جبران محبت

11:56 - 1400/07/18
جبران محبت

عاشقانه های شهداء

وقتی به خانه می آمد، من ديگر حق نداشتم كار كنم . بچه را عوض می كرد، شير برايش درست می كرد. سفره را می انداخت و جمع می كرد، پابه پای من می نشست، لباس ها را می شست، پهن می كرد، خشک می كرد و جمع می كرد.

 آن قدر محبت به پای زندگی می ريخت كه هميشه به او می گفتم: درسته كه كم می آيی خانه؛ ولی من تا محبت های تو را جمع كنم، برای يك ماه ديگر وقت دارم. نگاهم می كرد و می گفت: تو بيش تر از اين ها به گردن من حق داری.

 برشی از زندگی شهیدحاج محمدابراهیم همت

 منبع:  365 خاطره برای 365 روز، ص 46

 

لایه باز: 
پیوستاندازه
فایل فاقدpsd72.11 کیلوبایت

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
4 + 1 =
*****