در جواب می‌گوید: «من به اردوگاه اسامه رفته بودم اما چون شنیدم حال شما بدتر شده است با خود گفتم بیایم و یک بار دیگر شما را ببینم».
رسول خدا(صلی‌الله علیه‌وآله) رو به آن‌ها کرد و فرمود:« هرچه سریع‌تر به سپاه اسامه ملحق شوید و به سوی روم حرکت کنید، بار خدایا! هر کس را که از سپاه اسامه تخلف کند، لعنت کن».[5]

سی نفر از صحابه، برای عیادت رسول رحمت(صلی‌الله علیه‌وآله) به خانه وی آمدند[6]رسول خدا (صلی‌الله علیه‌وآله) به آن‌ها فرمود: «برای من قلم و دوات بیاورید تا برای شما مطلبی بنویسم که هرگز گم‌راه نشوید». یک نفر می‌خواهد از جمع برخیزد و قلم وکاغذ بیاورد، عمر با صدای بلند می‌گوید: «بنشین! این مرد هذیان می‌گوید، قرآن ما را بس است، بیماری به این مرد غلبه کرده است، مگر شما قرآن ندارید؟ دیگر برای چه می‌خواهید پیامبر(صلی‌الله علیه‌وآله) چیزی برایتان بنویسد»[7] در میان صحابه هممه می‌شود، یکی گفت: عمر چه می‌گویی، مگر قرآن نخوانده‌ای: «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ[نساء/80] اطاعت پيامبر، مساوی است با اطاعت خداوند» شاید آیه تطهیر را فراموش کرده‌ای...!

بیماری پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله)شدت پیدا کرده است، اما او همچنان نگران جامعه اسلامی بعد از خویش است، نگران، فتنه‌هایی که بعد از وفاتش در جامعه ایجاد می‌گردد، از این سو، از اطرافین خویش می‌خواهد که از چاه آب بکشند، و آن را بر بدن مطهرش بریزند، تا شاید شدت تب کم شود[8] به مردم خبر داده می‌شود، که به مسجد بیاید، پیامبر(صلی‌الله علیه‌وآله) با شما سخنی دارد. مردم جمع می‌شوند تا سخنان مراد خویش را بشنوند، رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) بالای منبر می‌رود و می‌فرماید:« من به زودی به دیدار خدای خویش خواهم رفت ... من دو چیز گران‌بها را برای شما به یادگار می‌گذرام. یکی قرآن و دیگری خاندان خود را ... مبادا بعد از من، از دین خدا برگردید و به هوا و هوس خود عمل کنید، علی، برادر من، وارث من و جانشین من است». [9]،[10]

آخرین روز‌های حیات خاکی رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) است، جبرئیل بر وی نازل می‌شود، و می‌گوید: «ای محمد! دستور بده تا همه از اتاق خارج شوند و فقط علی بماند».
پیامبر از همه می‌خواهد تا اتاق را ترک کنند. جبرئیل می‌گوید:«ای محمد! خدایت سلام می‌رساند و می‌گوید: «این عهدنامه باید به دست وصی و جانشین تو برسد». پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) رو به علی می‌کند و می‌فرماید: «ای علی، آیا از این عهدنامه که خدا برایت فرستاده آگاه شدی؟ آیا به من قول می‌دهی که به آن عمل کنی».
امیرالمومنین(علیه‌السلام) فرمود: «آری، پدر و مادرم به فدای شما باد، من قول می‌دهم به آن عمل کنم و خداوند هم من‌را یاری خواهد کرد».
پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله): علی جان! در این عهد نامه آمده است که تو باید دوستان خدا را دوست بداری و با دشمنان خدا دشمن باشی، تو باید برسختی‌ها و بلاها صبر کنی، علی جان! بعد از من مردم جمع می‌شوند حق تو را غصب می‌کنند و به ناموس تو بی‌حرمتی می‌کنند، تو باید در مقابل همه این‌ها صبر کنی!
