با عرض سلام و خسته نباشید
در رابطه با محبت نسبت به پدر و مادر و عکس العمل نسبت به رفتار انها باید نهایت احتیاط و احترام را داشته باشید و نسبت به عمل آنها نباید ناراحت شوید هر چند خلاف نظر شما باشد مگر این که از باب نهی از منکر اشد و در این زمینه رفتار بزرگان دین از پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله و سلم، امیرالمؤمنین علیه السلام و دیگر امامان و رهبران معصوم علیهم السلام و علماء و رهبران دین بهترین الگو و اسوه رفتارى می باشد. در حالات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است که فردى یهودى هر روز بر سر راه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خاشاک مى ریخت و ایشان را اذیت و آزار مى کرد. یک روز وقتى حضرت از کوچه عبور کردند و با برخورد هر روز آن فرد مواجه نشدند پرسیدند این مرد چه شده است؟ گفتند در بستر مرض افتاده است. فرمود به عیادتش برویم و به عیادت او رفتند. حضرت هرگز ابراز خوشحالى نکردند که دشمن آزار دهنده ایشان در بستر مریضى افتاده و یک مزاحم از سر راهشان برداشته شده است بلکه درصدد محبت او بر آمدند و با عیادت از او زمینه مسلمان شدنش را فراهم ساختند. این رفتار در سیره امامان و بزرگان دین اسلام فراوان مشاهده مى شود.
با سلام و عرض ادب خدمت شما کاربر محترم
اینکه برخی از بزرگان میگویند در مورد فلان حدیث یا فلان آیه سالها دارم فکر میکنم به این معنا نیست که معنای آن را نمیداند و لازم باشد که از دیگری بپرسد؛ بلکه به معنای این است که گاهی برخی از روایات، آنقدر عمیق است و جوانب مختلف دارد که انسان هر چقدر هم در حواشی و جوانب آن فکر کند و جوانب آن را بسنجد، باز هم جای تحقیق و بررسی دارد.
بله! گاهی با سؤال کردن از این و آن میتواند به برخی از جوانب آن، پی ببرد؛ ولی گاهی خود انسان در جهتی از روایت تمرکز میکند که دیگران نیز از آن غافلاند.
از باب نمونه در روایت فرموده است: «مَثَلُهُمْ فِي الدُّنْيَا كَمَثَلِ الْجَنِينِ فِي بَطْنِ أُمِّه» مثل انسانها در دنیا، همانند جنین در شکم مادرش است». این روایات از روایاتی است که سالها نیاز به تفکر و تدبر دارد و مباحث معرفتی زیادی دارد.
بنابراین مراد از این تفکر، رسیدن به معنای روایت و تفسیر آن نیست؛ بلکه برای رسیدن به عمق روایت و جوانب مختلف آن است که با تفکر اطراف آن و بررسی روایات همگون و هم خانواده آن، حاصل میشود.
با سلام و عرض ادب خدمت شما کاربر محترم
در مورد سؤال اول باید گفت که این مطلب از یک جهت جز خطوات شیطان است؛ ولی از جهت دیگر نه تنها جز خطوات شیطان نیست؛ بلکه باعث ترقی و پرورش معرفت و شناخت انسان میشود.
مقدمه: هر انسانی ناخودآگاه و یا خودآگاه، شبهات و سؤالاتی برایش پیش میآید و این یک امر طبیعی است؛ زیرا خداوند انسان را جستجوگر آفریده است که میخواهد از هر کاری سر در بیاورد؛ علاوه بر اینکه خداوند انسان را حریص بر دانستن آفریده است، آنچه که مهم است نحوه برخورد و مواجهه انسان با سؤالات و شبهات است.
یک. گاهی شبهه و سؤالی که برای انسان پیش میآید، شروع به تحقیق میکند و به دنبال جواب میگردد. از طرفی سعی میکند با تفکر بر آن و حل مشکل و شبهه خود را قانع کند، در این صورت آمدن سؤال و شبهه گویا سکویی میشود برای پرش به مراتب معرفتی بالاتر، در این صورت هرگز شبهات و سؤالات، خطوات شیطان نخواهد بود؛ بنابراین جلوی تفکر و تعلم انسان را نیز نمیبندد.
