اركان زندگي نباتي و حيواني
دراين دنياي پهناور و بي انتها موجودات بسياري زندگي ميكنند. گياهان، حيوانات و انسانها سه دسته موجوداتي هستند كه ما به عنوان موجودات زنده از آنها نام ميبريم. اما به راستي علائم زندگي گياهان چيست؟ زندگي حيوانات چطور؟ و انسانها چگونه؟ به تعبير ديگر، زندگي گياهان داراي چه نشانههايي است؟ زندگي حيوانات چه شاخصههايي دارد؟ و زندگي انساني مبتني بر چيست؟
گياهان، از آب، خاك، هوا و نور خورشيد تغذيه ميكنند، بر اثر تغذيه، رشد (تنيمه) ميكنند و براي بقاي نسلشان توليد مثل مينمايند.
بنابراين سه شاخصه «تغذيه» ، «تنميه» ، «توليد مثل» را به عنوان علائم حياتي گياهان ميشناسيم. حيوانات نيز علاوه بر تغذيه و رشد و توليد مثل، با اراده خود حركت ميكنند، و به اين سو و آن سو ميروند. به چيزهايي «ميل و گرايش» نشان ميدهند و از چيزهايي «گريزانند» بنابراين شاخصه اصلي زندگي حيواني، عبارت است از حركت ارادي بر اساس «شهوت» (ميلها و گرايش ها) و «غضب» (نفرتها و ترس ها) . البته شهوت و غضب حيوانات بر اساس غريزه و طبيعت خاص آنها شكل ميگيرد و فقط داراي منشا غريزي است.
موجودي دو زيست
انسان از آن جهت كه داراي بعد مادي و معنوي است، موجودي دو زيست است و يا به عبارت ديگر شهروند دو كشور است.
انسان از آن جهت كه شهروند كشور ماديات است، مانند گياهان تغذيه ميكند، رشد و نمو دارد و توليد مثل ميكند. و نيز مانند حيوانات داراي شهوت و غضب است. يعني به اموري كه موافق طبع او است گرايش و ميل نشان ميدهد و از اموري كه مخالف طبع اوست، فرار ميكند و نفرت نشان ميدهد. تا اينجا، زندگي انساني با زندگي گياهي و حيواني هم مرز است و انسان از اين جهت با گياهان و حيوانات احساس خويشي ميكند. اما زندگي انساني، در همين محدوده خلاصه نميشود، بلكه از آن جهت كه داراي عقل و انديشه و روح مجرد و غيرمادي است، ميتواند پا به كشوري تازه بگذارد و تابعيت آنجا را بپذيرد.
اولين تولد انسان
اگر محدوده زندگي انسان را در زندگي مادي خلاصه كنيم، زندگي انسان با تولد آغاز ميشود و با مرگ نيز خاتمه مييابد و براي هميشه پرونده زندگي او مختومه اعلام ميشود. قرآن كريم اين اعتقاد را چنين بيان ميكند:
«وقالوا ما هي الا حياتنا الدنيا نموت ونحيا وما يهلكنا الا الدهر وما لهم بذلك من علم ان هم الا يظنون» 1 ؛ «آنها گفتند: «چيزي جز همين زندگي دنياي ما در كار نيست، ميميريم و زنده ميشويم و جز طبيعت [و روزگار] ما را هلاك نميكند» آنها به اين سخن كه ميگويند علمي ندارند، بلكه تنها گمان [بي پايه] دارند.»
اما در نظر قرآن، گر چه ابتداي تولد انسان، پا گذاشتن به دنياي مادي است، اما انتهاي زندگي او، خارج شدن از دنياي مادي نيست.
تمام همت پيامبران بر اين بوده است كه پنجره جديدي به روي انسان بگشايند و افق ديد او را وسعت بخشند، تا انسان بداند زندگي دامنهاي بي انتها دارد و بايد خود را براي چنين زندگي بي انتهايي آماده كند.
