ازدواج یکی از ضروریات زندگی بشر است که حیات نسلهای بعد در گرو این پیمان است. این آیین در ادیان جایگاه متفاوتی دارد. برخی مانند اسلام، ازدواج را مستحب مؤکد میدانند. امام صادق (عليهالسلام) فرمودهاند: «مِنْ أَخْلَاقِ الْأَنْبِيَاءِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِمْ حُبُّ النِّسَاءِ؛علاقه به زن (همسر) از اخلاق انبيای الهی است.» [1] اما ازدواج در ادیان و آئینهای دیگر کمی متفاوت است.
ازدواج در دین مسیحیت؛
گرچه در تورات میخوانیم که خدا برای تنها نبودن آدم، حوا را خلق کرد: «و خداوند خدا گفت: «خوب نیست که آدم تنها باشد. پس برایش معاونی موافق وی بسازم.» [پیدایش 2:18] اما انجیل تجرد را بر تأهل برتر میداند: «زیرا بعضی خواجهاند، ازآنرو که از شکم مادر چنین متولد شدهاند؛ بعضی دیگر به دست مردم مقطوعالنسل گشتهاند؛ و برخی نیز بهخاطر پادشاهی آسمان از ازدواج چشم میپوشند. هرکه میتواند این را بپذیرد، بگذار چنین کند.» [متی، 19 :12] در مسیحیت ازدواج با خدمت به خدا تنافی دارد: «لیک به مجردان و بیوه زنان میگویم که ایشان را نیکوست که مثل من بمانند، لیکن اگر پرهیز ندارد نکاح کند. شخص مجرد در امور خداوند میاندیشد که رضامندی خدا را بجوید و صاحب زن در امور میاندیشد که چگونه زن خود را خشنود سازد.» [اول قرنتیان،7:8-9]
در عین اینکه در انجیل تجرد بر ازدواج اولویت داده شده، اما مسیحیان کاتولیک، ازدواج را یکی از آیین های مقدس خود میدانند و کاتولیکها و ارتدکسها تجرد را منحصر در کشیشان و مقامات دینی کردهاند، ولی کشیشان پروتستان برای ازدواج، مانعی نمیبینند.
اجرای مراسم ازدواج در مسیحیت نیز بستگی به بافت فرهنگی و مذهبی هر منطقه دارد. بهطور کلی در مسیحیت خطبهای که سبب محرمیت زوج با یکدیگر شود، وجود ندارد و زن و مرد با حضور در کلیسا سنتهایی که در تاریخ شکل گرفته و رنگ و بوی مسیحی دارند را انجام میدهند. اما متداولترین کارهایی که در مراسم ازدواج مسیحی اجرا میشوند از این قرار است:
مسیحیان مراسم ازدواج را با برگزاری آیین عشای ربانی همزمان میکنند، چرا که عشای ربانی آیینی است که نشان دهنده اتحاد مسیحیان با عیسی مسیح است و ازدواج هم نوعی اتحاد زوجین با یکدیگر است. زوجین ضمن اظهار موافقت خویش از ازدواج، با توبه کردن از گناهان، خود را آماده مراسم میکنند. کشیش حاضر نیز قسمتهایی از کتاب مقدس که مربوط به ازدواج است را برای حضار و زن و شوهر میخواند.
در کلیساهای ارتدوکس، کشیش با گذاشتن حلقه گل بر سر زوج، آنها را متبرک میکند و میگوید: «خداوندا، خدای ما، متبرک میکنم و تاج میگذارم بر سرشان با شکوه و افتخار.» بنابراین، ازدواج در مسیحیت در مرحله اول ناپسند است و اگر انسان ناچار به ازدواج شود، به عنوان یکی از مراسمات دینی شناخته میشود.
ازدواج در دین یهودیت؛
در یهودیت، ازدواج و تأهل، وضعیت آرمانی مردان تلقی میشود نه زنان. زنان مکلف به ازدواج نیستند؛ زیرا وظیفه داشتن فرزند تنها بر عهده مردان است. اساساً تکليف ازدواج و توليد نسل، مستقيماً متوجه مردان است، اما به زنان نيز توصيه شده است که به مردان در اين مسير کمک کنند. همه وعدهها نیز از سوی شوهر به زن داده میشود و زن هیچ وعده قراردادی به شوهرش نمیدهد.
در یهودیت، يافتن همسر معمولاً به واسطه شخص ثالث یا به کمک شدخان (کسي که کارش واسطگي است) انجام ميشود که به دو خانواده کمک ميکند تا نامزد مورد نظر را بيابند. پس از همسریابی، نوبت قرار ملاقات مرد و زن جوان است که آن دو در خانة کسي که هردوي آنها را ميشناسند، همدیگر را ملاقات ميکنند و در صورت تمايل، اين ملاقات دوبار ديگر تکرار ميشود. در صورت موافقت هر دو و عدم مخالفت خانوادههايشان، گام بعدي تنظيم سند تِنائيم است، يعني مراسم قول و قرار که در آن دو طرف شرايط ازدواج را به تصريح مينويسند و سپس با صداي بلند قرائت ميکنند و يک بشقاب سفالين (به نشانة خرابي معبد يا دور کردن شياطين) ميشکنند. اعتقاد عاميانه بر است که هر دختر ازدواج نکردهاي که تکهاي از آن بشقاب را به خانه ببرد، در آن سال ازدواج خواهد کرد. در ميان يهوديان معاصر، تنائيم جاي خود را به مراسم غير ديني مهماني نامزدي داده و تنائيم به يهوديان سنتي اختصاص دارد.[2]
دو بخش مهم مراسم ازدواج يهودی عبارتند از:
يک: اِروسين يا قيدوشين(قداست پیوند زناشویی) که پيمانی مربوط به آغاز ازدواج است که مرد و زن با عقد ازدواج به هم میپيوندند و برای لغو آن بايد طلاق صورت گيرد.
