خانواده همسرم به ما کمک مالی نمی کنند

من دختری ۲۷ ساله هستم و از یک خانواده متوسط. با پسری ازدواج کردم که از خانواده تقریبا مرفه بوده؛ ولی به من که میرسند ندارند و میگویند زندگی ما در حد کارمندی است؛ در صورتی که از محل زندگی کردنشان کاملا مشخص هست که کاملا توانا هستند. خانواده همسر دو فرزند بیشتر ندارد. یکی همسر من و دیگری دختری که از او بزرگتر است. اختلاف آنها بیشتر در مورد تبیضهایی است که بین آنها قائل میشوند.
مادرشوهر من از اول با این ازدواج مخالف بود؛ ولی الان به گفته شوهرم این ازدواج را قبول کرده. شوهر من کارمند معمولی با درآمد متوسط رو به پایین است و با این وجود خانواده شوهرم هیچ کمکی به ما نمیکنند؛ در صورتی که به دخترشون کمک میکنند؛ هم از نظر مالی بین ما خیلی تفاوت میگذارند و هم از نظر عاطفی و هم از نظر احترام که اصلا برای ما ارزش و احترام قائل نیستند.
البته خانواده شوهرِخواهر شوهرم وضع مالی تقریبا خوبی دارند؛ ولی خواهر شوهر من هم با شوهر خودش مشکلاتی دارد که مادر شوهر من اجازه نمیدهد ما متوجه شویم. تفاوتهایی که میگذارند در زندگی ما خیلی تاثیر میگذارد؛ چون من دختر حساسی هستم و اذیت میشوم و مدام با شوهرم دعوا میکنم و میگویم چرا آنها وقتی به من و تو میرسند میگویند نداریم؛ در صورتی که پسر مسئول خانه است و بعدا او باید خرج پدر و مادرش را بدهد.
عقیده پدر شوهرم هم این است که شما هر دوتان باید کار کنید و زندگیتان را بچرخانید؛ درصورتی که نه مادر شوهر من شاغل بوده و نه خواهرشوهرم؛ اما به من که رسید نظرش کاملا برگشته. آنها اعتقاد دارند که ارث باید بین دختر و پسرشان کاملا مساوی تقسیم شود. الان هم دائم میگویند ما برای پسرمان وقتی بچه بوده به خاطر مریضی سختی که داشته خیلی زحمت کشیدیم و خرج کردیم و برای همین الان باید برای دخترمان بیشتر وقت بگذاریم تا جبران شود؛ در صورتی که الان در این شرایط سخت زندگی، یک پسر، هم از نظر مالی و هم از نظر عاطفی نیاز به حمایت خانوادهاش دارد.
این وسط خواهر شوهرم نیز آتیش قضیه را بشتر میکند؛ چون پدر و مادرش پشتش هستند. وقتی در مهمانی هستیم نه به ما توجه میکنند و نه احترامی برایمان قائل هستند؛ به خصوص زمانی که خواهرشوهرم هم در آن مهمانی باشد.
من دیگر خسته شدم و همش احساس می کنم حق شوهر من دارد زیر پا له میشود. خانواده شوهر من یک پسر بیشتر ندارند. چرا باید این طوری برخورد کنند؟ وقتی هم چیزی میگوییم میگویند انها بزرگتر هستند و شما اشتباه میکنید و ... . حتی آنها با خانواده من که تازه عروس هستم به هیچ وجه ارتباط ندارند. شوهر من خیلی با پدر و مادرش حرف زده و مسائل را گفته. اول قبول میکنند؛ ولی بعد از یک مدت باز به روال قبل بر میگردند.

پاسخ:
اولین نکتهای که لازم میدانم خدمت شما عرض کنم این است که شما باید با واقعیتی که الان با آن روبرو هستید کنار بیایید؛ یعنی باید این را بپذیرید که شما عروس خونوادهای هستید که در حال حاضر این رفتارها و ویژگی ها را دارند و تغییر رفتار آنها هم با گله و شکایت و حرف و حدیث امکان پذیر نیست؛ بلکه حتی حساسیت بیش از حد شما روی این مسئله و بروز ناراحتی از طرف شما، این رفتارها را تشدید میکند و باعث میشود نسبت به شما سردتر شوند و اگر احترامی هم به شما بگذارند از روی اجبار و ترس خواهد بود؛ در حالی که معمولا چنین احترامی آزاردهنده تر از رفتار نامناسب الانشان است. لذا باید از راه درست وارد شوید.
بنابراین کاری که شما باید انجام بدهی این است که اولا هیچ انتظاری برای کمک مالی از خانواده همسرت نداشته باشید. حتی شما باید همسرت را هم تشویق کنی که سعی کند مشکلات مالیش را تا حد توان خودش حل کند. اتفاقا این حرف پدرشوهرتان که خودتان باید مشکلات زندگی را حل کنید از جهاتی درست است؛ چون لذت زندگی که خودتان با هم با عشق و محبت بسازید خیلی بیشتر از چیزی است که توسط یکی دیگر برایتان ساخته شده باشد و شما اصلا متوجه نشوید چطوری ساخته شده. البته در کنار این باید توقعتان را هم کم کنید و قانع زندگی کنید تا بتوانید به خواستههایتان برسید.
ثانیا هر گله و شکایتی که تا الان داشتید را کنار بگذارید و از این به بعد رفتارتان را نسبت به آنها تغییر دهید؛ یعنی به جای اینکه همیشه ابراز نارضایتی از آنها داشته باشید سعی کنید چهرهای رضایتمند از خودتان نشان دهید. حتی اگر بزرگترین فرق را هم بین شما و دختر و دامادشان گذاشتند به هیچ وجه به روی خودتان نیاورید و حتی ابراز خوشحالی کنید. 
ثالثا باید شدیدا مواظب رفتارتان با همسرتان باشید؛ چون شما در شرایطی هستید که اگر بخواهید نسبت به همسرتان رفتار مناسبی نداشته باشید، خیلی سریع همسرتان از شما دور میشود و شاید به این نتیجه برسد که شما ارزش مخالفتهای او با خانوادهاش را نداشتید و از این معرکه سوء استفاده کردید. لذا نباید بگذارید چنین اتفاقی بیفتد. خیلی از رفتارهایی که خانوادهاش نسبت به او دارند شاید به خاطر این است که برای رسیدن به شما جلویشان ایستاده. لذا شما باید قدر این کار همسرتان را بدانید و در کنارش باشید؛ نه در مقابلش.
اگر اینگونه عمل کنید کم کم حساسیتها و کدورتهایی که شاید قبلا بوده از بین می رود؛ مثلا ممکن است خانواده همسرت چون با ازدواج شما مخالف بودند هنوز از شما و پسرشان ناراحت هستند و همین باعث می شود ناخودآگاه رفتار مناسبی با شما نداشته باشند. لذا اگر میخواهید این مشکل حل شود باید نگاه آنها را به خودتان عوض کنید و به جای گله و شکایت، محبت و تشکر کنید تا این مشکل از زندگی شما به طور کلی ریشه کن شود.

این موضوع را در انجمن ببینید: ارتباط باپدر شوهر مادر شوهر وخواهر شوهر