نظرات به تو از دور سلام

تصویر به تو از دور سلام به تو از دور سلام 30 آذر, 1400 نمیدونم چه تصمیمی بگیرم

سلام بر دوست عزیز

حافظ وصال می طلبد از ره دعا
یارب دعای خسته دلان مستجاب کن

امیدوارم به حاجتتون برسید و سال دیگه شب یلدا خونه شوهرتون باشید. و خدا بهتر از آنچه که فکرش رو می کنید، قسمتتون کنه. ان شاء الله که ملائکه آمین بگند.

یاعلی

تصویر به تو از دور سلام به تو از دور سلام 30 آذر, 1400 سرنوشت آدمی در گرو انتخاب

سلام مجدد. خداقوت

بنده از باب شاگردی از مطالب کارشناسان استفاده می کنم. و اگر چنانچه در مواردی ناخواسته کلامم به سمتی رفته که نابخردانه بر اساتید سبقت گرفتم و یا بنوعی بیانم در شأن کارشناسان نبوده؛ خالصانه عذرخواهی میکنم.

در رابطه با منیّت، همیشه سعی کردم متکبرانه به امورات نگاه نکنم؛ حالا تا چقدر موفق بوده ام؛ نمیتونم با قاطعیت در مورد خودم نظری بدم. ولی اینو میدونم که این عدم ارتباط از تکبر نیست. شاید بشه گفت چیزی تو مایه های رودروایستی و ترس هست. چون از دسته قومیتهای ایرانی هستیم که بشدت تعارفی هستیم! و مهمان ناخوانده نمیشیم و ... . و از طرفی ناپدریم هم بسیار مبادی آداب بودند. برای همین فکر میکنم نقش تربیت هم بی اثر نبوده! ولی اینو میدونم که ترسم ریشه در کودکیهام داره!

ظلم من بزرگه! بخاطر همین هم بشدت اذیت میشم. و احوال متغیری پیدا می کنم. منظورم اینه که خودگویی های متضادی دارم. مثلا به خودم میگم تو دقیقا مصداق عالم بی عمل و زنبور بی عسلی که فقط بلده برای دیگران لالایی بخوانه. به خودش که میرسه خوابش نمیبره! و امثال این خودگویی ها... بعد می بُرم. داغون میشم به خودم میگم حالا تو همه چیزت درسته، فقط همین یک کار روی زمین مانده که درست انجام نمیدی؟! الان تو دیگه حقوق همه اون افرادی که باهاشون در ارتباطی رو مراعات کردی و پشت ابواب بهشت ماندی؛ فقط مانده همین یکی رو انجام بدی؟! بیچاره کجای کاری؟!
و از این قسم خودگویی ها... ولی واقعا گره های زندگیم رو از این می بینم که نتونستم ارتباط درستی بگیرم. هرجا به در بسته خوردم، به خودم میگم بچش اینه عاقبت کسی که کوتاهی میکنه. امیدوارم بدتر از این سرت بیاد و خودم رو لعن و نفرین میکنم. تا اونجا پیش میرم که به خدا میگم اگر عدالت تو بخواد تحقق پیدا کنه، حتما باید منو بسوزونی! بسوزان هر طریقی می پسندی/ که آتش از تو و خاکستر از من! این دقیقا مطابق عدالت تو و حق منه!
آخه پدرم فکر نمی کنم اصلا از جانب من حقی گردنش باشه. شاید حتی از نظر فقهی "رشید" حساب نشه!
طوری هست که شما با یک برخورد 5 دقیقه ای متوجه حالش میشید که طبیعی نیست.
و این مسأله بیشتر حال منو خراب میکنه! و خودم رو نمی بخشم!
گاهی با پدرم ارتباط میگیرم. ولی حرفی برای ایجاد رابطه ندارم. مثلا این دو سری که باهاش تماس گرفتم؛ فکر کنم داروهاش رو خورده بود؛ آروم بود. هیچی نمی گفت. من هم نمی دونستم چی بگم! به بنده خدا گفتم شما چرا حالمو نمی پرسی؟! درحالیکه من ازش انتظاری ندارم که حالمو بپرسه. برای خالی نبودن عریضه گفتم!
وقتی هم بهم ریخته هستند؛ اصلا یک کلمه متوجه نمیشم چی میگند. برای اینکه با لهجه غلیظ و تند تند حرف میزنند و پراکنده گویی زیاد دارند. و بعد ازم سوال میکنه؛ نمیدونم چی بگم، ناراحت میشن! (این از تماس!)
همان یکباری هم که خانه پدرم رفتم؛ زن پدرم گفت با عمه ات تماس بگیر؛ آلزایمر گرفته، حالش خوب نیست. خب زنگ بزنم به کسی که نزدیکان خودش رو به یاد نمیاره، بگم من اون دختر برادرت هستم که چهل و خردی سال پیش نوزاد بود دیدیش و دیگه ندیدیش؟!
بعد دوباره به خودم میگم مغبون! اون تو رو نمیشناسه؛ تو که اونو میشناسی!!!!! (اینم از بازدید.)
اگرچه 10 سال پیش که همسرش زنده بود؛ یکبار زنگ زد و طلبکارانه با من صحبت کرد؛ (فکر میکرد من میتونم وکالت پدرم رو بگیرم.) عمه ام گوشی رو از همسرش گرفت، به من گفت عمه ما رو سیاهیم که هیچ کاری برای تو نکردیم. تو باید ما رو حلال کنی و اینحرفها... به من گفت عمه هیچی گردن تو نیست! کلی از خوبیهای مادرم تعریف کرد... .
این حرفها رو میگذارم کنار هم، عذاب وجدان شدید و عمیقی میگیرم.
از طرفی فکر میکنم هیچ کس رنج پدرم رو درک نکرد. چقدر تنهاست!!!!!  
ولی خودم هم تنها نمیتونم برم خونشون. باید یکی همراهیم کنه. و همین که در هر تماس یا دیداری هم عذاب وجدانم بیشتر میشه؛ نظم زندگیم بهم میریزه. چون بشدت بی حوصله میشم. و الان وقت بی حوصلگی من نیست... بچه هام کوچیکند. همسرم جوانه.