تولد دوباره انسان
انسان، با زاييده شدن از شكم مادر «حيات حيواني» مييابد، و با گذر از عالم حيواني و غلبه بر شهوت و غضب، «حيات انساني» پيدا ميكند. بنابراين كساني كه هنوز در بند شهوت و غضب حيواني اند، به لحاظ انساني زنده نيستند و مرده محسوب ميشوند. انسان، با شنيدن دعوت انبياي الهي و دل سپردن به آن زنده ميشود و «حيات انساني» خود را آغاز ميكند.
قرآن كريم ميفرمايد:
«اومن كان ميتا فاحييناه وجعلنا له نورا يمشي به في الناس كمن مثله في الظلمات ليس بخارج منها، كذلك زين للكافرين ما كانوا يعملون» 2 ؛
«آيا كسي كه مرده بود سپس او را زنده كرديم و نوري برايش قرار داديم كه با آن در ميان مردم راه برود، همانند كسي است كه در ظلمتها باشد و از آن خارج نگردد؟ اين گونه براي كافران اعمال [زشتي] كه انجام ميدادند تزيين شده است.»
و نيز ميفرمايد: «يا ايها الذين آمنوا استجيبوا لله وللرسول اذا دعاكم لما يحييكم» 3 ؛
«اي كساني كه ايمان آورديد! دعوت خدا و پيامبر را اجابت كنيد هنگامي كه شما را به سوي چيزي ميخواند كه شما را حيات ميبخشد.»
و يا ميفرمايد: «من عمل صالحا من ذكر او انثي وهو مؤمن فلنحيينه حياة طيبة و لنجزينهم اجرهم باحسن ما كانوا يعملون» 4 ؛
«هر كس كار شايستهاي انجام دهد، خواه مرد باشد يا زن، در حالي كه مؤمن است، او را به حياتي پاك زنده ميداريم و پاداش آنها را به بهترين اعمالي كه انجام ميدادند، خواهيم داد.»
بر اساس اين آيات شريفه، انسانهاي داراي ايمان و عمل صالح، حيات دوبارهاي مييابند كه ساير انسانها از مواهب اين حيات، بي بهره اند.
انسانهاي برخوردار از اين حيات تازه، چيزهايي ميبينند كه ديگران نميبينند، چيزهايي ميشنوند كه ديگران از شنيدن آنها عاجزند و از احساسات لطيفي برخوردارند كه ديگران فاقد آنند. اين عده، گر چه در زندگي مادي با ديگران شريكند و از دنياي آنها بهره ميبرند، اما ديگران با دنياي اينان بيگانه اند و از مواهب آن محروم.
در حديث معراج آمده است: «اما الحياة الباقية فهي التي يعمل لنفسه حتي تهون عليه الدنيا وتصغر في عينيه وتعظم الآخرة عنده... فاذا فعل ذلك اسكنت في قلبه حبا حتي اجعل قلبه لي، وفراغه واشتغاله وهمه وحديثه من النعمة التي انعمت بها علي اهل محبتي من خلقي وافتح عين قلبه وسمعه حتي يسمع بقلبه وينظر بقلبه الي جلالي وعظمتي؛ 5
زندگي ماندگار آن است كه فرد [در انجام اعمال صالح] براي خود كوشش كند تا آنكه دنيا نزد او كوچك و آخرت در چشم او بزرگ شود... هرگاه چنين عمل كرد، قلب او را پر از محبت [خود] مينمايم تا آنجا كه چشم و گوش قلبش را باز كنم تا با قلب خود [كلام مرا] بشنود و با [چشم] قلب خود به عظمتم بنگرد.»
ويژگيهاي حيات طيبه
1- زندگي عاقلانه و دين مدارانه
قال علي عليه السلام: «لا حياة الا بالدين ولا موت الا بجحود اليقين 6 ؛
زندگي، جز با دين نيست، و مرگ چيزي غير از انكار يقين نيست.»
و «توحيد» به عنوان ركن ركين تمام اديان الهي، موجب حيات روحاني است.
امام علي عليه السلام فرمود: «التوحيد حياة النفس 7 ؛
[ايمان به] توحيد، موجب حيات روح است.»
