پیر میدان‏ دار شیعه، حبیب بن مظاهر

16:09 - 1395/07/19

چهره بارز «حبیب» همیشه در تاریخ مانند خورشیدی تابان، می‌درخشد؛ چرا که او از اصحاب پیامبر گرامی اسلام(صلی‌الله‌علیه‌وآله) به حساب می‌آمد، و از آن حضرت حدیث‌های زیادی شنیده بود. از سوی دیگر، شرکت او در سن ۷۵ سالگی، در نهضت نورانی کربلا و دفاع از حریمِ ولایت از صحنه‌های پرشکوه و نورانی زندگی سرشار از معنویت او است.
 

پیر میدان‏ دار شیعه، حبیب بن مظاهر

چهره بارز «حبیب» همیشه در تاریخ مانند خورشیدی تابان، می‌درخشد؛ چرا که او از اصحاب پیامبر گرامی اسلام(صلی‌الله‌علیه‌وآله) به حساب می‌آمد، و از آن حضرت حدیث‌های زیادی شنیده بود. از سوی دیگر، شرکت او در سن ۷۵ سالگی، در نهضت نورانی کربلا و دفاع از حریمِ ولایت از صحنه‌های پرشکوه و نورانی زندگی سرشار از معنویت اوست.

نام اصلی او «حبیب بن مظاهر»[۱] است، بزرگ‌مردی از طایفه باشرافت و افتخارآفرین «بنی اسد» و از صحابه رسول گرامی اسلام(صلی‌الله‌علیه‌وآله) وی یک سال پیش از بعثت پیامبر اسلام(صلی‌الله‌علیه‌وآله) به دنیا آمد؛ دوران کودکی او هم‌زمان با سال‌هایی بود که پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در مکّه مکرمه مردم را به توحید و خداپرستی دعوت می‌کرد، فیض دیدار پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) توفیقی بود که حبیب را، از همان اوایل جوانی با معارف دینی و سرچشمه زلال تعالیم اسلام، آشنا کرد.
بنابراین حبیب از جمله کسانی است که به فیض دیدار پنج امام معصوم(علیهم‌السلام)، نائل آمده است. چهره‌ی زیبا و جمال معنوی او به حد کمال رسیده بود. به طوری که در عبادت، شجاعت، علم، زهد و در دفاع از حریم ولایت زبان‌زد خاص و عام شده بود.

حبیب بن مظاهر موردعلاقه پیامبر اسلام(صلی‌الله‌علیه‌وآله)
در روایات آمده است: پیغمبر خاتم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) روزی با جماعتی از اصحابش، از جایی عبور می‌کردند؛ ناگهان دیدند چند نفر از بچه‌ها، با یکدیگر بازی می‌کنند. پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) جلو رفتند و نزدیک یکی از بچه‌ها نشستند، و دست نوازش بر سر او کشیدند، سپس پیشانی او را بوسیدند. و با ملاطفت و مهربانی، او را پهلوی خود نشاندند! اصحاب، از این عمل حضرت سؤال کردند. حضرت فرمودند: «روزی را دیدم، که این طفل با حسینم بازی می‌کرد، و در حین بازی، خاک زیر پای «حسین» را برمی‌داشت و به صورت و چشم‌هایش می‌مالید. پس من هم او را دوست می‌دارم. چون او فرزند من‌را دوست می‌دارد، و جبرئیل خبر داده: او در واقعه کربلا از انصار و یاران حسینم خواهد بود».[۲]
«مرحوم حاج شیخ جعفر تستری» در تقریرات، احتمال داده آن طفل «حبیب بن مظاهر» بوده است.

علم حبیب
پس از وفات جان‌سوز رسول گرامی(صلی‌الله‌علیه‌وآله) حبیب بن مظاهر با امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) بیعت کرد، و در خط ولایت علی بن ابی‌طالب(علیه‌السلام) قرار گرفت. چون بارها، از پیامبر عظیم‌الشأن اسلام(صلی‌الله‌علیه‌وآله) شنیده بود: «من شهر علمم و علی درِوازه آن شهر است، هر کس که علم می‌خواهد از در آن وارد شود».، لذا محضر امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) را مغتنم شمرده و در شمار یاران خالص و شاگردان ویژه حضرت قرار گرفت[۳] و دانش‌های گران‌بها و فراوانی را از حضرت آموخت. چهره بارز «حبیب» همیشه در تاریخ مانند خورشیدی تابان، درخشیده و می‌درخشد.

