چالشی که باهاش مواجه هستید رو متوجه شدم، دلنگرانی شما قابل درک هستش. از طرفی تلاش و دغدغه شما برای اصلاح روابط شما با خانواده شوهر بخصوص مادر شوهر ، ملموس و ستودنی است.
در وهله اول اونچه به نظر میرسه نظر شوهرتون مورد تایید هستش. یعنی لزومی نداره در صدد اصلاح روابط خود با برادر شوهر باشید. آنچه برای شما ضرورت داره ارتباط نیکو با شوهرتون هست که شکر خدا دارید. ضمن اینکه تنفر یا خوش آمدن از کسی چون دست خود ما نیست هیچ گناه و ایرادی نداره. تا چه برسه به اینکه یه توجیه و دلیلی برای این هیجان (نفرت) وجود داشته باشه.
پس در نگاه اول اینطور به نظر میاد که لازم نیست روابطتتون رو به قول معروف خودمانی کنید. چون اصلا نیازی به این رابطه خودمانی با یک مجرد ندارید. اما از اون طرف هم لازم هم نیست بهش اخم کنید و در مواجهه با او ترشرو باشید. خیر، خیلی عادی رفتار کنید. در حد یک سلام و علیک عادی و معمولی. در عین حال رابطه تون رو نسبت به مادر شوهرتون نیکو نگهدارید. گشاده رو باشید و بگید و بخندید. شما برای هر فردی باید یک پرونده ویژه اختصاص بدید. و به هیچ وجه حالات و هیجاناتی که نسبت به یک شخص دارید نباید نسبت به دیگران دخیل بدونید. مادر شوهر هیچ گناهی نداره و نباید دیوارش رو کوتاه ببینید.
در وهله دوم اگر بخواهیم با شما همدلی کنیم و بگیم واقعا از این قضیه اذیت می شید و این ناراحتی بر روابط شما نسبت به مادر شوهرتون اثر میذاره، نهایت توصیه ای که داریم این هست که ذهنیت خودتون رو نسبت به برادر شوهر تعدیل کنید. (نه مثبتِ مثبت که گویا هیچ اتفاقی نیفتاده)
توضیح اینکه: ببینید شما چون به طور مکرر در معرض گزارشات منفی شوهرتون نسبت به برادر شوهرتون بودید، یک دید کاملا منفی به ایشون پیدا کردید. اگر در خلال این گونه ذهنیتها و نقاط منفی، نقاط مثبتی رو وارد ذهن خود کنید، اون ذهنیت کاملا منفی که نسبت به ایشون دارید که مانع از ارتباطات متعارف شما شده، متعادل تر خواهد شد.
نقاط مثبت رو با این نکاتی که عرض میشه می تونید تدارک ببینید:
1- من در متن مشاجرات دو برادر نبودم که بتونم پیشداوری کنم. من صرفا شنونده گزارشات منفی یک طرف بودم. لذا نباید یک طرفه پیش قاضی برم. "من نه حق رو به شوهرم می دم و نه به بردر شوهرم، و از طرف دیگر به هیچ کدوم وصله هم نمی زنم" کاملا بی طرفم. و این رو حواله میدم به مشاجره ای که هیچ ارتباطی با من نداره. که معمولا در هر خانه ای وجود داره.
2- نکته خوبی که در متن شما بود این بوده که از برادر شوهرتون به «بنده خدا» تعبیر کردید. صرف بنده خدا بودن یک نقطه مثبت و احترام ویژه می طلبه. ضمن این مورد، نقاط مثبتی که از ایشون در ذهن دارید بنویسید. تا برادر شوهرتون از یک شخصیت کاملا منفی در ذهن شما به یک شخصیت متعادل تغییر پیدا کنه. درسته که ایشون عیب و ایرادهایی دارن، اما مگه کسی هم هست که بی ایراد باشه؟ اون هم ایرادی که گفتم محرز نیست.
امیدوارم مطالب فوق برای برون رفت از چالش ذهنی تون، مفید واقع شده باشه
ممنونم از اینکه به ما اعتماد کردید و برای حل مشکلتون با ما مکاتبه کردید
قبل از هر چیز یه آفرین بهتون میگم، بخاطر دغدغه تون، دغدغه ای که به خدا و دین دارید، دینی که عمل کردن بهش آدم رو به خوشبختی دنیا و آخرت می رسونه، دینی که آرامش واقعی رو واسه آدم به ارمغان میاره و انجام ندادن احکام اون باعث پژمرده شدن روح و افسردگی و پوچی توی زندگی میشه.
آفرین به شما بخاطر اینکه بخاطر خدا دوست دارید دوستانتون رو به خیر و سعادت دعوت کنید. از همین بابت بخاطر امر به معروف کردن دوستتون با ما مکاتبه کردید. این بهترین نوع از حس نوع دوستی است. که حتی به فکر سعادت دوستانتون در اون دنیا هستید
کاش خدا امثال شما رو زیاد کنه، که طبعا نشون دهنده این هست که والدین شما، شما رو درست تربیت کردن، یا در فضاهای خوبی بردن، که لازمه قدر والدین خودتون رو بدونید.
