ابتدا بابت اعتمادی که به ما کردید تشکر می کنم، ولی برای راهنمایی هرچه بهتر، نیاز به اطلاعات بیشتری از شما داریم. اشاره کردید که بعد از ابتلا به کرونا حدود 5 ماه است که دچار اضطراب شدید، آیا در این مدت به مشاور یا روانشناس هم مراجعه کردید؟ چه نتیجه ای گرفته اید؟ آیا ترس شما صرفا بابت هر بیماری است یا تنها نسبت به بیماری کرونا دچار ترس و اضطراب هستید؟ این ترس و اضطراب شما چه تاثیری در زندگی شما گذاشته است؟
یکی از اختلالات بسیار شایع امروزی، اختلال اضطراب است، اما این اختلال نشانگانی دارد و به هر اضطراب و ترسی، لزوماً اختلال گفته نمیشود. ممکن است خیلی از ما انسانها نسبت به بعضی موضوعات احساس ترس داشته باشیم، در حالی که برای دیگران امری عادی است، ولی این ترس روی زندگی ما چندان تأثیر منفی نگذاشته؛ لذا زندگی روزمره و طبیعی خود را طی میکنیم.
اما ترس و اضطراب زمانی مشکل ساز است که در زندگی روزمره انسان خلل ایجاد کند و مانع از زندگی طبیعی او شود؛ مثلاً فرض بگیرید که ترس شما از کرونا یا هر بیماری بهگونهای است که مدام افکار نگران کنندهای از قبیل؛ «نکند بیمار شده باشم یا نکند بیماری بدی دارم یا ...» به طوری که این افکار منفی مثل خوره به جان شما افتاده و تمام روزتان درگیر این افکار مخرب هستید و مانع از زندگی روزمره شما شده است.
در چنین وضعیتی، این ترس و اضطراب را اصطلاحاً مرضی یا اختلال میگویند و فرد برای درمان اقدام میکند؛ لذا در مورد وضعیت شما باید بررسی شود که آیا ترس و اضطراب شما به این حد رسیده است یا نه هنوز زندگی طبیعی خود را دارید، ولی میخواهید از شر این افکار منفی و مخرب خلاص شوید؟
در هر صورت، برای رهایی از افکار منفی و مخرب چند نکته حائز اهمیت است که بهکارگیری آن باعث میشود تا شما روی افکارتان تسلط پیدا کنید و جلوی پیشروی افکار منفی را بگیرید.
اولین کاری که باید بکنید این است که نباید کاری به کار افکار منفی داشته باشید. این افکار منفی را مانند ماهی درون ظرف شیشهای تصور کنید که هرازگاهی در ظرف ذهن شما حرکت میکند! لذا هرگاه فکر منفی و ناامید کننده به ذهنتان آمد، لازم است به این فکر کنید که این همان ماهی درون شیشه است که در ظرف در حال حرکت است! اما باید توجه داشت که مبارزه با افکار منفی، تنها مقاومت ذهنی شما را فعال میکند؛ به طوری که اولاً ذهنتان ناخواسته به خاطر مبارزه، ناگزیر میشود بیشتر به ترس و اضطراب فکر کند و طبعاً حالتان همواره خرابتر میشود. ثانیاً در این مبارزه شما بیشتر احساس شکست خواهید کرد. ثالثاً با این کار، مشکل نه تنها حل نمیشود، بلکه شما به صورت یک چرخه تکراری، افکار منفیتان تقویت میشود.
بنابراین، مبارزه با افکار منفی، استراتژی درستی نیست، بلکه لازم است تلاش کنید تا روی افکار مثبت متمرکز شوید و حس و حال مثبتی را در ذهن و روان خود ایجاد کنید. از این رو برای کسب آرامش سعی کنید ارتباط بهتری با خدای متعال برقرار کنید. برای این کار باید ملکه شکرگزاری را در خود تقویت نمایید؛ مثلاً از صبح که بیدار میشوید بابت همه نعمتهایی که خدا به شما داده است؛ مانند نعمت سلامتی، نعمت پدر و مادر، نعمت همسر، امنیت و ... شکرگزار خدا باشید.
کافی است نعمتهای دور و اطراف خود را بادقت ببینید و بابت دسترسی و استفاده از همه آنها از خدای خود شکرگزار باشید. هرچقدر میزان شکرگزاری شما در طول روز بیشتر شود، کمکم ذهنتان یاد میگیرد تا به جزئیات و نکات مثبت بیشتری به اطراف توجه کند و طبیعتاً حس و حالتان هم بابت این موضوع بهتر خواهد شد.
کسی که حس شکرگزاری در او فعال شود به تعبیر امام جعفر صادق علیهالسلام همواره در نعمت و رحمت الهی غوطهور خواهد شد. آنجا که فرمود: «مَن اُعطِیَ الشُّكَر اُعطِیَ الزِّیادةَ یَقولُ اللهُ عَزّوجَلّ لَئِن شكَرتُم لَاَزیَدنَّكُم؛ كسی كه توفیق شكرگزاری به او عطا شده، زیادتی نعمت هم نصیب او میگردد. خداوند متعال میفرماید: اگر شكرگزار باشید، حتماً شما را زیاده خواهم بخشید.» [بحارالانوار، ج ٧١، ص ٤٠]
بی شک اگر شما این فرایند شکرگزاری را به صورت مستمر انجام دهید، وارد چرخه حال خوب میشوید و دیگر به افکار منفی توجه نخواهید کرد و با آمدن افکار منفی به ذهنتان، دچار نگرانی و اضطراب نخواهید شد؛ چون به این باور رسیدید که توکل بر خدا و توجه به نعمتهای الهی شما را به فرد رویینتنی تبدیل خواهد کرد که شما را از خیلی از بلاها محافظت میکند و ادامه این مسیر درنهایت منجر به سرریز شدن افکار منفی از ظرف ذهنی شما خواهد شد و تنها چیزی که در ظرف ذهنی شما باقی میماند، افکار و حس و حال مثبت و آرامش بخش است.
