من حدود یک سال و ده ماه میشه که با یه پسری از طریق اینترنت دوست شدم ،ما هم روزهای خوب داشتیم هم بد ،من از این پسر خیانت دیدم،دروغ دیدم حتی یه بار بهم گفت که عاشق یه دختر دیگهای شده چندبار ازش جدا شدم دوستیمو بهم زدم اما در حد چند روز.
خیلی ازم خواست تنهاش نزارم باهاش بمونم، گفت فقط منم که میتونم از این اوضاع نجاتش بدم، خیلی خیلی تلاش کردم براش کم نذاشتم هرجور محبتی هر جور کاری هر کاری میشد انجام دادم، البته بهش حق میدم جوونه اما منم خیلی شکست خوردم ضربه دیدم.
تا اینکه بهش گفتم ما به درد همدیگه نمیخوریم بزار تمومش کنم، التماسم کرد قسم خورد قول داد گفت دیگه اذیتت نمیکنم شرایطم سخته کارم سخته فکرم مشغوله؛ گفتم این یه بارم روش اشکال نداره.
دو هفته بعد بهم گفت تا وقتی که بتونم بیام جلو برای خواستگاری منو تنها بذار، من که دوستت دارم تو هم که دوسم داری صبر کن تا بیام. منم گفتم اگه قراره چیزی تموم بشه همین الان تموم بشه بهتره ، من منتظرت نمیمونم اینو گفتم و تمومش كردم حالا چی بگم؟
بگم خدا خواست و زندگیم زیر رو شد یا بگم شکست بزرگی تو زندگیم خوردم؟ همه چی رو تموم کردم قبل از اینکه بفهمم اون آدم یه خیانت کار بود، خیلی شوکه هستم خیلی زیاد، حالم خوب نیست اصلاخوب نیست بهتره یه راه حلی بهم بگین که خوب بشم .همه بهم میگن خدا خیلی دوست داشت که این آدم از زندگیت رفت یه آدم هوس باز که دو سال با زندگیم بازی کرد . دلم برای خودم میسوزه دلم میسوزه که دیگه به هیچ کسی نمیتونم اعتماد کنم هیچ مردی رو نمیتونم دوست داشته باشم هیچ کس کمکم کنین
***جواب:
سلام
من نمیدونم كسانی مثل شما چرا فقط دیگران رو مقصر میدونن و به اشتباه خود توجه نمیكنند اشتباه شما این بود كه بدون اینكه هیچ تضمینی برای ازدواج وجود داشته باشه دلت رو به كسی دادی كه نمیدونستی چه جور آدمیه، آخه مگر كسی كه میخواد تجارت كنه به این راحتی به هر كس اعتماد میكنه و مالش رو بهش میده كه شما دلت رو به این آدم هوس باز دادی خب اشتباه اصلی از خودت بوده كه قبل اینكه طرف واقعا برای ازدواج جلو بیاد و بفهمی آدم خوبیه و ازدواجتون مسلم بشه عاشقش شدی
الانم كه میگی نمیتونم به هیچ كس اعتماد كنم اینم اشتباهه در حدیث هست كه انسان جاهل یا افراط میكنه یا تفریط، این مثال تو است كه یه وقت از اونور افتادی و دلت رو رها كردی و به یه آدم ناجور اعتماد كردی، حالا هم از این ور افتادی و به همه بی دلیل بدبینی، هم اون اعتماد زیادی اشتباه بود هم این بی اعتمادی اشتباهه
اگر میخوای دوباره در چاه نیفتی عقلی رو كه بخاطر عشق به مرخصی فرستادی برش گردون و فكر كن كه راه درست چیه نه اینكه وقتی عشقت تبدیل به نفرت شد دوباره عقل رو یه جور دیگه به مرخصی بفرستی و با نفرت نسبت به همه مردها قضاوت كنی و نسبت به همه بی اعتماد بشی و همه رو سر و ته یك كرباس بدونی، آخه دختر خوب، آدمها گندم كه نیستند كه همشون مثل هم باشند و مشتشون نمونه خروار باشه، با هم فرق دارن خوب و بد دارن، معلومه كسی كه اعتماد بی خودی میكنه ضربه میخوره البته بی اعتمادی كلی هم درست نیست چون آدم از همراهی انسانهای خوب محروم میشه پس به جای اینكه لبه تیغ رو به سمت مردها بگیری و همه رو هوس باز بدونی به سمت خودت بگیر و بگو این من بودم كه اشتباه كردم و با اعتماد بی جا دلم رو به كسی دادم كه منو برای ازدواج نمیخواست و با من بازی كرد، بعدشم اینو بدون كه ازدواج خم رنگرزی نیست كه مثل پارچه توش بری و رنگ شده در بیایی، مراحل زیادی داره كه باید به دقت انجام بشه تا خوب از آب دربیاد و از جمله قدمهای مهمش اینه كه در زمان انتخاب عشقی دركار نباشه، دختر جون ازدواج راه داره همش كه عشق و عاشقی و حرفای قشنگ نیست، شناختی لازمه كه باید با كمك خانوادهها به دستش آورد علاوه بر اینكه باید در زمینه ادعاهای طرف راستی ازمایی صورت بگیره كه تحقیق از دیگران میتونه در این زمینه مفید باشه، غیر از اینكه رضایت خانوادهها هم لازمه چون خانوادهها در كشور ما حق وتو در زمینه ازدواج دارن و در مواردی دیده شده كه با مخالفتشون به راحتی مانع از ازدواج افرادی میشن كه چندین ساله عاشق همند
نتیجه اینكه به اشتباهت فكر كن و همون قدر كه اونو مقصر میدونی خودتو مقصر بدون و از اشتباهت عبرت بگیر و با اشتباه دوباره زندگی آینده ات رو خراب نكن و فكر نادرست بی اعتمادی به همه مردها رو كنار بذار و این دفعه برای ازدواج، اول عقل رو جلو بفرست و از اول با همراهی خانواده جلو برو تا مثل دفعه قبل اشتباه نكنی
موفق باشید