دو. گاهی شبهه و سؤال پیش میآید و خود انسان نیز با ذهن فکر جوّالی که دارد چند چیز به آن میافزاید و به جای اینکه به دنبال جوابش برود و بر روی جواب تمرکز کند، همواره به پرورش دادن شبهه و سؤال در ذهنش میپردازد. در این صورت اگر به دنبال جواب نرود میتواند یکی از خطوات شیطان باشد.
برای مطالعه بیشتر به لینک زیر مراجعه کنید.
https://btid.org/fa/tags/%D8%AE%D8%B7%D9%88%D8%A7%D8%AA-%D8%B4%DB%8C%D8%B7%D8%A7%D9%86
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت شما کاربر گرامی
ذات شبهه همین طور است حق را با باطل مخلوط میکند و افرادی که به جوانب قضییه علم ندارند فریب میخورند و افرادی از شبهه سربلند بیرون میآیند که مجهز به علم کافی باشند شما نیز سعی ککنید علم خود را افزایش داده و نسبت به این گونه شبهات فریب خورده نباشید.
براى داورى در مورد حقانیت دین اسلام و عدم حقانیت آن، ابتدا با اصول عقاید و آموزههای آن باید آشنا شد مانند سائر ادیان، سپس بهوسیله عقل یا همان حجت درونى انسان آن را سنجید. ما در چنین مراجعهای، اصول عقاید و معارف دین اسلام را مبتنى بر ادله و براهین متقن و یقینى عقلى مییابیم یعنى یکایک این اصول بهوسیله براهین متعدد یقینى اثبات میگردد؛ یعنی با استفاده از عقل تمام اصول دین را به اثبات میرسانیم به همین خاطر تقلید در اصول دین جایز نیست و باید خود شخص به آنها یقین پیدا کند.
بهترین مسیر در این راه نیز مطالعه کتابهایی است که در این زمینه نوشتهشدهاند بهعنوان نمونه آموزش عقاید آیتالله مصباح یزدی در این راستا نوشتهشده و عقاید اسلامی را به روش استدلالی و عقلی بیان میکند و یا کتاب شیعه در اسلام که برای شما در این مسیر میتواند یاری برساند.
در مورد حجاب و موارد دیگر از این قبیل نیز باید به مطالعه بپردازید و با علما و سایتهای معتبر در ارتباط باشید تا در صورت لزوم، اشکالات خود را برطرف نمایید. در این زمینه کتاب دختران آفتاب کتاب مفیدی است مقام معظم رهبری در این رابطه بیان میکنند: «بنده بهترین کتابی که راجع به عفاف و حجاب خواندهام همین کتاب دختران آفتاب است».
موفق و سربلند باشید و برای مطالعه بیشتر، کلیک کنید:
https://btid.org/fa/news/43560
ادامه پاسخ به سوال شما اینچنین می باشد. بین حسات اگر منظور عالم دنیا باشد با عرش الهی یا همان عالم هارم دو عالم فاصله است.
عالم برزخ بعد از عالم دنیا و مابین دوعالم است به همین خاطر به آن عالم برزخ میگویند.
چون این بحث تخصصی است باید برای اطلاع بیشتر به کتب فلسفی مراجعه کرد مانند: شرح مبسوط منظومه شهید مطهری، فرهنگ معارف اسلامي سید جعفر سجادی
موفق و پیروز باشید.
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت شما کاربر گرامی
عوالم در فلسفه به چهار مرتبه تقسيم میشوند.
الف. عالم ناسوت یا همان جهان مادی كه قابليت تحول، تغيير و فنا را داراست و همهچیز در این عالم از قوه بهسوی فعليت درحرکت هستند.
ب. عالم ملكوت که در آن حركت از قوه به فعل و زمان (ویژگیهای ماده) معنی ندارد و در آن نمیگنجد، گرچه اين عالم مادی نيست اما دارای بعد بوده و جسمانی میباشد. فلاسفه از اين عالم به عالم برزخ و يا عالم مثال نيز تعبير میکنند.
ج. عالم جبروت اين عالم، نشأه و عالم عقول مجرده است اين عالم بالاترين عالمی است كه برای انسان متصور است.
د. عالم لاهوت: اين عالم، مختص به خداوند تبارکوتعالی است كه هیچیک از موجودات قابلیت ورود به آن را ندارند و امکان پذیر نیست.