توصیه ما اینه که شما تلاش کنید و دوست خودتون رو پله پله مثل خودتون به سمت خوبیها بکشونید. که اگر اینطور شد هم دوستی تون و خاطراتی که با هم داشتید برقراره و هم خاطرتون از دوست تون به عنوان کسی که ممکنه سرنوشت تون رو تغییر بده راحت خواهد شد. یعنی در این شرایط به عنوان یک عضو فعال رفتار کنید نه یک عضو منفعل که نسبت به این امور بی تفاوت هستش. و طبعا راهنمایی خواستن شما نشانه حساسیت شما به این موضوع هستش.
کار شما یه کار خدا پسندانه است که ایشون رو به سمت خوبیها میکشونید و برای سرنوشت ایشون نقش دارید، پس خسته نشید و پاکار باشد. که اگر اینطور شد و ایشون رو بهشتی کردید توی بهشت ایشون به شما افتخار می کنه که دوستی مثل شما داشته. بهر حال ما آدما یه بار بیشتر عمر نمی کنیم، و همین عمر ماست که سرنوشت ما رو به خوبی یا بدی رقم میزنه
اگر تلاش شما جواب داد (که در آخر عرض می کنم که چطور باهاش رفتار کنید)، که مرحبا به شما. و الا اگر جواب نداد چون دوستی با چنین کسی در نهایت بر سیره و راه و رسم زندگی خودتون اثر میزاره به طور کاملا نامحسوس، همین که اشاره کردید در نوشته تون که خودتون رو ناخوداگاه با او مقایسه کردید و حس کردید شما هم نیاز به رفتاری مثل او دارید (که کسی شما رو دوست داشته باشه) اما شکر خدا اعتقاد و ایمان شما مانع از ورود به این مهلکه شد، نشانه همین اثر گذاری نامحسوس هستش.
لذا در صورتی که تلاش شما بی فایده بود حتما به فکر قطع ارتباط باشید به خصوص اینکه تفاوت سنی بالایی هم دارید. شاید همین قطع ارتباط اهرمی باشه برای مجبور شدن دوستتون به سمت حجاب و رفتار صحیح، چرا که با این ارتباط نزدیکی که با هم دارید ایشون دوست نداره از شما جدا بشه.
اگر تلاش شما بی ثمر بود در وهله اول لازم نیست شما بهش چیزی از قطع ارتباط بگید. بلکه کم کم ارتباطتتون رو ضعیف و ضعیف کنید، اگر قبلا باهاش تماس می گرفتید ، تماساتون رو کم و کمتر کنید، اگر قبلا با هم از مدرسه بر می گشتید، به بهانه های مختلف خودتون تنهایی برگردید، اگر سلام کرد، سرد جوابش رو بدید، و خودتون پیشقدم نشید برای سلام کردن، حتی گاهی در مواجه با ایشون اخم کنید و چهره در هم بکشید نه اینکه گشاده رو باشید.
اینجا وقتی بی اعتنایی های شما رو دید دو حالت ممکنه اتفاق بیفته
1- او هم متقابلا رابطه اش رو با شما کم و کمتر می کنه، و جدایی اتفاق می افته، بجز سلام و علیک های گاه گاهی و رابطه ای بسیار معمولی و شهروندی (نه به عنوان یک دوست)
2- متوجه تغییر رفتار شما می شه و ازتون سوال می کنه که دلیل بی اعتنایی های شما چیه؟ یعنی مقابله به مثل نمی کنه و پیگیر دلیل تغییر رفتار شما هست. در اینجا راست مطلب رو می گید که دلیل بی اعتنایی های شما چیه. در جواب می گید که من بیش از اینکه دوست برام مهم باشه ویژگیهای اون دوست برام مهمه، چون هیچ چیزی مثل دوست تو زندگی روی من اثر نمی ذاره، چون من خودم و زندگیم رو دوست دارم طبعا برای دوستی هم که انتخاب می کنم شرایطی رو لحاظ می کنم. و یکی از چیزهایی که برای من مهمه اینه که دوست من زندگیش طوری باشه که خدا می خواهد. و ایشون هم دلیل منطقی شما رو خواهد پذیرفت و اگر هم ناراحت بشه بخاطر حرف منطقی شما نیست.
این دوستی که تاکنون داشتید می تونه وسیله خوبی باشه تا ایشون خودش رو درست کنه، یعنی با این حرفایی که بهش می زنید و از اهمیت دوستی و دوستیابی بهش میگید ایشون رو در یک دو راهی قرار می دید که بین ادامه دوستی و درست کردن رفتار و وضع خودش یکی رو انتخاب کنه.
اما چیزی که وعده شو دادم و شما در وهله اول باید انجام بدید و تلاش ابتدایی شما محسوب میشه تذکر شما و نحوه تذکر دادن شماست که خیلی مهمه
تدکر شما با چند مرحله انجام میشه
1- اصل ارتباط : در هر گفتگویی باید با طرف مقابل ارتباط برقرار کنید. ارتباط می تواند با سلام و احوال پرسی، توصیف هوا، تعارف شیرینی یا ... اتفاق بیفتد
2- آمادگی: در این مرحل باید شخص رو آماده برای برای ورود به بحث کنید. این مرحله ممکن است با تعریف و تمجید از طرف شروع شود که مثلا خوشحالید که چندین ساله با هم دوستید. نمونه های دیگه اش
* حدس می زنم شخص انتقاد پذیری باشید، درسته؟
* یه چیزی ذهنم رو به خودش درگیر کرده ، می تونم یک سوال از شما بکنم؟
* می تونم چند لحظه وقت شما رو بگیرم؟
*...
