خلیفه اول، سهم «مولفه قلوبهم» از زکات را قطع کرد!

07:17 - 1395/06/02

چکیده: خليفه اول و دوم و پيروان آن‌ها، موضوع را مسلم گرفتند كه نبايد به «مؤلفه قلوبهم» سهمى از زكات داد، بلكه اين سهم را بايد به ساير اصناف مذكور در آيه زكات پرداخت کرد، و این مخالف آیات قرآن است.

ابوبکر و مخالفت با قرآن

ما در مباحث گذشته[1] به بحث مخالفت‌های خلیفه اول با دستور مستقیم پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) و یا آیات قرآن پرداختیم. در این نوشتار نیز به یکی دیگر از مخالفت‌های او پرداخته و بیان خواهیم کرد که چگونه او با آیات قرآن کریم مخالفت کرد.

خداوند متعال در قرآن مجيد، براى افرادى كه بايد دل‌هاى آن‌ها را به سوى اسلام جلب كرد، سهمى در زكات قرار داده است و فرموده است: «إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساكِينِ وَ الْعامِلِينَ عَلَيْها وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِي الرِّقابِ وَ الْغارِمِينَ وَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيم [توبه/60] زكات براى فقرا و مستمندان و عاملان آن‌ها و كسانى كه بايد دل‌هايشان را جلب كرد، و آزادى بردگان و وام‌داران، و صرف آن در راه خدا و درراه‏‌ماندگان است، اين يك فريضه الهى است. و خداوند نسبت به هر چيزى، دانا و حكيم است».

پيغمبر اكرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) اين سهم از زكات را به افرادى مى‏‌داد كه لازم بود دل‌هاى آن‌ها را به سوى اسلام جلب كرد و اينان چند صنف بودند:
عده‌‏اى از آن‌ها اشراف عرب بودند كه پيغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) اندكى از مال را به آن‌ها اختصاص مى‌‏داد تا مسلمان شوند. برخى ديگر، مردمى بودند كه اسلام مى‏‌آوردند، ولى نيّات ضعيفى داشتند و لازم بود كه دل‌هاى ايشان را با بخشش، به دست آورد؛ مانند ابو سفيان، پسرش معاويه، عيينه بن حصن، اقرع بن حابس و عباس بن مرداس. بعضى ديگر نيز كسانى بودند كه مورد بخشش قرار مى‏‌گرفتند تا بدين وسيله افراد ديگرى از رجال عرب، مانند آن‌ها به اسلام گرايش پيدا كنند. برخى ديگر از «مؤلفه قلوبهم» كسانى بودند كه با مقدارى از زكات، دل‌هايشان را به منظور جنگ با كفّار، جلب مى‏‌كردند.

پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) از هنگام نزول آيه شريفه مذكور، تا زمانى‌كه به جهان باقى شتافت، اين روش را با كسانى‌كه مى‌‏بايست دل‌هايشان جلب شود ادامه داد، و به اجماع كليّه طوايف مسلمين، پيغمبر اكرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) بعد از خود به هيچ‏‌كس اجازه نداد كه اين سهم را حذف كند.

ولى هنگامى كه ابو بكر روى كار آمد، اين دسته براى دريافت سهم خود، مانند زمان پيغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) نزد او آمدند. ابو بكر فرمانى نوشت كه آن‌ها سهم خود را دريافت کنند. آن‌ها نیز فرمان ابو بكر را به عمر نشان دادند تا سهم خود را بگیرند، ولى عمر فرمان ابو بكر را پاره كرد و گفت ما نيازى به‏ شما نداريم. خداوند اسلام را بزرگ داشته و از شما بى‌‏نياز ساخته است. اگر اسلام بياوريد، كارى به شما نداريم، وگرنه، پاسخ شما را با شمشير مى‏‌دهيم.
آن‌ها نزد ابو بكر برگشتند و گفتند: آيا خليفه تو هستى يا عمر؟
ابو بكر گفت: به خواست خدا او خليفه است! و بدين گونه عمل عمر را امضا كرد.

به هر حال، هر دو خليفه و پيروان آن‌ها، موضوع را مسلم گرفتند كه نبايد به «مؤلفه قلوبهم» سهمى از زكات داد، بلكه اين سهم را بايد به ساير اصناف مذكور در آيه زكات پرداخت کرد.[2]

حال اگر کسی از علمای اهل سنت در دفاع از این عمل خلیفه اول و دوم بگوید: آیات قرآن، تابع مصالح و مفاسد است، علت تشریع این‌ حکم، این بوده که اسلام در ابتدا ضعیف بوده و از شر این افراد در امان نبوده است، پس این مقدار از زکات را قرار داده تا به آن‌ها بدهند و با این کار، شر آن‌ها محفوظ بماند. اما بعد از قوت گرفتن اسلام و در امان ماندن از شر آن‌ها، دیگر نیازی به پرداخت زکات به آن‌ها نبود؛ به همین خاطر بود که خلیفه اول و دوم چنین استنباطی کردند.

پاسخ ما این است که اولا: علت این حکم، در آیه بیان نشده است، اگر علت بیان شده بود، ما نیز می‌پذیرفتیم، زیرا حکم دایر مدار علت است؛ اما ممکن است این چیزی که گفته شده یکی از حکمت‌های این حکم باشد، اما تمام علت نباشد که ما حکم را دایر مدار آن بدانیم. ثاینا: آیه مطلق است و همه زمان‌ها را در بر می‌گیرد، چه آن زمانی که اسلام در ضعف بوده و چه آن زمانی که در قدرت است؛ شما به چه دلیل و برهانی آیه را به زمان ضعف اسلام، تخصیص می‌زنید.

تنها کسی که می‌توانست این آیه را تخصیص بزند و تفسیر کند و بفرمایید منظور آیه چیست، خود پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) بود که به اتفاق خود علمای اهل سنت، حضرت تا زنده بود نه تنها چنین سخنی نگفت، بله سهم آنان را می‌داد.

باز از آنان سوال می‌پرسیم مگر بعد از فتح مکه مسلمانان در اوج قدرت نبودند، پس چرا باز پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) سهم آنان را از زکات پرداخت می‌کرد؟ مگر بین رحلت پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) و خلافت ابوبکر چقدر فاصله شده است که اوضاع تغییر کرده باشد؛ آن‌ها بعد از رحلت پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) بدون درنگ آمدند و از خلیفه اول درخواست سهم خود از زکات را کردند، اما خلیفه، با دخالت عمر از دادن سهم آنان امتناع کرد.

لذا به هیچ وجه این دلیل معقول نیست و نمی‌تواند عمل نادرست خلیفه اول و دوم را توجیه کند؛ بلکه باید گفت آن‌ها به صلاح‌دید خود با نص صریح قرآن کریم، بدون هیچ مجوز شرعی مخالفت کردند و اجتهاد خود را بر آیه قرآن ترجیح دادند.

قضاوت در این مورد را به عقل‌های بیدار و جویای حق می‌سپاریم.

____________________________________
پی‌نوشت
[1]. این مطلب و این مطلب.
[2]. اجتهاد در مقابل نص، سيد عبد الحسين شرف الدين- ترجمه على دوانى‏، دفتر انتشارات اسلامى‏، قم‏، 1383 ش‏، چاپ نهم‏، ص 103.

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
5 + 6 =
*****