اما تقسیمبندی دیگری که وجود دارد برگرفته از قران و روایات است و از ديدگاه قرآن و روايات عالم را میتوان به سه بخش تقسيم كرد:
الف. جهان مادی كه در آن زندگي میکنیم که اين جهان با عنوان دنيا نامبرده میشود.
ب.عالمی كه انسان پس از مرگ به آنجا منتقل میشود و بنا به اعمالي كه انجام داده در لذت و تنعم و يا در عذاب و سختي به سر میبرد و از آن بانام عالم برزخ ياد میشود.
برزخ به اين معناست كه بين دوعالم (دنيا و آخرت) قرار دارد
ج. عالمي كه پس از عالم برزخ است و پس از برچيده شدن دنيا و بر پا شدن قيامت و حسابرسی بندگان است و در آيات فراوانی بدان اشاره شده و معاد و بازگشت همه به اين عالم است كه حكم ابديت برای انسان را داراست.
با عرض سلام و خسته نباشید
پیامبر شدن، امام شدن و یا فرزند امام شدن همانند رسیدن به هر مسئولیت و جایگاه دیگری، نیازمند اقتضائات و پیششرطهای زمانی و مکانی و روحی و جسمی است که هر فردی از آنها برخوردار نیست؛ همه این مزایا معلول علتهای مختلف و خاص خودند، چنانکه زن یا مرد، زیبا یا نازیبا، تندرست یا بیمار خلق شدن ما هم معلول علتهای خاص خود است و در دایره ساختار علی و معلولی عالم و یا اسباب و مسببات تعریف میشود؛ درنتیجه پاسخ اصلي آن است كه چون تو در موقعيت خاص نياز به پيامبر و در وضعيت روحی و جسمی مناسب با اين مسئوليت به وجود نيامدی
پس پیامبر و یا امام در خصوصيات طبيعي بشری، هیچ تفاوتی با انسانهای دیگر ندارد؛ مثلاً پیامبر گرامی اسلام (ص) بسان سایر انسانها، دارای زندگی عادی و طبیعی بود، اما در عین زندگی عادی، با مجاهدت و کوشش فراوان، مقام بندگی و شایستگی خود را برای دریافت وحی به اثبات رساند. چون در اين موقعيت خاص نيازمندي به پيامبر و بر اساس شرايط و ضوابط خاص قرار داشت، به اين مقام رسيد.
ازآنجاکه درك اين شرايط و كمالات، تنها در توان خداوند و مبتني بر علم بینهایت اوست، گاهي اين انتخابها براي ديگران سخت میآید؛ اما حقيقت آن است كه: خداوند بهترين فرد را در هر زمان براي اين مقام برمیگزیند. اين يعني حقيقت تعبير قرآن: «الله یعلم حیث یجعل رسالته؛ که خداوند آگاهتر است كه رسالت خود را در كجا قرار دهد!»
درواقع میزان مسئولیت و شدت آزمایش الهی و سطح توقعات خداوند از یک بنده با مقام و موقعیتی که خداوند به او اعطا میکند، رابطهای مستقیم دارد. هر چه مقام بالا رود، مسئولیت سنگینتر میشود و تلاش و مجاهدت بیشتری میطلبد.
اینگونه نیست که این مقام را به کسی بدهند و او دیگر خیالش راحت و آسوده باشد، بلکه هر چه مقام بالاتر رود، مسئولیتها بیشتر، تکالیف سنگینتر، هجمههای شیطانی بیشتر و تلاش و سختی و مصیبت و امتحان افزایش مییابد؛ بلکه رسیدن به مقام نبوت و یا مقامات بعدازآن هم تنها با گذراندن سختیها و تلاشها و امتحاناتی سخت امکانپذیر است، مانند داستان حضرت ابراهیم علیهالسلام و ذبح فرزند و ...
درهرحال هر انسانی در هر موقعیت و وضعیتی که قرار دارد، اگر به وظایف و تکالیف خود عمل کند و از آزمونهای خود نمره عالی کسب نماید، به موفقیت و سعادت کامل رسیده است. وضعیت انسانی عادی که از هوش و درک و معرفت وایمانی متوسط برخوردار است، اما به همه وظایف خود عمل کرده، همانند وضعیت پیامبری است که با سطح بالای معرفت و عنایات الهی و امداد غیبی به وظایف سنگین خود عمل کرده و در آزمونهای خود، نمره عالی گرفته است.
