مطالب دوستان روئین تن مهدی

تصویر دریافت سوالات دریافت سوالات 20 شهر, 1402 سوال اخلاقی: مادر من خیلی بددهن و بداخلاق است
مرسی ازشما من ۴۲ سالمه  و  واقعا    سخت  بوده تا الان بنوعی  مانع  ازدواج  هم شده  رفتارهاش...و در نهایت به این نتیجه رسیدم  که چاره ای جز صبر نیست تا مرگ  این  مشکلو حل کنه
تصویر دریافت سوالات دریافت سوالات 19 شهر, 1402 نمی خوام برای دومین بار شکست رو تجربه کنم
سلام وقتتون بخیر باشه اگه باز هم لطف کنید کمکم کنید ممنون میشم چون واقعا موندم باید چکار کنم چون دیگه خسته شدم واقعا بریدم خدا شاهده چندبار بهش گفتم نباید کارمون ب جایی برسه ک حرف نزدن و قهر هامون عادی بشه بشیم مثل دو تا ربات ک همون سلام خدافظی رو هم ب زور بهم میگن اما انگار باور نمکرد شایدم فکر نمکرد اینجوری بشه من خودم ب شخصه اگه یه روز قبلا باهام حرف نمیزد نمیتونستم تحمل کنم طاقت نداشتم اما الان چند روزه نمدونم حتی شمارش روزا هم از دستم در رفته 3 روز 4 روز قبلا گذر زمان واسم سخت رد میشد اما حالا ن. فقط وقتی از سرکار میاد خونه چون باز می بینم بی تفاوت انگار اصن منی تو خونه نیست زجر می‌ کشم حتی جواب سلامم رو هم ب زور میده چجوری بعدا بخام بهش نزدیک تر بشم با زبون بی زبونی میگه سمتم نیا اینجوری راحت ترم دبشب هم ک به‌ گفتم بیا حرف بزنبم گفت من حرفی باهات ندارم حرفام رو زدم گفتم آخه تا کی میخای اینجوری ادامه بدی تمومش کنیم دیگه میگه اینجوری بهتره... قبلا هم گفته بود یا درست میشی یا طلاق عاطفی و خودت مجبور ب رفتن میشی اگه هر بار عین حرفاش رو میگم چون ب عینه دیدم هر چی میگه هر چی بهش قبلا فکر کرده و اگه ب عملی کردن برسه شک ندارم انجام میده... دیدم راضی ب آشتی نیست حتی وقتی خودم پیش قدمم شدم رد کرد هر بار با این حرف ک غرور داره شاید منتظره من چيزي بگم خودمو گول میزنم و پیش قدم میشم.. دیگه حرف زدن باهاش فایده ای نداره ک بگم اینا رو نگو ناراحت میشم گفتم همونجوری ک واسه من مهمه چیا حالت رو بد مکنه ک نگم واسه تو هم مهم باشه خب اما قبول نمکنه اصن شما گفتین خیلی این رو بزرگ نکنم تو ذهنم اما متاسفانه شد جدا ازین حرفا الان من موندم چکار کنم با خودش ک نمیشه حرف زد الانم دیگه رفته تو فاز بی خیالی ک من واسم مهم نیست و این چیزا مشاور برو هم اصلا نیست فقط یک سال پیش ک سر همین اخم کردنم شروع کرد گفت بریم پیش 5 تا از خونواده من 5 تا خونواده تو عمو دایی و عمه ب اونا بگیم ببینیم حق رو ب کی میدن ب هر کی حق دادن اون یکی دیگه باید ساکت بشه پارسال اینجوری گفت حالا نمدونم امسال چی میگه پارسال من قبول نکردم گفتم نمخام بقیه بفهمن خودمون حلش کنیم و قبول کرد ب شرطی ک منم تغییر کنم... گفتم اینجوری نمشه من اینجوری عذاب میکشم و درد یا همینجوری ک الان هستی ادامه بده سرد باش میخاد یک ماه باشه دو ماه باشه تا منم صبرم تموم بشه یا ازون بهتر بریم همون راحل خودت مامان من مامان تو دایی من وتو و هر کی ک قبول داری بیان حرف بزنیم دیگه نمتونم اینجوری ادامه بدم گفتم منم اگه قهر کنم آشپزی نکنم حواسم ب شربت و قرصات نباشه زود آشتی مکنی وگرن وقتی همه چی آمادست مگه دیوونه ای آشتی کنی همینجوری ادامه میدی ...