او در جمیع علوم و فنون، هم‌چون فقه، تفسیر، قرائت، حدیث، ادبیات، جدل و مناظره تبحّر داشت تا آن‌جا که مایه اعجاب و شگفتی دیگران بود.[۴] یکی از دانش‌های او «علم بلایا و منایا» بود. یعنی: پیش‌گویی حوادث و خبر داشتن از وقایع آینده، و تاریخ.[۵]

شجاعت حبیب
«حبیب بن مظاهر» مردی شجاع، باصلابت و با قدرت بود، به طوری که در تمام جنگ‌هایی که در دوران حکومت امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) رخ داد؛ حضوری فعال و چشم‌گیر داشت، و در آن زمان به عنوان یکی از شجاعان بزرگ کوفه در زمره یاران حضرت بود.[۶]
در روز عاشورا نیز با شجاعت تمام، در مقابل لشگر عمر سعد ایستاد و شروع به نصیحت و اندرز کرد. شاید آن خفتگان و اسیران هوای نفس را بیدار کند.

عبادت حبیب
حبیب مردی عابد و پارسا بود. تقوا و حدود الهی را رعایت می‌کرد. حافظ کل قرآن کریم بود، و هر شب به نیایش و عبادت خدا می‌پرداخت.[۷] حبیب، به فرموده امام حسین(علیه‌السلام) در هر شب یک‌بار قرآن را ختم کرد[۸] و مردی بود که حتی آخرین شب عمر خود را (شب عاشورا) به نیایش با پروردگار سپری کرد.

چهره حبیب از آغاز نهضت حسینی تا شهادت
بعد از شهادت امام حسن(علیه‌السلام) شیعیان به امام حسین(علیه‌السلام) نامه نوشته، آن حضرت را به قیام علیه معاویه دعوت کردند، نخستین نامه در خانه «سلیمان بن مریم خزاعی» ـ که از شیعیان مخلص بود ـ نوشته شد. این دعوت‌نامه با امضای چهار تن از بزرگان کوفه، توسط «عبداللّه بن مسمع همدانی» و «عبداللّه بن وال» به مکه ارسال شد؛ که «حبیب بن مظاهر» یکی از امضاکنندگان این نامه بود.[9]
حبیب در قضیه کربلا نیز  از همان اوایل همراه حضرت بود و فعالیت خود را برای این نهضت الهی شروع کرد، و همراه «مسلم بن عوسجه» که به طور پنهانی در کوفه برای «مسلم بن عقیل» از مردم بیعت می‌گرفتند؛ و در این راه از هیچ اقدامی کوتاهی نمی‌کردند.[10]

حبیب بن مظاهر این پیرمرد عارف و آگاه، مصمّم بود که به هر قیمتی شده، خود را به کاروان کربلا برساند؛ شب به راه می‌افتاد و روز استراحت می‌کرد تا در بند مأموران «ابن زیاد» اسیر نشود. سرانجام روز هفتم ماه محرم، در کربلا، به کاروان امام حسین(علیه‌السلام) پیوست.[11]
به محض رسیدن به کربلا، مجدداً وفاداری خود را نسبت به امام خود در میدان عمل به نمایش می‌گذارد. همین‌که مشاهده کرد یاوران امام اندک و دشمنان او بسیارند، به امام حسین(علیه‌السلام) عرض کرد: «در این نزدیکی، قبیله‌ای از «بنی اسد» هستند، اگر اجازه دهید پیش آن‌ها رفته، آنان را به یاری شما دعوت کنم، شاید خداوند هدایت‌شان کند». بعد از این‌که حضرت اجازه داد، با عجله خود را به آنان رسانید و شروع به نصیحت و موعظه کرد.[12]