3- ورود به بحث: برای ورود به بحث باید از سوالات بسیار بدیهی شروع شود و وجدان شخص رو مخاطب قرار داد تا زودتر به نتیجه برسید..
مثلا:
*پریسا خانم! (اسم دوستتون)، تو خوشبختی رو دوست داری یا نه؟ طبعا جواب مثبت رو می شنوید. بعد بپرسید به نظرت راه خوشبختی رو ما به طور کامل می تونم تشخیص بدم یا خدایی که من رو خلق کرده؟ اینجا اگر اعتراف به خدا و خدایی کردن او کرد، می تونید ارتباط پنهانی با دوست پسر رو به نظر قران محکوم بدونید.( آیه 25 نساء)
*پریسا خانم! چقدر از خصوصیات پسرا اطلاع داری که وارد این جور رابطه ها میشی؟ می دونی پسرایی که خارج از حیطه ازدواج با دختری رابطه برقرار می کنن، تو رو بخاطر خودت نمی خوان بلکه بخاطر هوس و خواهش های شیطانیه؟ و الا اگر خیرخواهانه وارد این جور روابط میشدن لزومی نداشت پنهانی رابطه برقرار کنه. چون همه از کار خیر خوششون میاد. پس حالا که انگیزه ای برای علنی شدن ندارن معلومه که از وجود و حضورت می خوان سوء استفاده کنن و بعد با یکی دیگه در ارتباط باشن. اگر این دوستی صادقانه بود وفادار می بودن که نیستن. پسری که خدا براش مهم نباشه، براش اهمیتی هم نداره که با چند دختر دوست باشه
*پریسا خانم: با این سبک زندگی و ارتباطات پنهانی و متنوع چه چشم اندازی از آینده خودت خواهی داشت؟ به نظرت میتونی ازدواج موفقی داشته باشی؟ مطمئن باشه که این همه تنوع ارتباطی با پسرا داری، و این رویه رو ترک نکنی، هیچ مردی برا ازدواج بهت اعتماد نمی کنه، دوما اگر وارد زندگی هم که شدی، ناخوداگاه شوهرت رو با پسرایی که باهاشون رویا ساختی مقایسه می کنی. بدی های شوهرت رو می بینی و خوبیهای پسرایی که باهاشون دوست بودی ، در نتیجه افسردگی می گیری و دل زده میشی. طلاق هم که گرفتی به لحاظ اجتماعی طرد شده محسوب می شی. اگر فکر می کنی پسرای فعلی تو رو به عنوان زن آینده انتخاب می کنن معلومه که پسرایی که حاضرن وارد این گونه روابط میشن رو نشناختی. تنوع طلبی پسرا باعث میشه سراغ کسی دیگه برن. تازه همه اینها به کنار، وقتی به یکی شون با رویا پردازی وابسته شدی و اون پسر تو رو رها کرد، دچار شکست عشقی میشی، افسردگی می گیری و دنیا جلو چشمت تلخ میشه و عواقب دیگه که در بستر جامعه می بینیم و می شنویم.
به سلیقه خودتون می تونید یکی از این موارد رو انتخاب کنید و با دوستتون وارد گفتگو بشید.
اما دو نکته:
1- به هیچ وجه خود شما چنین حسی نداشته باشید که از دختران اینچنینی عقب افتادید. به هیچ وجه فکر نکنید باید همرنگ دختران همسن و سال خودتون بشید. این یک توجیه و فکر شیطانی هست. اهل پرهیز و تقوا، رستگاران واقعی هستند و دنیا و آخرت مخصوص امثال شماست. هم در دنیا آبرومند زندگی خواهید کرد و هم در آخرت به خوشبختی خواهید رسید ان شاء الله . فریب ظاهر قضیه رو نخورید که دختران اینچنینی با دوست پسراشون میگن و می خندن. این جور افراد ارزش و چشم اندازی برای خودشون سراغ ندارن. چون قیمتی نیستند دوست دارن به هر قیمتی زندگی کنن. حالا گاهی این افراد دچار غفلت می شن و با افرادی مثل شما سر راه میان که امیدوارم بتونید از عهده اش بر بیایید.
2- هیچ واهمه ای از مکالمه و گفتگو با دوستتون نداشته باشید، ترس و واهمه شما از واقعیتی که قراره واردش بشید بزرگتره. دست شما خیلی خیلی پر هست از اینکه بتونید دوستتون رو قانع کنید. اگر قانع شد و تغییر رویه داد که خدا را شکر و الا کم کم از ایشون جدا بشید بخاطر همون مساله مهم اثرگذاری و اثر پذیری دوست و دوست یابی که می تونید دوست خودتون رو به این مهم مطلع کنید و عذر ایشون رو بخواهید
امیدوارم خدا در این راه خداپسندانه به شما توفیق بده و بتونید به این موفقیت برسید که دوستتون رو از یک انحراف نجات بدید. اگر هم تمایل داشتید می تونید سایت یا کانال ما رو بهشون معرفی کنید تا بیشتر در مورد آسیبهای این گونه روابط آشنا بشن. چون بالاخره شبهاتی قطعا در ذهن دوستتون هست که دچار سهل انگاری شدن.
