چکیده:گاهی اوقات دیده میشود که برخی از افراد بسیار راحت اقدام به ارتباط گیری با دیگران مینمایند و به این توجه ندارند که احساسات فرد مقابل بازیچه نیست و نمیباید آنها را وارد یک بازی احساسی نمود...
گاهی اوقات دیده میشود که برخی افراد از روی تفریح و یا به خاطر عدم اطلاع از آینده، بسیار راحت اقدام به ارتباط گیری با دیگران مینمایند؛ اما بعد از گذشت مدتی، فرد به این نتیجه میرسد که به هر دلیل، دیگر تمایل به ادامه ارتباط با شخص مقابل را ندارد؛ لذا به راحتی و بصورت ناگهانی ارتباط خودش را با او قطع مینماید و حتی اگر در این بین، فرد مقابل بخواهد رابطه را به صورتی صحیح پیگیری کند، شخص مورد نظر اقدامات منطقی فرد مقابل را به بدترین شکل ممکن تفسیر میکند!
در این گونه موارد باید به این مطلب دقت داشت که احساسات افراد بازیچه دیگران نبست و باید با دیگران به گونهای برخورد کرد که دوست داریم با خودمان برخورد شود!
در این راستا سوالی در انجمن رهروان ولایت مطرح شده است که توجه به پاسخ آن، در پیدا کردن راهکار، کمک کننده خواهد بود.
سـوال:
سلام خسته نباشيد من با دختری حدود شش ماه است كه رابطه دارم و چون فهميدم دختر و خانواده دختر آدمهاي ماديای نيستند، به اصرار خود دختر مادرم را فرستادم تا با مادر دختر حرف بزند و با خانواده آنها آشنا شويم. بايد اعتراف كنم كه علاقه من به دختر به اندازه علاقه او به من نیست، او بيش از حد به من دلبسته است. به هر حال به خواستگاری رفتیم؛ اما با مخالفت برادر ٢٦ساله و پدر دختر مواجه شديم و بعد از اينكه من با برادر دختر خانم حرف زدم ايشان گفت كه سن خواهرم كم است و معني زندگي را نميداند؛ من نیز قول دادم كه ديگر با او ارتباط نداشته باشم اما دو روز بعد دختر، به من زنگ زد و گفت با پدرش ميخواهد حرف بزند که از اين حرف او را پسند نکردم؛ چون احساس كردم شرم و حيا ندارد كه ميخواهد با پدرش درباره ازدواج با من صحبت کند!
پـاسـخ:
عرض سلام و احترام؛ متأسفانه باید قبول فرمایید که اشتباه کردید. شما بدون اینکه شناخت دقیقی از آن دختر و خانوادهاش داشته باشید، ۶ ماه احساسات او را به بازی گرفتید که اگر اصرار آن دختر برای خواستگاری رفتن رسمی شما نبود، معلوم نمیشد شما تا کی به همان رویه ادامه میدادید! و ناراحت کنندهتر اینکه بعد از این ۶ ماه، با یک مخالفت ابتدایی از سوی برادر و پدر دختر، خیلی راحت قول به عدم ارتباط دادید! گویی که آن دختر اصلا در این بین، انسان نبوده و تمایلات و احساسات او، هیچ ارزشی نداشته است؛ حتی وقتی دختر، برای دفاع از احساسات خود اقدام و با پدرش صحبت کرد، شما ناراحت هم شدید که چرا او با پدرش صحبت کرده است و او را میخواهد راضی نماید و به همین مقدار هم اکتفا نکرده و متاسفانه به او شک هم پیدا کردید و او را متهم نمودید که او شرم و حیا ندارد!!!
من برای شما از تحقّق یک ظلم، هراس دارم، ظلمی که ممکن است دامن شما را بگیرد.
رسول خدا (صلىاللهعليهوآله) فرمودند: «اِتَّقوا دَعْوَةَ الْمَظْلومِ وَ إنْ كانَ كافِرا فَإِنَّها لَيْسَ دونَها حِجابٌ؛[1] از نفرين مظلوم بترسيد اگرچه كافر باشد؛ زيرا در برابر نفرين مظلوم پرده و مانعى نيست».
پیشنهاد:
ایشان به هر دلیل، به دنبال ارتباط ۶ ماههای که با او داشتهاید، به شما اعتماد نموده و دل بسته است، الان هم با پدرش صحبت کرده و میخواهد ترتیب یک خواستگاری را برپا کند.
بنده نمیگویم که شما حتما باید با ایشان ازدواج کنید، خیر؛ منتها از شما میخواهم به صورت خیلی رسمی و به دور از هرگونه بدبینی، بازهم به خواستگاری ایشان بروید و در آن جلسه، توانائیها، انتظارات و خواستههای خود را در باب تمامی مسائل قبل و بعد از ازدواج بیان، و توقعات ایشان را هم بشنوید، آن موقع تصمیمگیری نمائید.
خواهش میکنم به گونهای رفتار کنید که هم برای او، هم برای خودتان و هم برای داور روز محشر، دلیل قانع کنندهای داشته باشید و هیچ وقت محبت دیگران را حمل بر حقیر بودن آنها نکنید.
امیدوارم موفق باشید.
------------------------------------------------
پینوشت:
[1]. نهج الفصاحه، پاینده، ص۱۶۴، ح۴۸
همین مطلب را میتوانید در انجمن نیز مشاهده فرمائید: http://btid.org/node/85812