دو: حوپا يا قبه(ازدواج زیر سایبان) که نماد ورود عروس به خانة داماد است. عروس همراه با والدینش وارد حوپا می¬شود و مراسم ازدواج اندک زمان پس از مراسم نامزدی شکل می¬گیرد و در آن حلقۀ ازدواج رد و بدل می¬شود. نخست در کنار جام شراب، دعای نامزدی می¬خوانند و داماد در حضور دو شاهد، حلقۀ ازدواج را در انگشت سبابه عروس قرار می¬دهد و می¬گوید: "تو با این حلقه بر طبق شریعت موسی و اسرائیل به همسری من در آمدی." سپس داماد سندی را در رعایت حقوق عروس امضا می¬کند که به "کتوبا" معروف است. یعنی پیمان ازدواج.[3] مقصود از ازدواج در یهودیت بیشتر ایجاد یک خانه و کاشانه است تا برقراری یک رابطه و به همین خاطر مراسم ازدواج در زیر یک سایبان(حوپا یا قبّه) اجرا می شود.[4]
ازدواج در آئین زرتشت؛
روش ازدواج در ایران باستان، بر اساس رویکرد آیین زرتشتی -بر اساس دیدگاه موبد اردشیر آذرگشسب- چنین است که پس از خواستگاری، مراسم نامزدی انجام میگیرد.[5] بعد نوبت به عقد (پیوند زناشویی) میرسد. در این زمان، دختر خود را میآراید و در مجلس مینشیند. پارچهای سبز بر روی سرش میگذارند تا صورتش را یپوشاند. موبد در مراسم حاضر میشود و از عروس میپرسد که آیا راضی به ازدواج با فلانی هستی؟ موبد این سؤال را چند مرتبه تکرار میکند. عروس در مرتبه سوم یا هفتم پاسخ مثبت میدهد. سپس مراسم گواهگیران آغاز میشود. یعنی موبد به همراه نمایندۀ عروس (پدر یا برادر عروس) به منزل داماد میرود و همین سؤال را در حضور خویشاوندان، از داماد میپرسد. پس از اینکه داماد اعلام رضایت کرد، موبد بخشی از اوستا را میخواند و سپس یک تخممرغ به بیرون از منزلِ داماد میاندازد. بعد نوبت مراسم عروسکِشان است، که موبد به همراه خویشاوندان نزدیک داماد، به منزل عروس میروند. عروس با بدرقه خویشاوندانش، به خانواده داماد سپرده میشود. البته به شوخی یا جدی، خویشاوندان عروس، در ازای تحویل عروس به خانواده داماد، مبلغی پول از آنان میگیرند. سپس خویشاوندان داماد، عروس را به خانه داماد میبرند.[6]
موبد آذرگشسب، پس از بیان این سخنان در باب سنتهای ایرانی ازدواج، ادامه میدهد: «داماد که با بیتابی تمام، دم درب منزل خود، انتظار ورود عروس را میکشد، به محض اینکه عروس بدانجا رسید، پیش آمده سکهای در دست او میگذارد و او را با خود به درون خانه میبرد».[7] سپس داماد و عروس به همراه موبد، دور آتش میچرخند (همانند رسمی که هندیها دارند). بعد داماد عروس را به حجله میبرد و به او رونما (پول یا هدیهای دیگر) میدهد.[8] همچنین در روز پس از عروسی، مراسم پاتختی برگزار میشود. گذشته از این، در ایران باستان نیز مهریه مرسوم بود. مثلاً در زمان انوشیروان، قانون مهریه وجود داشت و مرد باید به زن مهریه میداد. [9]
پینوشت:
[1]. كافي، محمد كلينى، دارالکتب الإسلامية، تهران، 1407 ق، ج5، ص: 320
[2]. آلن آنترمن، باورها و آیینهای یهودی، ترجمه رضا فرزین، قم: دانشگاه ادیان و مذاهب، 1393، ص 222- 225؛ کلایو لاتون، «یهودیت»، در اخلاق در شش دین جهان، ترجمة محمد حسین وقار، تهران: اطلاعات، 1378، ص 276 و 280
[3]. آلن آنترمن، همان، ص 222- 225؛ ایزیدور اپستاین، یهودیت، بررسی تاریخی، ترجمة بهزاد سالکی، تهران: موسسه حکمت و فلسفة ایران، 1385، ص 200- 205
[4]. کلایو لاتون، همان، ص 277
[5]. موبد اردشیر آذرگشسب، مراسب مذهبی و آداب زرتشتیان، تهران: انتشارات فروهر، 1372. ص 181-182
[6]. موبد اردشیر آذرگشسب، همان، 183-185
[7]. موبد اردشیر آذرگشسب، همان، 185
[8]. موبد اردشیر آذرگشسب، همان، 185-186
[9]. آرتور كرستين سن، ايران در زمان ساسانيان، ترجمه: رشيد ياسمى، تهران: انتشارات دنياى كتاب، 1368. ص 486
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ انسان ها عموماً زینت هائی استفاده می کنند؛ نوع زینت های زنان و مردان متفاوت است، همچنین زینت کردن در هر فرهنگ و ملتی متفاوت با سایر فرهنگ ها می باشد. در فرهنگ اسلامی انگشتر به دست کردن سنتی پسندیده است که همواره مورد توجه پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) و ائمه(علیهم السلام) بوده است و روایات بسیاری در بیان جنس نگین و حلقۀ آن، طرح روی آن، نحوه و کیفیت گذاشتن آن وجود دارد. مثلاً سفارش شده است نگین انگشتر عقیق باشد که باعث برکت و ایمنی از بلاها خواهد بود.(1) شيخ حرّ عاملی در کتاب وسائل الشيعه یک باب دارد به نام «باب استحباب استصحاب العقيق فی السفر والخوف و فی الصلاة و فی الدعاء»، که توصیه به همراه کردن انگشتر عقیق دارد.
در دین اسلام، رسول الله (صلىاللهعليهوآله) می فرمایند: «أنهى أُمّتي عن التختّم في السبّابة والوسطى(2) یعنی امتم را از اینکه انگشتر به دست سبابه و وسط بیندازند نهی می کنم.» همچنین پیامبر (صلىاللهعليه وآله) می فرمایند :«يا علي ، لا تختّم في السبّابة والوسطى فإنه كان يتختّم قوم لوط فيهما، ولا تعر الخنصر (3) پیامبر اسلام در توصیه ای به امام علی (علیه السلام) می فرمایند: نباید انگشتر در انگشت سبابه و وسط انداخت و علت این نهی این است که قوم لوط در انگشت های سبابه و وسط انگشتر می انداختند. و بعد توصیه می فرمایند که انگشت کوچک را از انگشتری خالی نگذارد.»
در قرآن مجید در سوره های اعراف، هود، حجر، انبیاء، نمل، عنکبوت، صافات، ذاریات و قمر اشاراتی به حضرت لوط، قوم لوط و گناه شنیع آنها شده است. شیطان از عوامل اصلی گمراهی و همجنس بازی قوم لوط بوده است.
در سوره اعراف آیات 80-84 می خوانیم:
«وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ اَلْفاحِشَةَ ما سَبَقَکمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ اَلْعالَمِینَ ﴿٨٠﴾ إِنَّکمْ لَتَأْتُونَ اَلرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ اَلنِّساءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ ﴿٨١﴾ وَ ما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاّ أَنْ قالُوا أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْیتِکمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ یتَطَهَّرُونَ ﴿٨٢﴾ فَأَنْجَیناهُ وَ أَهْلَهُ إِلاَّ اِمْرَأَتَهُ کانَتْ مِنَ اَلْغابِرِینَ ﴿٨٣﴾ وَ أَمْطَرْنا عَلَیهِمْ مَطَراً فَانْظُرْ کیفَ کانَ عاقِبَةُ اَلْمُجْرِمِینَ ﴿٨۴﴾
ترجمه آیات:
و به خاطر آورید لوط را، هنگامی که به قوم خود گفت: آیا عمل بسیار زشتی را انجام می دهید که هیچ یک از جهانیان، پیش از شما انجام نداده است؟! آیا شما از روی شهوت به سراغ مردان می روید، نه زنان؟! شما گروه اسرافکار(و منحرفی) هستید! ولی پاسخ قومش چیزی جز این نبود که گفتند: اینها را از شهر و دیار خود بیرون کنید، که اینها مردمی هستند که پاکدامنی را می طلبند و با ما همصدا نیستند! چون کار به اینجا رسید، ما او و خاندانش را رهایی بخشیدیم؛ جز همسرش، که از بازماندگان در شهر بود. و سپس چنان بارانی از سنگ بر آنها فرستادیم که آنها را در هم کوبید و نابود ساخت. پس بنگر سرانجام کار مجرمان چه شد!.»
نکته مهم این است که مکاتب با علایم و نمادهائی سعی می کنند خود را معرفی و تبلیغ کنند. گاهی یک نماد حامل پیامی است که چند صفحه کتاب باید آن مفهوم را معرفی کنند؛ پس نقش تبلیغی سریع و آسان دارد. چون نمادها بر احساسات اثر می گذارند نقش تاثیرگذاری بالایی هم دارند. همچنین افراد یک فرقه با همراه کردن نمادها باعث می شوند سایر اعضائی را که نمی شناسند را پیدا کنند و با هم آشنا شوند. کارکردهای استفاده از نماد خیلی زیاد است.
