خب حالا بهتر شد ... یکم زودتر برگشتم، چون دلم تنگ شده بود. از شما هم قبول باشه. ان شاء الله که دست شما رو آقا بگیره دست ما هم تو دست شما ... نجات پیدا کنیم.
من قطعاً تصور ناجوری از خودم سراغ دارم که خودم رو اینطور پنداشتم ... بدم نیست، باعث می شه خیلی جاها ادعای بچه مثبتی (اونم اضافه تر از کوپنم،) نداشته باشم.
بنده شما رو ذکر نکردم، کلی گفتم که الحمدلله شما هم موافقی ... اعتراف به گناه فقط در محضر خدا جایز است که متأسفانه برخی (نه شما) تصور می کنند ... ولش کن.
هدفم این بود که بفهمم همشهری در اومدیم یا نه که مثل اینکه قسمت نیست شما رو این نزدیکیا زیارت کنیم ... خدا رو چه دیدی شایدم قسمت بود.
پایه باش منظم به اینجا سر بزن ... شاید کاری تونستیم بکنیم. (حرفی برای گفتن داشتیم.)
بنده هم مشابه دل شما، چیزی تو کله ام نیست. فعلاً یا علی.
بابا بی خیال! می گم و می رم چون فردا عاشوراست و خودم هم حداقل تا آخر هفته سرم شلوغه باقیش بمونه تو یه فرصت مناسب ...
1. چیزای اینطوری پز دادن نداره، از یه جهت ... پز دادن داره از یه جهت دیگه. آخه بخوام بیشتر بنویسم، می شه قصه حسین کرد! ولی احیاناً برات قابل درکه.
2. بنده خوشبختانه یا بدبختانه ساکن تهران هستم. هیئتمونم هنوز شروع نشده ... اگه نشونیت می خوره برگشتم یا زمانی که هیئت شروع شد، دعوت مخصوص رو از طرف من داری.
3. حرف زدن ترس نداره ... منتها حرف زدن تو فضای مجازی چرا! شما اینجا یه چیزی رو می گی که مثلاً (بلا نسبت خودت،) من فلان گناه رو کردم، فلان راه اشتباه رو رفتم یا هر چیز دیگه ای که ممکنه فقط تو فضای مجازی بتونی در موردش صحبت کنی. بماند که این کار درسته یا غلط ... بعد حالا اگه بخوای با یکی بیشتر ارتباط برقرار کنی (فیزیکیش منظورم نیست، همین ارتباط مجازی این شکلی،) نا خودآگاه احساس می کنی طرف قصد و غرضی داره. یا حالا مثلاً چون چیزی می دونه، باید حواسم رو بیشتر جمع کنم. (یا همین حسی که شما نسبت به بنده داری و ...) برای همین خوبه آدما، قبل از بریدن اول گز کنن ... آره برادر. اینکه تعجب می کنم چرا تو این مدت کوتاه عضویتم تو این انجمن، بعضیا (خصوصاً دخترا) قصه زندگیشون رو ریز تا درشت تعریف می کنن، بیشتر ناظر به همینه.
4. نمی دونم ... راجع به ولایت فقیه، جریان های سیاسی معاصر، فتنه 88، اپوزوسیون های داخلی و خارجی، برخورد با بد حجابی؟!! مرد حسابی! پیش خودت فکر کردی علامه امینی (ره) شما رو دعوت به مناظره کرده؟ گفتم اگه جنبه اش رو داری، بیای با هم گپ بزنیم، بیشتر با هم آشنا بشیم، رفیقای من رو شما بشناسی، رفیقای شما رو من ... همین منظورم از صحبت کردن این بود. دیدم از بنده، دور از جونم چیز نا جوری ساختی، گفتم شاید ببینی بفهمی که شاخ و دمم پیدا نیست و اگرم پیداست شما نمی تونی ببینیش ... اتفاقاً خیلی دلم می خواد یه آدم مجازی رو ببینم، البته از نوع مذکرش ...
یا علی و التماس دعای مرغوب (من احیاناً تا 5 شنبه نیستم. فرمایشی داشتی، همون موقع در خدمتم.)
خوبه اینجا سلام کردی ... علیک سلام ... واقعاً آتیشت تنده ها. منتظر باش یه جا هیئت دعوتت کنم. (هنوز شروع نشده!) دانشجوئیه و بی ریا. بیا با هم صحبت کنیم. من اینجا آخه چی بهت بگم.
حالا لوس بازی یا هر چیز دیگه. ولی شوخی کردم ... قصه بنده تعریف کردنی نیست.
چون دوستمون اظهار نارضایتی کردن، خدمت شما کوتاه عرض می کنم. بیشترش هم پرسش می خواد و هم فکر ... این بنده خدا عرب ها، یه جورائی هستن. یعنی ممکنه ضمن اینکه عاشق یکی باشن، یه زن دیگه هم بگیرن.
آدمایی هستن که نگاهشون به خانم ها، خیلی با ما متفاوته. منظور بدی ندارم ها ... مسئله بیشتر ریشه تو فرهنگشون داره. حالا بازم من از اون بنده خدا می پرسم. فعلاً که لبنانه ... صبر کنید برگرده بعد.
جدای از این مطلب، شبکه آدم هائی که بنده باهاشون در ارتباطم، تا 90% مذهبی هستن و اهل کار خیر. اما احتمالاً کارای دیگه هم بشه کرد. باید فکر کنم ... بعد میشه راجع بهش صحبت کرد.
بسم الله الرحمن الرحیم
و سلام مجدد!