دغدغه زیبایی دارید. شوق به شهادت می تونه از نشانه های ایمان باشه. کسی که اعتقاد و شوق به شهادت داشته باشه نشانه این هست که اعتقادات دینیش مثل توحید و معاد و... رو برای خودش تثبیت کرده . از این لحاظ قدر خودتون رو بدونید و بر حالت فعلی مواظبت داشته باشید
نکته مثبت دیگر شما روحیه تامل و تدبری است که در مورد قران دارید. قطعا شما مثل خیلیها این گونه نبودید که از این آیه و آیات دیگر سر سری بگذرید. بلکه توقف کردید، تامل کردید، و اون رو بر خودتون پیاده کردید. این آیه در شما شوق دیرینه شما رو زنده کرد. و غبطه شهداء رو در دل خودتون زنده کردید.
قطعا شما هم یکی از مصادیقی هستید که خداوند در قران بهش اشاره کرده است. پس بشارت مختص به کسانی نیست که عملا به درجه رفیع شهادت رسیده اند. به این آیه مبارکه دقت بفرمایید:
مِنَ المُؤمِنينَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيهِ ۖ فَمِنهُم مَن قَضىٰ نَحبَهُ وَمِنهُم مَن يَنتَظِرُ ۖ وَما بَدَّلوا تَبديلًا﴿1﴾
در میان مؤمنان کسانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستادهاند؛ بعضی پیمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشیدند)، و بعضی دیگر در انتظارند؛ و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند.
این امتیاز کمی نیست که کسانی که در انتظار شهادت هستند در عرض کسانی قرار گرفته اند که به مقام شهادت رسیدند. آنچه مهم هست این هست که باید وظیفه شناس بود و بر تعهد و تعبد خود نسبت به خدای مهربان بود. در همین آیه شریفه هم آمده است که تجارت با خدا هم ممکن است با جان باشد و هم با بذل مال در راه خدا.
نکته دیگر این هست که نمونه بارز شهادت این هست که کسی در معرکه جنگ کشته شود، اما شهادت مصادیق دیگری هم داره، مثل کسی که بر حب محمد وآل محمد از دنیا برود، به فرموده حضرت رسول شهید محسوب می شود. (مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ شَهِيداً).
شهادت هم گاهی اینگونه است که به سمت کسی می رود که شایستگیش رو داشته باشد، پس الزاماً این نیست شخص عملاً به دنبال شرکت در جنگ باشد تا به فیض شهادت نائل بیاید.
سوال فرمودید که اگر بچه رو به کسی بسپاریم و راهی اربعین بشیم ایرادی داره؟
طبعا اگر می تونستید شرایط رو طوری فراهم می اورید که به همراه بچه به سفر اربعین مشرف میشید بهتر بود. این گونه سفر هر چند با سختی همراه هست اما برکات روحی و معنوی خاصی بر زندگی فعلی و آینده فرد خواهد داشت.
اما واگذاری بچه و سفر به اربعین گناه نداره، اون هم بخاطر ارزش سفر اربعین که بازم ارزش داره بابتش هزینه داد. یکی از این هزینه ها می تونه دوری از فرزند باشه. چون اصل این سفر مورد رضای خداست. همانطور که حضرت ابراهیم بنا به دستور و رضایت خداوند متعال زن و بچه خود رو در حرم امن الهی یعنی مکه رها کرد و به فلسطین رفت.
اما لازم هست که تمهیداتی برای این دوری فراهم آورده بشه. که امنیت روانی و آرامش خاطر بچه فراهم بیاد. تهیه خوراکی به اندازه کافی ، اسباب بازی در حد وسع تهیه بشه، موقع برگشتن سوغاتی (حتما اسباب بازی) تهیه بشه تا با دیدن اسباب بازی مورد علاقه اش اون تلخی دوری و عدم حضور شما جبران بشه. اون رو به همسر (در صورت وجود) یا شخص مورد اطمینانی (در صورت نبود همسر) بسپارید که حوصله وسعه صدر داشته باشه.، اهل بازی کردن با بچه باشه و ...! بالاخره بچه نیازهایی داره چه خودش بگه و چه نگه، و برای توجه به این نیازهای لزومی نداره که حتما بچه زبان گفتن داشته باشه.
هر آنچه گفته شد در فرضی است که کسی که به اربعین رفته پدر بچه باشه.
اما اگر مادر بچه باشه قضیه فرق می کنه.در سنین اول رشد که وابستگی به مادر وجود داره این کار توصیه نمیشه. چون بچه لطمه خواهد دید. بجای سفر اربعین شخص مادر می تونه با هزینه کردن، در سفر اربعین دیگران سهیم بشه. مثلا بخشی از هزینه یک زائر رو تقبل کنه.
در صف پاسخگویی..
سلام و عرض ادب خدمت شما کاربر محترم
ضمن سپاس از ارتباط و اعتماد شما با مجموعه
چالشی که باهاش مواجه هستید رو متوجه شدم، دلنگرانی شما قابل درک هستش. از طرفی تلاش و دغدغه شما برای اصلاح روابط شما با خانواده شوهر بخصوص مادر شوهر ، ملموس و ستودنی است.