وضعیت این دو فرد همانند سطح دانشآموز ابتدایی و دانشجوی دکترا است که اگر هر دو تلاش کنند، قادرند نمره بیست بگیرند؛ اگر هر دو بیست گرفتند - از یکجهت- وضعیتی مساوی داشته، به یک اندازه قابلتقدیرند. شاید بتوان گفت روایاتی که اشاره به همجواری پیامبران با برخی افراد عادی در بهشت دارد، بیانی از این مطلب و صورتی از همین حقیقت باشد.
درواقع این بزرگواران بیآنکه اختیار آنها برای انجام یا ترک گناه سلب شده باشد، به خاطر علم و محبت درونی به حقايق عالم و به خداوند، در رفتارهای خود گزینهای را که موجب خشم و ناراحتی پروردگار گردد، انتخاب نمینمایند. ترک گناه به خاطر این علم و معرفت درونی عملی جبری و غیرارادی نيست.
مثلاً اگر به سمت گناه زشتی مانند زنا نمیرویم، یعنی آنکه در عدم ارتکاب این گناه در طول زندگی هیچ سختی و زحمتی متحمل نمیشویم؟ آیا ممکن نیست فردی میل جنسی داشته باشد و شرایط انجام گناه برای او فراهم شود، ولی به خاطر خدا و علمی که به زشتی این عمل دارد، آن را ترک نماید و از ابتدا هم به خود اطمینان داشته باشد که مرتکب این گناه نمیگردد، اما درعینحال برای این ترک گناه فشاری متحمل گردد؟ به نظرمی رسد درک این معنا برای همه ما آسان است؛ به همین نسبت باید دانست که علم و معرفت ائمه به قبح و زشتی گناه و آگاهیشان از معصوم بودنشان باعث مجبور بودن ایشان در ترک گناه نمیگردد.
امام صادق(ع) در همین زمینه میفرماید: بهدرستی که خداوند متعال انسانهایی را از فرزندان آدم انتخاب کرد و تولد آنها را پاک و بدنهای آنان را پاکیزه گردانید و آنها را در پشت مردان و رحم زنان در حفظ خویش قرار دارد نه به جهت طلبی که از خداوند داشته باشند، بلکه ازآنجاکه خداوند هنگام خلقت میدانست که از او فرمانبرداری میکنند و او را عبادت مینمایند و هیچگونه شرکی [حتی شرک خفی] نسبت به او روا نمیدارند. پس اینان بهواسطهی فرمانبرداری از خداوند به این کرامت و منزلت والا در پیشگاه خداوند نائل شدهاند. لذا اگر امیرالمؤمنین علی علیهالسلام چنین فضیلتی دارند که در خانه خدا و با کمک فرشتگان متولد میشود علاوه بر بحث وارثت به خاطر ظرفیتی بود که حضرت داشتند و خدا هم از قبل میدانست و با این فضایل برتری داد.
در رابطه با سوال دوم شما نیز مطرح می کنیم که داستان عهد است يا پيماني كه در عالم ذر گرفته شده ، حقيقتي است كه چندان روشن و قطعي نمي توان در خصوص آن اظهار نظر نمود ، تا جايي كه علما در خصوص عالمي به نام عالم ذر ترديدهاي جدي دارند . بسياري از علما اين عالم و پيمان اخذ شده در آن را نوعي بيان تمثيل گونه يا اشارتي به ادراك فطري بشر نسبت به حقايق عالم قلمداد مي نمايند ، نه حادثه اي خارجي و مشخص داراي مخاطباني بي شمار و موجود
نکته دیگر این که وجود عالم ذر به آن معنا نیست که هرچه دراین عالم اتفاق میافتد همگی تحت تأثیرعالم ذر است و انسان ازخود اراده واختیاری درتعیین سرنوشت وپیشامدهای زندگیاش ندارد!عالم ذر عالم مهمی ست که تأثیرات مهمی هم براین دنیا دارد ولی انسان دراین عالم همچنان میتواند باهمت واراده وتصمیم خود سرنوشت مادی ومعنوی و... خود را عوض کند.