ادعا می شود یکی از نمادهائی که شیطان گراها استفاده می کنند انگشتر در دست اشاره کردن است با توجه به مباحثی که ذکر شد این مسئله تقویت می شود.؛ ممکن است خود انگشتر در انگشت اشاره داشتن اثر وضعی نامطلوب در زندگی ایفا کند چون مورد نهی است. اگر از مباحث دینی هم بگذریم وقتی یک نمادی باعث ترویج و استفاده گروه های انحرافی است یا احتمال می دهیم این گونه باشد، بهتر است ترک شود. افراد زیادی بخاطر اینکه تنوعی در استفاده از زیور آلات داشته باشند و تبعیت از مُد روز کنند ناخود آگاه از نمادهای فرقه ها مثل انگشتر در دست اشاره کردن استفاده می کنند. ولی مسلمانان بخاطر اینکه سیاهی لشگر دشمن نباشند نباید سبک زندگی مانند آن ها داشته باشند.
پینوشت:
(1). شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعة، ج 5، قم، مؤسسه آل البیت(ع)، چاپ اول، 1409ق ، ص 91.
(2). همان، باب كراهة التختّم في السبابة والوسطى وكراهة ترك الخنصر، ص 97.
(3). همان.
پس از اعلام رسمی تعطیلی تشکیلات بهائی در سال 1362 ش، این تشکیلات در ظاهر برای اثبات حُسن نیت خود، دست به انتشار نامهای زد و در یکی از بندهای آن، تعطیلی تشکیلات رسمیاش در ایران را پذیرفت: «کلیّهی مراکز بهائیت در ایران تعطیل است و از اینرو، کسی در ایران بهائی شناخته نمیشود».[1]
از این رو تشکیلات بهائیت هرچند به تعهد خود در این زمینه پایبند نبوده و تشکیلات رهبری زیرزمینی در ایران راهاندازی کرد؛ اما در ظاهر، بهائی بودن را باور شخصی و غیرتشکیلاتی معرفی میکند. به این بیان که در ظاهر و در پاسخ به کسانی که تحت تأثیر تبلیغات این فرقه قرار گرفته و قصد بهائی شدن را دارند؛ پاسخ میدهند که بهائی شدن در قلب است. یعنی شرط بهائی شدن، باور قلبی به پیشوایان بهائی و پذیرش احکام و تعالیم بهائی است.
اما واقع آنست که بر خلاف دین مبین اسلام و مذهب شیعهی اثناعشری که شرط ورود به آن، ایمان و بیان شهادت به یگانگی خداوند، رسالت حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله) و ولایت دوازده امام معصوم (علیهم السلام) است، برای بهائی شدن، ناگزیر مراحلی وجود دارد که عبارتند از:
یک: ابتدا لازم است تا عقل و فطرت پاک را کنار نهاده و عقاید الحادی و مشرکانهی بهائیت را بپذیرید. از اینرو به خدایی حسینعلی نوری ایمان بیاورید و برای خدای زندانی بهائی که توانایی نجات خود را نداشت [2]، زاييده شده و فرزند داشته، اما مدعی بود تولد نیافته و کسی از او متولد نمیشود [3]، خدای بذلهگو بهائی [4] و خالق خدايان متعدد بودن بهائیان [5] توجیه بیاورد. البته در کنار پذیرش این عقاید، باید در تناقضی آشکار، خود را پیرو دینی الهی و مذهبی یکتاپرست معرفی کنید.
دوم: پس از پذیرش عقاید الحادی و متناقض بهائیت نوبت به پذیرش تعالیم و احکام سرتاسر تناقض بهائی میشود. به عنوان نمونه شما مجبورید شعار تساوی زن و مرد بدهید و زنان را دارای حقوق برابر با مردها ندانید.[6] شعار وحدت عالم انسانی سر دهید و غیربهائیان را از دایرهی انسانیت خارج بدانید [7] و...
سوم: وقتی عقل و وجدان خود را به طور کامل کنار گذاشتید، اکنون مرحله عضویت در تشکیلات بهائی فرا میرسد. آری؛ بر خلاف ادیان الهی و ادعای باور صِرف و قلبی بودن بهائیت، برای بهائی شدن لازم است از فیلترهای سفت و سخت تشکیلات بهائی رد شوید و اعتقاد شما راستی آزمایی شود تا به قول بهائیان تسجیل شوید. پس از طی فرایند تسجیل، همچون اعضای سازمانهای اطلاعاتی_ جاسوسی، کد تشکیلاتی دریافت میکنید.[8]
حال که عقل و ایمان پاک خود را در زباله انداختید و با ایمان و اطاعت از تشکیلات بهائیت، به عنوان یک بهائی پذیرفته شدید، مجبور به انجام تکالیف تشکیلات بهائی هستید. از تکالیف شخصی نظیر پرستش حسینعلی نوری گرفته [9] تا وظایف اجتماعی نظیر تبلیغ اجباری [10] و مطیع چشم و گوش بستهی بیت العدل از وظایف شماست.
پینوشت:
[1]. زاهد زاهدانی، بهائیت در ایران، بیجا: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1381، صص 317-307.
[2]. «لا إلهَ إلّا أنا المَسجون الغریب الفَرید»: حسینعلی نوری، آثار قلم أعلی، کانادا: مؤسسهی معارف بهائی، چاپ سوم، 2006 م، ج 3، لوح 230.
[3]. «... فِیه وُلِدَ مَن لَم یَلِد و لَم یُولَد»: عبدالحمید اشراق خاوری، رساله ایام تسعه، نسخهی الکترونیکی، ص 50.
[4]. «این لوحی است که با نمک خداوند ممزوج شده است...»: حسینعلی نوری، آثار قلم أعلی، کانادا: مؤسسهی معارف بهائی، چاپ سوم، 1996 م، ج 1، لوح: 232، ص 485.
[5]. «کلُّ الاُلوه مِن رَشح أمری تألَّهت و کُلُّ الرُّبوب مِن طَفحِ حُکمی تربت»: عباس افندی، مکاتیب، نسخهی الکترونیکی، ج 2، ص 255.
[6]. به عنوان نمونه، بنگرید به مقالهی: ارث دختر در مقایسه با پسر در بهائیت!
[7]. همچنان که پیامبرخواندهی بهائی، انسان نامیدن مخالفین خود را گناهی نابخشودنی دانسته است: حسینعلی نوری، بدیع، بیجا: 1286 ق، ص 140.
[8]. ر.ک: اصول نظم اداری بهائی، بینا: تهیه و تنظیم لجنهی ملّی جوانان بهائی، 119 بدیع، صص 8-4.
[9]. همچنان که ولی امر بهائی میگوید: «اگر در حین نماز، خود را محتاج میبینید که کسی را پیش چشم خود مجسم کنید، حضرت عبدالبهاء را در نظر آورید؛ زیرا به واسطه حضرت عبدالبهاء، میتوان با جمال مبارک (حسینعلی نوری) راز و نیاز کرد»: اشراق خاوری، تقریرات درباره کتاب مستطاب اقدس، هوفمایم آلمان: لجنهی ملی نشر آثار امری، 1997 م، تنظیم و تدوین: دکتر وحید رأفتی، ص 34-33.
[10]. محمدعلی فیضی، رساله راهنمای تبلیغ، تهران، مؤسسهی ملّی مطبوعات امری، 117 بدیع، ص 61.