در وهله اول اونچه به نظر میرسه نظر شوهرتون مورد تایید هستش. یعنی لزومی نداره در صدد اصلاح روابط خود با برادر شوهر باشید. آنچه برای شما ضرورت داره ارتباط نیکو با شوهرتون هست که شکر خدا دارید. ضمن اینکه تنفر یا خوش آمدن از کسی چون دست خود ما نیست هیچ گناه و ایرادی نداره. تا چه برسه به اینکه یه توجیه و دلیلی برای این هیجان (نفرت) وجود داشته باشه.
پس در نگاه اول اینطور به نظر میاد که لازم نیست روابطتتون رو به قول معروف خودمانی کنید. چون اصلا نیازی به این رابطه خودمانی با یک مجرد ندارید. اما از اون طرف هم لازم هم نیست بهش اخم کنید و در مواجهه با او ترشرو باشید. خیر، خیلی عادی رفتار کنید. در حد یک سلام و علیک عادی و معمولی. در عین حال رابطه تون رو نسبت به مادر شوهرتون نیکو نگهدارید. گشاده رو باشید و بگید و بخندید. شما برای هر فردی باید یک پرونده ویژه اختصاص بدید. و به هیچ وجه حالات و هیجاناتی که نسبت به یک شخص دارید نباید نسبت به دیگران دخیل بدونید. مادر شوهر هیچ گناهی نداره و نباید دیوارش رو کوتاه ببینید.
در وهله دوم اگر بخواهیم با شما همدلی کنیم و بگیم واقعا از این قضیه اذیت می شید و این ناراحتی بر روابط شما نسبت به مادر شوهرتون اثر میذاره، نهایت توصیه ای که داریم این هست که ذهنیت خودتون رو نسبت به برادر شوهر تعدیل کنید. (نه مثبتِ مثبت که گویا هیچ اتفاقی نیفتاده)
توضیح اینکه: ببینید شما چون به طور مکرر در معرض گزارشات منفی شوهرتون نسبت به برادر شوهرتون بودید، یک دید کاملا منفی به ایشون پیدا کردید. اگر در خلال این گونه ذهنیتها و نقاط منفی، نقاط مثبتی رو وارد ذهن خود کنید، اون ذهنیت کاملا منفی که نسبت به ایشون دارید که مانع از ارتباطات متعارف شما شده، متعادل تر خواهد شد.
نقاط مثبت رو با این نکاتی که عرض میشه می تونید تدارک ببینید:
1- من در متن مشاجرات دو برادر نبودم که بتونم پیشداوری کنم. من صرفا شنونده گزارشات منفی یک طرف بودم. لذا نباید یک طرفه پیش قاضی برم. "من نه حق رو به شوهرم می دم و نه به بردر شوهرم، و از طرف دیگر به هیچ کدوم وصله هم نمی زنم" کاملا بی طرفم. و این رو حواله میدم به مشاجره ای که هیچ ارتباطی با من نداره. که معمولا در هر خانه ای وجود داره.
2- نکته خوبی که در متن شما بود این بوده که از برادر شوهرتون به «بنده خدا» تعبیر کردید. صرف بنده خدا بودن یک نقطه مثبت و احترام ویژه می طلبه. ضمن این مورد، نقاط مثبتی که از ایشون در ذهن دارید بنویسید. تا برادر شوهرتون از یک شخصیت کاملا منفی در ذهن شما به یک شخصیت متعادل تغییر پیدا کنه. درسته که ایشون عیب و ایرادهایی دارن، اما مگه کسی هم هست که بی ایراد باشه؟ اون هم ایرادی که گفتم محرز نیست.
امیدوارم مطالب فوق برای برون رفت از چالش ذهنی تون، مفید واقع شده باشه
بهترین ها رو برای شما آرزومندم
سلام خدمت شما سرکار خانم گرامی
ممنونم از اینکه به ما اعتماد کردید و برای حل مشکلتون با ما مکاتبه کردید
قبل از هر چیز یه آفرین بهتون میگم، بخاطر دغدغه تون، دغدغه ای که به خدا و دین دارید، دینی که عمل کردن بهش آدم رو به خوشبختی دنیا و آخرت می رسونه، دینی که آرامش واقعی رو واسه آدم به ارمغان میاره و انجام ندادن احکام اون باعث پژمرده شدن روح و افسردگی و پوچی توی زندگی میشه.
آفرین به شما بخاطر اینکه بخاطر خدا دوست دارید دوستانتون رو به خیر و سعادت دعوت کنید. از همین بابت بخاطر امر به معروف کردن دوستتون با ما مکاتبه کردید. این بهترین نوع از حس نوع دوستی است. که حتی به فکر سعادت دوستانتون در اون دنیا هستید
کاش خدا امثال شما رو زیاد کنه، که طبعا نشون دهنده این هست که والدین شما، شما رو درست تربیت کردن، یا در فضاهای خوبی بردن، که لازمه قدر والدین خودتون رو بدونید.