همچنين امام علي عليه السلام فرمود:
«اني اذا استحكمت في الرجل خصلة من خصال الخير احتملته لها واغتفرت له فقد ما سواها ولا اغتفر له فقد عقل ولا عدم دين لان مفارقة الدين مفارقة الامن ولاتهنا حياة مع مخافة وعدم العقل عدم الحياة ولاتعاشر الاموات 8 ؛
من، هرگاه صفتي از صفات نيك را در كسي مستحكم بيابم، او را بخاطر داشتن همان صفت، تحمل ميكنم و از نبود ساير صفات نيك در او در ميگذرم، اما از دو ويژگي فقدان عقل و نبود دين نميگذرم، چرا كه جدايي از دين، جدايي از امنيت است و هيچ زندگي همراه با ترس گوارا نيست، و نبود عقل نبود زندگي است و با مردگان، نتوان زيست.»
2- زندگي عالمانه و حكيمانه
پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمود: «العلم حياة الاسلام وعماد الايمان 9 ؛
علم موجب حيات اسلام، و پايه ايمان است.»
و امام علي عليه السلام فرمود: «اعلموا انه ليس من شيي ء الا ويكاد صاحبه يشبع منه ويمله الا الحياة فانه لايجد له في الموت راحة. وانما ذلك بمنزلة الحكمة التي هي حياة للقلب الميت وبصر للعين العمياء وسمع للاذن الصماء وري للظمئان وفيها الغني كله والسلامة 10 ؛
بدانيد كه هيچ چيز نيست جز آنكه دارندهاش از آن سير و دلگير شود، مگر زندگي [كه بر آن چيزي نگزيند] چون در مرگ آسايشي نبيند. و آن همانند حكمت است كه حكمت مايه حيات دل مرده است و چشم كور را بينايي است و گوش كر را موجب شنوايي. سيراب كننده تشنه [حقيقت] است، و در آن همه بي نيازي و سلامت است.»
همچنين پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمود: «لا عيش الا لرجلين: عالم ناطق ومتعلم واع 11 ؛
فقط دو كس زندگي ميكنند: عالم گوينده [كه علم خود را نشر ميدهد] و ياد گيرند علم [كه در راه كسب دانش است.] »
و در همين راستا، هم نشيني و آمد و شد و انس و الفت با عالمان رباني، كار ساز است.
امام علي عليه السلام فرمود: «مجالسة الحكماء حياة العقول وشفاء النفوس 12 ؛
«هم نشيني با حكيمان، موجب زنده شدن عقلها و شفاء روحها است.»
3- خشنودي از تقدير الهي
امام علي عليه السلام فرمود: «ان اهنا الناس عيشا من كان بما قسم الله له راضيا 13 ؛
«گواراترين زندگي از آن كسي است كه به آنچه خداوند نصيب او گردانيده است راضي و خشنود باشد.»
و در حديث معراج آمده است: «يا احمد! هل تدرياي عيش اهني ء واي حياة ابقي؟ قال: اللهم لا، قال: اما العيش الهنيي ء فهو الذي لايفتر صاحبه عن ذكري ولاينسي نعمتي ولايجهل حقي، يطلب رضاي ليله ونهاره 14 ؛
«اي احمد! آيا ميداني كدام زندگي گواراتر و ماندني است؟ گفت: خداوندا! نه. فرمود: كسي زندگي گوارا دارد كه در ذكر و بياد داشتن من سستي نكند، نعمت مرا فراموش نسازد، نسبت به حق من جاهل نباشد و پيوسته در روز و شب، خشنودي و رضايت مرا طلب كند.»
4- تدبير و آينده نگري
رسيدن به هر قلهاي، مادي يا معنوي و دنيوي يا اخروي، بدون برنامه ريزي، عاقبت انديشي و محاسبه، امكان پذير نيست. از اين جهت يكي از صفات مهم مؤمنان، هم در زمينه مسايل مادي و دنيوي و هم در زمينه مسايل معنوي و اخروي، تقدير، تدبير و تنظيم امور است.