حرف خاصی نزد... باز مثل هر بار تا یک هفته حرف نمیزنه خوب میدونه چجوری بهمم بریزه متاسفانه چون خودم بهش گفتم اما خب اون موقع ها از روی علاقه زیاد مگفتم ک بدونه دوسش دارم حرف نزدنش سخته برام... بعد هم ک با منت آشتی کنه من باید ازش معذرت خواهی کنم کارام رو تکرار نکنم تا اونم محمد خوبه باشه وگرن همینجوری ادامه میده امروزم ک به مامانش گفتم گفت اون هیچ وقت اینکارو نمکنه چون میدونه من بهش حق نمیدم همیشه بهش گفتم زن خوب نعمته باید هواش رو داشت چون شبش گفتم یا خودت بگو یا من ب مامانت میگم چون مامان خودم این هفته برای دکتر میاد خبر نداره اینجا چه خبره هیچ وقتم بهش نگفتم چون از همون اول میگفت شوهرت دنبال بهونست اما خب من طرفداری مکردم ک اینجوری نیست اما متاسفانه انگار هست مامان خودش هم همینو میگه میشه بگید چه کاری از دستم برمیاد خیلی خییلی طولانی شد اما خواهش میکنم وقت بزارید و بخونید خاستم کامل باشه تا بتونید راهنماییم کنید... میدونم شما مشاور خصوصی نیستین ک من بخام گزارش ریز مشکلاتم رو بگم و از شما هم توقع راهنمایی داشته باشم اما ازتون استدعا دارم راهنماییم کنید میدونید یه مشکل دیگه ای هم هست ... وقتی اینا رو به بچه دار شدن ربط داده وقتی میگه هر وقت تا چند ماه با هم بحثی نداشتیم اون موقع تازه به بچه فکر می‌کنیم اونی که به هر چیزی هر حرفم ایراد میگیره اینجا چرا اخم کردی اون چرا فکر کردی و... چون خودش یک پسر داره دیگه ی منم ک دوست دارم مادر بشم فکر نمکنه یبار تو این دوسال ک باهاش حرف زدم گفت نمخام اشتباه قبلیم رو بکنم گفتن بچه بیار زندگیت درست میشه اما نشد حالا باز تو مگی همون کارو کنم کی میتونه بهش بفهمونه ک اون زندگیت کلا ایراد بود این زندگیت چی آخه اینجا خودت داری دنبال ایراد میگردی مامانم مامانش تا حالا چند بار گفتن وقتشه بچه بیارین سنتون داره بالا میره اما منکه نمتونم بگم آقامون همچین شرطی گذاشته... اینا باعث میشن آدم صبر و حوصله و انگیزه واسه بهتر شدن زندگیش کم بشه سلام ببخشید میشه لطف کنید ب کارشناستون بگيد سوال من رو تو الویت قرار بدن بدجوری موندم ک چکار کنم تا الان 10 روز شده امروزم سر هیچی هر چی دلش خاست گفت با اینش کار ندارم اگه فقط حرف باشه تموم میشه... اما شنیدم ک داشت ب مامانش ک مثلا داشت نصیحت می‌کرد ک هوای زندگی و زنت رو داشته باش چون صدامون رو شنیده بود... گفت من 38 سالمه منطق خودم رو دارم با کسی هم کار ندارم یا ب زور درست میشه ک الان دارم 10 درصد زورم رو میزنم اگه نشد ب سلامت بره مادر جان من مگه قراره چند سال زندگی کنم با اون قبلی 3 سال بحث کردم دیگه نمخام یا درست میشه یا باید بره چرا خودش رو اصلا نمیبینه آخه.... ب همین راحتی میگه بره عین آب خوردن.... شاید این پیام ها رو بهش نشون دادم لطف کنید اول واخر واسه خودم راحل بگید اصن راهی هست یا من دارم الکی دست و پا میزنم خسته شدم واقعاااا
تصویر دریافت سوالات دریافت سوالات 18 شهر, 1402 میخواهم فرصت دوباره به خودم بدم ولی نمی دانم چطور....
