-
میبینی کار دنیا را سید، چند روز پیش بود که با خبرها دلهایمان ریخت و دست به تسبیح شدیم. امن یجیب را به صلوات گره زدیم و اشک پشت اشک باریدیم.
راستش را بخواهی شاید حافظه تاریخی ایران خیلی به یاد نداشته باشد که دل یک ملت درگیر نفسهای یک سیاستمدار باشد، اما یک نفس برایت دعا شدیم. همه دلها دخیل آقایی شد که مدال خادمیاش بر سینهات میدرخشید.
راستی آقای رییس جمهور، مگر مقام ارشد اجرایی کشور نبودی پس ماشین ضد گلوله را برای چه روزی گذاشتی و سوار نشدی؟
از میان سیل بوسه باران و عکس گرفتن مردم کف خیابان رد شدی که این روزها بیشتر بسوزیم؟
آقای رییس جمهور، در کوچه پسکوچههای آب گرفته سیل سیستان عبا را زیر بغل زدی و نعلین به گِل زدی که چه بشود؟ میخواستی از مسیر گِل و لای خدمت به میانبر شهادت برسی؟ گوارای وجودت...
به جای پوزخند سنگین گوشه لبت، زانو به زانوی بچههای شهدا زدی که چه بشود؟ که قاب روزهای فراقت تلختر بشود؟
بُردی سید، بازی دنیا را خوب برنده شدی...
مگر مشاورانت نگفتند پروتکلهای مقام و ریاست را رعایت کن و خودت را با مردم پابرهنه قاطی نکن؟ میگویند خندیدی و گفتی «من این طور نیستم...»
بله معلوم بود جنست از رنگ دنیا و تشریفات و رفت و آمد آن جور دیگری نبود....
پنجه بغض مثل همان مه سنگین ورزقان بر قلبم سنگینی میکند. یک هفته است که قاب عکسی که نوار سیاه خورده را نگاه میکنم و مدام پلک میزنم تا از کابوس نبودنت خلاص شوم و دوباره لبخندت آغازی باشد بر روزهای خوش خدمت اما افسوس که دستان ما در زمین نبودنت به خاک گره خورده و زهی سعادت که تو میهمان آسمان شدی، هنیئالک سید ابراهیم.