چکیده: طلاق حکایت از دورانی پر از سختی و ناخوشی دارد، چرا که انسان از آن دورانی که انتظار عشق و محبت و آرامش دارد نقطه مقابل آن را تجربه میکند تا جایی که طلاق را بهترین راه میبیند. اما...
ازدواج یک امری غریزی و مقدس است که مورد تاکید خداوند متعال میباشد، چنانکه در سوره نور این چنین سفارش می فرماید: « وَأَنكِحُوا الْأَيَامَى مِنكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ إِن يَكُونُوا فُقَرَاء يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ [نور/32]؛ مردان و زنان بيهمسر را همسر دهيد و همچنين غلامان و كنيزان صالح و درستكارتان را، اگر فقير و تنگدست باشند خداوند آنان را از فضل خود بينياز ميسازد، خداوند واسع و آگاه است.»[1]
و اگر چه هدف از ازدواج در هر شخصی میتواند متفاوت باشد؛ اما به یک نتیجه مشترک منتهی میشود و آن رسیدن به آرامش است. خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: « وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ؛[روم/21] و از نشانههاي او اينكه همسراني از جنس خود شما براي شما آفريد، تا در كنار آنها آرامش يابيد، و در ميانتان مودت و رحمت قرار داد، در اين نشانههائي است براي گروهي كه تفكر ميكنند.»[2]
در این میان رسیدن به آرامش در کنار همسر در صورتی محقق میشود که زن و شوهر همدیگر را درک کنند و در اخلاق و رفتار خوش خلق و خوش رفتار باشند؛ لذا آموزش مهارتهای زندگی و همسر داری از اهمیت بالایی برخوردار بوده و بی توجهی به آن موجب بوجود نیامدن آرامش و یا از بین رفتن آن می شود.
زندگیای که در آن آرامش و درک متقابل نباشد به جایی خواهد رسید که طلاق را به عنوان آخرین و تنها راه چاره خواهند دید.
هر شخصی پس از تجربه طلاق اگر چه ممکن است تا مدتی احساس نجات و رهایی از مشکلات سابق کند؛ اما نگرانیها و مشکلات خاصی از قبیل نگرانی از آینده خود و احیانا فرزندان، پایین آمدن عزت نفس و تحقیر کردن خود، ترس از ازدواج مجدد و... سراغ او خواهد آمد که در این صورت لازم است برای کاستن از فشارها و مشکلات به دنبال راه چاره بود.
در ادامه به مرور یکی از همین موارد که توسط یکی از کاربران مطرح شده است به همراه راهنماییهای لازم خواهیم پرداخت.[3]
دختری 28 ساله هستم که یک بار ازدواج کردم، ولی با وجود مشکلات فروانی که بعد از آن ظاهر شد طلاق گرفتم، یعنی دوسال طول کشید تا طلاق بگیرم و هر بار از جانب شوهرم اذیت میشدم. درحال حاضر هم اگر چه خواستگارهای خوبی دارم؛ اما شرایط برای ازدواج مجدد ندارم. هر بار که حرف ازدواج می شنوم تنم میلرزد واشک بر چشمانم جاری میشود. چرا من نمیتوانم خودم را تغییر دهم؟! دوست دارم آدم پررویی باشم. به نظر من آدم کم رو از زندگی عقب میماند. پررو و منفعت طلب بودن بهتر است. آدمهای پررو کارشان، زندگیشان خوب پیش میرود؛ ولی آدمهای خجالتی و بیآزار بیشتر آزار میبینند. قانون زندگی میگوید که باید بیرحم بود تا موفق شد. دوست دارم پررو باشم ولی هر کار میکنم نمیشود. دیگر از شخصیت خودم خوشم نمیآید؛ چکار کنم؟
پاسخ:
خواهر گرامی
طلاق حکایت از دورانی پر از سختی و ناخوشی دارد، چرا که انسان از آن دورانی که انتظار عشق و محبت و آرامش دارد، نقطه مقابل آن را تجربه میکند تا جایی که طلاق را بهترین راه میبیند؛ اما خوشبختانه شما این دوران را پشت سر گذاشتهاید. و طبیعی است که بعد از طلاق هم عوارض و پیامدهای خاص خودش را کم و بیش خواهد داشت. اینگونه مشکلات باعث آشفتگی و استرس میشود و حتی میتواند کل زندگی را مختل سازد.
نحوه برخورد هر فردی با اینگونه مشکلات متفاوت میباشد و طبیعتا نتیجهای که خواهند دید بر اساس همان برخود با مشکل خواهد بود.
بعضی از افراد در مواقعی که مشکلی را احساس کنند، انزوا و گوشه گیری را برمیگزینند. حتی در فکرِ هیچ چارهای برای حل آن نیستند. ولی بعضی دیگر برای یافتن راه حل تلاش فراوان میکنند. آنها همه روشها را امتحان میکنند و با صبر و حوصله کافی به فعالیت میپردازند و معمولاً به راه حلی اصلی می رسند.