امام علي عليه السلام فرمود: «قوام العيش حسن التقدير وملاكه حسن التدبير 15 ؛
پايداري زندگي به تقدير و اندازه گيري خوب است و ملاك تقدير خوب، [عاقبت انديشي و] آينده نگري مناسب است.»
5- ياد خداوند
جان آدمي نيز مانند جسم او محتاج رسيدگي و تغذيه است، و چون جان او پرندهاي از عالم بالا و زاييده شده در آنجا است، غذاي حيات آن، ارتباط با عالم بالا و ملكوت دارد.
امام علي عليه السلام فرمود: «في الذكر حياة القلوب 16 ؛
زندگي قلبها [و جان ها] ، در ياد خداست.»
و نيز فرمود: «من ذكر الله سبحانه احيا الله قلبه ونور عقله ولبه 17 ؛
هر كس به ياد خداوند سبحان باشد، خداوند قلب او را زنده و عقل و مغز او را نوراني خواهد كرد.»
همچنين آن حضرت فرمود: «الذكر نور العقول وحياة النفوس وجلاء الصدور 18 ؛
ياد [خداوند] ، موجب نوراني شدن انديشهها، زنده شدن روحها و صيقل يافتن دلها است.»
بدون اتصال به معدن معنويت، جان آدمي مانند گلي بي آب و نور، پژمرده ميشود و خارهاي اطراف، گلبرگهاي لطيف آن را ميرنجانند، و در نتيجه زندگي را بر او تنگ ميگيرند.
خداوند متعال ميفرمايد:
«من اعرض عن ذكري فان له معيشة ضنكا ونحشره يوم القيمة اعمي» 19 ؛
«كسي كه از ياد من روي گرداند، زندگي سختي براي اوست و در روز قيامت او را كور محشور خواهيم كرد.»
6- پندگيري
در هياهوي دنيا و گرد و خاكي كه اهل آن بپا ميكنند، خود بخود و ناخواسته، بر جان آدمي گرد و غبار مينشيند و ديده او را تيره ميكند. در اين ميدان، نسيمي بهاري و دل انگيز لازم است تا غبارها را بزدايد و موانع ديد دل را از ميان بردارد. يكي از اين نسيمهاي خوش، موعظه و پند است كه بايد آن را به جان خريد.
امام علي عليه السلام فرمود: «المواعظ حياة القلوب 20 ؛
«موعظهها [و پندها] ، موجب زنده شدن دلها ميگردند.»
7- معاشرت با نيكان
در اين سفر دراز روحاني، همراهي با نيكان و خوبان، قوت قلب است و بر نشاط رفتن ميافزايد و خستگيها را از جان ميزدايد، از غفلتها جلوگيري ميكند و اشتباهات را گوشزد مينمايد. امام علي عليه السلام فرمودند:
«صحبة الولي اللبيب حياة الروح 21 ؛
همراهي با دوست خردمند، موجب حيات روح است.»
و نيز فرمودند: «معاشرة ذوي الفضائل حياة القلوب 22 ؛
معاشرت با صاحبان فضيلت، موجب حيات قلبها است.»
راوي ميگويد: امام صادق عليه السلام فرمودند: «خمس خصال من فقد واحدة منهن لم يزل ناقص العيش، زائل العقل، مشغول القلب. فاولها: صحة البدن والثانية: الامن. والثالثة: السعة في الرزق. والرابعة: الانيس الموافق.
قلت: وما الانيس الموافق؟ قال: الزوجة الصالحة والولد الصالح والخليط الصالح. والخامسة: وهي تجمع هذه الخصال: الدعة 23 ؛
پنج خصلت است كه اگر كسي يكي از آنها را نداشته باشد، دائما دچار نقص در زندگي، تشويش خاطر و دل مشغولي خواهد بود:
1- تن درستي 2- امنيت 3- گشادگي در روزي 4- مونس موافق
[راوي ميگويد:] گفتم: مونس موافق كيست؟ فرمود: همسر صالحه، فرزند صالح و دوست صالح. 5- نرمي و ملايمت [در اخلاق] كه در بر گيرنده همه اين صفات است.»