توصیه ما اینه که شما تلاش کنید و دوست خودتون رو پله پله مثل خودتون به سمت خوبیها بکشونید. که اگر اینطور شد هم دوستی تون و خاطراتی که با هم داشتید برقراره و هم خاطرتون از دوست تون به عنوان کسی که ممکنه سرنوشت تون رو تغییر بده راحت خواهد شد. یعنی در این شرایط به عنوان یک عضو فعال رفتار کنید نه یک عضو منفعل که نسبت به این امور بی تفاوت هستش. و طبعا راهنمایی خواستن شما نشانه حساسیت شما به این موضوع هستش.
کار شما یه کار خدا پسندانه است که ایشون رو به سمت خوبیها میکشونید و برای سرنوشت ایشون نقش دارید، پس خسته نشید و پاکار باشد. که اگر اینطور شد و ایشون رو بهشتی کردید توی بهشت ایشون به شما افتخار می کنه که دوستی مثل شما داشته. بهر حال ما آدما یه بار بیشتر عمر نمی کنیم، و همین عمر ماست که سرنوشت ما رو به خوبی یا بدی رقم میزنه
اگر تلاش شما جواب داد (که در آخر عرض می کنم که چطور باهاش رفتار کنید)، که مرحبا به شما. و الا اگر جواب نداد چون دوستی با چنین کسی در نهایت بر سیره و راه و رسم زندگی خودتون اثر میزاره به طور کاملا نامحسوس، همین که اشاره کردید در نوشته تون که خودتون رو ناخوداگاه با او مقایسه کردید و حس کردید شما هم نیاز به رفتاری مثل او دارید (که کسی شما رو دوست داشته باشه) اما شکر خدا اعتقاد و ایمان شما مانع از ورود به این مهلکه شد، نشانه همین اثر گذاری نامحسوس هستش.
لذا در صورتی که تلاش شما بی فایده بود حتما به فکر قطع ارتباط باشید به خصوص اینکه تفاوت سنی بالایی هم دارید. شاید همین قطع ارتباط اهرمی باشه برای مجبور شدن دوستتون به سمت حجاب و رفتار صحیح، چرا که با این ارتباط نزدیکی که با هم دارید ایشون دوست نداره از شما جدا بشه.
اگر تلاش شما بی ثمر بود در وهله اول لازم نیست شما بهش چیزی از قطع ارتباط بگید. بلکه کم کم ارتباطتتون رو ضعیف و ضعیف کنید، اگر قبلا باهاش تماس می گرفتید ، تماساتون رو کم و کمتر کنید، اگر قبلا با هم از مدرسه بر می گشتید، به بهانه های مختلف خودتون تنهایی برگردید، اگر سلام کرد، سرد جوابش رو بدید، و خودتون پیشقدم نشید برای سلام کردن، حتی گاهی در مواجه با ایشون اخم کنید و چهره در هم بکشید نه اینکه گشاده رو باشید.
اینجا وقتی بی اعتنایی های شما رو دید دو حالت ممکنه اتفاق بیفته
1- او هم متقابلا رابطه اش رو با شما کم و کمتر می کنه، و جدایی اتفاق می افته، بجز سلام و علیک های گاه گاهی و رابطه ای بسیار معمولی و شهروندی (نه به عنوان یک دوست)
2- متوجه تغییر رفتار شما می شه و ازتون سوال می کنه که دلیل بی اعتنایی های شما چیه؟ یعنی مقابله به مثل نمی کنه و پیگیر دلیل تغییر رفتار شما هست. در اینجا راست مطلب رو می گید که دلیل بی اعتنایی های شما چیه. در جواب می گید که من بیش از اینکه دوست برام مهم باشه ویژگیهای اون دوست برام مهمه، چون هیچ چیزی مثل دوست تو زندگی روی من اثر نمی ذاره، چون من خودم و زندگیم رو دوست دارم طبعا برای دوستی هم که انتخاب می کنم شرایطی رو لحاظ می کنم. و یکی از چیزهایی که برای من مهمه اینه که دوست من زندگیش طوری باشه که خدا می خواهد. و ایشون هم دلیل منطقی شما رو خواهد پذیرفت و اگر هم ناراحت بشه بخاطر حرف منطقی شما نیست.
این دوستی که تاکنون داشتید می تونه وسیله خوبی باشه تا ایشون خودش رو درست کنه، یعنی با این حرفایی که بهش می زنید و از اهمیت دوستی و دوستیابی بهش میگید ایشون رو در یک دو راهی قرار می دید که بین ادامه دوستی و درست کردن رفتار و وضع خودش یکی رو انتخاب کنه.
اما چیزی که وعده شو دادم و شما در وهله اول باید انجام بدید و تلاش ابتدایی شما محسوب میشه تذکر شما و نحوه تذکر دادن شماست که خیلی مهمه
تدکر شما با چند مرحله انجام میشه
1- اصل ارتباط : در هر گفتگویی باید با طرف مقابل ارتباط برقرار کنید. ارتباط می تواند با سلام و احوال پرسی، توصیف هوا، تعارف شیرینی یا ... اتفاق بیفتد
2- آمادگی: در این مرحل باید شخص رو آماده برای برای ورود به بحث کنید. این مرحله ممکن است با تعریف و تمجید از طرف شروع شود که مثلا خوشحالید که چندین ساله با هم دوستید. نمونه های دیگه اش
* حدس می زنم شخص انتقاد پذیری باشید، درسته؟
* یه چیزی ذهنم رو به خودش درگیر کرده ، می تونم یک سوال از شما بکنم؟
* می تونم چند لحظه وقت شما رو بگیرم؟
*...
