کرامات امام هادی، راهی برای هدایت مردم

11:54 - 1395/06/27

ارائه کرامات و معجزات از سوی حضرات معصومین(علیهم‌السلام) تنها در شرایطی خاص و برای هدایت مردم بوده است و اهل‌بیت(علیهم‌السلام) از کرامت و معجزه به‌ عنوان یک سیاست تبلیغی دائم بهره نمی‌گرفتند.

کرامات امام هادی، راهی برای هدایت مردم

امام هادی(علیه‌السلام) فرزند امام جواد(علیه‌السلام) و دهمین امام شیعیان است. حضرت در نیمه ذی‌الحجه سال 212 هجری قمری در مدینه منوره متولد شد و از سال ۲۲۰ تا ۲۵۴ هجری قمری به مدت ۳۴ سال امامت شیعیان را به عهده داشت.
دوران امامت حضرت مقارن با حکومت چند تن از خلفای عباسی چون معتصم، واثق، متوکل، منتصر، مستعین و معتز بود که در میان آنان متوکل عباسی به دشمنی با اهل‌بیت(علیهم‌السلام) و شیعیان شهره بود و از ترس مجبور شد تا امام را از مدینه به سامرا ببرد.[1]

امام هادی(علیه‌السلام) در طول دوران امامت خود از روش‌های مختلفی برای هدایت مردم استفاده کرد و موفق شد تا جمعیت زیادی از مردمان را با معارف ناب اهل‌بیت(علیهم‌السلام) آشنا کند و آنان را به راه راست هدایت کند.
یکی از روش‌هایی که امام هادی(علیه‌السلام) از آن برای هدایت مردم استفاده می‌کرد؛ علم غیب بود. برخی از این موارد در کتاب‌های حدیثی توسط علمای شیعه ثبت و ضبط شده است. نوشتار پیش رو با بررسی زندگانی امام جواد(علیه‌السلام) به معرفی برخی از این موارد می‌پردازد.   

عبدالرحمان اصفهانی
«ابوالعباس احمد ابی النصر» و «ابوجعفر محمد بن علویه» و گروهی از مردم اصفهان می‌گویند: «شخصی از شیعیان اهل‌بیت(علیهم‌السلام) به نام عبدالرحمان در اصفهان می‌زیست. روزی از او پرسیدند: علت شیعه شدن تو آن‌هم در شهر اصفهان! چه بود؟[2]
عبدالرحمان در پاسخ آنان گفت: من مردی نیازمند، ولی سخن‌گو و با جرئت بودم، یک‌سال با جمعی از اهل شهر برای دادخواهی به دربار متوکل رفتیم، به در کاخ او که رسیدیم، شنیدیم دستور داده علی بن محمد-امام هادی-(علیه‌السلام) را احضار کنند.
پرسیدم: علی بن محمد(علیه‌السلام) کیست که متوکل چنین دستوری داده؟
گفتند: او از علویان است و رافضی‌ها(شیعیان) او را امام خود می‌خوانند. پیش خود گفتم شاید متوکل او را خواسته تا به قتل برساند. تصمیم گرفتم همان‌جا بمانم تا او را ملاقات کنم. مدتی بعد سواری آهسته به کاخ متوکل نزدیک شد که با وقار و شکوهی خاص بر اسب نشسته بود و مردم از دو طرف او را همراهی می‌کردند. به چهره‌اش که نگاه کردم، محبتی عجیب از او در دلم افتاد. ناخواسته به او علاقه‌مند شدم و از خدا خواستم که شر دشمنش را از او دور گرداند. او از میان جمعیت گذشت تا به من رسید. من در محو تماشای سیمایش بودم و برایش دعا می‌کردم. مقابلم که رسید، در چشمانم نگریست و با مهربانی فرمود: خداوند دعاهای تو را در حق من مستجاب کند، عمرت را طولانی سازد و مال و اولادت را بسیار گرداند».

