بی تفاوت شده اما برای من معنی آرامش و خوشبختیه

00:17 - 1391/12/03
احساسم دیگه اصلا واسش مهم نیست،دارم دق میکنم،کار روز و شبم شده گریه و دلتنگی،وقتی صداشو میشنوم همه بدیاش یادم میره،نمیتونم باهاش بد باشم...
گل عاشق

دختری بیست و چهار ساله هستم،حدود هشت ماه هست که از طریق چت با پسری آشنا شدم و ازم تقاضای ازدواج کرده، اوایل رابطمون خیلی خوب بود،همه زندگیم شده بود،عاشقش شده بودم، ولی الان رابطش باهام کم رنگ شده،مطمئن بودم دوسم داره ولی الان دیگه نه ، چون ارتباطش باهام خیلی کم رنگ شده، دیگه واسش مهم نیست ناراحت باشم،گریه کنم یا...

بهش میگم روزی یه دقیقه باهام حرف بزن،فقط همینو ازت میخوام،بهم توجه کن،گاهی به حرفام گوش بده،بهش میگم وقتی سراغتو میگیرم جواب تلفنامو بده، نه اینکه دو روز بعد مسیج بدی بگی سرم شلوغه تو شرکت و خیلی کار دارم،فقط همین.

احساسم دیگه اصلا واسش مهم نیست،خواستم ترکش کنم ولی نتونستم،خودش اینو میدونه،من هنوز همون  احساس و عشق اولو نسبت بهش دارم ولی الان دارم دق میکنم،کار روز و شبم شده گریه و دلتنگی،وقتی صداشو میشنوم همه بدیاش یادم میره،نمیتونم باهاش بد باشم،به من بگین چیکار کنم تو رو خدا، دارم دیوونه میشم

***جواب :
سلام
بدترین کار ممکن رو کردی وقتی دختر مثل تو به راحتی عشقشو به پسر عرضه کنه معلومه که پسر عقب می‌کشه اما اگه خودش عقب بکشه پسر جلو میاد دختر باید به راحتی برای پسر قابل دسترس نباشه وگرنه پسر می‌ذاره طاقچه بالا
پس تنها راهی که داری اینه که اونو از طریق غیر مستقیم به طرف خودت بکشی و شرط اولشم اینه که یه مدت ولش کنی و باهاش تماس نگیری بعد یواش یواش تماس بگیری و اگه این روش جواب داد ادامه بدی
اما در صورتی که با این روش هم طرفت نیومد چاره‌ای نیست جز اینکه مثل خیلی از دخترای دیگه که عشق بی سر انجام داشتند فراموشش کنی 
موفق باشید

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
4 + 0 =
*****