ابتدا بابت اعتمادی که به مجموعه ما کردید و سؤال خود را با ما به اشتراک گذاشتید، تشکر میکنم. اما درباره وضعیت کودک خردسالتان، ظاهراً هنگامی که در جمع قرار میگیرد، حرف شنوی کمتری دارد و چه بسا ناسازگاریهایی را از خودش بروز میدهد که برای شما و دیگران ایجاد مشکل کرده است.
باید توجه داشت که بیش فعالی یک نوع اختلال است و نمیتوان به راحتی به کودک دو سال و نیم که هنوز وارد 3 سالگی هم نشده، برچسب بیش فعالی زد. به خصوص اینکه کودک در این سن و سال، حس استقلال و خوداتکایی را تجربه میکند؛ لذا طبیعی است که در مواجهه با دیگران حس مالکیت و خودمحوری نسبت به همه چیز داشته باشد. به همین خاطر مسئله ناسازگاری در اینجا مطرح میشود.
همان طور که خودتان اشاره کردید، کودکتان وقتی در خانه هست و افراد غریبه وجود ندارند، مسئله ناسازگاری کمتر اتفاق میافتد؛ بنابراین مخالفت و ناسازگاری کودکتان نه به خاطر بیش فعالی، بلکه به خاطر اقتضای سنش (خودمحوری) است و عدم درک کودک، موجب بدرفتاری و پرخاشگری هرچه بیشتر او میشود. اما با این رفتار کودک چگونه باید با او تعامل کرد تا میزان ناسازگاری او به حداقل برسد؟
در اینگونه موارد باید آستانه تحمل کودک خود را سنجید؛ مثلاً ممکن است کودک شما بعد از یک ساعت از مهمانی، فرایند ناسازگاری او شروع شود و روند صعودی پیدا کند، در اینجا باید زمان مهمانی رفتن را کاهش دهید؛ لذا وقتی میبینید که بعد از دو ساعت مهمانی، ناسازگاری کودک به اوج خود میرسد، باید قبل از آن، مهمانی را تمام کنید؛ بنابراین نیازی به تنبیه و خشونت رفتاری با کودک نیست، بلکه کافی است این محرومیت از مهمانی را برای او در نظر بگیرید تا کودک رفتهرفته متوجه پیامد رفتاریاش شود.
البته گاهی نیز این شیطنتها و لجبازیهای کودک به خاطر این است که از فضای خانه خسته شده و بهتر است در این مواقع برای آرام کردن کودک خود، او را به حیاط برده تا مقداری قدم بزند و بعد دوباره به مهمانی باز گردید.
گاهی ناسازگاری و لجبازیهای کودکان تحت تأثیر هیجانات ناشی از مهمانیها هست که در این حالت، کودک شروع به داد و فریاد میکند. در این مواقع بهتر است کودک را به اتاق خلوتی ببریم و با آرامش و طوری که انگار موضوع برایمان اهمیت ندارد اندکی صبر کنیم تا از نظر روحی کودک آماده شده و بعد به آرامی در مورد رفتارهای غلط او توضیح داده و رفتار درست را برایش بگوییم یا حواس او را به بازی و فعالیت دیگری پرت کنیم.
گاهی هم به خاطر حسادت کودکانه، کودک احساس میکند که کودک دیگر، بیشتر موردتوجه قرار میگیرد، در اینجا وظیفه والدین است که با توجه کردن به کودک خود این مشکل را حل کنند؛ مثلاً به کودک مسئولیتی بسپارید که او در آن جمع احساس مهم بودن پیدا کند.
لطفاً نکات مذکور را رعایت کنید و به ما بازخورد بدهید.
ابتدا بابت اعتمادی که به مجموعه ما کردید و سؤال خود را با ما به اشتراک گذاشتید، تشکر میکنم. اما درباره دغدغهای که نسبت به فرزند 6 ساله خود دارید باید عرض کنم که بعضی از بچهها هنگام جدا شدن از خانواده، کمی دچار نگرانی میشوند، لذا با بیان جملاتی نظیر؛ "مامان زودتر دنبالم بیا" نگرانی خود را بروز میدهند و چه بسا بعد از جدا شدن، مسئله برای کمرنگ شده و با محیط جدید ارتباط برقرار میکنند، اما این موضوع چه زمانی مشکلساز خواهد بود؟
نگرانی کودک زمانی مشکلساز است که کودک به خاطر اضطراب کلاً از رفتن به پیش دبستانی خودداری کند که در آن صورت اینگونه رفتارها نیاز به بررسی دارد، ولی اگر کودک همچنان علاقه به رفتن پیش دبستانی دارد، ولی هنگام جدا شدن از خانواده، نگرانی خود را از طریق جملات مذکور بیان میکند، در آن صورت مشکلی وجود ندارد و تنها در اینگونه موارد کافی است با کودک خود همدلی و گفتگو کنید که چرا چنین درخواستی از شما دارد. گاهی بچهها نه به خاطر اضطراب، بلکه به خاطرکمحوصلگیی یا خستگی دوست دارند زودتر از موعد به خانه برگردند.