با سلام
در قرآن و احادیث، هیچ گاه نام زرتشت به عنوان پیامبر نیامده است. بلکه در احادیث اهل بیت آمده که زرتشت پیامبر نبود. مدعی پیامبری بود. چنانکه امام صادق (ع) درباره زرتشت فرمودند: «إِنَّ زَرْدُشْتَ أَتَاهُمْ بِزَمْزَمَةٍ وَ ادَّعَى النُّبُوَّةَ فَآمَنَ مِنْهُمْ قَوْمٌ وَ جَحَدَهُ قَوْمٌ فَأَخْرَجُوهُ فَأَكَلَتْهُ السِّبَاعُ فِي بَرِّيَّةٍ مِنَ الْأَرْضِ.[1]. همانا زرتشت، با زمزمهای به سوی قومش رفت و ادعای پیامبری کرد. گروهی به او ایمان آورده و گروهی او را انکار کردند. پس او را از قوم بیرون کردند و حیوانات درنده او را در صحرا کشتند و این گونه خوراک درندگان شد». در حالیکه در عقائد ما، گوشت بدن پیامبران بر حیوانات درنده حرام است. یعنی اگر جسم یک پیامبر را در جایی رها کنیم، حیوانات درنده مطلقاً بدن آن پیامبر را نمیخورند. از سویی دیگر، امام رضا (ع) در گفتگو با موبد بزرگ زرتشتیان در مجلس مأمون، نه تنها پیامبری زرتشت را نپذیرفتند، بلکه رو به موبد فرمودند: «أَخْبِرْنِي عَنْ زَرْدُشْتَ الَّذِي تَزْعُمُ أَنَّهُ نَبِيٌّ...[2] به من خبر بده از زرتشت، که شما گمان میکنید پیامبر بوده...» امام فرمودند: شما موبدان زرتشتی، گمان میکنید که زرتشت پیامبر بوده است.
علامه مجلسی نیز نبوت زرتشت را انکار کرده و نوشتند که پیامبر واقعی قوم مجوس، شخص دیگری بود که زرتشت پس از او به میان مردم آمد و به دروغ ادعای پیامبری کرد.[3]
ابوریحان در کتاب مشهور خود «الآثار الباقیة عن القرون الخالیة» زرتشت را مدعی دروغین پیامبری نامید که برخی از مردم فریب او را خوردند. او در فصل هشتم کتاب، با عنوان «گفتاری در تاریخ مدعیان دروغین پیامبری و امتهایی که فریب آنان را خوردند» پس از بودا و برخی دیگر، نام زرتشت را آورده و به صراحت او را متنبّی (مدعی دروغین پیامبری) و زرتشتیان را امّتی مخدوح (فریب خورده) مینامد: w57.ir/90(link is external)
پینوشت:
[1]. احمد بن علی الطبرسى، الاحتجاج، مشهد: نشر مرتضى، 1403 ق. ج 2، ص 346.
[2]. احمد بن علی طبرسى، الاحتجاج، ج2، ص 424.
[3]. محمدباقر مجلسی، بيست و پنج رساله فارسى، قم: انتشارات كتابخانه آيت الله مرعشى نجفى، 1412 ق. ص 516.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ از زمان پیدایش تصوف، سران این جریان به خاطر عدم رعایت خط و مرز های اهل بیت (علیهم السلام) در حیطه امور معنوی ، مورد نقد خاندان عصمت و طهارت (علیهم السلام) قرار گرفته اند. شاهد این مطلب، وجود روایات متعدد از معصومین(علیهم السلام) در جوامع حدیثی، مانند کتاب الکافی شیخ کلینی(1)؛ کتاب تحف العقول ابن شعبه حرانی(2) و کتاب مستدرک الوسایل محدث نوری(3) (رحمهم الله) و کتاب های دیگر که در ادامه خواهد آمد می باشد.
باید توجه داشت که کتاب های نقد تصوف به دو دسته تقسیم می شوند:
دسته اول نقدهایی هستند که نویسندگان آن، اصل تصوف را پذیرفته اند ولی به وجود بعضی از انحرافات در تصوف اعتراف دارند. از این دسته از کتاب های نقد، می توان به کتاب رساله فی غلطات الصوفیه ابو عبدالرحمان سلمی و از کتب معاصر به کتاب دنباله جستجوی در تصوف اسلامی دکتر عبدالحسین زرین کوب اشاره کرد.
دسته دوم نقدهایی هستند که از طرف محققینی از مذاهب اسلامی تالیف شده اند که به طور کلی جریان تصوف را انحراف می دانند.
از بین علمای اهل سنت محققینی همچون ابوالحسین ملطی با نگارش کتاب التنبیه و الرد علی اهل الاهواء و البدع و ابن جوزی با نوشتن کتاب تلبیس ابلیس و... دست به نقد جریان تصوف زده اند.
این رویکرد نقادانه در بین علمای شیعه بخصوص در سده های اخیر رو به رشد بوده است که با بررسی آثار اهل تصوف در فرقه های مختلف نقدهای مستحکمی بر این جریان وارد کرده اند. که به تعدادی از مهم ترین این نقدها اشاره خواهیم کرد.
در دوره صفویه نقدهای بسیاری بر تصوف نوشته شده است که از آن جمله، کتاب الاثنی عشریه فی الرد علی الصوفیه شیخ حر عاملی (رحمه الله) که اصل کتاب به زبان عربی می باشد و در سال های اخیر با عنوان(نقدی جامع بر تصوف) به وسیله آقای عباس جلالی به فارسی ترجمه شده است. در کنار این اثر با ارزش، میتوان ازکتاب گران سنگ حدیقة الشیعة تالیف مرحوم مقدس اردبیلی به زبان فارسی نام برد که حاوی نقدهای جدی و عالمانه به تصوف می باشد و تعداد زیادی از روایات نقد تصوف در این کتاب مورد بررسی قرار گرفته است.
علما و فقهای زیادی وارد عرصه نقد تصوف شده اند، که از جمله آنها می توان به عالمان بزرگی مثل میرزای قمی با کتاب سه رساله در نقد عرفان و محمدعلی بن وحید بهبهانی معروف به آقا محمد علی کرمانشاهی با کتاب خیراتیه در ابطال طریقه صوفیه اشاره کرد.
در این بین، عالمان و افرادی نیز هستند که گرایش صوفیانه داشته و بعد از مدتی خود منتقد تصوف شده اند و کتاب هایی را در نقد تصوف به رشته تحریر در آورده اند. ازجمله این آثار میتوان به کتاب: استوار راز دار، بهین سخن، رازگشا نوشته کیوان قزوینی، سلسله های صوفیه ایران و سیری در تصوف، تالیف نورالدین مدرسی چهاردهی، کتاب فریب سراب نوشته دکتر یحیی یثربی یاد کرد.
در دروان معاصر به آثار قابل ذکری از جمله، جلوه حق نوشته آیت الله مکارم شیرازی، عارف و صوفی چه میگویند؟ تالیف آیت الله میرزا جواد تهرانی، موضع تشیع در برابر تصوف؛ عرفان اسلامی و عرفان التقاطی؛ داوریهای متضاد در باره محی الدین ابن عربی، فرقه های ذهبیه؛ اویسیه و خاکساریه؛ فرقه نعمت اللهی و گنابادی؛ تصوف از دیدگاه ائمه اطهار(علیهم السلام) و... نوشته استاد محقق مرحوم داوود الهامی، سیری کوتاه در مرام صوفی گری؛ مناظرات و مکاتبات؛ پژوهشی جامع در تصوف و عرفان؛ قلم یا کشکول(پیرامون حسن بصری، معروف کرخی و شاه نعمت الله ولی) و... استاد محمد مردانی می توان اشاره کرد.
با توجه به مطالب بالا میتواند اذعان کرد که آثار بسیار خوبی در شناخت و نقد فرقه های صوفیه از جانب منتقدان این فرقه های باطل به نگارش رسیده است.
