در یکی از مجالس مناظراتی که مامون عباسی بین امام جواد(علیهالسلام) و یحیی بن اکثم امام اهل سنت در عصر خویش، در حضور جمعی از مردم به راه انداخت امام(علیهالسلام) جعلی بودن هر روایتی را که یحیی بن اکثم در مورد فضائل ابی بکر و عمر نقل کرد اثبات نمود.

منابع اهل سنت پر است از احادیث جعلی و ساختگی در فضیلت خلفا و معاویه؛ خاندان خبیث و پلید بنیامیه همواره تلاش کردهاند با جعل احادیث نبوی، برای خود فضیلت ساخته و در مقابل اهل بیت پیامبر(علیهمالسلام) قرار گیرند و از این طریق حق و باطل به به هم بیامیزند و باعث گمراهی مردم شوند.
اما از طرف دیگر، آنگاه که این روایات جعلی به مرور زمان مورد پذیرش اهل سنت واقع شد و آنها را صحیح پنداشتند، امامان شیعه(علیهمالسلام) تا آنجا که فرصت مییافتند به روشنگری پرداخته و جعلی بودن این روایات را آشکار میساختند.
یکی از مواردی را که ائمه معصومین(علیهمالسلام) به روشنگری پرداخته و جعلی بودن این روایات را آشکار کردند، مناظرهایست که امام جواد(علیهالسلام) در سن نوجوانی با «یحیی بن اکثم» عالم بزرگ اهل سنت داشته است. در این مناظره، هر روایتی را که او در فضیلت خلفا میآورد، حضرت جعلی بودنش را اثبات میکند.
یحیی بن اکثم از آنچنان منزلت علمی نزد اهل سنت برخوردار بود که در عصر خویش از پیشوایان اهل سنت قرار گرفته و حتی به منصب قاضیالقضاتی در زمان مأمون انتخاب شد.[1]
بعد از آنکه مامون دخترش امالفضل را به همسری امام جواد(علیهالسلام) در آورد، یحیی بن اکثم با جماعت بسیاری نزد آن حضرت و مامون آمدند. در آن مجلس مناظرهای بین یحیی بن اکثم و امام جواد(علیهالسلام) صورت گرفت. یحیی به امام(علیهالسلام) عرض کرد: ای پسر رسول خدا! نظر شما درباره روایتی که [در مدارک اهل سنت] نقل شده است که «جبرئیل از جانب خداوند بر پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) فرستاده شد و گفت: یا محمد! خدا به شما سلام میرساند و میگوید: من از ابوبکر راضی هستم، از او بپرس که آیا او هم از من راضی است؟»[2] چیست؟
امام(علیهالسلام) فرمود: «من منکر فضیلت ابوبکر نیستم، ولی کسی که این خبر را نقل میکند، باید خبر دیگری را نیز که پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) در حجة الوداع بیان فرمود، از نظر دور ندارد. پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) فرمود: کسانی که بر من دروغ میبندند، بسیار شدهاند و بعد از من نیز بسیار خواهند بود. هر کس به عمد بر من دروغ ببندد [و حدیثی جعل کند] جایگاهش در آتش خواهد بود. پس چون حدیثی از من برای شما نقل شد، آن را به کتاب خدا و سنت من عرضه کنید، آنچه را که با کتاب خدا و سنت من موافق بود، بگیرید و آنچه را که مخالف کتاب خدا و سنت من بود، رها کنید.[3]
امام جواد(علیهالسلام) افزود: این روایت [درباره ابوبکر] با کتاب خدا سازگار و موافق نیست، زیرا خداوند فرموده است: «وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإنسَانَ وَ نَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ [ق/16] ما انسان را آفریدیم و میدانیم در دلش چه چیز میگذرد و ما از رگ گردن به او نزدیکتریم». آنگاه چگونه میشود خداوند از رضایت و غضب ابابکر نسبت به خود بیخبر باشد، تا نیاز به سؤال داشته باشد؟ این عقلا محال است .
یحیی گفت: روایت شده که ابابکر و عمر در زمین مانند جبرئیل و میکائیل در آسمان میباشند؟[4]
حضرت فرمود: در این حدیث هم باید دقت کرد، چرا که آن دو فرشته از فرشتگان مقرب بوده، لحظهای از طاعت خدا جدا نشدند و هرگز خدا را معصیت نکردند، و حال آن که ابوبکر و عمر مشرک بودند، بعد مسلمان شدند و اکثر عمر خود را در شرک به سر بردند، آن گاه چگونه میتوانند همسان جبرئیل و میکائیل باشند؟! بنابراین محال است که خدا آن دو را به جبرئیل و میکائیل تشبیه کند.