اما اینکه کودکتان از شما درخواست میکند که زودتر به دنبالش بیایید، اولاً سعی نکنید که این مسئله تبدیل به یک رویه نامناسب شود، بلکه گاهی اوقات برای او بیان کنید که مثلاً امروز بعد از تمام شدن وقت کلاس به دنبالش خواهید آمد؛ چون تبدیل شدن این موضوع به یک رویه، خودش عامل تقویت کننده اضطراب است به گونه است که اگر یک روز ناخواسته زودتر به سراغش نروید، کودک شما نگران شده و مضطرب میشود، در حالی که اتفاق خاصی هم نیفتاده که کودک شما بخواهد مضطرب شود، ولی چون زود آمدن شما برای او تبدیل به یک توقع و انتظار شده، موجب میشود که اگر روزی زودتر دنبالش نیایید، مضطرب شود؛ لذا راهکار این است که هر از گاهی موقع بردن کودک به پیش دبستانی به او بگویید که بعد از تمام شدن کلاس دنبالش خواهید آمد. ممکن است همین موضوع هم باعث مقاومت کودک شود و مخالفت کند، ولی برای کودک خود دلیل کار خودتان را توضیح دهید که مثلاً همه بچهها بعد از تمام شدن وقت کلاس به خانه برمیگردند و برای او از دوستانش هم مثال بزنید تا حس همراهی و همدلی او تحریک شود.
ثانیاً بهتر است در این زمینه از راهبرد تدریج استفاده کنید؛ مثلاً اگر قبلاً هر روز، زودتر از موعد دنبال کودک خود میرفتید، در هفته اول، یکبار در هفته را بعد از تمام شدن کلاس دنبالش بروید. البته از قبل برای کودک خود توضیح دهید که مثلاً امروز بعد از تمام شدن کلاس دنبالت میآیم. سپس در هفته بعدی، آن را به دو بار در هفته افزایش دهید و همینطور در هفتههای بعدی روند صعودی را پیگیر شوید.
لطفاً این روند را انجام بدهید و به ما بازخورد بدهید. اگر سؤال یا ابهام دیگری در این زمینه دارید، حتماً با ما به اشتراک بگذارید.
ابتدا بابت اعتمادی که به مجموعه ما کردید و سؤال خود را با ما به اشتراک گذاشتید، تشکر میکنم. طبیعی است که به عنوان مادر نسبت به تصمیم دخترتان و آینده او نگران باشید، ولی باید توجه داشت که این تصمیم مربوط به زندگی خودش هست و نهایت کاری که شما میتوانید به او بکنید، همفکری و راهنمایی دادن به اوست بدون اینکه بخواهید نظر خود را بر او تحمیل کنید. بنابراین شرط آزادی عمل را در راهنمایی دخترتان در نظر داشته باشید تا راهنمایی شما مؤثر واقع شود، در غیر این صورت اگر بخواهید به هر ترتیبی نظر دخترتان را تغییر بدهید و نظرتان را بر او تحمیل کنید، چه بسا ناخواسته مقاومت او را در این زمینه فعال کرده و آنگاه دخترتان صرفا به خاطر مقابله با شما، روی تصمیم خود پافشاری کند. درنتیجه مواظب باشید تا در چنین تلهای قرار نگیرید.
همانطور که میدانید زندگی مشترک بین زن و مرد به راحتی شکل نمیگیرد که بخواهیم به صرف یک رفتار، تصمیم به پایان دادن آن کنیم. به ویژه اینکه قضاوت و ارزیابی یک نفر آن همسر آدم باید به صورت مجموعی باشد؛ یعنی با توجه به نقاط قوت و ضعف، خوبیها و بدیهایش، او را ارزیابی کرد، نه بر اساس صرفاً یک رفتار یا یک اخلاق بخواهیم برچسب همسر بد به دیگری بزنیم.
لذا باید توجه دخترتان را به ویژگیهای مختلف رفتاری مثبت و منفی همسرش معطوف کنید تا بتواند به صورت مجموعی، همسرش را ارزیابی کند و به این سؤال، پاسخ دهد که آیا از دید او به صورت مجموعی، همسرش نمره قبولی را میگیرد یا نه؟
درست است که دینداری برای دختر شما از اهمیت بالایی برخوردار است، اما دلیل نمی شود تنها به خاطر این مسئله، زندگی مشترک را نابود کرد، بلکه چیزی به عنوان آستانه تحمل داریم که اگر افراد به طور کلی، آستانه تحمل پایینی داشته باشند، باعث می شود که در برابر هرگونه ناملایمات زندگی، ناامید شوند و به جای حل مسئله، صورت مسئله را پاک کنند.
البته منظور این نیست که دختر شما آستانه تحمل پایینی دارد و بخواهیم او را قضاوت کنیم، بلکه منظور این است که باید برای تصمیمگیری این نکته را مدنظر قرار داد که آیا میزان حساسیت دخترتان به مسئله دینداری همسرش آنقدر بالاست که به جای حل مسئله دنبال فرار از مسئله است یا اینکه اصلاً مسئله حساسیت ایشان نیست، بلکه تعارض و ناسازگاری بین این دو نفر در زمینه دینداری به گونهای است که مثلاً آقا در مسئله دینداری در مقابل همسرش قرار گرفته است و حاضر به پذیرش اشتباه خود نیست و از طرفی به دنبال تغییر همسرش نیز میباشد، در آن صورت میتوان نتیجه گرفت که سطح ناسازگاری و تعارض بین طرفین بالاست و چه بسا بعد از مشاوره به زوجین درباره نحوه متارکه مشاوره داده شود، اما اگر جنس تعارض طرفین به گونة دیگری باشد که مثلاً آقا صرفاً ضعف در دینداری دارد و ضعف خود را هم در این زمینه قبول دارد، ولی به دلایل مختلفی تا به حال نتوانسته این ضعف را برطرف نماید، در آن صورت سؤالی که مطرح میشود، این است که آیا راهکار این مسئله تنها متارکه است؟
ممکن است بگویید که آقا مدام دروغ میگوید و این دروغگوییاش به زندگی آنها لطمه زده است. در آن صورت باید بررسی شود که آیا تنها به همسرش دروغ میگوید یا با همه افراد از جمله خانواده، همکار، همسایه و فامیل نیز این خصوصیت اخلاقی منفی را دارد؟
اگر تنها به همسرش دروغ میگوید، ولی با بقیه افراد اینگونه نیست؛ معنایش این است که در رابطه میان آقا و خانم مشکلاتی وجود دارد که چه بسا تنها مقصر آقا نیست، بلکه نحوه و شیوه تعامل خانم نیز چه بسا ناخواسته موجب تقویت رفتار منفی آقا شده باشد.
