انسان مغرور، خودگرایی را جایگزین خداگرایی می کند

17:03 - 1391/12/13
خداوند توسط جبرئيل سه هديه براى آدم فرستاد تا او يكى از آن سه را برگزيند. هديه ­ها: عقل و دين و حيا بود و آدم عقل را انتخاب نمود، اما حيا و دين نيز قرار بود همراه خرد باشند و ماندند.
عاشورا

گام اول:

در تعبيرى بسيار زيبا از حضرت اميرالمؤمنين(ع) آمده است:خداوند توسط جبرئيل سه هديه براى آدم فرستاد تا او يكى از آن سه را برگزيند. هديه ­ها: عقل و دين و حيا بود و آدم عقل را انتخاب نمود، اما حيا و دين نيز قرار بود همراه خرد باشند و ماندند.[1] اين سه، هديه آسمانى خداوند براى جانشين خويش بود و آدم نيز با يك انتخاب به هر سه مقصود دست يافت. امّا از روزى كه بشر مغرور و سركش از «خداوند هستى» روى گردانيد و به «خود» گرويد و از «ولايت الهى» به «ولايت طاغوت» روى آورد و از «جانشینى خد» به «جانشینى شيطان» رضايت داد، «هوس» را جانشين «خرد» و «خودپرستى» را به جاى «خدا پرستى» و «برهنگى» را جاى «حى» نهاد و در پى اين جابه جايى:

ـ رويكرد حسى به معارف عقلانى ـ حس گرايى

ـ مباح دانستن هر وسيله براى نيل به قدرت

ـ اباحى گرى و تساهل و تسامح در اخلاق و فرهنگ

ـ پوچ انگارى و هرهرى مذهبى

ـ اصالت سود و اصالت رفاه و لذت و ...

اصول اساسى باورهاى زندگى بشر گرديد و از هر نوع قانون عقلانى و هدايت وحيانى رها گرديده، خواست و اراده­ متزلزل و متغير احساسى او ميزان بايدها و نبايدهاى اخلاقى و اجتماعى او قرار گرفت.
گام دوم:

هر ملتى يك شجره ­نامه و نسبت نامه­ تاريخى، جايگاه فرهنگى و موقعيتى ويژه­ خود دارد و هر انسانى كه به جايگاه تاريخى ملتش آگاهى نداشته باشد، همانند كسى است كه مشخصات فردى ـ شناسنامه ­اى ـ خود را نمى­ داند و در واقع كودكى است كه از شناسنامه­ خود اطلاع ندارد. انسان تنها با داشتن آگاهى از شناسنامه­ فرهنگى و ملّى خود مى­ تواند زندگى خويش را با مشخصات اجتماعى تطبيق داده و براساس ملاك­ها و معيارهاى تعريف شده خود را هماهنگ نمايد، از موضع تاريخى و جايگاه فرهنگى خود سخن بگويد، اقدام كند، از مبانى و معيارهاى پذيرفته شده­ خويش حمايت و در مقابل مهاجمان از آن دفاع كند، در پى تحقق اهداف فرهنگى ملتش بكوشد و بالاخره براساس قواعد و مقررات تعريف شده؛ با خودى­ها انس بگيرد و بيگانه­ ها را شناسايى و طرد كند.

امّا واقعيتى كه در تاريخ معاصر رخ نموده است؛ آن است كه استكبار غرب تلاش نموده است با ابزار اطلاعاتى و علمى خود براى جوامع بشرى شناسنامه­ ويژه ­اى در جهت منافع خود صادر نموده، آنان را همان­گونه كه خود مى ­پسندد و در قالبى كه خود مى ­خواهد معرفى كند و آنان نيز، خود را آن­گونه كه غرب مى­ خواهد و تعريف مى ­كند بشناسند. اين است كه جوامع انسانى يكى پس از ديگرى گرفتار بحران هويت شده، در فاصله­ گسست از شناسنامه­ تاريخى و اصيل خود تا صدور شناسنامه­ غرب ساخته، دچار تحير و سرگردانى و تضاد و تناقض گرديده و به تدريج با آگاهى از شناسنامه­ جديد و انس به آن، به پوچى و هيچى خود اعتراف نموده و براى گذراندن عمر به بازى گرفته شده، روى به بازى­گرى و ابتذال مى ­آورند.
و اينك ابتذالى دامن گستر!