امیرالمومنین(علیه‌السلام): چشم ای رسول خدا، من در مقابل همه این‌ها سختی‌ها و بلاها صبر می‌کنم».[11]

بیماری رسول خدا شدت یافته است، فاطمه(سلام‌الله‌علیها) و حسنین(علیهماالسلام) به دیدار وی می‌آیند، فاطمه(سلام‌الله‌علیها) تا نگاهش به پدر می‌افتد اشکش جاری می‌شود. پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فاطمه را به آغوش می‌گیرد و می‌گوید: «پدرت به فدایت باد». فاطمه طاقت نمی‌آورد و صدای گریه‌اش بلند می‌شود. ناگهان پیامبر(صلی‌الله علیه‌وآله) سخنی را در گوش فاطمه(سلام‌الله‌علیها) زمزمه می‌کند، او خوشحال می‌شود. از فاطمه(سلام‌الله‌علیها) سوال می‌کنند: پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله)به شما چه فرمود؟ پاسخ می‌دهد که حضرت به من فرمود: «دخترم تو اولین کسی هستی که به من ملحق می‌شوی».[12]

آخرین لحظات حیات رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) است، جبرئیل اذن ورود می‌گیرد، و به پیشگاه پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) حاضر می‌شود، و خطاب به وی می‌فرماید: «خداوند مشتاق دیدار توست». پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) خطاب به مولای متقیان فرماید: «علی جان! سر من‌را در آغوش بگیر که امرِ خدا آمده است».[13]

آری روح پیامبر(صلی‌الله علیه‌وآله) از آغوش علی پرواز کرد و به سوی آسمان رفت. حال فاطمه(سلام‌الله‌علیها) مانده است و غم از دست دادن پدر، ولی خوشحال به وعده‌ایست که پدر به وی داده است. خدا می‌داند که بعد از وفات پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) چه به سر دو یادگار رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) قرآن و اهل بیت می‌آید.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پی‌نوشت
[1]. بحارالانوار، ج28، ص109.
[2]. ابن حجر عسقلاني متوفي 852 هجري در شرحش بر صحيح بخاري که از مهمترين و بهترين و معتبرترين شرح بر صحيح بخاري هست صراحت دارد بر اينکه تجهيز اسامه روز شنبه قبل از رحلت پيغمبر اکرم به دو روز بود .... فَبَدَأَ بِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَجَعُهُ فِي الْيَوْمِ الثَّالِثِ فَعَقَدَ لِأُسَامَةَ لِوَاءً بِيَدِهِ فَأَخَذَهُ أُسَامَةُ فَدَفَعَهُ إِلَى بُرَيْدَةَ وعسكر بالجرف وَكَانَ مِمَّن انتدب مَعَ أُسَامَةَ كِبَارُ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ مِنْهُمْ أَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ وَأَبُو عُبَيْدَةَ وَسَعْدٌ وَسَعِيدٌ وَقَتَادَةُ بْنُ النُّعْمَانِ وَسَلَمَةُ بْنُ أَسْلَمَ فَتَكَلَّمَ فِي ذَلِكَ قَوْمٌ مِنْهُمْ عَيَّاشُ بْنُ أَبِي رَبِيعَةَ الْمَخْزُومِيُّ فَرَدَّ عَلَيْهِ عُمَرُ وَأَخْبَرَ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَخَطَبَ بِمَا ذُكِرَ فِي هَذَا الْحَدِيثِ ثُمَّ اشْتَدَّ بِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَجَعُهُ فَقَالَ أَنْفِذُوا بَعْثَ أُسَامَةَ فَجَهَّزَهُ أَبُو بَكْرٍ بَعْدَ أَنِ اسْتُخْلِفَ فَسَارَ عِشْرِينَ لَيْلَةً إِلَى الْجِهَةِ ....