پی نوشت:
(1) كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، الكافي، قم: دار الحدیث، 1429ق، چاپ اول، ج9، ص521
(2). ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول عن آل الرسول صلى الله عليه و آله، جامعه مدرسين - قم، چاپ: دوم، 1404 / 1363ق. ص353
(3). نورى، حسين بن محمد تقى، مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج12 ، مؤسسة آل البيت عليهم السلام - قم، چاپ: اول، 1408ق. ص323حدیث14204
سلام و عرض ادب
ازدواج یکی از ضروریات زندگی بشر است که حیات نسلهای بعد در گرو این پیمان است. این آیین در ادیان جایگاه متفاوتی دارد. برخی مانند اسلام، ازدواج را مستحب مؤکد میدانند. امام صادق (عليهالسلام) فرمودهاند: «مِنْ أَخْلَاقِ الْأَنْبِيَاءِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِمْ حُبُّ النِّسَاءِ؛علاقه به زن (همسر) از اخلاق انبيای الهی است.» [1] اما ازدواج در ادیان و آئینهای دیگر کمی متفاوت است.
ازدواج در دین مسیحیت؛
گرچه در تورات میخوانیم که خدا برای تنها نبودن آدم، حوا را خلق کرد: «و خداوند خدا گفت: «خوب نیست که آدم تنها باشد. پس برایش معاونی موافق وی بسازم.» [پیدایش 2:18] اما انجیل تجرد را بر تأهل برتر میداند: «زیرا بعضی خواجهاند، ازآنرو که از شکم مادر چنین متولد شدهاند؛ بعضی دیگر به دست مردم مقطوعالنسل گشتهاند؛ و برخی نیز بهخاطر پادشاهی آسمان از ازدواج چشم میپوشند. هر که میتواند این را بپذیرد، بگذار چنین کند.» [متی، 19 :12] در مسیحیت ازدواج با خدمت به خدا تنافی دارد: «لیک به مجردان و بیوه زنان میگویم که ایشان را نیکوست که مثل من بمانند، لیکن اگر پرهیز ندارد نکاح کند. شخص مجرد در امور خداوند میاندیشد که رضامندی خدا را بجوید و صاحب زن در امور میاندیشد که چگونه زن خود را خشنود سازد.» [اول قرنتیان،7:8-9]
در عین اینکه در انجیل تجرد بر ازدواج اولویت داده شده، اما مسیحیان کاتولیک، ازدواج را یکی از آیین های مقدس خود میدانند و کاتولیکها و ارتدکسها تجرد را منحصر در کشیشان و مقامات دینی کردهاند، ولی کشیشان پروتستان برای ازدواج، مانعی نمیبینند.
اجرای مراسم ازدواج در مسیحیت نیز بستگی به بافت فرهنگی و مذهبی هر منطقه دارد. بهطور کلی در مسیحیت خطبهای که سبب محرمیت زوج با یکدیگر شود، وجود ندارد و زن و مرد با حضور در کلیسا سنتهایی که در تاریخ شکل گرفته و رنگ و بوی مسیحی دارند را انجام میدهند. اما متداولترین کارهایی که در مراسم ازدواج مسیحی اجرا میشوند از این قرار است:
مسیحیان مراسم ازدواج را با برگزاری آیین عشای ربانی همزمان میکنند، چرا که عشای ربانی آیینی است که نشان دهنده اتحاد مسیحیان با عیسی مسیح است و ازدواج هم نوعی اتحاد زوجین با یکدیگر است. زوجین ضمن اظهار موافقت خویش از ازدواج، با توبه کردن از گناهان، خود را آماده مراسم میکنند. کشیش حاضر نیز قسمتهایی از کتاب مقدس که مربوط به ازدواج است را برای حضار و زن و شوهر میخواند.
در کلیساهای ارتدوکس، کشیش با گذاشتن حلقه گل بر سر زوج، آنها را متبرک میکند و میگوید: «خداوندا، خدای ما، متبرک میکنم و تاج میگذارم بر سرشان با شکوه و افتخار.» بنابراین، ازدواج در مسیحیت در مرحله اول ناپسند است و اگر انسان ناچار به ازدواج شود، به عنوان یکی از مراسمات دینی شناخته میشود.
ازدواج در دین یهودیت؛
در یهودیت، ازدواج و تأهل، وضعیت آرمانی مردان تلقی میشود نه زنان. زنان مکلف به ازدواج نیستند؛ زیرا وظیفه داشتن فرزند تنها بر عهده مردان است. اساساً تکليف ازدواج و توليد نسل، مستقيماً متوجه مردان است، اما به زنان نيز توصيه شده است که به مردان در اين مسير کمک کنند. همه وعدهها نیز از سوی شوهر به زن داده میشود و زن هیچ وعده قراردادی به شوهرش نمیدهد.
در یهودیت، يافتن همسر معمولاً به واسطه شخص ثالث یا به کمک شدخان (کسي که کارش واسطگي است) انجام ميشود که به دو خانواده کمک ميکند تا نامزد مورد نظر را بيابند. پس از همسریابی، نوبت قرار ملاقات مرد و زن جوان است که آن دو در خانة کسي که هردوي آنها را ميشناسند، همدیگر را ملاقات ميکنند و در صورت تمايل، اين ملاقات دوبار ديگر تکرار ميشود. در صورت موافقت هر دو و عدم مخالفت خانوادههايشان، گام بعدي تنظيم سند تِنائيم است، يعني مراسم قول و قرار که در آن دو طرف شرايط ازدواج را به تصريح مينويسند و سپس با صداي بلند قرائت ميکنند و يک بشقاب سفالين (به نشانة خرابي معبد يا دور کردن شياطين) ميشکنند. اعتقاد عاميانه بر است که هر دختر ازدواج نکردهاي که تکهاي از آن بشقاب را به خانه ببرد، در آن سال ازدواج خواهد کرد. در ميان يهوديان معاصر، تنائيم جاي خود را به مراسم غير ديني مهماني نامزدي داده و تنائيم به يهوديان سنتي اختصاص دارد.[2]
دو بخش مهم مراسم ازدواج يهودی عبارتند از:
يک: اِروسين يا قيدوشين(قداست پیوند زناشویی) که پيمانی مربوط به آغاز ازدواج است که مرد و زن با عقد ازدواج به هم میپيوندند و برای لغو آن بايد طلاق صورت گيرد.