از آن سو، همراهان ناباب، مزاحم راهند و باعث آزار، و كام رهرو را تلخ ميكنند و در نهايت او را به آتش مياندازند، قرآن كريم ميفرمايد:
«الا خلاء يومئذ بعضهم لبعض عدو الا المتقين.» ؛ 24
«دوستان در آن روز دشمن يكديگرند، مگر پرهيزگاران.»
و نيز ميفرمايد: «يا ويلتي ليتني لم اتخذ فلانا خليلا. لقد اضلني عن الذكر بعد اذ جائني.» ؛ 25
«اي واي بر من! كاش فلان [شخص گمراه] را دوست خود انتخاب نكرده بودم. او مرا از يادآوري [حق] گمراه ساخت، بعد از آنكه [ياد حق] به سراغ من آمده بود.»
همچنين در قرآن كريم ميخوانيم: «وان كثيرا من الخلطاء ليبغي بعضهم علي بعض الا الذين آمنوا وعملوا الصالحات وقليل ما هم.» 26 ؛
«و بسياري از شريكان [و دوستان] به يكديگر ستم ميكنند مگر كساني كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند، اما عده آنها كم است.»
امام صادق عليه السلام فرمودند: «ثلاثة تكدر العيش: السلطان الجائر، والجار السوء والمرئة البدية 27 ؛ «سه نفر موجب ناگواري زندگي ميشوند: سلطان ستمگر، همسايه بد و همسر بد.»
8- اخلاق خوب
زندگي انساني، زندگي گروهي و دسته جمعي است و لازمه آن آمد و شد با ديگران است. اخلاق خوب و شايسته، تابلويي زيبا از وجود آدمي ارائه ميدهد تا ديگران به راحتي و با اشتياق با صاحب آن ارتباط برقرار كنند و از بودن با او لذت برند.
امام صادق عليه السلام فرمودند: «لا عيش اهنا من حسن الخلق 28 ؛ در زندگي هيچ چيزي دلپذيرتر از خوش اخلاقي نيست.»
و امام علي عليه السلام فرمودند: «بحسن الاخلاق يطيب العيش 29 ؛
با خوش اخلاقي است كه زندگي پاكيزه [و دلپذير] ميشود.»
از سوي ديگر بد اخلاقي و ارتباط نامناسب با ديگران، زندگي را بر كام بداخلاق و ديگران تلخ ميكند. امام علي عليه السلام فرمودند: «ثلاث لا يهنا لصاحبهن عيش: الحقد والحسد وسوء الخلق 30 ؛
سه خصلت است كه زندگي را بر صاحبشان ناگوار ميكنند: كينه ورزي، حسادت و بداخلاقي.»
9- سازگاري با مردم
انسانها در درجات كمال و دركات نقص با يكديگر همسان نيستند. در زندگي اجتماعي رتبه انسانها از بي نهايت زير صفر شروع ميشود و تا بي نهايت بالاي صفر ادامه پيدا ميكند. اگر بدنبال زندگياي باشيم كه در اطراف خود، انسانهاي پركمال و بي نقص و بهتر از خود داشته باشيم، «بهشتي.» را خواسته ايم در «دنيا» محقق كنيم. تنها در سراي ديگر و بهشت خوبان است كه همه خوبند و هيچ جايي از لغو و تاثيم نيست. زندگي دنيايي، مملو از انسانهاي رنگارنگ و جور واجور است. چارهاي نيست جز آنكه در بسياري از اوقات خود را به نديدن و نشنيدن بزنيم و از لغزش ديگران تغافل كنيم. و آن وقت كه لغزش ديديم تا آنجا كه مربوط به حقوق شخصي ماست، از آن درگذريم و به رخ نكشيم. تنها در اين صورت است كه ميتوان به زندگي اجتماعي تن داد، و گرنه زندگي، به جهنمي سوزان بدل خواهد شد كه كمتر كسي خواهد توانست حتي با نزديكان خود نيز آمد و شدي داشته باشد.
امام علي عليه السلام فرمودند:
«سلامة العيش في المداراة 31 ؛ سلامت زندگي در مدارا [و سازگاري] با مردم است.»