آن افرادي که در سپاه اسامه بودند شخصيتهاي بزرگ مهاجرين و انصار بودند ؛شخصيت هاي مثل ابو بکر عمر ابو عبيده جراح و سعد و سعيد و قتاده و همه بودند  وقتي به فرماندهي اسامه اشکال‌تراشي کردند با اينکه پيغمبر بيماريش شدت گرفته بود فرمان داد هر چه سريعتر سپاه اسامه را مجهز کنيد و آماده حرکت باشد فتح الباري شرح صحيح البخاري ج8 ص152 المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي، الناشر: دار المعرفة - بيروت، 1379، رقم كتبه وأبوابه وأحاديثه: محمد فؤاد عبد الباقي، قام بإخراجه وصححه وأشرف على طبعه: محب الدين الخطيب، عليه تعليقات العلامة: عبد العزيز بن عبد الله بن باز، عدد الأجزاء: 13 . الأول: ذكر محمد بن عمر، وابن سعد أن أبا بكر رضي الله عنه كان ممّن أمره رسول الله صلى الله عليه وسلم- بالخروج مع أسامة إلى أبنى، وجرى عليه في المورد وجزم به في العيون، والإشارة، والفتح في مناقب زيد بن حارثة. وأنكر ذلك الحافظ أبو العباس بن تيمية فقال في كتابه الذي ردّ فيه على ابن المطهّر الرافضي: «لم ينقل أحد من أهل العلم أن النبي صلى الله عليه وسلم- أرسل أبا بكر وعثمان في جيش أسامة، فقد استخلفه يصلّي بالمسلمين مدة مرضه إلى أن مات وكيف يتصوّر أن يأمره بالخروج في الغزاة وهو يأمره بالصلاة بالناس؟» وبسط الكلام على ابوبکر از کساني است که پيغمبر اکرم دستور داد با سپاه اسامه حرکت کند . ابن تيميه مي‌گويد پيغمبربه ابوبکردستور داده بود به جای او نماز اقامه کند و مردم به امامت او نماز جماعت بخوانند اين منافات دارد با حضورابوبکر در جيش اسامه ايشان مي‌گويد اين سخن سخن بي‌اساس است چون وقتي که رسول اکرم دستور داد سپاه اسامه مجهز شود و آماه حرکت شود پيغمبر اکرم مريض نبودند.سبل الهدى والرشاد، في سيرة خير العباد ج6 ص250 المؤلف: محمد بن يوسف الصالحي الشامي (المتوفى: 942هـ)، تحقيق وتعليق: الشيخ عادل أحمد عبد الموجود، الشيخ علي محمد معوض، الناشر: دار الكتب العلمية بيروت - لبنان، الطبعة: الأولى، 1414 هـ - 1993 م، عدد الأجزاء: 12 . طبری در تاریخ خود از قول ابو بکر نقل مي‌کند که مي‌گويد :فَخَرَجَ عُمَرُ بِأَمْرِ أُسَامَةَ، وَأَتَى أَبَا بَكْرٍ فَأَخْبَرَهُ بِمَا قَالَ أُسَامَةُ، فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ، لَوْ خَطَّفَتْنِي الْكِلابُ وَالذِّئَابُ لَمْ أَرُدَّ قَضَاءً قَضَى به رسول الله ص! قَالَ: فَإِنَّ الأَنْصَارَ أَمَرُونِي أَنْ أُبَلِّغَكَ، وَإِنَّهُمْ يَطْلُبُونَ إِلَيْكَ أَنْ تُوَلِّيَ أَمْرَهُمْ رَجُلا أَقْدَمَ سِنًّا مِنْ أُسَامَةَ، فَوَثَبَ أَبُو بَكْرٍ- وَكَانَ جَالِسًا- فَأَخَذَ بِلِحْيَةِ عُمَرَ، فَقَالَ لَهُ: ثَكِلَتْكَ أمك وعدمتك يا بن الخطاب! استعمله رسول الله ص وَتَأْمُرَنِي أَنْ أَنْزِعَهُ! فَخَرَجَ عُمَرُ إِلَى النَّاسِ فَقَالُوا لَهُ: مَا صَنَعْتَ؟ فَقَالَ: امْضُوا، ثَكِلَتْكُمْ أُمَّهَاتُكُمْ! مَا لَقِيتُ فِي سَبَبِكُمْ مِنْ خَلِيفَةِ رَسُولِ اللَّهِ!