من سوالی از شما میکنم، آیا همه افرادی که شرایطی مثل شما را تجربه کردهاند به هیچ موفقیت و خوشبختی نرسیدهاند؟ افراد زیادی را میشناسم که بعد از تجربه چنین شرایط سختی به موفقیت رسیدهاند؛ دلیلش چیست؟ دلیلش نوع تفکر و ادراکی است که در ذهن خودشان دارند.
آلبرت الیس و رابرت هارپر معتقدند، وقتی به خواسته های خود نمیرسید احساس تأسف، نارضایتی یا ناخشنودی میکنید؛ اما لزومی ندارد که این مسئله را فاجعه آمیز یا وحشتناک بدانید، مگر آن که چنین طرز فکری داشته باشید. وقتی کارها بر وفق مرادتان پیش نمیرود میتوانید بگویید: الف) من از این وضعیت، خوشم نمیآید؛ حال باید ببینم برای تغییر این وضع، چه کار میتوانم بکنم. اگر هم کاری از پیش نبردم، گرچه زندگی برایم دشوار است؛ اما باز هم فاجعهای رخ نداده است. یا میتوانید به خودتان بگویید: ب) من از این وضع، خوشم نمیآید و تاب تحمل آن را ندارم؛ چون دارم دیوانه میشوم. اوضاع نباید این طور باشد، در غیر این صورت، نمیتوانم شاد باشم. جملات اخیر، موجب میشود تا احساس بدبختی کنید و به حال خود تأسف بخورید یا خشمگین و افسرده شوید؛ اما جملات نخست، گرچه موجب ناخشنودی و ندامت شما میشود؛ اما در شما احساس طردشدگی یا عصبانیت ایجاد نمیکنند.[4] پس آنچه در ذهن خود میگذرانید مهم است و به آن توجه کنید و در صورت نیاز اصلاح نمایید.
اما در مورد قسمت دوم سوال شما که در مورد ویژگیهای شخصیتی است؛ خدمتتان بیان کنم که انسانها درجه درونگرایی و برونگرایی متفاوتی دارند. برخی افراد درونگرا هستند و برخی برونگرا؛ اما نمیتوان گفت کدام خوب است و کدام بد؛ بلکه هر کدام ویژگیهای منحصر به فرد خود دارند. در واقع هم برونگرایی و هم درونگرایی مزایا و معایبی دارند که انسان باید با شناخت خود از موقعیتهای آن استفاده کند و آن معایب را کنترل نماید.
برای برطرف کردن ویژگی خجالتی بودن باید با صبر و حوصله اقداماتی را انجام بدهید تا از این حالت خارج شوید. قرار نیست یک شبه خودتان را تغییر بدهید.
برای درمان کمرویی متناسب با میزان کم رویی و شرایط خاص هر فرد باید توصیههایی داده شود؛ اما کارهای زیر به صورت عمومی مناسب است:
الف- حضور در جمع و برقرای ارتباط بیشتر با دوستان و فامیل.
ب- مباحثه کردن. (بدین صورت که با یک نفر کتابی را که دوست دارید، مطالعه کنید و برای یکدیگر توضیح دهید).
ج- گفتگو و صحبت کردن و بیان نظر در جمع. در صورتی که کسی نمیداند در جمع چه بگوید باید از چیزهای روز مره صحبت کند و یا با مطالعه یک کتاب بخشی از آن را در جمع بگوید.
د- بیان کردن خواسته های خود با قاطعیت و نه با شک و تردید. مثلا به جای اینکه به کسی بگویید اگر ممکن است فلان کار را انجام بدهید بگویید لطفا فلان کار را انجام بدهید.
با این تکنیکها اعتماد به نفس بالا میرود و کم رویی از بین خواهد رفت.
باید مانند رودخانه شد، رودخانهای زلال، سنگها و چوبها را از جلو خود برداشت و به مسیر خود به سمت دریای بیکران ادامه داد.
موفق باشید.
منابع:
[1]. قرآن کریم، سوره نور، آیه 32 ، ترجمه آیه الله مکارم شیرازی.
[2]. قرآن کریم، سوره روم، آیه 21 ، ترجمه آیه الله مکارم شیرازی.
[3].لینک مستقیم گفتگو در انجمن: وقتی حرف ازدواج می شنوم اشکم جاری میشه
[4]. زندگی عاقلانه، آلبرت الیس ـ رابرت هارپر، ترجمه مهرداد فیروزبخت، تهران، رشد، 1381، ص 163 ـ 164.
نظرات
سلام
وقعا راست می گه مردا این دوره بد شدن نمی شه روشون حساب کرد بعد ازدواج می فهمی هزار تا درد و مرض روانی به جونشونه خود من 28 سالم با یه بچه دختر طلاق گرفتم شوهرم هزار تا مرض داشت موردهای خوبی هم برام پیدا شد حتی یکیشون مدافع حرم بود اما بعد از 1 سال از طلاقم از همه مردا متنفرم