ابتذال از ريشه­ بذل به معناى بخشش و عطا و از خود مايه گذاشتن و ابتذال و تبذل، رعايت ننمودن اعتدال در بخشش و دهش است. حاتم بخشى­ هاى نابخردانه، به حراج نهادن ارزش­ها و چوب حراج بر سرمايه زدن، اقدام به فرسايش لباس و ابزار و ارزش­ زدايى و سبك شمارى گوهرهاى گران­بها و ... تعبيرهاى گوناگونى از مفهوم لغوى اين واژه است.

ابتذال در كاربرد اصطلاحى نيز با معناى لغوى تفاوت چندانى ندارد. به حراج گذاشتن ارزش­ها و آثار گران­بهاى علمى، فرهنگى، اجتماعى، تربيتى، اقتصادى و ... و توهين و تحقير باورها و بينش ­هاى اصيل دينى و ملى و تاريخى و به فراموشى سپردن تجربيات ارزشمند نياكان و شكستن قيمت­ها و ارزان و آسان از دست دادن آن­ها و بى­قدر و قابليت شمردن و فرومايه و پست انگاشتن و به تقليد و روزمره ­گى و پوچ انگارى و نسبيت روى آوردن، فرايند ناپسند و ناگزيرى است كه با از دست دادن تعادل فكرى و تعامل خرد و دين و حيا و گم كردن هويت تاريخى و فرهنگى و روى آوردن به شناسنامه جعلى و دروغين فرا روى انسان هويت باخته قرار مى­ گيرد. چشم پوشيدن از معارف غنى و پربار تاريخى و دينى و ملّى و تقليد ساده ­لوحانه و چشم بسته از فراورده ­هاى غرور و جهل و هوس. شيفتگى به فرهنگ بيگانه و تلاش در هم­نوايى و هماهنگى با آنان، خود كم­ بينى و خودباختگى، گسستگى و ناهمگونى با فرهنگ و آداب و ... خودى، خميرمايه­ ابتذالى است كه امروز گريبان­گير بسيارى از جوامع بشرى شده است.

زمانى بود گاهى كه سخن از ابتذال مى ­رفت، پديده ­هايى همچون: موسيقى، شعر نو، لباس و مد، تئاتر و فيلم، شوها و يا سريال­هاى تلويزيونى در ذهن تداعى مى­ شد و كسى باور نمى­ كرد كه روزى لقب­هاى علمى دانشگاهى نيز روى به ابتذال نهاده، مدارك علمى به ثمن بخس خرید و فروش شود و عناوين و القاب مقدس حوزوى و دينى و مذهبى به حراج گذاشته شده و ارزش حجةالاسلامى و آيةاللّه از دكترا كمتر شود، الگوهاى جعلى و تصنعى، جاى اسوه ­هاى حقيقى و اصيل قرار گيرد. كسى باور نمى­ كرد مباحث عميق عرفانى و سير در مراتب غيب و شهود و ... كه با توصيه و تأكيد شخصيت­هاى بزرگى چون بوعلى سينا و ملاصدرا و ميرداماد از دستبرد فرصت طلبان پنهان نگه داشته مى­ شد، امروز انباشته بر صفحه­ اى نورى نقل مجلس هر قلاّش و قلندر بيگانه از خويشى گردد و هر بافنده­ زبردستى در مقام تدريس و تبليغ به تحميق ساده انديشان و شكاردل خوش باوران بپردازد.

كسى باور نمى­ كرد خادمان عاشورا و ذاكران و مرثيه سرايان كربلا كه تشنه­ حقيقت بودند و در انتظار قطره ­اى از فرات علوم و معارف اهل بيت (ع) پيشانى ادب بر زمين مى­ ساييدند و برهان شعور را با عرفان و شور يك­جا مى­ سرودند و از تلفظ هر واژه­ اى كه با ادب حضور در محضر معصومين (ع) مناسبت نداشت، پرهيز مى ­كردند و با آوردن نام مبارك حضرت صديقه­ طاهره (س) قطره­ هاى شرم بر پيشانى بلندشان مى ­تراويد و جرأت بردن نام مادر كرامت را در محضر سادات و علويان نداشتند و هيچ مرثيه­ سرايى را ياراى آن نبود تا در مجالس مردانه و يا مشترك واژه ­هاى "سيلى" و" صورت" و "چادر خاكى" را بر زبان آورد، ناگاه بر زبان راندن زشت­ ترين كلمات شبهه­ ناك و جسارت آميز و موهن و ... نشانه­ امتياز گردد و به گردآورى مريد و شاگرد انجامد. در گذشته­ فرهنگى تشيع كسى حق نداشت در شب 19 و 21 ماه رمضان و در مجلس عزاى امير مؤمنان و تنديس غيرﺓالله جز در پوشش حرمت و حيا و تكريم و تعظيم نامى از مستوره­ هستى ببرد و يا به اين جسارت لب بگشايد كه:

آيد به جهان اگر حسين دگرى             حاشا كه برادرى چو عباس آيد[2]

ولى با هزاران تأسف امروزه اشعار و جملاتى بر زبان­ها رانده مى­ شود كه هيچ تناسب با فرهنگ ادب و حيا و شرم شرقى ندارد تا چه رسد به جامعه­ اسلامى و به ويژه مكتب ادب و اخلاق علوى! امروزه نام مبارك حضرت صديقه طاهره (س) و ياد كرد رنج­هاى آن حضرت به صورت مكشوف و با تصريح به واژه­ هاى ويژه و گفتن و خواندن جملاتى كه تاريخ ادب شيعه سابقه نداشته است، ابزارى براى مجلس آرايى و شور بخشى و مريد پرورى و شايد به نحوى عقده­ گشايى! شده است.

بعد ديگرى از ابتذال در اين ميدان اشعار بى ­محتوا و پوچ و گاه نامشروع و حرام است كه روز به روز گسترده­ تر مى­ شود، كافى است انسانى دردشناس و هوشيار نوارها و صفحات نورى تكثير شده در خيابان­ها را مرور كند و قيافه­ هاى خوانندگان و مداحان و سينه زنان پيرامون آنان را به تماشا بنشيند و آهنگ ­هاى سينه زنى آنان را كه تداعى كننده موسيقى­ هاى راك و جاز امريكايى است بشنود، تا رسوخ ابتذال را در تار و پود فرهنگ استقلال و عزت و رشادت و شهادت و سرافرازى و آرمان­ خواهى، با تمام وجودش دردمندانه احساس كند.

سوگ مندانه ­تر آن­كه روز به روز برهان و منطق و استدلال نيز در تبليغ و انتقال فرهنگ دينى و مذهبى جاى خود را به نقل كرامات مجعول و مخدوش و خواب و خرافه و ... مى­ سپرد و كتاب­ هاى علمى و تحليلى و مستند به مبانى منطقى و فلسفى و وحيانى، در برابر كتاب­هاى رمان و قصه­ هاى پوچ و سرگرم كننده و خواب و خيال رنگ مى­ بازد و طرح­هاى پر طمطراق علمى تنها به گردآورى و جمع و تفريق تلاش گذشتگان مى­ پردازد.

و دردمندانه­ تر از همه، مدعيان عرفان و سير سلوك و ذكر و دعايند كه در خيال خود ره صد ساله را يك شبه مى­ روند و بدون طى مراحل و مراتب علمى و فلسفى، پاى استدلاليان را چوبين دانسته و با كاربرد چند اصطلاح و تعبير و بردن نام چند استاد و عارف و سالك، باد به غبغب انداخته و ديگران ـ يعنى تلاش­گران و مجاهدان گام به گام با هواى نفس و مجتهدان در معارف و علوم ـ را طفل راه و يا درمانده و گمراه مى­ شمرند.

سبك شمارى، قداست شكنى، تحقير و چوب حراج نهادن بر آداب و رسوم دينى و مذهبى و ابتذال در نوع و شكل پوشش و آرايش، توسعه و تمدن و نيز معمارى، شهرسازى، مديريت منابع انسانى، آموزش و پرورش، صنعت و تجارت و ... هر يك داستان غم ­انگيزى دارد كه جز تقوا، تقوا و باز هم تقوا چاره­ اى ندارد.

پىنوشت:

[1]. ر.ك؛ اصول كافى، ج 1، دومين حديث از كتاب عقل و جهل.

[2]. شعرى كه يكى از سخنرانان مشهور مذهبى در سيماى جمهورى اسلامى در روز تاسوعاى سال 83 بر سر منبر خواند.

 

منبع: ماهنامه نامه جامعه، شماره پانزدهم.

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
2 + 1 =
*****