شاید باورش سخت باشه؛ ولی از وقتی دچار این درد _نمیدونم_ متعالی یا وسواس فکری شدم، هیچ چیزی از این دنیا برام جذابیت نداره! هیچی! و این خیلی بده! خیلی! مرده ای ام می روم بر روی خاک!

میرم مشاوره؛ همینکه گفت رها کن؛ ادامه نمیدم. بگن هم ارتباط بگیر و اینکارها رو انجام بده؛ نمیتونم. روانپزشک میگه مریض نیستی. بعد احساس میکنم تو یک مخمصه ای افتادم. خودم دور خودم حصار زدم. فقط وقت مردم رو گرفتم. همین! الان یکسال از زمانی که این مشاوره رو گرفتم گذشته نتیجه اش دو سه بار تماس با پدرم و چت با یکی از خواهرام بود. همین! بنظرتون کافیه؟!
http://btid.org/node/157371

سپاسگزارم. 

تصویر به تو از دور سلام به تو از دور سلام 30 آذر, 1400 تنبلی در اجرای تکالیف الهی

دوست خوب ما، از سوی یک کاربر سلام

اگه شما خواهرشون هستید؛ چه خواهر خوبی هستید!
خواهر و یا برادر مثل شما داشتن، که اینقدر به فکر خواهرش باشه که نگران آخرت و عاقبتش هم باشه، واقعا نعمته!
سعی کن یک خواهر و یا برادر نماز خون خوش اخلاق و مهربون باشی براش! جوری که هر موقع شما رو به یاد میاره، تصویری از مهربانی ها و لبخند شما رو به ذهن بیاره!
اگه خواهرش هستید و میتونید یکجوری نامحسوس واسطه بشید دوست نماز خون و مذهبی سر راهش بگذارید و باهم دوستشون کنید؛ خیلی خوبه!
اگر خواهرشون هستید ولی نمیتونید براش دوست خوب پیدا کنید؛ خودتون با دوستان مذهبیتون گاهی بیرون برید و خواهرتون رو هم همراه خودتون ببرید.
همش هم مسجد و امامزاده و روضه خونی و خلاصه محافلی مذهبی نبرید. گاهی مثلا برید بنشینید با هم یک بستنی بخورید و بخندید. 

خواهر شما اگر از مذهبی ها روی خوش ببینه؛ جذب امورات مذهبی هم میشه!

یکی از اشکالات بزرگ ما مذهبی ها از دید نووجونها و جوونها که من باهاشون سرکار دارم اینه که میگن مذهبی ها خشکند. بی اخلاقند. روابط عمومیشون پایینه! متأسفانه و شوربختانه! (جوونهای مذهبی هم میگند!!!!!! دقیقا همین سه جمله رو دیروز هم بچه ها به من میگفتند.)

اگر خواهرتون دوستان خوب مذهبی و نماز خون و ... پیدا کنه، به تأسی و تبعیت نمازش هم میخونه و و و ...

از تأثیر همسالان غافل نشید. امیدوارم اختلاف سنی زیادی باهاش نداشته باشید.

اگر برادرشون هستید؛ از خواهر و مادرتون کمک بگیرید. که اینکارها رو انجام بدند.

یاعلی

تصویر به تو از دور سلام به تو از دور سلام 29 آذر, 1400 چرا دعای من برای ازدواج مستجاب نمیشه

بر دوست خوب ما از طرف یک کاربر سلام

شاید حکمت الهی بر این قرار گرفته باشه که شما اول خودتون رو از اون گناه پاک کنید.

تو راه بندگی طی کن عزیزا من خدایی خوب میدانم...

ان شاء الله که به همین زودیها ازدواج خوبی در پیش داشته باشی.

یاعلی

تصویر به تو از دور سلام به تو از دور سلام 29 آذر, 1400 هوش هیجانی چیست؟

لینک اولی رو درست نفرستادم. اصلاح می شود.

http://btid.org/node/192734

صفحه‌ها

آمار مطالب

مطالب ارسالی: 29