در نتیجه تكاليف ما و نتايج خوب و بد آن هم بر اساس ميزان اعمال و كنش های اختياری است كه در مسير زندگی داريم ؛ در همين راستا و بر همين اساس است كه عبادت و رفتارهای مرتبط با وظايف و تكاليف دينی تعريف روشن و مشخصی مي يابند . كسب معرفت خداوند و تسليم در برابر فرامين او و انجام درست وظايف از جانب ما در جايگاه خود قرار می گيرند. زيرا همه اين ها راهكاری است كه ما را به بهترين مقصد و هدف در مسيری كه در آن قرار گرفته ايم می رساند ؛ اين تكاليف و دستورات و رسيدن به نتيجه و سعادت ابدی امری است كه مي تواند نصيب اكثريت انسان ها بشود. هيچ اجبار و فشار و تحميل فوق طاقتي در آن وجود ندارد.
با آرزوی سلامتی، خوشبختی و سعادتمندی
با عرض سسلام و خسته نباشید خدمت شما کاربر گرامی
در رابطه با سوال اول شما باید بیان کنیم که عدل الهی هرگز به معنای اين نيست كه خداوند همه انسانها را در شرايط مساوی قرار دهد و به همه توانايی يكسان دهد، بلكه يه اين معناست كه از هر كسی به اندازه توانايی او بازخواست كند و شرايط و زمان و مكان و نوع توانايی آنها را در هنگام سنجش اعمال و داوری در اعمال آنها لحاظ كند.
و در نتیجه از هر كسي به اندازه توانايي های او تكليف بخواهد؛ قرآن نيز به اين اصل اشاره كرده و میفرمايد :" لَا تُكلَّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَهَا؛ هيچ كس موظّف به بيش از مقدار توانايى خود نيست! پس اگر خداوند حكيم شخصي را غنی و شخص ديگر را فقير قرار دهد هيچ مانعی ندارد. البته در صورتی كه تكليف اين دو در هنگام باز خواست يكي نباشد.
همچنین مي توان گفت اين فقر میتواند امتحاني از جانب خداوند متعال باشد و اينكه او در آن شرايط چگونه عمل میکند، آيا گناهی مرتكب میشود يا خير؛ كما اينكه همين فقر میتواند جلوه ای از رحمت الهي باشد چرا كه خداوند ظرفقيت انسانها را خوب مي داند و چه بسا غنی شدن آدمي سبب طغيان او گرديده و او را نسبت به پروردگار عاصي وطغيان گر كند و به گناه و معصبت بكشاند؛ در اين صورت هم اين فقر با عدالت الهي منافاتي ندارد.
پاسخ دیگری که میتوان در اینن زمینه مطرح کرد این نکته است که ريشه بسياری از فقرها اعمال انسانها و گناهان آنها است چراكه در رواياتي كه از معصومين عليهمالسلام وارد شده است به اين موضوع اشاره شده است و بيان كرده اند بعضي از گناهان روزي آدمي را كم مي كند و باعث فقر مي شود؛ از طرفي در بعضي از موارد ديده شده آدمي بر اثر ندانم كاري و اشتباه خود فقير مي شود، لذا در اين دو مورد هم اين فقر اصلا با عدالت الهي منافات ندارد، چرا كه مسبب آنها خود انسان است.
با عرض سلامم و خسته نباشید
برخی از سورهها و آیات قرآن کریم جنبه آموزشی دارد؛ یعنی برای آموزش دادن نحوهِ ستایش و مناجات با خداوند نازل شده است. این فرازهای قرآنی گاهی با عباراتی چون «قل» (بگو) آغاز میشود که تصریح در آموزش دارد؛ مانند سورههای توحید و معوذتین و نیز آیاتی چون آیه 26 سوره آل عمران، اما گاه بدون آنکه در ابتدای فرازهای قرآنی عبارتی در این زمینه مشاهده شود، مستقیماً متن ستایش و مناجات را بیان کرده و در اختیار انسان قرار میدهد. سوره حمد از قسم دوم است که متن ستایش و مناجات با خداوند در آن آمده است بنابراین اگر در فرازهایی از قرآن - در عین حال که کلام خداوند است - نحوهی ستایش خداوند توسط بندگان نیز بیان شود، مشکلی نخواهد بود.
مانند:
«رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسینا أَوْ أَخْطَأْنا رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَیْنا إِصْراً کَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِنا».
و...
صفحهها