اما اگر آقا به طور کلی به همه افراد چه همسر و چه دیگران دروغ میگوید و اصطلاحاً به دروغگویی معروف است، در آن صورت چاره کار باز هم متارکه نیست، بلکه باید بررسی کرد که آیا آقا، دروغگویی خود را قبول دارد یا نه؟ اگر این صفت اخلاقی منفی را قبول دارد، باید برای برطرف کردن آن به یک مشاور حاذق مراجعه کند تا به صورت ریشهای بتواند این صفت اخلاقی را کنار بگذارد.
تنها در یک صورت متارکه معقول به نظر میرسد که یک طرف ماجرا علیرغم دروغگو بودنش، اصلاً اشتباه خود را قبول نداشته باشد یا اگر هم قبول داشته باشد، حاضر به رفع آن در زندگی نباشد و هیچ تضمینی در این زمینه هم ارائه نکند که در آن صورت، تصمیمگیری نهایی با خود خانم است که این هم تا حدودی به آستانه تحمل ایشان برمی گردد. برخی از خانمها در چنین شرایطی با مثبت اندیشی و فعال بودن در زندگی همچنان امیدوار میمانند تا سطح آگاهی شریک زندگیشان آنقدر رشد کند که بالاخره خودش برای اصلاح اخلاق و رفتار خود اقدام جدی کند. برخی نیز ممکن است با توجه به شرایط و موقعیتی که دارند فرار را برقرار ترجیح دهند.
ابتدا بابت اعتمادی که به مجموعه ما کردید و سؤال خود را با ما به اشتراک گذاشتید تشکر میکنم. امیدوارم با راهکارهای عملی که در ادامه به شما میدهیم، بتوانید بر این مشکلی که دست به گریبان هستید، فائق آیید.
وسواس فکری - عملی یا OCD که برخی گرفتار آن هستند، میتواند اشکال مختلفی داشته باشد؛ مثلاً یکی در شستن و نظافت دچار وسواس باشد، یکی در خواندن و تلفظ کلمات و فرد دیگری در چک کردن وسایل و دیگری در افکار منفی، خلاصه وسواس فکری - عملی شکلهای مختلفی دارد، ولی همگی در یک چیز مشترک هستند و آن ارتکاب رفتارهای تکراری و خسته کننده که مانع از رفتار درست و به جا در فرد شده و زندگی او را مختل میکند؛ چرا که بسیار وقت گیر و غیرمنطقی هستند و فرد وسواسی را در چرخة فکر و رفتارهای ناراحت کننده گرفتار میکنند.
از این رو درباره وضعیت شما که سعی در زیبانویسی دارید، ولی آنقدر ذهنتان درگیر این مسئله هست که مانع از این میشود که به راحتی بتوانید قلم یا خودکار به دست بگیرید و روی کاغذ نوشتة خود را پیاده کنید. حتی اگر متنی را هم روی کاغذ بنویسید، افکار وسواسی، شما را به دوباره نویسی آن متن سوق میدهند و این چرخه تکرار میشود و این روند آنقدر تکرار میشود که در موقعیتهای بعدی از اصل نوشتن خسته شده و ترجیح میدهید که اصلاً چیزی ننویسید. امّا راهکار چیست و چه راهبردی را باید در مواجهه با افکار وسواسی انتخاب کرد تا از شر این افکار وسواسی خلاص شوید؟
در گام اول باید زمان و وقت نوشتن را برای خود محدود کنید و متعهد شوید که در همان زمان، تکلیف نوشتن را به اتمام برسانید، ولو اینکه خطی که روی کاغذ نوشتید، ایده آل شما نباشد؛ چرا که هدف از نوشتن، در وهله اول باید انجام تکلیف باشد؛ لذا باید هرطوری که شده طبق زمانبندی مشخص، متن خود را روی کاغذ پیاده کنید و تمام.
اگر این گام اول را بتوانید اجرا کنید، به یک موفقیت دست پیدا کردهاید. در واقع شما باید راهبردتان را از زیبانویسی به انجام تکلیف در وقت مشخص تغییر بدهید. این تغییر راهبرد به شدت در موفقیت بعدی شما مؤثر است. ممکن است اوایل حال درونیتان از این کار خوب نباشد، ولی خود را موظف کنید که مثلاً در ده دقیقه متن موردنظر را بنویسید. کم کم در اثر تکرار و عادت، آن حس منفی درونی نسبت به خط خودتان کمرنگ شده و این آزادی و رهایی شما از این حساسیت موجب میشود تا بهترین خط شما روی کاغذ نقش بسته شود.
این استراتژی باعث میشود که دست شما به راحتی قلم و خودکار را به دست گرفته و دیگر ترسی از زشت نوشتن پیدا نکنید؛ لذا اضطراب و فشار از روی شما و اندام دستتان برداشته شده و هماهنگی دست شما با قلم و خودکار بهتر و زیبایی خط شما دوچندان شود؛ بنابراین اصلاً توجهی به زیبانویسی نداشته باشید، بلکه تنها به انجام تکلیف در موعد مشخص متمرکز شوید.
لطفاً این نکته را مدنظر قرار دهید و به ما بازخورد بدهید که انجام این راهکار چقدر توانسته وسواس شما در این زمینه را کاهش دهد.