پيغمبر از دنيا رفت ابو بکر زمام امور را به دست گرفت به سپاه دستور حرکت داد عمر مخالفت ‌کرد که اسامه بن زيد شايستگي براي فرماندهي ندارد کس ديگر را بگذار . ابو بکر ريش عمر را گرفت و گفت : مادر به عزايت بنشيند پيغمبر او را فرمانده کرده بود و تو به من دستور مي‌دهي او را عزل کنم.تاريخ الطبري ج3 ص226 المؤلف: محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب الآملي، أبو جعفر الطبري (المتوفى: 310هـ)، (صلة تاريخ الطبري لعريب بن سعد القرطبي، المتوفى: 369هـ)، الناشر: دار التراث - بيروت، الطبعة: الثانية - 1387 هـ، عدد الأجزاء: 11 .و همچنين در مصادر متعدد اهل سنت آمده که خود عمر الخطاب وقتي اسامه را مي‌ديد مي‌گفت :36795- عن عبد الله بن دينار قال: كان عمر بن الخطاب إذا رأى أسامة بن زيد قال: السلام عليك أيها الأمير! فيقول أسامة: غفر الله لك يا أمير المؤمنين! تقول لي هذا؟ قال: فكان يقول له: لا أزال أدعوك ما عشت؛ أيها الأمير، مات رسول الله صلى الله عليه وسلم وأنت علي أمير. "كر".سلام بر تو اي فرمانده اسامه گفت : تو به من بعنوان امير و فرمانده خطاب مي‌کني؟ عمر گفت: مادامي که من زنده هستم تو را به عنوان امير و فرمانده صدا خواهم کرد چرا ؟ روزي که پيغمبر از دنيا رفت تو بر من امير رئيس و فرمانده بودي . روزي که پيغمبر از دنيا رفت تو فرمانده منسوب پيغمبر بر من عمر بودي .تهذيب الكمال في أسماء الرجال ج2 ص344 المؤلف: يوسف بن عبد الرحمن بن يوسف، أبو الحجاج، جمال الدين ابن الزكي أبي محمد القضاعي الكلبي المزي (المتوفى: 742هـ)، المحقق: د. بشار عواد معروف، الناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولى، 1400 - 1980، عدد الأجزاء: 35 .تاريخ دمشق ج8 ص70 المؤلف: أبو القاسم علي بن الحسن بن هبة الله المعروف بابن عساكر (المتوفى: 571هـ)، المحقق: عمرو بن غرامة العمروي، الناشر: دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع، عام النشر: 1415 هـ - 1995 م، عدد الأجزاء: 80 (74 و 6 مجلدات فهارس)كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال ج13 ص270 و 271 المؤلف: علاء الدين علي بن حسام الدين ابن قاضي خان القادري الشاذلي الهندي البرهانفوري ثم المدني فالمكي الشهير بالمتقي الهندي (المتوفى: 975هـ)، المحقق: بكري حياني - صفوة السقا، الناشر: مؤسسة الرسالة، الطبعة: الطبعة الخامسة، 1401هـ/1981م حلبي در سيره‌اش مي‌گويد:.... أي وكان عمر بن الخطاب رضي الله تعالى عنه حتى بعد أن ولي الخلافة إذا رأى أسامة رضي الله تعالى عنه قال: السلام عليك أيها الأمير، فيقول أسامة: غفر الله لك يا أمير المؤمنين، تقول لي هذا؟ فيقول: لا أزال أدعوك ما عشت الأمير. مات رسول الله صلى الله عليه وسلم وأنت عليّ أمير.عمر حتي به خلافت هم رسيده بود وقتي اسامه را مي‌ديد مي‌گفت سلام بر تو اي فرمانده و امير من و اسامه مي‌گفت غفر الله لک چنين و چنان تا آخر قضيه که باز عمر مي‌گفت پيغمبر از دنيا رفت تو بر من امير بودي .السيرة الحلبية ج3 ص294 المؤلف: علي بن إبراهيم بن أحمد الحلبي، أبو الفرج، نور الدين ابن برهان الدين (المتوفى: 1044هـ)،الناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الثانية - 1427هـ، عدد الأجزاء: 3.
