امان ز لحظه غفلت که شاهدم باشی....

13:53 - 1394/02/10
پیرمردی تو حرم به جوانی گفت سواد ندارم برام زیارتنامه بخوان...
جوان شروع کرد به خوانـدن،سـلام داد به معصومیـن تا امام عسکری(ع)...
جوان پرسیـد: امام زمانـت را میشناسی؟
پیرمرد جواب داد: چرا نشناسم؟
گفت: پــس سلام کن.
مـرد دستش را روی سینـه اش گذاشت:
السلام علیک یـا حجة بن الحسـن العسکری
جوان لبخند زد:
«و علیک السلام و رحمـة الله و برکاتة»
مبادا امـام زمـان کنارمان باشد و او را نشناسیم..
**اللهم عجل لولیک الفرج**
http://btid.org/node/64019

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
7 + 0 =
*****
تصویر شبنم73
نویسنده شبنم73 در

ممنونم باران جان
اشک تو چشام جمع شدcrying

تصویر باران
نویسنده باران در

خواهش میکنم عزیزم
ممنون
التماس دعا

تصویر asma70
نویسنده asma70 در

خیلی قشنگ بود
آفرین :)

تصویر باران
نویسنده باران در

خواهش میکنم
ممنون عزیزم.

تصویر جوادی
نویسنده جوادی در

خیلی قشنگ بود. ممنون

تصویر باران
نویسنده باران در

خواهش میکنم
ممنون از حضورتون