شهادت
او، عاشق شهادت بود. دلش برای شهادت می‌طپید. شب عاشورا را به عبادت و مناجات با معبود خویش مشغول بود، و لحظه شماری می‌کرد تا روز عاشورا فرا رسد و در رکاب مولا و سرور خویش، شربت شهادت را بنوشد.
بالاخره، نوبت جان‌فشانی فرا رسید. آن مجاهد پیر و عاشق که روحیه‌ای جوان و شاداب داشت؛ با شمشیری بران به میان سپاه دشمن نفوذ کرده، آنان را از دم تیغ می‌گذراند. و این‌گونه رجز می‌خواند: «من حبیب، پسر مظاهر، زمانی که آتش جنگ برافروخته شود، یکه سوار میدان جنگم، شما گر چه از نظر نیرو و نفر از ما بیشترید، لیکن ما از شما مقاوم‌تر و وفادارتریم، حجت و دلیل ما برتر، منطق ما آشکارتر است و از شما پرهیزکارتر و استوارتریم».[13] 
حبیب بن مظاهر، با آن سن زیاد هم‌چون یک قهرمان شمشیر می‌زد، و ۶۲ نفر از افراد دشمن را به درک واصل کرد.
تشنگی و خستگی بر او چیره شده بود، ناگهان، در این هنگام «بدیل بن مریم عقفانی» به او حمله کرد و با شمشیری بر فرق او زد، دیگری با سرنیزه به او حمله کرد، تا این‌که حبیب از اسب بر زمین افتاد، محاسن او با خون سرش خضاب شد. سپس «بدیل بن مریم» سر مطهرش را از تن جدا کرد.
شهادت این پیر عاشق، بر یاران امام و خود حضرت بسیار گران بود. حضرت خود را به بالین او رسانید. چنان شهادت «حبیب» در امام اثر گذاشته بود که فرمود: «پاداش خود و یاران حامی خود را، از خدای تعالی انتظار دارم».[14]

خاتمه
تاریخ، معلم انسان‌هاست، بنابراین نباید صرفاً به مطالعه تاریخ اکتفا کرد، بلکه باید از مطالعه زندگی بزرگان درس گرفته و آن را به کار بست. درسی که از تاریخ زندگی این صحابی و یار دلاور امام حسین(علیه‌السلام) می‌توان گرفت در چند سطر به طور خلاصه بیان می‌کنم:
«چرا افرادی همانند حبیب بن مظاهر تا آخرین قطره خون از حریم ولایت دفاع می‌کنند و تمام هستی خود را، در راه هدفشان، نثار می‌کنند؟ آری افرادی مانند حبیب، عاشق حقیقی و واقعی اهل‌بیت (علیهم‌السلام) بوده‌اند و ارادت آن‌ها تنها زبانی نبود؛ بلکه سعی می‌کردند در عقیده و افکار، اخلاق، بینش‌سیاسی، زندگی فردی و اجتماعی به گونه‌ای رفتار کنند که ائمه اطهارعلیهم‌السلام) دستور داده‌اند.[15]

منبع: پایگاه تخصصی امام حسین علیه السلام

_____________________
پی‌نوشت
[۱]. تقی الدین الحسن بن علی بن داود.
[۲]. علامه مجلسی ، بحارالانوار ، ج ۱۰ ، حاج محمد هاشم خراسانی ، منتخب التواریخ ، ص ۲۷۸.
[۳]. السید محسن الامین ، المجالس السنیه فی مناقب و مصائب العتره النبویه ، ج ۱.
[۴]. امالی منتخبه، ص ۴۹ .
[۵]. امالی منتخبه، ص ۴۹ .
[۶].  محمد بن طاهر سماوی ، ابصار العین فی انصار الحسین(علیه السلام)، ص ۵۶
[۷]. السّید محن الامین ، اعیان الشیعه ، ج ۴ ، ص ۵۵۴ .
[۸]. ترجمه نفس المهموم ، شیخ عباس قمی ، ص ۳۴.
[9]. شیخ مفید، ارشاد، ج ۲، ص ۳۵ ـ ۳۴.
[10]. السید محسن الامین، اعیان الشیعه، ج ۴، ص ۵۵۴.
[11]. همان.
[12]. محمد بن‌طاهر سماوی، ابصار العین فی انصار الحسین، ص ۵۷.
[13]. تاریخ طبری، ج ۷.
[14]. السید محسن الامین، مجالس السنیه، ج ۱؛ تاریخ طبری، ج ۷، ص ۳۴۹.
[15]. حاج شیخ عباس قمی، منتهی الامال، ص ۴۳۰؛ حاج شیخ عباس قمی، ترجمع نفس المهوم، ص ۳۴۳.

نظرات

تصویر لبیک یا زکزاکی
نویسنده لبیک یا زکزاکی در

صلوات الله علیه. ممنون از مطلبتون

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
5 + 2 =
*****