دو: حوپا يا قبه(ازدواج زیر سایبان) که نماد ورود عروس به خانة داماد است. عروس همراه با والدینش وارد حوپا می¬شود و مراسم ازدواج اندک زمان پس از مراسم نامزدی شکل می¬گیرد و در آن حلقۀ ازدواج رد و بدل می¬شود. نخست در کنار جام شراب، دعای نامزدی می¬خوانند و داماد در حضور دو شاهد، حلقۀ ازدواج را در انگشت سبابه عروس قرار می¬دهد و می¬گوید: "تو با این حلقه بر طبق شریعت موسی و اسرائیل به همسری من در آمدی." سپس داماد سندی را در رعایت حقوق عروس امضا می¬کند که به "کتوبا" معروف است. یعنی پیمان ازدواج.[3] مقصود از ازدواج در یهودیت بیشتر ایجاد یک خانه و کاشانه است تا برقراری یک رابطه و به همین خاطر مراسم ازدواج در زیر یک سایبان(حوپا یا قبّه) اجرا می شود.[4]
ازدواج در آئین زرتشت؛
روش ازدواج در ایران باستان، بر اساس رویکرد آیین زرتشتی -بر اساس دیدگاه موبد اردشیر آذرگشسب- چنین است که پس از خواستگاری، مراسم نامزدی انجام میگیرد.[5] بعد نوبت به عقد (پیوند زناشویی) میرسد. در این زمان، دختر خود را میآراید و در مجلس مینشیند. پارچهای سبز بر روی سرش میگذارند تا صورتش را یپوشاند. موبد در مراسم حاضر میشود و از عروس میپرسد که آیا راضی به ازدواج با فلانی هستی؟ موبد این سؤال را چند مرتبه تکرار میکند. عروس در مرتبه سوم یا هفتم پاسخ مثبت میدهد. سپس مراسم گواهگیران آغاز میشود. یعنی موبد به همراه نمایندۀ عروس (پدر یا برادر عروس) به منزل داماد میرود و همین سؤال را در حضور خویشاوندان، از داماد میپرسد. پس از اینکه داماد اعلام رضایت کرد، موبد بخشی از اوستا را میخواند و سپس یک تخممرغ به بیرون از منزلِ داماد میاندازد. بعد نوبت مراسم عروسکِشان است، که موبد به همراه خویشاوندان نزدیک داماد، به منزل عروس میروند. عروس با بدرقه خویشاوندانش، به خانواده داماد سپرده میشود. البته به شوخی یا جدی، خویشاوندان عروس، در ازای تحویل عروس به خانواده داماد، مبلغی پول از آنان میگیرند. سپس خویشاوندان داماد، عروس را به خانه داماد میبرند.[6]
موبد آذرگشسب، پس از بیان این سخنان در باب سنتهای ایرانی ازدواج، ادامه میدهد: «داماد که با بیتابی تمام، دم درب منزل خود، انتظار ورود عروس را میکشد، به محض اینکه عروس بدانجا رسید، پیش آمده سکهای در دست او میگذارد و او را با خود به درون خانه میبرد».[7] سپس داماد و عروس به همراه موبد، دور آتش میچرخند (همانند رسمی که هندیها دارند). بعد داماد عروس را به حجله میبرد و به او رونما (پول یا هدیهای دیگر) میدهد.[8] همچنین در روز پس از عروسی، مراسم پاتختی برگزار میشود. گذشته از این، در ایران باستان نیز مهریه مرسوم بود. مثلاً در زمان انوشیروان، قانون مهریه وجود داشت و مرد باید به زن مهریه میداد. [9]
پینوشت:
[1]. كافي، محمد كلينى، دارالکتب الإسلامية، تهران، 1407 ق، ج5، ص: 320
[2]. آلن آنترمن، باورها و آیینهای یهودی، ترجمه رضا فرزین، قم: دانشگاه ادیان و مذاهب، 1393، ص 222- 225؛ کلایو لاتون، «یهودیت»، در اخلاق در شش دین جهان، ترجمة محمد حسین وقار، تهران: اطلاعات، 1378، ص 276 و 280
[3]. آلن آنترمن، همان، ص 222- 225؛ ایزیدور اپستاین، یهودیت، بررسی تاریخی، ترجمة بهزاد سالکی، تهران: موسسه حکمت و فلسفة ایران، 1385، ص 200- 205
[4]. کلایو لاتون، همان، ص 277
[5]. موبد اردشیر آذرگشسب، مراسب مذهبی و آداب زرتشتیان، تهران: انتشارات فروهر، 1372. ص 181-182
[6]. موبد اردشیر آذرگشسب، همان، 183-185
[7]. موبد اردشیر آذرگشسب، همان، 185
[8]. موبد اردشیر آذرگشسب، همان، 185-186
[9]. آرتور كرستين سن، ايران در زمان ساسانيان، ترجمه: رشيد ياسمى، تهران: انتشارات دنياى كتاب، 1368. ص 486
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ انسان ها عموماً زینت هائی استفاده می کنند؛ نوع زینت های زنان و مردان متفاوت است، همچنین زینت کردن در هر فرهنگ و ملتی متفاوت با سایر فرهنگ ها می باشد. در فرهنگ اسلامی انگشتر به دست کردن سنتی پسندیده است که همواره مورد توجه پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) و ائمه(علیهم السلام) بوده است و روایات بسیاری در بیان جنس نگین و حلقۀ آن، طرح روی آن، نحوه و کیفیت گذاشتن آن وجود دارد. مثلاً سفارش شده است نگین انگشتر عقیق باشد که باعث برکت و ایمنی از بلاها خواهد بود.(1) شيخ حرّ عاملی در کتاب وسائل الشيعه یک باب دارد به نام «باب استحباب استصحاب العقيق فی السفر والخوف و فی الصلاة و فی الدعاء»، که توصیه به همراه کردن انگشتر عقیق دارد.
در دین اسلام، رسول الله (صلىاللهعليهوآله) می فرمایند: «أنهى أُمّتي عن التختّم في السبّابة والوسطى(2) یعنی امتم را از اینکه انگشتر به دست سبابه و وسط بیندازند نهی می کنم.» همچنین پیامبر (صلىاللهعليه وآله) می فرمایند :«يا علي ، لا تختّم في السبّابة والوسطى فإنه كان يتختّم قوم لوط فيهما، ولا تعر الخنصر (3) پیامبر اسلام در توصیه ای به امام علی (علیه السلام) می فرمایند: نباید انگشتر در انگشت سبابه و وسط انداخت و علت این نهی این است که قوم لوط در انگشت های سبابه و وسط انگشتر می انداختند. و بعد توصیه می فرمایند که انگشت کوچک را از انگشتری خالی نگذارد.»
در قرآن مجید در سوره های اعراف، هود، حجر، انبیاء، نمل، عنکبوت، صافات، ذاریات و قمر اشاراتی به حضرت لوط، قوم لوط و گناه شنیع آنها شده است. شیطان از عوامل اصلی گمراهی و همجنس بازی قوم لوط بوده است.
در سوره اعراف آیات 80-84 می خوانیم:
«وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ اَلْفاحِشَةَ ما سَبَقَکمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ اَلْعالَمِینَ ﴿٨٠﴾ إِنَّکمْ لَتَأْتُونَ اَلرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ اَلنِّساءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ ﴿٨١﴾ وَ ما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاّ أَنْ قالُوا أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْیتِکمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ یتَطَهَّرُونَ ﴿٨٢﴾ فَأَنْجَیناهُ وَ أَهْلَهُ إِلاَّ اِمْرَأَتَهُ کانَتْ مِنَ اَلْغابِرِینَ ﴿٨٣﴾ وَ أَمْطَرْنا عَلَیهِمْ مَطَراً فَانْظُرْ کیفَ کانَ عاقِبَةُ اَلْمُجْرِمِینَ ﴿٨۴﴾
ترجمه آیات:
و به خاطر آورید لوط را، هنگامی که به قوم خود گفت: آیا عمل بسیار زشتی را انجام می دهید که هیچ یک از جهانیان، پیش از شما انجام نداده است؟! آیا شما از روی شهوت به سراغ مردان می روید، نه زنان؟! شما گروه اسرافکار(و منحرفی) هستید! ولی پاسخ قومش چیزی جز این نبود که گفتند: اینها را از شهر و دیار خود بیرون کنید، که اینها مردمی هستند که پاکدامنی را می طلبند و با ما همصدا نیستند! چون کار به اینجا رسید، ما او و خاندانش را رهایی بخشیدیم؛ جز همسرش، که از بازماندگان در شهر بود. و سپس چنان بارانی از سنگ بر آنها فرستادیم که آنها را در هم کوبید و نابود ساخت. پس بنگر سرانجام کار مجرمان چه شد!.»
نکته مهم این است که مکاتب با علایم و نمادهائی سعی می کنند خود را معرفی و تبلیغ کنند. گاهی یک نماد حامل پیامی است که چند صفحه کتاب باید آن مفهوم را معرفی کنند؛ پس نقش تبلیغی سریع و آسان دارد. چون نمادها بر احساسات اثر می گذارند نقش تاثیرگذاری بالایی هم دارند. همچنین افراد یک فرقه با همراه کردن نمادها باعث می شوند سایر اعضائی را که نمی شناسند را پیدا کنند و با هم آشنا شوند. کارکردهای استفاده از نماد خیلی زیاد است.