عبدالرحمان در ادامه می‌گوید: «وقتی سخنان او را شنیدم، از تعجب -که چگونه از دل من آگاه است؟- ترس وجودم را فرا گرفت و تعادل خود را از دست دادم و بر زمین افتادم. مردم اطرافم را گرفتند و پرسیدند که چه اتفاقی افتاده است!؟ من کتمان کردم و گفتم: خیر است ان شاء‌اللّه و چیزی به کسی نگفتم تا این‌که به خانه‌ام باز گشتم. دعای امام هادی(علیه‌السلام) در حق من مستجاب شد. خدا دارایی‌ام را فراوان کرد. به من ده فرزند عطا فرمود و عمرم نیز اکنون از هفتاد سال گذشته است. من نیز امامت کسی را که از دلم آگاه بود، پذیرفتم و شیعه شدم».[3]

خدمت‌کار متوکل
یکی از کارگزاران بنی‌عباس به نام زراره می‌گوید: «معلمی نزد من بود که اظهار تشیع می‌کرد و به همین علت بسیاری از اوقات به شوخی او را رافضی! [4] خطاب می‌کردم. یک شب که به خانه آمدم به او گفتم رافضی! بیا تا جریانی را که امروز از امامت شنیدم را برایت تعریف کنم.
آن معلم پرسید: چه شنیدی؟
سپس ماجرای فرمایش امام را برایش نقل کردم.
آن معلم پس از پایان سخنانم به من گفت: من یک نصیحت برای تو دارم و آن‌را قبول کن.
گفتم: بگو.
آن‌گاه گفت: اگر این سخنان را از علی بن محمد(علیه‌السلام) شنیده‌ای مواظب خود باش و هر چه داری جمع‌آوری کن که پس از سه روز متوکل یا می‌میرد و یا کشته می‌شود.
من از سخنان آن معلم به شدت عصبانی شدم و به او فحاشی کردم، سپس به او گفتم دور شو که تو را نبینم و او رفت.
همین که تنها شدم به فکر فرو رفتم و با خود گفتم ضرری ندارد که من جانب احتیاط را رعایت کنم -زیرا اگر متوکل کشته شود، ممکن است که اموال من‌را مصادره کنند-. به همین منظور سوار بر مرکب شدم و به خانه متوکل رفتم هر چه آن‌جا داشتم برداشتم. سپس تمام اموال خود را بین خویشاوندان مورد اعتماد تقسیم کردم در خانه خودم جز حصیری که روی آن می‌نشستم نگذاشتم؛ شب چهارم متوکل کشته شد، از این جریان به من و ثروتم ضرری نرسید و از آن روز شیعه شدم و خدمت آن جناب رسیدم و خدمت‌کاریش را پذیرفتم. درخواست کردم برایم دعا کند و در واقع از ارادت‌مندان ایشان شدم.[5]

در نتیجه: با توجه به آن‌چه بیان شد؛ ارائه معجزه از سوی حضرات معصومین(علیهم‌السلام) برای هدایت مردم بوده است؛ هر چند ایشان از معجزه به عنوان یک سیاست تبلیغی دائم بهره نمی‌گرفتند، لکن در برخی از اوقات و با توجه به شرایط خاصی از آن استفاده می‌کردند و به این وسیله توانستند گروهی از افراد را هدایت کنند.

برای مطالعه بیشتر به کتاب «سیره پیشوایان» اثر مهدی پیشوایی مراجعه کنید.

پی‌نوشت
[۱]. الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، شیخ مفید، كنگره شيخ مفيد، چاپ اول، قم‏، ۱۴۱۳ ق، ج۲، ص۲۸۸.
[2]. در آن زمان اکثر مردم اصفهان اهل سنت بودند.
[3]. كشف الغمه في معرفه الأئمه، علی بن عیسی اربلى، تصحیح: سيد هاشم رسولى محلاتى، ‏ناشر: بنى هاشمى‏، چاپ اول تبريز، 1381ق، ج2، ص390-389.
[4]. اصطلاحی که دشمنان اهل بیت(علیهم‌السلام) برای شیعیان به کار می‌بردند.
[5]. بحار الانوار، علامه مجلسی، دار إحياء التراث العربي، چاپ دوم، بیروت، 1403ق، ج50، ص148-147.

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
2 + 6 =
*****