3- ورود به بحث: برای ورود به بحث باید از سوالات بسیار بدیهی شروع شود و وجدان شخص رو مخاطب قرار داد تا زودتر به نتیجه برسید..
مثلا:
*پریسا خانم! (اسم دوستتون)، تو خوشبختی رو دوست داری یا نه؟ طبعا جواب مثبت رو می شنوید. بعد بپرسید به نظرت راه خوشبختی رو ما به طور کامل می تونم تشخیص بدم یا خدایی که من رو خلق کرده؟ اینجا اگر اعتراف به خدا و خدایی کردن او کرد، می تونید ارتباط پنهانی با دوست پسر رو به نظر قران محکوم بدونید.( آیه 25 نساء)
*پریسا خانم! چقدر از خصوصیات پسرا اطلاع داری که وارد این جور رابطه ها میشی؟ می دونی پسرایی که خارج از حیطه ازدواج با دختری رابطه برقرار می کنن، تو رو بخاطر خودت نمی خوان بلکه بخاطر هوس و خواهش های شیطانیه؟ و الا اگر خیرخواهانه وارد این جور روابط میشدن لزومی نداشت پنهانی رابطه برقرار کنه. چون همه از کار خیر خوششون میاد. پس حالا که انگیزه ای برای علنی شدن ندارن معلومه که از وجود و حضورت می خوان سوء استفاده کنن و بعد با یکی دیگه در ارتباط باشن. اگر این دوستی صادقانه بود وفادار می بودن که نیستن. پسری که خدا براش مهم نباشه، براش اهمیتی هم نداره که با چند دختر دوست باشه
*پریسا خانم: با این سبک زندگی و ارتباطات پنهانی و متنوع چه چشم اندازی از آینده خودت خواهی داشت؟ به نظرت میتونی ازدواج موفقی داشته باشی؟ مطمئن باشه که این همه تنوع ارتباطی با پسرا داری، و این رویه رو ترک نکنی، هیچ مردی برا ازدواج بهت اعتماد نمی کنه، دوما اگر وارد زندگی هم که شدی، ناخوداگاه شوهرت رو با پسرایی که باهاشون رویا ساختی مقایسه می کنی. بدی های شوهرت رو می بینی و خوبیهای پسرایی که باهاشون دوست بودی ، در نتیجه افسردگی می گیری و دل زده میشی. طلاق هم که گرفتی به لحاظ اجتماعی طرد شده محسوب می شی. اگر فکر می کنی پسرای فعلی تو رو به عنوان زن آینده انتخاب می کنن معلومه که پسرایی که حاضرن وارد این گونه روابط میشن رو نشناختی. تنوع طلبی پسرا باعث میشه سراغ کسی دیگه برن. تازه همه اینها به کنار، وقتی به یکی شون با رویا پردازی وابسته شدی و اون پسر تو رو رها کرد، دچار شکست عشقی میشی، افسردگی می گیری و دنیا جلو چشمت تلخ میشه و عواقب دیگه که در بستر جامعه می بینیم و می شنویم.
به سلیقه خودتون می تونید یکی از این موارد رو انتخاب کنید و با دوستتون وارد گفتگو بشید.
اما دو نکته:
1- به هیچ وجه خود شما چنین حسی نداشته باشید که از دختران اینچنینی عقب افتادید. به هیچ وجه فکر نکنید باید همرنگ دختران همسن و سال خودتون بشید. این یک توجیه و فکر شیطانی هست. اهل پرهیز و تقوا، رستگاران واقعی هستند و دنیا و آخرت مخصوص امثال شماست. هم در دنیا آبرومند زندگی خواهید کرد و هم در آخرت به خوشبختی خواهید رسید ان شاء الله . فریب ظاهر قضیه رو نخورید که دختران اینچنینی با دوست پسراشون میگن و می خندن. این جور افراد ارزش و چشم اندازی برای خودشون سراغ ندارن. چون قیمتی نیستند دوست دارن به هر قیمتی زندگی کنن. حالا گاهی این افراد دچار غفلت می شن و با افرادی مثل شما سر راه میان که امیدوارم بتونید از عهده اش بر بیایید.
2- هیچ واهمه ای از مکالمه و گفتگو با دوستتون نداشته باشید، ترس و واهمه شما از واقعیتی که قراره واردش بشید بزرگتره. دست شما خیلی خیلی پر هست از اینکه بتونید دوستتون رو قانع کنید. اگر قانع شد و تغییر رویه داد که خدا را شکر و الا کم کم از ایشون جدا بشید بخاطر همون مساله مهم اثرگذاری و اثر پذیری دوست و دوست یابی که می تونید دوست خودتون رو به این مهم مطلع کنید و عذر ایشون رو بخواهید
امیدوارم خدا در این راه خداپسندانه به شما توفیق بده و بتونید به این موفقیت برسید که دوستتون رو از یک انحراف نجات بدید. اگر هم تمایل داشتید می تونید سایت یا کانال ما رو بهشون معرفی کنید تا بیشتر در مورد آسیبهای این گونه روابط آشنا بشن. چون بالاخره شبهاتی قطعا در ذهن دوستتون هست که دچار سهل انگاری شدن.