با سلام به شما کاربر محترم
ابتدا بابت اعتمادی که به ما کردید تشکر می کنم، ولی برای راهنمایی هرچه بهتر، نیاز به اطلاعات بیشتری از شما داریم. اشاره کردید که بعد از ابتلا به کرونا حدود 5 ماه است که دچار اضطراب شدید، آیا در این مدت به مشاور یا روانشناس هم مراجعه کردید؟ چه نتیجه ای گرفته اید؟ آیا ترس شما صرفا بابت هر بیماری است یا تنها نسبت به بیماری کرونا دچار ترس و اضطراب هستید؟ این ترس و اضطراب شما چه تاثیری در زندگی شما گذاشته است؟
یکی از اختلالات بسیار شایع امروزی، اختلال اضطراب است، اما این اختلال نشانگانی دارد و به هر اضطراب و ترسی، لزوماً اختلال گفته نمیشود. ممکن است خیلی از ما انسانها نسبت به بعضی موضوعات احساس ترس داشته باشیم، در حالی که برای دیگران امری عادی است، ولی این ترس روی زندگی ما چندان تأثیر منفی نگذاشته؛ لذا زندگی روزمره و طبیعی خود را طی میکنیم.
اما ترس و اضطراب زمانی مشکل ساز است که در زندگی روزمره انسان خلل ایجاد کند و مانع از زندگی طبیعی او شود؛ مثلاً فرض بگیرید که ترس شما از کرونا یا هر بیماری بهگونهای است که مدام افکار نگران کنندهای از قبیل؛ «نکند بیمار شده باشم یا نکند بیماری بدی دارم یا ...» به طوری که این افکار منفی مثل خوره به جان شما افتاده و تمام روزتان درگیر این افکار مخرب هستید و مانع از زندگی روزمره شما شده است.
در چنین وضعیتی، این ترس و اضطراب را اصطلاحاً مرضی یا اختلال میگویند و فرد برای درمان اقدام میکند؛ لذا در مورد وضعیت شما باید بررسی شود که آیا ترس و اضطراب شما به این حد رسیده است یا نه هنوز زندگی طبیعی خود را دارید، ولی میخواهید از شر این افکار منفی و مخرب خلاص شوید؟
در هر صورت، برای رهایی از افکار منفی و مخرب چند نکته حائز اهمیت است که بهکارگیری آن باعث میشود تا شما روی افکارتان تسلط پیدا کنید و جلوی پیشروی افکار منفی را بگیرید.
اولین کاری که باید بکنید این است که نباید کاری به کار افکار منفی داشته باشید. این افکار منفی را مانند ماهی درون ظرف شیشهای تصور کنید که هرازگاهی در ظرف ذهن شما حرکت میکند! لذا هرگاه فکر منفی و ناامید کننده به ذهنتان آمد، لازم است به این فکر کنید که این همان ماهی درون شیشه است که در ظرف در حال حرکت است! اما باید توجه داشت که مبارزه با افکار منفی، تنها مقاومت ذهنی شما را فعال میکند؛ به طوری که اولاً ذهنتان ناخواسته به خاطر مبارزه، ناگزیر میشود بیشتر به ترس و اضطراب فکر کند و طبعاً حالتان همواره خرابتر میشود. ثانیاً در این مبارزه شما بیشتر احساس شکست خواهید کرد. ثالثاً با این کار، مشکل نه تنها حل نمیشود، بلکه شما به صورت یک چرخه تکراری، افکار منفیتان تقویت میشود.
بنابراین، مبارزه با افکار منفی، استراتژی درستی نیست، بلکه لازم است تلاش کنید تا روی افکار مثبت متمرکز شوید و حس و حال مثبتی را در ذهن و روان خود ایجاد کنید. از این رو برای کسب آرامش سعی کنید ارتباط بهتری با خدای متعال برقرار کنید. برای این کار باید ملکه شکرگزاری را در خود تقویت نمایید؛ مثلاً از صبح که بیدار میشوید بابت همه نعمتهایی که خدا به شما داده است؛ مانند نعمت سلامتی، نعمت پدر و مادر، نعمت همسر، امنیت و ... شکرگزار خدا باشید.
کافی است نعمتهای دور و اطراف خود را بادقت ببینید و بابت دسترسی و استفاده از همه آنها از خدای خود شکرگزار باشید. هرچقدر میزان شکرگزاری شما در طول روز بیشتر شود، کمکم ذهنتان یاد میگیرد تا به جزئیات و نکات مثبت بیشتری به اطراف توجه کند و طبیعتاً حس و حالتان هم بابت این موضوع بهتر خواهد شد.
کسی که حس شکرگزاری در او فعال شود به تعبیر امام جعفر صادق علیهالسلام همواره در نعمت و رحمت الهی غوطهور خواهد شد. آنجا که فرمود: «مَن اُعطِیَ الشُّكَر اُعطِیَ الزِّیادةَ یَقولُ اللهُ عَزّوجَلّ لَئِن شكَرتُم لَاَزیَدنَّكُم؛ كسی كه توفیق شكرگزاری به او عطا شده، زیادتی نعمت هم نصیب او میگردد. خداوند متعال میفرماید: اگر شكرگزار باشید، حتماً شما را زیاده خواهم بخشید.» [بحارالانوار، ج ٧١، ص ٤٠]
بی شک اگر شما این فرایند شکرگزاری را به صورت مستمر انجام دهید، وارد چرخه حال خوب میشوید و دیگر به افکار منفی توجه نخواهید کرد و با آمدن افکار منفی به ذهنتان، دچار نگرانی و اضطراب نخواهید شد؛ چون به این باور رسیدید که توکل بر خدا و توجه به نعمتهای الهی شما را به فرد رویینتنی تبدیل خواهد کرد که شما را از خیلی از بلاها محافظت میکند و ادامه این مسیر درنهایت منجر به سرریز شدن افکار منفی از ظرف ذهنی شما خواهد شد و تنها چیزی که در ظرف ذهنی شما باقی میماند، افکار و حس و حال مثبت و آرامش بخش است.