یحیی گفت: در روایات آمده: «ابوبکر و عمر، سرور پیران اهل بهشتاند»[5] در این زمینه چه میگوئید؟
حضرت فرمود: «این روایت نیز محال است که درست باشد، زیرا بهشتیان همه جوانند و پیری در میان آنان یافت نمیشود [تا ابو بکر و عمر سرور آنان باشند!].[6] این روایت را بنیامیه، در مقابل حدیثی که از پیامبر اسلام(صلیاللهعلیهوآله) درباره امام حسن و حسین(علیهماالسلام) نقل شده است که "حسن و حسین دو سرور جوانان اهل بهشتند"، جعل کردهاند.
یحیی گفت: نقل شده: «عمر چراغ اهل بهشت است».[7]
حضرت فرمود: «این هم محال است، چرا که در بهشت فرشتگان مقرب، آدم و محمد(صلیاللهعلیهوآله) و همه انبیا حضور دارند. چگونه بهشت با نور اینها روشن نمیشود، ولی با نور عمر روشن میگردد؟!».
یحیی اظهار داشت: روایت شده: «سکینه به زبان عمر سخن میگوید»[8] [یعنی عمر هر چه گوید، از جانب ملک و فرشته میگوید].|
حضرت فرمود: «من منکر فضیلت عمر نیستم؛ ولی ابوبکر، با آنکه از عمر افضل است، بالای منبر میگفت: «من شیطانی دارم که منرا منحرف میکند، هرگاه دیدید از راه راست منحرف شدم، منرا به راه درست باز آورید».[9]
یحیی گفت: نقل شده که پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) فرمود: «اگر من مبعوث نمیشدم، حتما عمر به جای من مبعوث میشد».[10]
حضرت فرمود: «قرآن راستگوتر از این حدیث است، آنجا که میفرماید: «وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثَاقَهُمْ وَمِنکَ وَمِن نُّوحٍ... [احزاب/7] و هنگامی که از پیامبران پیمان گرفتیم، و از تو و از نوح و ابراهیم و موسی و عیسی بن مریم، و ما از همه آنان پیمان محکمی گرفتیم»؛ این آیه صراحت دارد که خداوند از انبيا براى اداى رسالتشان پيمان گرفته است؛ در این صورت چگونه ممکن است خداوند پیمان خویش را تبدیل کند؟! در حالیکه پیامبران لحظهاى به خدا شرك نورزيدهاند، حال، چگونه ممكن است بر خلاف پيمان خود، شخصى را كه بیشتر عمرش را در حال شرك به خدا گذرانده به پيامبرى برگزيند؟!».
همچنين روايت شما در تعارض و مباینت با حديث صحيحی است که پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) فرمودند: «آنگاه که آدم هنوز بین روح و جسد بود [و هنوز آفریده نشده بود] من پیامبر شدم».[11]
یحیی گفت: «روایت شده است که پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) فرمود: «هیچگاه وحی از من قطع نشد، مگر آنکه گمان بردم که بر خاندان خطاب [که پدر عمر است] نازل شده باشد»[12][یعنی نبوّت از من به آنها منتقل شده باشد].
حضرت فرمود: «این نیز محال است، زیرا امکان ندارد که پیامبر در نبوّت خود شک کند، خداوند میفرماید: «اللَّهُ یَصْطَفِی مِنَ الْمَلَائِکَةِ رُسُلًا وَ مِنَ النَّاسِ [حج/75] خداوند از فرشتگان و همچنین از انسانها رسولانی بر میگزیند». بنابراین، با گزینش الهی، دیگر لحظهای جای هیچ شکی برای پیامبر در باب پیامبری خویش وجود ندارد. و نیز چگونه ممكن است كه نبوّت از برگزيده خدا به كسى كه مدّتهای بسیاری از عمرش را شرك ورزيده منتقل شود؟!
یحیی گفت: «در روایت آمده که پیغمبر(صلیاللهعلیهوآله) فرمود: «اگر عذاب نازل میشد، جز عمر کسی از آن رهایی نمییافت».[13]
حضرت فرمود: این نیز محال است، چراکه این روایات در تعارض با آن آیهای است که خداوند به پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) فرموده است: «وَمَا کَانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فِیهِمْ وَمَا کَانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ یَسْتَغْفِرُونَ [انفال/33] مادامی که تو [ای پیامبر!] در میان آنان هستی، خداوند آنان را عذاب نمیکند و نیز تا وقتی که استغفار میکنند، خدا عذابشان نمیکند». بنابراین بین این روایت و این آیه ناسازگاری و تعارض وجود دارد، لذا این روایت ساقط است، چراکه در این آیه، تنها برای نزول عذاب دو مانع ذکر شده است و لا غیر؛
الف) وجود مبارک پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) در بین مردم.