ادعا می شود یکی از نمادهائی که شیطان گراها استفاده می کنند انگشتر در دست اشاره کردن است با توجه به مباحثی که ذکر شد این مسئله تقویت می شود.؛ ممکن است خود انگشتر در انگشت اشاره داشتن اثر وضعی نامطلوب در زندگی ایفا کند چون مورد نهی است. اگر از مباحث دینی هم بگذریم وقتی یک نمادی باعث ترویج و استفاده گروه های انحرافی است یا احتمال می دهیم این گونه باشد، بهتر است ترک شود. افراد زیادی بخاطر اینکه تنوعی در استفاده از زیور آلات داشته باشند و تبعیت از مُد روز کنند ناخود آگاه از نمادهای فرقه ها مثل انگشتر در دست اشاره کردن استفاده می کنند. ولی مسلمانان بخاطر اینکه سیاهی لشگر دشمن نباشند نباید سبک زندگی مانند آن ها داشته باشند.
پینوشت:
(1). شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعة، ج 5، قم، مؤسسه آل البیت(ع)، چاپ اول، 1409ق ، ص 91.
(2). همان، باب كراهة التختّم في السبابة والوسطى وكراهة ترك الخنصر، ص 97.
(3). همان.
https://www.adyannet.com/fa/news/40101
پس از اعلام رسمی تعطیلی تشکیلات بهائی در سال 1362 ش، این تشکیلات در ظاهر برای اثبات حُسن نیت خود، دست به انتشار نامهای زد و در یکی از بندهای آن، تعطیلی تشکیلات رسمیاش در ایران را پذیرفت: «کلیّهی مراکز بهائیت در ایران تعطیل است و از اینرو، کسی در ایران بهائی شناخته نمیشود».[1]
از این رو تشکیلات بهائیت هرچند به تعهد خود در این زمینه پایبند نبوده و تشکیلات رهبری زیرزمینی در ایران راهاندازی کرد؛ اما در ظاهر، بهائی بودن را باور شخصی و غیرتشکیلاتی معرفی میکند. به این بیان که در ظاهر و در پاسخ به کسانی که تحت تأثیر تبلیغات این فرقه قرار گرفته و قصد بهائی شدن را دارند؛ پاسخ میدهند که بهائی شدن در قلب است. یعنی شرط بهائی شدن، باور قلبی به پیشوایان بهائی و پذیرش احکام و تعالیم بهائی است.
اما واقع آنست که بر خلاف دین مبین اسلام و مذهب شیعهی اثناعشری که شرط ورود به آن، ایمان و بیان شهادت به یگانگی خداوند، رسالت حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله) و ولایت دوازده امام معصوم (علیهم السلام) است، برای بهائی شدن، ناگزیر مراحلی وجود دارد که عبارتند از:
یک: ابتدا لازم است تا عقل و فطرت پاک را کنار نهاده و عقاید الحادی و مشرکانهی بهائیت را بپذیرید. از اینرو به خدایی حسینعلی نوری ایمان بیاورید و برای خدای زندانی بهائی که توانایی نجات خود را نداشت [2]، زاييده شده و فرزند داشته، اما مدعی بود تولد نیافته و کسی از او متولد نمیشود [3]، خدای بذلهگو بهائی [4] و خالق خدايان متعدد بودن بهائیان [5] توجیه بیاورد. البته در کنار پذیرش این عقاید، باید در تناقضی آشکار، خود را پیرو دینی الهی و مذهبی یکتاپرست معرفی کنید.
دوم: پس از پذیرش عقاید الحادی و متناقض بهائیت نوبت به پذیرش تعالیم و احکام سرتاسر تناقض بهائی میشود. به عنوان نمونه شما مجبورید شعار تساوی زن و مرد بدهید و زنان را دارای حقوق برابر با مردها ندانید.[6] شعار وحدت عالم انسانی سر دهید و غیربهائیان را از دایرهی انسانیت خارج بدانید [7] و...
سوم: وقتی عقل و وجدان خود را به طور کامل کنار گذاشتید، اکنون مرحله عضویت در تشکیلات بهائی فرا میرسد. آری؛ بر خلاف ادیان الهی و ادعای باور صِرف و قلبی بودن بهائیت، برای بهائی شدن لازم است از فیلترهای سفت و سخت تشکیلات بهائی رد شوید و اعتقاد شما راستی آزمایی شود تا به قول بهائیان تسجیل شوید. پس از طی فرایند تسجیل، همچون اعضای سازمانهای اطلاعاتی_ جاسوسی، کد تشکیلاتی دریافت میکنید.[8]
حال که عقل و ایمان پاک خود را در زباله انداختید و با ایمان و اطاعت از تشکیلات بهائیت، به عنوان یک بهائی پذیرفته شدید، مجبور به انجام تکالیف تشکیلات بهائی هستید. از تکالیف شخصی نظیر پرستش حسینعلی نوری گرفته [9] تا وظایف اجتماعی نظیر تبلیغ اجباری [10] و مطیع چشم و گوش بستهی بیت العدل از وظایف شماست.
پینوشت:
[1]. زاهد زاهدانی، بهائیت در ایران، بیجا: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1381، صص 317-307.
[2]. «لا إلهَ إلّا أنا المَسجون الغریب الفَرید»: حسینعلی نوری، آثار قلم أعلی، کانادا: مؤسسهی معارف بهائی، چاپ سوم، 2006 م، ج 3، لوح 230.
[3]. «... فِیه وُلِدَ مَن لَم یَلِد و لَم یُولَد»: عبدالحمید اشراق خاوری، رساله ایام تسعه، نسخهی الکترونیکی، ص 50.
[4]. «این لوحی است که با نمک خداوند ممزوج شده است...»: حسینعلی نوری، آثار قلم أعلی، کانادا: مؤسسهی معارف بهائی، چاپ سوم، 1996 م، ج 1، لوح: 232، ص 485.
[5]. «کلُّ الاُلوه مِن رَشح أمری تألَّهت و کُلُّ الرُّبوب مِن طَفحِ حُکمی تربت»: عباس افندی، مکاتیب، نسخهی الکترونیکی، ج 2، ص 255.
[6]. به عنوان نمونه، بنگرید به مقالهی: ارث دختر در مقایسه با پسر در بهائیت!
[7]. همچنان که پیامبرخواندهی بهائی، انسان نامیدن مخالفین خود را گناهی نابخشودنی دانسته است: حسینعلی نوری، بدیع، بیجا: 1286 ق، ص 140.
[8]. ر.ک: اصول نظم اداری بهائی، بینا: تهیه و تنظیم لجنهی ملّی جوانان بهائی، 119 بدیع، صص 8-4.
[9]. همچنان که ولی امر بهائی میگوید: «اگر در حین نماز، خود را محتاج میبینید که کسی را پیش چشم خود مجسم کنید، حضرت عبدالبهاء را در نظر آورید؛ زیرا به واسطه حضرت عبدالبهاء، میتوان با جمال مبارک (حسینعلی نوری) راز و نیاز کرد»: اشراق خاوری، تقریرات درباره کتاب مستطاب اقدس، هوفمایم آلمان: لجنهی ملی نشر آثار امری، 1997 م، تنظیم و تدوین: دکتر وحید رأفتی، ص 34-33.