موفق باشید.
با سلام به شما کاربر محترم
ابتدا بابت اعتمادی که به مجموعه ما کردید و سؤال خود را با ما به اشتراک گذاشتید، تشکر میکنم. اما درباره وضعیت کودک خردسالتان، ظاهراً هنگامی که در جمع قرار میگیرد، حرف شنوی کمتری دارد و چه بسا ناسازگاریهایی را از خودش بروز میدهد که برای شما و دیگران ایجاد مشکل کرده است.
باید توجه داشت که بیش فعالی یک نوع اختلال است و نمیتوان به راحتی به کودک دو سال و نیم که هنوز وارد 3 سالگی هم نشده، برچسب بیش فعالی زد. به خصوص اینکه کودک در این سن و سال، حس استقلال و خوداتکایی را تجربه میکند؛ لذا طبیعی است که در مواجهه با دیگران حس مالکیت و خودمحوری نسبت به همه چیز داشته باشد. به همین خاطر مسئله ناسازگاری در اینجا مطرح میشود.
همان طور که خودتان اشاره کردید، کودکتان وقتی در خانه هست و افراد غریبه وجود ندارند، مسئله ناسازگاری کمتر اتفاق میافتد؛ بنابراین مخالفت و ناسازگاری کودکتان نه به خاطر بیش فعالی، بلکه به خاطر اقتضای سنش (خودمحوری) است و عدم درک کودک، موجب بدرفتاری و پرخاشگری هرچه بیشتر او میشود. اما با این رفتار کودک چگونه باید با او تعامل کرد تا میزان ناسازگاری او به حداقل برسد؟
در اینگونه موارد باید آستانه تحمل کودک خود را سنجید؛ مثلاً ممکن است کودک شما بعد از یک ساعت از مهمانی، فرایند ناسازگاری او شروع شود و روند صعودی پیدا کند، در اینجا باید زمان مهمانی رفتن را کاهش دهید؛ لذا وقتی میبینید که بعد از دو ساعت مهمانی، ناسازگاری کودک به اوج خود میرسد، باید قبل از آن، مهمانی را تمام کنید؛ بنابراین نیازی به تنبیه و خشونت رفتاری با کودک نیست، بلکه کافی است این محرومیت از مهمانی را برای او در نظر بگیرید تا کودک رفتهرفته متوجه پیامد رفتاریاش شود.
البته گاهی نیز این شیطنتها و لجبازیهای کودک به خاطر این است که از فضای خانه خسته شده و بهتر است در این مواقع برای آرام کردن کودک خود، او را به حیاط برده تا مقداری قدم بزند و بعد دوباره به مهمانی باز گردید.
گاهی ناسازگاری و لجبازیهای کودکان تحت تأثیر هیجانات ناشی از مهمانیها هست که در این حالت، کودک شروع به داد و فریاد میکند. در این مواقع بهتر است کودک را به اتاق خلوتی ببریم و با آرامش و طوری که انگار موضوع برایمان اهمیت ندارد اندکی صبر کنیم تا از نظر روحی کودک آماده شده و بعد به آرامی در مورد رفتارهای غلط او توضیح داده و رفتار درست را برایش بگوییم یا حواس او را به بازی و فعالیت دیگری پرت کنیم.
گاهی هم به خاطر حسادت کودکانه، کودک احساس میکند که کودک دیگر، بیشتر موردتوجه قرار میگیرد، در اینجا وظیفه والدین است که با توجه کردن به کودک خود این مشکل را حل کنند؛ مثلاً به کودک مسئولیتی بسپارید که او در آن جمع احساس مهم بودن پیدا کند.
لطفاً نکات مذکور را رعایت کنید و به ما بازخورد بدهید.
موفق باشید.
با سلام به شما کاربر محترم
ابتدا بابت اعتمادی که به مجموعه ما کردید و سؤال خود را با ما به اشتراک گذاشتید، تشکر میکنم. اما درباره دغدغهای که نسبت به فرزند 6 ساله خود دارید باید عرض کنم که بعضی از بچهها هنگام جدا شدن از خانواده، کمی دچار نگرانی میشوند، لذا با بیان جملاتی نظیر؛ "مامان زودتر دنبالم بیا" نگرانی خود را بروز میدهند و چه بسا بعد از جدا شدن، مسئله برای کمرنگ شده و با محیط جدید ارتباط برقرار میکنند، اما این موضوع چه زمانی مشکلساز خواهد بود؟
نگرانی کودک زمانی مشکلساز است که کودک به خاطر اضطراب کلاً از رفتن به پیش دبستانی خودداری کند که در آن صورت اینگونه رفتارها نیاز به بررسی دارد، ولی اگر کودک همچنان علاقه به رفتن پیش دبستانی دارد، ولی هنگام جدا شدن از خانواده، نگرانی خود را از طریق جملات مذکور بیان میکند، در آن صورت مشکلی وجود ندارد و تنها در اینگونه موارد کافی است با کودک خود همدلی و گفتگو کنید که چرا چنین درخواستی از شما دارد. گاهی بچهها نه به خاطر اضطراب، بلکه به خاطرکمحوصلگیی یا خستگی دوست دارند زودتر از موعد به خانه برگردند.