ب) توبه و استغفار مردم.
بدین ترتیب تا زمانی که پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) در میان مردم است و تا زمانی که مسلمانان استغفار میکنند، خداوند آنان را عذاب نمیکند.[14]
در این مناظره، همه آن احادیثی که یحیی بن اکثم در باب فضیلت ابی بکر و عمر بدان استناد کرد، امام(علیهالسلام) جعلی بودن آن را با عرضه به آیات قرآن، اثبات کرد و از این طریق، حدیثسازان را رسوا ساخت.
___________________________
پینوشت
[1]. شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 283، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق.
[2]. علامه امینی در کتاب الغدیر، ج5، ص321 مینویسد: این حدیث دروغ و از احادیث مجعول محمد بن باب شاذ است.
[3]. «قد كثرت الكذّابة علىّ و ستكثر بعدی فمن كذب علی متعمدا فليتبوأ مقعده من النار فإذا أتاكم الحديث عنی فاعرضوه على كتاب الله و سنتی، فما وافق كتاب الله و سنتی فخذوا به، وما خالف كتاب الله و سنتی فلا تأخذوا به».
[4]. «مثل أبى بكر و عمر فى الأرض كمثل جبرئيل و ميكائيل فى السّماء».
[5]. «ابو بكر و عمر سيّدا كهول أهل الجنّة». علامه امینی این حدیث را از مجعولات یحیی بن عنبسة شمرده و غیر قابل قبول میداند، زیرا وی شخصی جاعل حدیث و دغلکار بوده است. الغدیر، ج5، ص322.
ذهبی نیز یحیی بن عنبسه را جاعل حدیث و دغلکار و دروغگو میداند و او را معلوم الحال شمرده و احادیثش را مردود معرفی میکند. میزان الاعتدال، تحقیق: علی محمد البجاوی، ج4، ص400، چاپ اول، دار احیاء الکتب العربیة، 1382ق.
[6]. در منابع اهل سنت بسیار آمده است که پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) فرمود بهشتیان در بهشت در هیئت جوان سی ساله خواهند بود.
«وأخرج ابن أبی شيبة وأحمد وابن أبی الدنيا فی صفة الجنة والطبرانی فی الكبير عن أبی هريرة قال قال رسول الله(صلیاللهعلیهوآله) يدخل أهل الجنة الجنة جردا مردا بيضا جعادا مكحلين أبناء ثلاث وثلاثين». الدر المنثور، جلال الدين السيوطی، ج 1، ص 48.
«عن معاذ بن جبل أن النبی(صلیاللهعلیهوآله) قال "يدخل أهل الجنة الجنة جردا مردا مكحلين أبناء ثلاثين أو ثلاث وثلاثين سنة"». سنن الترمذی، ج4، ص88.
«وعن أنس بن مالك قال قال رسول الله(صلیاللهعلیهوآله) يدخل أهل الجنة الجنة جردا مردا مكحلين. رواه الطبرانی فی الأوسط واسناده جيد». مجمع الزوائد، الهيثمی، ج10، ص398 - 399.
[7]. «انّ عمر بن الخطاب سراج أهل الجنّة».
[8]. «انّ السكينة تنطق على لسان عمر».
[9]. «انّ لى شيطانا يعترينى، فاذا ملت فسدّدونى».
[10]. «لو لم أبعث لبعث عمر».
[11]. «نبّئت و آدم بين الروح و الجسد».
[12]. «ما احتبس عنّى الوحى قطّ الّا ظننته قد نزل على آل خطّاب».
[13]. «لو نزّل العذاب لما نجى الّا عمر».
[14]. این مناظره در این منابع نقل شده است: مرحوم طبرسی، احتجاج، ج2، ص248- 247، نجف، المطبعة المرتضویة، 1350ق؛/ و علامه مجلسی، بحار الانوار، ج50، ص83-،80 الطبعة الثانیة، تهران، المکتبة الاسلامیة، 1395ق؛/ و سید عبد الرزاق مقرم، نگاهی گذرا بر زندگانی امام جواد(علیهالسلام)، ترجمه دکتر پرویز لولاور، ص100-98، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، 1370 ش.