خب حالا بهتر شد ... یکم زودتر برگشتم، چون دلم تنگ شده بود. از شما هم قبول باشه. ان شاء الله که دست شما رو آقا بگیره دست ما هم تو دست شما ... نجات پیدا کنیم.
من قطعاً تصور ناجوری از خودم سراغ دارم که خودم رو اینطور پنداشتم ... بدم نیست، باعث می شه خیلی جاها ادعای بچه مثبتی (اونم اضافه تر از کوپنم،) نداشته باشم.
بنده شما رو ذکر نکردم، کلی گفتم که الحمدلله شما هم موافقی ... اعتراف به گناه فقط در محضر خدا جایز است که متأسفانه برخی (نه شما) تصور می کنند ... ولش کن.
هدفم این بود که بفهمم همشهری در اومدیم یا نه که مثل اینکه قسمت نیست شما رو این نزدیکیا زیارت کنیم ... خدا رو چه دیدی شایدم قسمت بود.
پایه باش منظم به اینجا سر بزن ... شاید کاری تونستیم بکنیم. (حرفی برای گفتن داشتیم.)
بنده هم مشابه دل شما، چیزی تو کله ام نیست. فعلاً یا علی.
ای خدا! بسم الله الرحمن الرحیم
بابا بی خیال! می گم و می رم چون فردا عاشوراست و خودم هم حداقل تا آخر هفته سرم شلوغه باقیش بمونه تو یه فرصت مناسب ...
1. چیزای اینطوری پز دادن نداره، از یه جهت ... پز دادن داره از یه جهت دیگه. آخه بخوام بیشتر بنویسم، می شه قصه حسین کرد! ولی احیاناً برات قابل درکه.
2. بنده خوشبختانه یا بدبختانه ساکن تهران هستم. هیئتمونم هنوز شروع نشده ... اگه نشونیت می خوره برگشتم یا زمانی که هیئت شروع شد، دعوت مخصوص رو از طرف من داری.
3. حرف زدن ترس نداره ... منتها حرف زدن تو فضای مجازی چرا! شما اینجا یه چیزی رو می گی که مثلاً (بلا نسبت خودت،) من فلان گناه رو کردم، فلان راه اشتباه رو رفتم یا هر چیز دیگه ای که ممکنه فقط تو فضای مجازی بتونی در موردش صحبت کنی. بماند که این کار درسته یا غلط ... بعد حالا اگه بخوای با یکی بیشتر ارتباط برقرار کنی (فیزیکیش منظورم نیست، همین ارتباط مجازی این شکلی،) نا خودآگاه احساس می کنی طرف قصد و غرضی داره. یا حالا مثلاً چون چیزی می دونه، باید حواسم رو بیشتر جمع کنم. (یا همین حسی که شما نسبت به بنده داری و ...) برای همین خوبه آدما، قبل از بریدن اول گز کنن ... آره برادر. اینکه تعجب می کنم چرا تو این مدت کوتاه عضویتم تو این انجمن، بعضیا (خصوصاً دخترا) قصه زندگیشون رو ریز تا درشت تعریف می کنن، بیشتر ناظر به همینه.
4. نمی دونم ... راجع به ولایت فقیه، جریان های سیاسی معاصر، فتنه 88، اپوزوسیون های داخلی و خارجی، برخورد با بد حجابی؟!! مرد حسابی! پیش خودت فکر کردی علامه امینی (ره) شما رو دعوت به مناظره کرده؟ گفتم اگه جنبه اش رو داری، بیای با هم گپ بزنیم، بیشتر با هم آشنا بشیم، رفیقای من رو شما بشناسی، رفیقای شما رو من ... همین منظورم از صحبت کردن این بود. دیدم از بنده، دور از جونم چیز نا جوری ساختی، گفتم شاید ببینی بفهمی که شاخ و دمم پیدا نیست و اگرم پیداست شما نمی تونی ببینیش ... اتفاقاً خیلی دلم می خواد یه آدم مجازی رو ببینم، البته از نوع مذکرش ...
یا علی و التماس دعای مرغوب (من احیاناً تا 5 شنبه نیستم. فرمایشی داشتی، همون موقع در خدمتم.)
ان شاء الله که پام نلغزه ...
هیئت رو تونستی بیا ... یا علی اخوی!
بسم الله مجدد
خوبه اینجا سلام کردی ... علیک سلام ... واقعاً آتیشت تنده ها. منتظر باش یه جا هیئت دعوتت کنم. (هنوز شروع نشده!) دانشجوئیه و بی ریا. بیا با هم صحبت کنیم. من اینجا آخه چی بهت بگم.
حالا لوس بازی یا هر چیز دیگه. ولی شوخی کردم ... قصه بنده تعریف کردنی نیست.
بسم الله
چون دوستمون اظهار نارضایتی کردن، خدمت شما کوتاه عرض می کنم. بیشترش هم پرسش می خواد و هم فکر ... این بنده خدا عرب ها، یه جورائی هستن. یعنی ممکنه ضمن اینکه عاشق یکی باشن، یه زن دیگه هم بگیرن.
آدمایی هستن که نگاهشون به خانم ها، خیلی با ما متفاوته. منظور بدی ندارم ها ... مسئله بیشتر ریشه تو فرهنگشون داره. حالا بازم من از اون بنده خدا می پرسم. فعلاً که لبنانه ... صبر کنید برگرده بعد.
جدای از این مطلب، شبکه آدم هائی که بنده باهاشون در ارتباطم، تا 90% مذهبی هستن و اهل کار خیر. اما احتمالاً کارای دیگه هم بشه کرد. باید فکر کنم ... بعد میشه راجع بهش صحبت کرد.
فعلاً همین.
صفحه‌ها