[10]. محمدعلی فیضی، رساله راهنمای تبلیغ، تهران، مؤسسهی ملّی مطبوعات امری، 117 بدیع، ص 61.
https://www.adyannet.com/fa/news/35586
با سلام
در قرآن و احادیث، هیچ گاه نام زرتشت به عنوان پیامبر نیامده است. بلکه در احادیث اهل بیت آمده که زرتشت پیامبر نبود. مدعی پیامبری بود. چنانکه امام صادق (ع) درباره زرتشت فرمودند: «إِنَّ زَرْدُشْتَ أَتَاهُمْ بِزَمْزَمَةٍ وَ ادَّعَى النُّبُوَّةَ فَآمَنَ مِنْهُمْ قَوْمٌ وَ جَحَدَهُ قَوْمٌ فَأَخْرَجُوهُ فَأَكَلَتْهُ السِّبَاعُ فِي بَرِّيَّةٍ مِنَ الْأَرْضِ.[1]. همانا زرتشت، با زمزمهای به سوی قومش رفت و ادعای پیامبری کرد. گروهی به او ایمان آورده و گروهی او را انکار کردند. پس او را از قوم بیرون کردند و حیوانات درنده او را در صحرا کشتند و این گونه خوراک درندگان شد». در حالیکه در عقائد ما، گوشت بدن پیامبران بر حیوانات درنده حرام است. یعنی اگر جسم یک پیامبر را در جایی رها کنیم، حیوانات درنده مطلقاً بدن آن پیامبر را نمیخورند. از سویی دیگر، امام رضا (ع) در گفتگو با موبد بزرگ زرتشتیان در مجلس مأمون، نه تنها پیامبری زرتشت را نپذیرفتند، بلکه رو به موبد فرمودند: «أَخْبِرْنِي عَنْ زَرْدُشْتَ الَّذِي تَزْعُمُ أَنَّهُ نَبِيٌّ...[2] به من خبر بده از زرتشت، که شما گمان میکنید پیامبر بوده...» امام فرمودند: شما موبدان زرتشتی، گمان میکنید که زرتشت پیامبر بوده است.
علامه مجلسی نیز نبوت زرتشت را انکار کرده و نوشتند که پیامبر واقعی قوم مجوس، شخص دیگری بود که زرتشت پس از او به میان مردم آمد و به دروغ ادعای پیامبری کرد.[3]
ابوریحان در کتاب مشهور خود «الآثار الباقیة عن القرون الخالیة» زرتشت را مدعی دروغین پیامبری نامید که برخی از مردم فریب او را خوردند. او در فصل هشتم کتاب، با عنوان «گفتاری در تاریخ مدعیان دروغین پیامبری و امتهایی که فریب آنان را خوردند» پس از بودا و برخی دیگر، نام زرتشت را آورده و به صراحت او را متنبّی (مدعی دروغین پیامبری) و زرتشتیان را امّتی مخدوح (فریب خورده) مینامد: w57.ir/90(link is external)
پینوشت:
[1]. احمد بن علی الطبرسى، الاحتجاج، مشهد: نشر مرتضى، 1403 ق. ج 2، ص 346.
[2]. احمد بن علی طبرسى، الاحتجاج، ج2، ص 424.
[3]. محمدباقر مجلسی، بيست و پنج رساله فارسى، قم: انتشارات كتابخانه آيت الله مرعشى نجفى، 1412 ق. ص 516.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ از زمان پیدایش تصوف، سران این جریان به خاطر عدم رعایت خط و مرز های اهل بیت (علیهم السلام) در حیطه امور معنوی ، مورد نقد خاندان عصمت و طهارت (علیهم السلام) قرار گرفته اند. شاهد این مطلب، وجود روایات متعدد از معصومین(علیهم السلام) در جوامع حدیثی، مانند کتاب الکافی شیخ کلینی(1)؛ کتاب تحف العقول ابن شعبه حرانی(2) و کتاب مستدرک الوسایل محدث نوری(3) (رحمهم الله) و کتاب های دیگر که در ادامه خواهد آمد می باشد.
باید توجه داشت که کتاب های نقد تصوف به دو دسته تقسیم می شوند:
دسته اول نقدهایی هستند که نویسندگان آن، اصل تصوف را پذیرفته اند ولی به وجود بعضی از انحرافات در تصوف اعتراف دارند. از این دسته از کتاب های نقد، می توان به کتاب رساله فی غلطات الصوفیه ابو عبدالرحمان سلمی و از کتب معاصر به کتاب دنباله جستجوی در تصوف اسلامی دکتر عبدالحسین زرین کوب اشاره کرد.
دسته دوم نقدهایی هستند که از طرف محققینی از مذاهب اسلامی تالیف شده اند که به طور کلی جریان تصوف را انحراف می دانند.
از بین علمای اهل سنت محققینی همچون ابوالحسین ملطی با نگارش کتاب التنبیه و الرد علی اهل الاهواء و البدع و ابن جوزی با نوشتن کتاب تلبیس ابلیس و... دست به نقد جریان تصوف زده اند.
این رویکرد نقادانه در بین علمای شیعه بخصوص در سده های اخیر رو به رشد بوده است که با بررسی آثار اهل تصوف در فرقه های مختلف نقدهای مستحکمی بر این جریان وارد کرده اند. که به تعدادی از مهم ترین این نقدها اشاره خواهیم کرد.
در دوره صفویه نقدهای بسیاری بر تصوف نوشته شده است که از آن جمله، کتاب الاثنی عشریه فی الرد علی الصوفیه شیخ حر عاملی (رحمه الله) که اصل کتاب به زبان عربی می باشد و در سال های اخیر با عنوان(نقدی جامع بر تصوف) به وسیله آقای عباس جلالی به فارسی ترجمه شده است. در کنار این اثر با ارزش، میتوان ازکتاب گران سنگ حدیقة الشیعة تالیف مرحوم مقدس اردبیلی به زبان فارسی نام برد که حاوی نقدهای جدی و عالمانه به تصوف می باشد و تعداد زیادی از روایات نقد تصوف در این کتاب مورد بررسی قرار گرفته است.
علما و فقهای زیادی وارد عرصه نقد تصوف شده اند، که از جمله آنها می توان به عالمان بزرگی مثل میرزای قمی با کتاب سه رساله در نقد عرفان و محمدعلی بن وحید بهبهانی معروف به آقا محمد علی کرمانشاهی با کتاب خیراتیه در ابطال طریقه صوفیه اشاره کرد.
در این بین، عالمان و افرادی نیز هستند که گرایش صوفیانه داشته و بعد از مدتی خود منتقد تصوف شده اند و کتاب هایی را در نقد تصوف به رشته تحریر در آورده اند. ازجمله این آثار میتوان به کتاب: استوار راز دار، بهین سخن، رازگشا نوشته کیوان قزوینی، سلسله های صوفیه ایران و سیری در تصوف، تالیف نورالدین مدرسی چهاردهی، کتاب فریب سراب نوشته دکتر یحیی یثربی یاد کرد.
در دروان معاصر به آثار قابل ذکری از جمله، جلوه حق نوشته آیت الله مکارم شیرازی، عارف و صوفی چه میگویند؟ تالیف آیت الله میرزا جواد تهرانی، موضع تشیع در برابر تصوف؛ عرفان اسلامی و عرفان التقاطی؛ داوریهای متضاد در باره محی الدین ابن عربی، فرقه های ذهبیه؛ اویسیه و خاکساریه؛ فرقه نعمت اللهی و گنابادی؛ تصوف از دیدگاه ائمه اطهار(علیهم السلام) و... نوشته استاد محقق مرحوم داوود الهامی، سیری کوتاه در مرام صوفی گری؛ مناظرات و مکاتبات؛ پژوهشی جامع در تصوف و عرفان؛ قلم یا کشکول(پیرامون حسن بصری، معروف کرخی و شاه نعمت الله ولی) و... استاد محمد مردانی می توان اشاره کرد.
با توجه به مطالب بالا میتواند اذعان کرد که آثار بسیار خوبی در شناخت و نقد فرقه های صوفیه از جانب منتقدان این فرقه های باطل به نگارش رسیده است.
پی نوشت:
(1) كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، الكافي، قم: دار الحدیث، 1429ق، چاپ اول، ج9، ص521
(2). ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول عن آل الرسول صلى الله عليه و آله، جامعه مدرسين - قم، چاپ: دوم، 1404 / 1363ق. ص353
(3). نورى، حسين بن محمد تقى، مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج12 ، مؤسسة آل البيت عليهم السلام - قم، چاپ: اول، 1408ق. ص323حدیث14204
صفحهها