شوهرم حال و حوصله خانواده مرا ندارد

23:11 - 1395/04/05

چکیده: محبت در زندگی زناشویی معامله گرانه نیست؛ یعنی این طور نیست که آدم فقط وقتی به طرفش محبت و توجه کند که او هم به او محبت کند، بلکه هر کدام باید برای تحکیم و گرم کردن کانون خانواده تلاش کنند، هرچند این تلاش یک طرفه باشد.

افسردگی

سلام
من تازه عروسی کرده‌ام و دو مشکل دارم؛ اول اینکه: شوهرم هر چند روز یکبار بدون هیچ دلیلی در خود فرو می‌رود و دیگر حرف نمی‌زند و خیلی کم‌مهر می‌شود. نمی‌دانم گناهم چیست؟ طاقت این همه بی‌مهری را در اول زندگی ندارم. نمی‌دانم چرا اینطور است؟ برای او کم نمی‌گذارم. بگویید چه کنم؟
دومین مشکل من این است وقتی می‌خواهم برای دیدن خانواده‌ام که در شهر دیگری هستند بروم، می‌گوید نمی‌آیم؛ چون حوصله‌ام در سفر سر می‌رود. از آن طرف مادرم و خواهرم هم می‌گویند‌ داری خیلی مطابق میل او عمل می‌کنی. خودت بیا؛ او نیامد هم نیامد. من دلم برای مادرم تنگ می‌شود و می‌خواهم آنها را ببینم، ولی شوهرم می‌گوید تو برو من نمی‌آیم! آخر من چطور می‌توانم بدون او بروم؟ لطفا راهنماییم کنید.
جواب:
سلام
اینکه ایشان بعضی وقتها این طور می‌شود، نشان می‌دهد که احتمالاً مشکلی وجود دارد که فکرش را مشغول و اذیتش می‌کند و به همین خاطر در خودش فرو می‌رود و کم حرف و کم محبت می‌شود. به نظر من شما در این شرایط به جای اینکه به فکر خود بوده و برای خودتان ناراحت باشید و بگوئید گناه من چیست؟ به فکر همسرتان باشید که اگر نمی‌توانید در حل مشکل به او کمک کنید، لااقل سوهان روحش هم نباشید و با گیر دادن و اظهار ناراحتی کردن، نمک به زخمش نپاشید؛ بخاطر اینکه محبت در زندگی زناشویی معامله گرانه نیست؛ یعنی این طور نیست که آدم فقط وقتی به طرفش محبت و توجه کند که او هم به او محبت کند؛ بلکه هر کدام باید برای تحکیم و گرم کردن کانون خانواده تلاش کنند، هرچند این تلاش یک طرفه باشد؛ چون زن و شوهر همیشه در یک حالت نیستند و بعضی اوقات از نظر روحی-روانی بهم می‌ریزند و به دلایل مختلف ناراحت می‌شوند. در اینجاست که نقش طرف مقابل بسیار با اهمیت است و باید نهایت تلاشش را بکند تا اینکه زندگی را به روال عادی خود برگردد؛ یعنی نه تنها از طرفش انتظار محبت و ناز کشیدن نداشته باشد، بلکه حتی ناز طرف مقابل را هم بکشد و به او محبت کند و سعی نماید محیط گرمی برای او ایجاد کرده تا او با اعصاب آرام‌تری بتواند مشکلش را حل کند و به زندگی عادی برگردد. اگر این کار را نکند و به او گیر بدهد، اعصاب خوردی این برخوردها به مشکلاتش اضافه می‌شود و حتی ممکن است به محبت طرفینی آن‌ها هم لطمه بزند.
بنابراین شما اولاً به جای فکر کردن به خود، به او فکر کنید و در زمانی که ناراحت است راحتش بگذارید که هرکاری می‌خواهد انجام بدهد؛ ثانیاً: سعی کنید مشکلش را حل یا کم کنید؛ مثلاً اگر کاری را دوست دارد، برای او انجام بدهید یا اینکه اگر احساس کردید تمایل دارد با او صحبت کنید که حال و هوایش عوض شود یا اگر مایل بود با او بیرون بروید؛ ثالثاً: زمانی که حالش عادی است، در مورد این وضعیتش با او صحبت کنید و به او پیشنهاد بدهید، اگر مشکلی دارد برای حل آن اقدام کند.
در مورد مشکل دومتان هم عرض می‌کنم؛ اگر بر خلاف نظر خواهر و مادرتان، مطابق میلش رفتار کنید، خیلی بهتر است؛ بخاطر اینکه وقتی او حوصله ندارد و دلش نمی‌خواهد کاری را انجام بدهد، آن کار را به او تحمیل نکنید؛ اولا محبتش به شما زیاد می‌شود؛ چون احساس می‌کند درکش می‌کنید؛ ثانیاً او هم وقتی شما حوصله ندارید، کاری را به شما تحمیل نمی‌کند. پس شما در حقیقت با این کار به او خط می‌دهید که روش صحیح آن است که کسی چیزی را به دیگری تحمیل نکند و این بهترین نتیجه‌ای است که می‌توانید از موافقت با او بگیرید. در نتیجه اگر او تمایل به مسافرت به منزل مادرتان را ندارد، علی رغم میل خود، تنها بروید تا بلکه وقتی نیستید ناراحتی نبودنتان را بچشد و دفعه بعد که خواستید بروید، برای اینکه تنها نباشد همراهتان بیاید.
موفق باشید.
مشاور: حجت الاسلام کریمی

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
5 + 4 =
*****