اما اینکه کودکتان از شما درخواست میکند که زودتر به دنبالش بیایید، اولاً سعی نکنید که این مسئله تبدیل به یک رویه نامناسب شود، بلکه گاهی اوقات برای او بیان کنید که مثلاً امروز بعد از تمام شدن وقت کلاس به دنبالش خواهید آمد؛ چون تبدیل شدن این موضوع به یک رویه، خودش عامل تقویت کننده اضطراب است به گونه است که اگر یک روز ناخواسته زودتر به سراغش نروید، کودک شما نگران شده و مضطرب میشود، در حالی که اتفاق خاصی هم نیفتاده که کودک شما بخواهد مضطرب شود، ولی چون زود آمدن شما برای او تبدیل به یک توقع و انتظار شده، موجب میشود که اگر روزی زودتر دنبالش نیایید، مضطرب شود؛ لذا راهکار این است که هر از گاهی موقع بردن کودک به پیش دبستانی به او بگویید که بعد از تمام شدن کلاس دنبالش خواهید آمد. ممکن است همین موضوع هم باعث مقاومت کودک شود و مخالفت کند، ولی برای کودک خود دلیل کار خودتان را توضیح دهید که مثلاً همه بچهها بعد از تمام شدن وقت کلاس به خانه برمیگردند و برای او از دوستانش هم مثال بزنید تا حس همراهی و همدلی او تحریک شود.
ثانیاً بهتر است در این زمینه از راهبرد تدریج استفاده کنید؛ مثلاً اگر قبلاً هر روز، زودتر از موعد دنبال کودک خود میرفتید، در هفته اول، یکبار در هفته را بعد از تمام شدن کلاس دنبالش بروید. البته از قبل برای کودک خود توضیح دهید که مثلاً امروز بعد از تمام شدن کلاس دنبالت میآیم. سپس در هفته بعدی، آن را به دو بار در هفته افزایش دهید و همینطور در هفتههای بعدی روند صعودی را پیگیر شوید.
لطفاً این روند را انجام بدهید و به ما بازخورد بدهید. اگر سؤال یا ابهام دیگری در این زمینه دارید، حتماً با ما به اشتراک بگذارید.
موفق باشید.
با سلام به شما کاربر محترم
ابتدا بابت اعتمادی که به مجموعه ما کردید و سؤال خود را با ما به اشتراک گذاشتید، تشکر میکنم. طبیعی است که به عنوان مادر نسبت به تصمیم دخترتان و آینده او نگران باشید، ولی باید توجه داشت که این تصمیم مربوط به زندگی خودش هست و نهایت کاری که شما میتوانید به او بکنید، همفکری و راهنمایی دادن به اوست بدون اینکه بخواهید نظر خود را بر او تحمیل کنید. بنابراین شرط آزادی عمل را در راهنمایی دخترتان در نظر داشته باشید تا راهنمایی شما مؤثر واقع شود، در غیر این صورت اگر بخواهید به هر ترتیبی نظر دخترتان را تغییر بدهید و نظرتان را بر او تحمیل کنید، چه بسا ناخواسته مقاومت او را در این زمینه فعال کرده و آنگاه دخترتان صرفا به خاطر مقابله با شما، روی تصمیم خود پافشاری کند. درنتیجه مواظب باشید تا در چنین تلهای قرار نگیرید.
همانطور که میدانید زندگی مشترک بین زن و مرد به راحتی شکل نمیگیرد که بخواهیم به صرف یک رفتار، تصمیم به پایان دادن آن کنیم. به ویژه اینکه قضاوت و ارزیابی یک نفر آن همسر آدم باید به صورت مجموعی باشد؛ یعنی با توجه به نقاط قوت و ضعف، خوبیها و بدیهایش، او را ارزیابی کرد، نه بر اساس صرفاً یک رفتار یا یک اخلاق بخواهیم برچسب همسر بد به دیگری بزنیم.
لذا باید توجه دخترتان را به ویژگیهای مختلف رفتاری مثبت و منفی همسرش معطوف کنید تا بتواند به صورت مجموعی، همسرش را ارزیابی کند و به این سؤال، پاسخ دهد که آیا از دید او به صورت مجموعی، همسرش نمره قبولی را میگیرد یا نه؟
درست است که دینداری برای دختر شما از اهمیت بالایی برخوردار است، اما دلیل نمی شود تنها به خاطر این مسئله، زندگی مشترک را نابود کرد، بلکه چیزی به عنوان آستانه تحمل داریم که اگر افراد به طور کلی، آستانه تحمل پایینی داشته باشند، باعث می شود که در برابر هرگونه ناملایمات زندگی، ناامید شوند و به جای حل مسئله، صورت مسئله را پاک کنند.
البته منظور این نیست که دختر شما آستانه تحمل پایینی دارد و بخواهیم او را قضاوت کنیم، بلکه منظور این است که باید برای تصمیمگیری این نکته را مدنظر قرار داد که آیا میزان حساسیت دخترتان به مسئله دینداری همسرش آنقدر بالاست که به جای حل مسئله دنبال فرار از مسئله است یا اینکه اصلاً مسئله حساسیت ایشان نیست، بلکه تعارض و ناسازگاری بین این دو نفر در زمینه دینداری به گونهای است که مثلاً آقا در مسئله دینداری در مقابل همسرش قرار گرفته است و حاضر به پذیرش اشتباه خود نیست و از طرفی به دنبال تغییر همسرش نیز میباشد، در آن صورت میتوان نتیجه گرفت که سطح ناسازگاری و تعارض بین طرفین بالاست و چه بسا بعد از مشاوره به زوجین درباره نحوه متارکه مشاوره داده شود، اما اگر جنس تعارض طرفین به گونة دیگری باشد که مثلاً آقا صرفاً ضعف در دینداری دارد و ضعف خود را هم در این زمینه قبول دارد، ولی به دلایل مختلفی تا به حال نتوانسته این ضعف را برطرف نماید، در آن صورت سؤالی که مطرح میشود، این است که آیا راهکار این مسئله تنها متارکه است؟
ممکن است بگویید که آقا مدام دروغ میگوید و این دروغگوییاش به زندگی آنها لطمه زده است. در آن صورت باید بررسی شود که آیا تنها به همسرش دروغ میگوید یا با همه افراد از جمله خانواده، همکار، همسایه و فامیل نیز این خصوصیت اخلاقی منفی را دارد؟
اگر تنها به همسرش دروغ میگوید، ولی با بقیه افراد اینگونه نیست؛ معنایش این است که در رابطه میان آقا و خانم مشکلاتی وجود دارد که چه بسا تنها مقصر آقا نیست، بلکه نحوه و شیوه تعامل خانم نیز چه بسا ناخواسته موجب تقویت رفتار منفی آقا شده باشد.