[3]. بحارالانوار، ج28، ص109.
[4]. بحارالانوار، ج22، ص467.
[5]. الخروج إلى العسكر فيخرج من فرغ من حاجته إلى معسكره ومن لم يقض حاجته فهو على فراغ ولم يبق أحد من المهاجرين الأولين إلا انتدب في تلك الغزوة عمر بن الخطاب وأبو عبيدة وسعد بن أبي وقاص وأبو الأعور سعيد بن زيد بن عمرو بن نفيل في رجال من المهاجرين والأنصار عدة قتادة بن النعمان وسلمة بن أسلم بن حريش فقال رجال من المهاجرين وكان أشدهم في ذلك قولا عياش بن أبي ربيعة يستعمل هذا الغلام على المهاجرين الأولين فكثرت القالة في ذلك فسمع عمر بن الخطاب بعض ذلك القول فرده على من تكلم به وجاء إلى رسول الله (صلى الله عليه وسلم) فأخبره بقول من قال فغضب رسول الله (صلى الله عليه وسلم) غضبا شديدا فخرج وقد عصب على رأسه عصابة وعليه قطيفة ثم صعد المنبر فحمد الله وأثنى عليه ثم قال أما بعد أيها الناس فما مقالة بلغتني عن بعضكم في تأميري أسامة والله لئن طعنتم في إمارتي أسامة لقد طعنتم في إمارتي أباه من قبله وأيم الله إن كان للإمارة لخليقا وأن ابنه من بعده لخليق للإمارة .... وقتي پيغمبر شنيد که مهاجرين و انصار صحابه به اسامه طعنه مي‌زنند به شدت غضبناک شد و از منزل خارج شد پارچه مشکي پيغمبر بر سرش بسته بود و قطيفه‌اي هم بر روي آن بود بالاي منبر رفت و پس از حمد و ثناي الهي فرمود: اين چه سخني است که از بعضي نسبت به فرماندهي اسامه مي‌شنوم اگر امروز شما نسبت به اسامه بن زيد اعتراض مي‌کنيد قبلاً هم نسبت به فرماندهي پدرش زيد هم اعتراض مي‌کرديد قسم به خدا زيد هرآيينه شايسته و زيبنده فرماندهي بود فرزند او هم ــ  تاريخ دمشق ج2 ص55 المؤلف: أبو القاسم علي بن الحسن بن هبة الله المعروف بابن عساكر (المتوفى: 571هـ)، المحقق: عمرو بن غرامة العمروي، الناشر: دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع، عام النشر: 1415 هـ - 1995 م، عدد الأجزاء: 80 (74 و 6 مجلدات فهارس)الطبقات الكبرى ج2 ص146 المؤلف: أبو عبد الله محمد بن سعد بن منيع الهاشمي بالولاء، البصري، البغدادي المعروف بابن سعد (المتوفى: 230هـ)، تحقيق: محمد عبد القادر عطا، الناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1410 هـ - 1990 م، عدد الأجزاء: 8 .إمتاع الأسماع ج2 ص124 المؤلف: أحمد بن علي بن عبد القادر، أبو العباس الحسيني العبيدي، تقي الدين المقريزي (المتوفى: 845هـ)، المحقق: محمد عبد الحميد النميسي، الناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1420 هـ - 1999 م، عدد الأجزاء: 15 .   الخلاف الثاني في مرضه أنه قال جهزوا جيش أسامة لعن الله من تخلف عنه فقال قوم يجب علينا امتثال أمره واسامة قد برز من المدينة وقال قوم قد اشتد مرض النبي عليه الصلاة والسلام فلا تسع قلوبنا مفارقته والحالة هذه فنصبر حتى نبصر أي شىء يكون من أمره ... پيامبر اكرم[صلي الله عليه وآله وسلم] فرمود: لعنت خدا بر كسي كه از سپاه أسامه تخلف ورزد... ملل و نحل ج1 ص 129 چاپ بيروت و در چاپ دار المعرفه ج1 ص 23 در چاپ قاهره ص 13.
