نظرات تدبیر

تصویر تدبیر mashhad.ir 12 خرد, 1395 قبلا ازدواج موقت کرده است

سلام
     اگر با حضور زن دیگری در زیندگیتان مشکلی ندارید و از آقا هم خوشتان آمده جواب مثبت بدهید
ولی اگر موضوع برایتان قابل تحمل نیست صداقت و زندگیتان را معامله نکنید

تصویر تدبیر mashhad.ir 11 خرد, 1395 قدرت بخشش ندارم

سلام
      راستش من به اندازه مشاور محترم نمیتونم آزاد اندیش و توحیدی نگر باشم. اما....
آیا طرف مقابل شما زمانی که مرتکب اعمالی شده که شما روایت کردین، به شما تعهد داشته ؟ آیا شما نگران تکرار این رفتار از ایشان هستین حالا که با هم ازدواج کردین؟ آیا شما در مورد رفتارهای جنسی که قبل ازدواج داشتین خودتون رو به همین اندازه مسئول و پاسخ گو می دانین؟
آیا میشه حالا این طور رفتار کنین که :
      هر چه تا حالا پیش آمده را من چشم پوشی می کنم چون خودم هم مشابه آن را انجام داده ام، در حالیکه اون خانم تحت تحدید بوده و مرتکب اون رفتار شده ولی من تحدیدی متوجه م نبوده . شاید قراره این گذشت من برای این باشه که اونی که همه کارها رو میبینه و قراره در مورد همه قضاوت کنه از خطاهای من هم چشم پوشی کنه؟

تصویر تدبیر mashhad.ir 06 خرد, 1395 از ابتدا علاقه خاصی بین ما نبود

با سلام
    عرض من تغییر نگاه نبود. منظورم اصلاح نگاه بود. همانطور که جناب mahdipour  به درستی راهنمایی فرمودن.اصلاح دیدگاه رم میتونم این جور معنی کنم که: مگر نه اینکه زندگی مشترک را بر اساس یک اصولی شروع می کنیم، بنابر این در ادامه سفر باید بپذیریم که ممکن است مسائل حاشیه ای باب میل ما نباشد و ما بخاطر داشتن و رسیدن به یک سری اصولی از بعضی از حاشیه ها هم ایثار گرانه صرف نظر می کنیم.
بی توقع یا با کمترین توقع دوست داشتن همسفر زندکی مشترک
راوی میگه :
    عروس خانمی بود که با مادر شوهرش خیلی اختلاف داشت. رفت پیش یک عطاری و ازش دارویی برای مسموم کردن یک آدم رو خواست. عطار زیر زبونش رو کشبد. وقتی موضوع رو فهمید بهش گفت که از میان برداشتن مادر شوهره این جوری خیلی تابلو است و بهش گفت که یک دارو بهت میدم که به خوردش بدی. فقط که باید یک سری کارهایی انجام بدی که شامل :
   کمکم بهش نزدیک شو، به بهانه های مختلف سراغش برو، تو کاراش بهش کمک کن، هر چقدر هم که غرغر کرد و بد دهنی کرد تو به روی خودت نیار، کاری کن که بتونی لباساش رو بشوری و براش غذا بپزی، بعد از این دارویی که بهت میدم به مقدار خیلی کم تو غذاش و توی لباساش موقع سشتنشون بریز، 6 ریگه بیا خبرش رو بهم بده.
   عروس خانم قبول کرد و با انگیزه بالا رفت. بعد از 4 ماه برگشت. با گریه رفت سراغ عطار و بهش گفت تو رو خدا یک دارو بده اثر اون سم رو از بین ببره. نمیدونی چقدر مادرشوهرم مهربون شده. دلم نمیاد بمیره و ...
   عطاره گفت جدی ؟ مطمئنی؟ خوب خدا رو شکر. برو خیالت راحت چیزی که بهت دادم اصلن خاصیتی سمی نداره. داروی تقویتی است.     !!!!!!!!

 

تصویر تدبیر mashhad.ir 06 خرد, 1395 خودکشی در خیال

سلام
   خوشحالم که میشنوم تصمیماتی بر اساس حقیقت زندگیت گرفتی. امیدوارم خبرهای موفقیتت را برامون بنویسی.
 موفق باشی.

تصویر تدبیر mashhad.ir 05 خرد, 1395 از ابتدا علاقه خاصی بین ما نبود

سلام
          میگن تو شهر ما یک اتوبوس شرکت واحد تو یک ایستگاه توقف کرد، یک آقا با 3 تا بچه سوار شدن. بچه؟ نه آتیش پاره، با گذشت مدت کمی از سوار شدنشون بقیه مسافرا که از دست شلوغ کاریای بچه ها و بیخیالی پدرشون که روی یک صندلی راحت نشسته بود و انگار نه انگار که اینها بچه هاش هستن ، رفتن به راننده شکایت کردن، راننده هم رفت سراغه باباهه بهش گفت، مرده برگشت گفت : راستش من الان بیمارستان بودم، همسرم که مادر این بچه ها باشه فوت کرده، موندم چه جوری بهشون بگم.
راننده بر گشت داستان را برای مسافرا تعریف کرد و بعدش رفت نشست پشت فرمون و راه افتاد. مسافرا رفتن سراغ بچه ها، یک مسافر از کیفش شکلات در آورد داد به یکی از بچه ها و نشوندش، یک مسافر دیگه خودشم شروع مرد بازی کردن با یک بچه دیگه و خلاصه، بعد از گذشت مدت کوتاهی وقتی یک مسافر جدید سوار اتوبوس شد فکر کرد اتوبوس رو اشتباهی سوار شده چون انگار همه مسافرا بجز اون با هم آشنا و فامیل بودن،

      مگه چه اتفاقی افتاده بود؟ اتوبوس عوض شده بود؟ آدمهاش عوض شده بودن؟
آیا جز اینه که نگاهشون به زندگی رو تغییر داده بودن. هیچکدوم دیگه خودشون رو طلبکار نمیدونست
موفق باشید

 

صفحه‌ها

آمار مطالب

مطالب ارسالی: 0