اما اگر آقا به طور کلی به همه افراد چه همسر و چه دیگران دروغ میگوید و اصطلاحاً به دروغگویی معروف است، در آن صورت چاره کار باز هم متارکه نیست، بلکه باید بررسی کرد که آیا آقا، دروغگویی خود را قبول دارد یا نه؟ اگر این صفت اخلاقی منفی را قبول دارد، باید برای برطرف کردن آن به یک مشاور حاذق مراجعه کند تا به صورت ریشهای بتواند این صفت اخلاقی را کنار بگذارد.
تنها در یک صورت متارکه معقول به نظر میرسد که یک طرف ماجرا علیرغم دروغگو بودنش، اصلاً اشتباه خود را قبول نداشته باشد یا اگر هم قبول داشته باشد، حاضر به رفع آن در زندگی نباشد و هیچ تضمینی در این زمینه هم ارائه نکند که در آن صورت، تصمیمگیری نهایی با خود خانم است که این هم تا حدودی به آستانه تحمل ایشان برمی گردد. برخی از خانمها در چنین شرایطی با مثبت اندیشی و فعال بودن در زندگی همچنان امیدوار میمانند تا سطح آگاهی شریک زندگیشان آنقدر رشد کند که بالاخره خودش برای اصلاح اخلاق و رفتار خود اقدام جدی کند. برخی نیز ممکن است با توجه به شرایط و موقعیتی که دارند فرار را برقرار ترجیح دهند.
موفق باشید.
با سلام به شما کاربر محترم
ابتدا بابت اعتمادی که به مجموعه ما کردید و سؤال خود را با ما به اشتراک گذاشتید تشکر میکنم. امیدوارم با راهکارهای عملی که در ادامه به شما میدهیم، بتوانید بر این مشکلی که دست به گریبان هستید، فائق آیید.
وسواس فکری - عملی یا OCD که برخی گرفتار آن هستند، میتواند اشکال مختلفی داشته باشد؛ مثلاً یکی در شستن و نظافت دچار وسواس باشد، یکی در خواندن و تلفظ کلمات و فرد دیگری در چک کردن وسایل و دیگری در افکار منفی، خلاصه وسواس فکری - عملی شکلهای مختلفی دارد، ولی همگی در یک چیز مشترک هستند و آن ارتکاب رفتارهای تکراری و خسته کننده که مانع از رفتار درست و به جا در فرد شده و زندگی او را مختل میکند؛ چرا که بسیار وقت گیر و غیرمنطقی هستند و فرد وسواسی را در چرخة فکر و رفتارهای ناراحت کننده گرفتار میکنند.
از این رو درباره وضعیت شما که سعی در زیبانویسی دارید، ولی آنقدر ذهنتان درگیر این مسئله هست که مانع از این میشود که به راحتی بتوانید قلم یا خودکار به دست بگیرید و روی کاغذ نوشتة خود را پیاده کنید. حتی اگر متنی را هم روی کاغذ بنویسید، افکار وسواسی، شما را به دوباره نویسی آن متن سوق میدهند و این چرخه تکرار میشود و این روند آنقدر تکرار میشود که در موقعیتهای بعدی از اصل نوشتن خسته شده و ترجیح میدهید که اصلاً چیزی ننویسید. امّا راهکار چیست و چه راهبردی را باید در مواجهه با افکار وسواسی انتخاب کرد تا از شر این افکار وسواسی خلاص شوید؟
در گام اول باید زمان و وقت نوشتن را برای خود محدود کنید و متعهد شوید که در همان زمان، تکلیف نوشتن را به اتمام برسانید، ولو اینکه خطی که روی کاغذ نوشتید، ایده آل شما نباشد؛ چرا که هدف از نوشتن، در وهله اول باید انجام تکلیف باشد؛ لذا باید هرطوری که شده طبق زمانبندی مشخص، متن خود را روی کاغذ پیاده کنید و تمام.
اگر این گام اول را بتوانید اجرا کنید، به یک موفقیت دست پیدا کردهاید. در واقع شما باید راهبردتان را از زیبانویسی به انجام تکلیف در وقت مشخص تغییر بدهید. این تغییر راهبرد به شدت در موفقیت بعدی شما مؤثر است. ممکن است اوایل حال درونیتان از این کار خوب نباشد، ولی خود را موظف کنید که مثلاً در ده دقیقه متن موردنظر را بنویسید. کم کم در اثر تکرار و عادت، آن حس منفی درونی نسبت به خط خودتان کمرنگ شده و این آزادی و رهایی شما از این حساسیت موجب میشود تا بهترین خط شما روی کاغذ نقش بسته شود.
این استراتژی باعث میشود که دست شما به راحتی قلم و خودکار را به دست گرفته و دیگر ترسی از زشت نوشتن پیدا نکنید؛ لذا اضطراب و فشار از روی شما و اندام دستتان برداشته شده و هماهنگی دست شما با قلم و خودکار بهتر و زیبایی خط شما دوچندان شود؛ بنابراین اصلاً توجهی به زیبانویسی نداشته باشید، بلکه تنها به انجام تکلیف در موعد مشخص متمرکز شوید.
لطفاً این نکته را مدنظر قرار دهید و به ما بازخورد بدهید که انجام این راهکار چقدر توانسته وسواس شما در این زمینه را کاهش دهد.
موفق باشید.
صفحهها