راحت طلبی
راحتطلبی در رابطه همسران
افراد راحتطلب برای ازدواج مناسب نیستند؛ زیرا مسئولیتپذیری با راحتطلبی در تضاد است. |
مهمترین عامل تنبلی فرزندان
فرزندانی که شرایط سخت را تجربه میکنند، به راحتی از عهده مشکلات آینده برمیآیند. |
سخنرانی مقام معظم رهبری درباره پانزده خرداد
در پانزده خرداد، مردم و روحانیت در صحنه تنها ماندند...
|
راحت طلبی ارمغان دنیای مدرن
دنیای مدرن در کنار نکات مثبتی که برای ما به ارمغان آورده، نکات منفی هم داشته ا |
زندگی سخت در کنار راحت طلبان
زندگی با افراد راحت طلب که این روزها در جامعه ما تعدادشان زیاد شده است قدری سخت است. |
خوشگذرانی های کپسولی
ترقی و پیشرفت با سرگرمِ بازی شدن سازگار نیست. |
راحتطلبان به بهشت نمیروند
- دنیای مدرن با استفاده از ابزارهایش به راحتطلبی تو جایزه میدهد و برای آن خرج میکند؛ چراکه میداند راحتطلبی، سّم مهلکی است که میتواند فرصتها را از تو بستاند. |
یک پیشنهاد موثر برای مبارزه با راحتطلبی
یک پیشنهاد موثر برای مبارزه با راحتطلبی |
سختی های دنیا
آدمی را در رنج و محنت بیافریدیم .. سوره بلد آیه 4 . |
از راحت طلبی کمی بترسیم
-حضرت زهرا(سلام الله علیها) یکی از علل تنها ماندن ولی خدا و غصب ولایت را چنین بیان کردند: «آگاه باشید من چنین میبینم که شما رو به راحتی گذاردهاید و عافیت طلب شدهاید، به تن پروری و آسایش در گوشه خلوت تن دادید... .» [1] طبرسى، الإحتجاج، ج1، ص 104. |
عوامل پذیرش رنج اسارت برای اهل بیت
- یکی از علل سکوت اهل بیت از رنج اسارت و اینکه چرا زبان به گلایه و شکوه نگشودند، این است که، آنها میدانند که با نپذیرفتن رنج گرفتار امری محال به اسم راحت طلبی میشوند. امام صادق(علیه السلام) فرمودند: «آرزوی محال نکنید، گفتند: آن چیز محال که آرزو شده، چیست؟ امام فرمود: آیا شما آرزوی راحتی در دنیا ندارید؟ گفتند: بله. امام فرمودند: راحتی برای مومن در دنیا محال است.» (ديلمى، حسن بن محمد، أعلام الدين فی صفات المؤمنين، ص 278.) |
اسارت اهل بیت مخالفِ عافیت طلبی
انسان هایی که از رنج در گریز هستند و بدنبال محو این نعمتِ با برکت خداوند هستند، در واقع بدنبال پوچی میروند زیرا راحتی موجودی خلق نشده است. امام سجاد(علیه السلام) فرمودند: «آنها كه دنبال مال و ثروت میروند و در دنيا مال زيادى بدست مىآورند، نظرشان اين است كه در آسايش باشند در حالى كه آسايش براى دنيا وجود ندارد و خلق نشده است». ابن بابويه، محمد بن على، الخصال، ج1، ص64. |