وقام أسامة فتجهز للخروج ، فلما أفاق رسول الله صلى الله عليه وآله سأل عن أسامة والبعث ، فأخبر أنهم يتجهزون ، فجعل يقول : أنفذوا بعث أسامة ، لعن الله من تخلف عنه وكرّر ذلك... پيامبر اكرم[ صلي الله عليه وآله وسلم]فرمود: لعنت خدا بر كسي باد كه از سپاه أسامه تخلّف ورزد...شرح نهج البلاغة ج6 ص52 ، اسم المؤلف: أبو حامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبي الحديد المدائني ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت- لبنان - 1418هـ - 1998م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمد عبد الكريم النمري
[6]. مسند احمد، ج1، ص222؛ صحیح بخاری، ج4، ص 65؛ صحیح مسلم، ج5، ص75.
[7]. صحیح بخاری، ج4، ص65؛ صحیح مسلم، ج5، ص75؛ مسند احمد، ج1، ص222.
[8]. صحیح بخاری، ج5، ص140.
[9]. حدیث ثقلین یک بار در روز غدیر از سوی رسول خدا بیان گردیده است، آن چنان که احادیث مختلف به آن اشاره دارد و یک بار دیگر نیز در آخرین روزهای وفات پیامبر بیان گردیده است، آن‌چنان که امالی مفیدص135 و بحارالانوار ج22ص486و غایه المرام ج3ص35 نقل کرده‌اند.
[10]. صحیح مسلم، ج4، ص1873. المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسن القشيري النيسابوري (المتوفى: 261هـ)، المحقق: محمد فؤاد عبد الباقي، الناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، عدد الأجزاء: 5. مسند الإمام أحمد بن حنبل ج23 ص10 و 11 المؤلف: أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشيباني (المتوفى: 241هـ)، المحقق: شعيب الأرنؤوط - عادل مرشد، وآخرون، إشراف: د عبد الله بن عبد المحسن التركي، الناشر: مؤسسة الرسالة، الطبعة: الأولى، 1421 هـ - 2001 م. سنن الترمذي ج5 ص663 المؤلف: محمد بن عيسى بن سَوْرة بن موسى بن الضحاك، الترمذي، أبو عيسى (المتوفى: 279هـ)، تحقيق وتعليق:أحمد محمد شاكر (جـ 1، 2)، ومحمد فؤاد عبد الباقي (جـ 3)، وإبراهيم عطوة عوض المدرس في الأزهر الشريف (جـ 4، 5)، الناشر: شركة مكتبة ومطبعة مصطفى البابي الحلبي - مصر، الطبعة: الثانية، 1395 هـ - 1975 م، عدد الأجزاء: 5 أجزاء. المصنف في الأحاديث والآثار ج6 ص309 المؤلف: أبو بكر بن أبي شيبة، عبد الله بن محمد بن إبراهيم بن عثمان بن خواستي العبسي (المتوفى: 235هـ)، المحقق: كمال يوسف الحوت، الناشر: مكتبة الرشد - الرياض، الطبعة: الأولى، 1409، عدد الأجزاء: 7، كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال ج1 ص172 و 186 و 187 المؤلف: علاء الدين علي بن حسام الدين ابن قاضي خان القادري الشاذلي الهندي البرهانفوري ثم المدني فالمكي الشهير بالمتقي الهندي (المتوفى: 975هـ)، المحقق: بكري حياني - صفوة السقا، الناشر: مؤسسة الرسالة، الطبعة: الطبعة الخامسة، 1401هـ/1981م.
[11]. الکافی، ج1، ص281.
[12]. الارشاد، ج1، ص187؛ بحار الانوار، ج22، ص470.
[13]. بحارالانوار، ج22، ص470.

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
13 + 0 =
*****