همیشه موفق باشید
سلام و عرض ادب خدمت شما کاربر محترم
ضمن سپاس از ارتباط شما با مجموعه اندیشه برتر
دغدغه زیبایی دارید. شوق به شهادت می تونه از نشانه های ایمان باشه. کسی که اعتقاد و شوق به شهادت داشته باشه نشانه این هست که اعتقادات دینیش مثل توحید و معاد و... رو برای خودش تثبیت کرده . از این لحاظ قدر خودتون رو بدونید و بر حالت فعلی مواظبت داشته باشید
نکته مثبت دیگر شما روحیه تامل و تدبری است که در مورد قران دارید. قطعا شما مثل خیلیها این گونه نبودید که از این آیه و آیات دیگر سر سری بگذرید. بلکه توقف کردید، تامل کردید، و اون رو بر خودتون پیاده کردید. این آیه در شما شوق دیرینه شما رو زنده کرد. و غبطه شهداء رو در دل خودتون زنده کردید.
قطعا شما هم یکی از مصادیقی هستید که خداوند در قران بهش اشاره کرده است. پس بشارت مختص به کسانی نیست که عملا به درجه رفیع شهادت رسیده اند. به این آیه مبارکه دقت بفرمایید:
مِنَ المُؤمِنينَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيهِ ۖ فَمِنهُم مَن قَضىٰ نَحبَهُ وَمِنهُم مَن يَنتَظِرُ ۖ وَما بَدَّلوا تَبديلًا﴿1﴾
در میان مؤمنان کسانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستادهاند؛ بعضی پیمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشیدند)، و بعضی دیگر در انتظارند؛ و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند.
این امتیاز کمی نیست که کسانی که در انتظار شهادت هستند در عرض کسانی قرار گرفته اند که به مقام شهادت رسیدند. آنچه مهم هست این هست که باید وظیفه شناس بود و بر تعهد و تعبد خود نسبت به خدای مهربان بود. در همین آیه شریفه هم آمده است که تجارت با خدا هم ممکن است با جان باشد و هم با بذل مال در راه خدا.
نکته دیگر این هست که نمونه بارز شهادت این هست که کسی در معرکه جنگ کشته شود، اما شهادت مصادیق دیگری هم داره، مثل کسی که بر حب محمد وآل محمد از دنیا برود، به فرموده حضرت رسول شهید محسوب می شود. (مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ شَهِيداً).
شهادت هم گاهی اینگونه است که به سمت کسی می رود که شایستگیش رو داشته باشد، پس الزاماً این نیست شخص عملاً به دنبال شرکت در جنگ باشد تا به فیض شهادت نائل بیاید.
خداوند شهادت رو نصیب ما و شما بکند، ان شاء الله
موفق باشید
پی نوشت:
1- سوره مبارکه الأحزاب آیه ۲۳
سلام و عرض ادب خدمت شما کاربر محترم
ضمن سپاس از ارتباط شما با مجموعه اندیشه برتر
سوال فرمودید که اگر بچه رو به کسی بسپاریم و راهی اربعین بشیم ایرادی داره؟
طبعا اگر می تونستید شرایط رو طوری فراهم می اورید که به همراه بچه به سفر اربعین مشرف میشید بهتر بود. این گونه سفر هر چند با سختی همراه هست اما برکات روحی و معنوی خاصی بر زندگی فعلی و آینده فرد خواهد داشت.
اما واگذاری بچه و سفر به اربعین گناه نداره، اون هم بخاطر ارزش سفر اربعین که بازم ارزش داره بابتش هزینه داد. یکی از این هزینه ها می تونه دوری از فرزند باشه. چون اصل این سفر مورد رضای خداست. همانطور که حضرت ابراهیم بنا به دستور و رضایت خداوند متعال زن و بچه خود رو در حرم امن الهی یعنی مکه رها کرد و به فلسطین رفت.
اما لازم هست که تمهیداتی برای این دوری فراهم آورده بشه. که امنیت روانی و آرامش خاطر بچه فراهم بیاد. تهیه خوراکی به اندازه کافی ، اسباب بازی در حد وسع تهیه بشه، موقع برگشتن سوغاتی (حتما اسباب بازی) تهیه بشه تا با دیدن اسباب بازی مورد علاقه اش اون تلخی دوری و عدم حضور شما جبران بشه. اون رو به همسر (در صورت وجود) یا شخص مورد اطمینانی (در صورت نبود همسر) بسپارید که حوصله وسعه صدر داشته باشه.، اهل بازی کردن با بچه باشه و ...! بالاخره بچه نیازهایی داره چه خودش بگه و چه نگه، و برای توجه به این نیازهای لزومی نداره که حتما بچه زبان گفتن داشته باشه.
هر آنچه گفته شد در فرضی است که کسی که به اربعین رفته پدر بچه باشه.
اما اگر مادر بچه باشه قضیه فرق می کنه.در سنین اول رشد که وابستگی به مادر وجود داره این کار توصیه نمیشه. چون بچه لطمه خواهد دید. بجای سفر اربعین شخص مادر می تونه با هزینه کردن، در سفر اربعین دیگران سهیم بشه. مثلا بخشی از هزینه یک زائر رو تقبل کنه.
موفق باشید
صفحهها