و نيز آن حضرت فرمودند: «من لم يتغافل ولا يغض عن كثير من الامور تنغصت عيشته 32 ؛ كسي كه تغافل نكند و از بسياري از امور چشم پوشي ننمايد، زندگيش تيره [و دلگير] ميشود.»
ناگفته پيداست كه تغافل و گذشت در اموري مطلوب است كه به حق شخصي ما مربوط ميشود، اما در جايي كه پاي حقوق الهي و حق ديگر انسانها در كار است، بايد دقيق و سخت گير بود.
10- ساده زيستي و قناعت
همچنانكه انسانها در كمالات روحي به دارا و ندار و متوسط تقسيم ميشوند و همه در يك سطح از دارايي قرار ندارند، در مواهب مادي نيز چنين است و همه در يك سطح از برخورداري نيستند. در اين ميان اگر كسي بخواهد داراترين و برترين باشد، تنها خاك گور است كه ميتواند چشم او را بپوشاند و او را از زحمت برتري جويي خلاص كند.
چاره آن است كه هر كس در حد توان تلاش كند و به آنچه خداوند روزيش ميكند بسنده كند و خرسند باشد و دل و ديده را از آنچه در دست ديگران است بركند و تمام توان و تلاش خود را در ميدان مسابقه معنوي و علمي به كار گيرد تا در آن ميدان سرآمد روزگار شود و مدال «السابقون السابقون اولئك المقربون.» را بر گردن آويزد.
امام علي عليه السلام فرمودند: «اهني ء العيش اطراح الكلف 33 ؛
دلپذيرترين زندگي، زندگاني بدون تكلف است.»
و نيز فرمود: «ان اهنا الناس عيشا من كان بما قسم الله له راضيا 34 ؛
گواراترين زندگي از آن كسي است كه به آنچه خداوند نصيب او گردانيده، راضي و خشنود باشد.»
از جمله حكمتهاي حضرت سليمان عليه السلام اين بود كه فرمود: «قد جربنا لين العيش وشدته فوجدنا اهناه ادناه 35 ؛
سختي و آساني زندگي را تجربه كردم، و گواراترين زندگي را در سادهترين آن يافتيم.»
امام علي عليه السلام فرمودند: «اطيب العيش القناعة 36 ؛
پاكيزهترين زندگي، قناعت است.»
همچنين آن حضرت فرمودند: «انعم الناس عيشا من منحه الله سبحانه القناعة واصلح له زوجه 37 ؛
برخوردارترين مردم در زندگي، كسي است كه خداوند سبحان به او قناعت و همسر خوب عنايت كرده است.»
پي نوشت:
1) جاثيه/24.
2) انعام/122.
3) انفال/24.
4) نحل/97.
5) ارشاد القلوب ديلمي، ص 204.
6) ميزان الحكمة، ج 1، ص 710، (در كليه ارجاعها به كتاب ميزان الحكمة، دوره 4 جلدي آن ملاك است).
7) همان.
8) غررالحكم/3785.
9) كنزالعمال/28944.
10) نهج البلاغه، خطبه 133.
11) ميزان الحكمة، ج 3، ص 2217.
12) غررالحكم/4723.
13) همان/3397.
14) ارشاد القلوب/204.
15) غررالحكم/6807.
16)همان
17)همان
18) و 3 و - همان/1999 و 8876 و 6445.
19) طه/124.
20) ميزان الحكمة، ج 4، ص 3576.
21) همان، ج 2، ص 1568.
22) همان، ج 3، ص 1981.
23) وسائل الشيعه، ج 20، ص 51.
24) زخرف/67.
25) فرقان/29- 28.
26) ص/24.
27) تحف العقول، ص 320.
28) علل الشرايع، ج 1، ص 560.
29) غرر الحكم/4263.
30) همان/4663.
31) همان/5607.
32) همان/9149.
33) همان/2964.
34) همان/3397.
35) شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 3، ص 159.
36) ميزان الحكمة، ج 3، ص 2216.
37) همان.
منبع:سایت ذی طوی
نظرات
عاليست
خيلي بهره بردم