با سلام مجدد وتشکر از زحمات من که گلایه میکنم در پشت صحنه و....هست وهرگز چیزی به همسرم بروز ندادم. و با مشورت و دعا و...خودم رو آرام نگه داشتم غالبا و به روزیم قانع سعی میکنم باشم هرچند درونم ناآرام باشه . مسئله اخیر و چیزی که میخوام مشورت کنم اشتغال من هست. من منزلم شخصی است و پدرم خریدن. ماشینم روهم دو هفته قبل باز پدرم خریدن. برای هزینه های زندگی قبلا هم پدرم ماهیانه مبلغی میدادن و هم کار می‌کردم  ۶زینه غیر انتفاعی و...پیرم راهم پدرم میدادن . بعداز واج هزینه خورد و خوراک را همسرم میده وهزینه غیر انتفاعی پسرم یا اورتودنسی و....را ایشون میدن. ومن تاحالا هیچیییی از همسرم نخواستم چون راحت نیستم حتی یک روسری نگفتم بریم بخریم یا یک کیلو سیب زمینی بخر بیار هرگز تا حالا ۳بار ال سی دی گوشیم شکسته که قبل ازدواجم خودم خریده بودم ولی من نگفتم گوشی بخر ایشونم نخریدن یعنی هیچ وقت هیچ هزینه ای نخواستم امسال مبلغی که ماهیانه بهم میده کرده ۱۰ میلیون که با قسط ارتودنسی و...میشه ۱۵ تومان هزینه غیر انتفاعی پسرم هم جدا دستشون درد نکنه ولی زن و شوهری نیستیم که بگم فلان مانتو رو بخریم گوشی بخریم و.... ماشینم که میخریدم پدرم ۲۵۰ میلیون دادن همسرم میگفت کمه صبر کن بلکه بیشتر دادن پدرت که گفتم این لطفه پدرم و هر چی میدن دستش درد نکنه بعد که خریدیم خواهر زاده همسرم بنگاهی بود از ایشون گرفتیم به همسرم گفتن ایشون دایی تا سال دیگه که کاملا راه افتادین یه ۲۰۷ می‌خره که همسرم با صراحت گفت نه ما پول نداریم بخریم من هرگز روی مسائل مالی همسرم حساب نکردم یعنی مردی نیست که دست زنو باز بگذاره منم شخصیت خودم برام مهمتره وگرنه من زن قانونی و شرعی ایشونم میتونم ماشینم بخوام گوشی هم بخوام پول مش و آرایشگاه هم بخوام لباس خوب هم بخوام چون هم پدر من موقعیت خوبی داره و من همیشه جلو عروسها کم میارم هم خودخانواده همسرم پولدارن ولی همه کسبه بازآر گفتن که اینها با زنها راه نمیان و ناسازگاری دارن چرا دختر میدید ؟؟؟   اینها مقدمه است هااااا میخوام این سوالوبپرسم: چند روز پیش که گوشیم خراب شد همسرم میخواست درست کنه گفت دوست دارم کارهایی برات بکنم ولی دستم بسته است ( یعنی مثلا دوست داشتم گوشی بخرم ولی نمیتونستم ) من چیزی نگفتم گفتم از شما به ماخیلی رسیده و.... بعد ماشین خریدینی که اصلا راضی نبود تیبا دو بخرم و میخواست مثلا پدرم ۲۰۷ بخره...گفت میخواستم بگم یک چیزی هم من بدم یه ماشین خوب بخریم ولی نخواستم به پدرت بی ادبی کنم !!!! بعد گفت اینو داشته باش واردات بشه یکی دیگه می‌خریم و.....( شعارهای تبلیغاتی یک نوجوانه انگار من ماشین خواستم ازش هی یک چیزی میگفت ) بعد گفت باید من ماشین می‌خریدم ولی تو سیکل معیوبی هستم نمیتونم گفتم نه ممنونم ولی سیکل معیوب یعنی چی ؟؟ گفت من کار میکنم درآمدم دست خودم نیست که بتونم برات کاری بکنم واقعیتش دیگه من بُریدم . درآمدش مال خودش نیست ولیعهد ولیعهد میکنه ؟ درآمدش مال خودش نیست یعنی آنقدر بی عرضه است در ۵۳ سالگی؟؟؟؟. ضمنا مگر گوشی چنده ؟؟ میخواست تو این ۵ سال چندبار میتونست گوشی بخره چکی قسطی و... خب نخواسته نخریده دیگه چرا این چرت و پرتها رو میگه ؟؟؟ هزار سالم می موند ماشین نمیخرید برام نه از نداری چون فرهنگش اینه من بهش گفتم حرفت کلا خودت رو برد زیر سوال آیا در ۵۳ سالکی صاحب درآمدت نیستی خب پس دیگه هرگز  نخواهی شد دروغ گفتی که مثلا ننه من غریبم بازی در بیاری بازم کار کثیفی بود در هر حال من دیگه کنارت احساس امنیت نمی‌کنم گفت میخوای طلاق بگیری بگی من فکر میکردم پولداره دیدم نیست بخاطر پول طلاق میگیرم ؟؟. من از همه دورو بریهای تو سر تر هستم و.... هیچ ایرادی هم نتونست از من بگیره گفت میریم خرید من میگم فلان چیز بگیرم میگی نه ما داریم برای خودتون نیازه بخر یعنی همه شهر فکر میکنن ما صیغه ایم گفتم خب ببخشید معذرت میخوام می خوای بعد این این (سالی ۳ بار شاید بریم جلفا خرید اونم خرید برای اونها کنارش یه ۴ تا چیزم در مقابل کلی خرید خودشون برای من میکنه منم هرگز نمیگم مثلا روغن ندارم بخریم یا ....هیچی ) رو هم تنها برید اذیت نشید گفت منظورم اینه بلند حرف میزنی ( یعنی بهانه و ایراد نداشت بگیره که ) سوال من اینه من میخوام کارم رو شروع کنم و برم سر کار بنظرم الان وقتشه چرا باید بخاطر یک ازدواج اشتباه و شوهر ....کارمو کنار بگذارم. معلوم هم نیست آخر این ازدواج چیه ؟ کاملا از چشمم افتاده متنفرم ازش دست خودم نیست من خودم زندگی دارم قرار نیست یکی بیاد اینطوری بازیم بده تحقیر کنه بچمو  مریض کرد داد دستم .خانوادش.... این خودش ...... فقط خدا بامن بود که زندگی‌ها جدا شده توی این ۵ سال یک سفر نرفتیم واقعا که من برای ۱۰ تومان پول تو جیبی ازدواج نکرده بودم که ما بچه ها که از مهر برن مدرسه فرصت دیدار خواهیم داشت ولی من برم سر کار اونم نمیشه جمعه ها فرصت داریم که اونم همسرم با پسرش میان. خونه خودشم نمیگذاره وقت تنهاییش برم میگه بابا و داداش می فهمن میگن برای .....اومده خجالت می کشم یعنی با اشتغال من دیدارمون بسیار محدود میشه ولی چرا کار نکنم ؟؟ من میخوام ایشون برن حاشیه واقعا بشن همونکه پیشنهاد داده بود یه دوست پسر حالا تا وقتی بشه نشد هم مهریه رو بده بره دیگه من خیلی عصبانیم و نمیدونم چکار کنم   همش توقع داره من پسرم رو دست به سر کنم بیاد خونمون بنظرم کمی تبدیل به حماقت داره میشه نجابت من الان هم ناراحتی منو دیده درسته سعی میکنه قهر نباشیم( دیروز بهش گفتم حرفمو ) قهرهم نیستم واقعیتش این چیزها با قهر درست نمیشه ولی می گفت چیت کمه نون وابت  کمه ؟؟ رفاه داری این مسئله رو چطور حل کنم ؟ این نکته هم اضافه کنید هدف من از کار اولا آتیه پسرم هست یعنی پس انداز کنم نه اینکه همسرم هزینه نده نه ولی کار کنم پس انداز آتیه کنم هرچند آینده من از طرف پدرم تامین هست ولی من برای نیازهای پسرم باید پول داشته باشم  حالا تابزرگ  بشه ببینیم چطور میشه واینکه همسرم ارزش آنقدر اطاعت هم نداره که بخاطرش کار نکنم یا شغلم رو بگذارم کنار ( فرهنگی هستم در مدارس غیر دولتی ) و مطیع محض باشم علی الخصوص که شرط کار و تحصیل من قید شده در عقد نامه والان بخاطر حساسیت و بددلی و نداشتن استقلال نمیخوان من کار کنم
تصویر دریافت سوالات دریافت سوالات 14 شهر, 1402 نمیتونم به همسرم علاقه پیدا کنم...
سلام وقتتون بخیر من شوهرم بدنش پر از ماه گرفتگی است به طوری که خودش هم خجالت می کشد همش از اجتماع دوری می‌کند خیلی آدم کم حرفی است و اصلا اعصاب ندارد باهاش حرف بزنیم احترام و محبت هم براش مهم نیست به نظر شما من باید تحمل کنم وقتی فکر میکنم دارم عمرم رو تلف میکنم
تصویر دریافت سوالات دریافت سوالات 14 شهر, 1402 پسرم بعضی اوقات خود ارضایی داره
سلام خیلی ممنون راستش آقام راننده است البته وقتی خانه هست باپسرم فوتبال بازی می کن بیرون میرن ولی گاهی مشروب مصرف میکنه وپسرم خیلی ناراحت می شه پسرم زیاد توگوشیه وفهمیده که من می دونم گاهی خود ارضایی  انجام میده البته یک بار باهاش در مورد بد بودنش صحبت کردم وپسرم کلا کم حرف وآرام هست وتنها ولی من باهاش رفیقم ولی چون من خیلی مذهبی هستم وبرعکس آقام، خیلی اذیت می شم وفقط بانمازودعا آرام می گیرم ودوست دارم پسرم سرباز امام زمان باشه وخدا بهم کمک کنه در درست تربیت کردن وخوشحالم تونستم با شما در ارتباط باشم
تصویر دریافت سوالات دریافت سوالات 13 شهر, 1402 چکار کنم دختر ۱۳ ساله م گوشی،شو کنار بگذاره ؟
سلام‌ ضمن تشکر از پاسخگویی من متاسفانه نتیجه نگرفتم و همچنان با همین مشکل دخترم دست و پنجه نرم میکنم . قوانینی که گفتید اجرا کردم دخترم برای فرار از قوانین حدود دو هفته ست رفته طبقه بالای منزلمون خونه خاله مجردش تا راحت باز گوشی دستش بگیره .خواهرم میگه بیشتر بازی ولی به هر حال اونجا دیگه امرو نهی پدرومادر نیست و راحت شبها تا دیر وقت بیداره .خواهش میکنم کمکم کنید . پس چطوریه برخی دخترها اونقدر با مادرشون صمیمی هستند و بگو و بخند ؟؟ دختر من حتی دیگه با ما مهمانی هگ‌نمیاد فقط گاهی با دوستاش یا برادر ۱۲ ساله ش بیرون میره .راستش بعد از بدنیا اومدن برادرش کم حرف شد دختر بلبل زبون من چرا آخه ؟ با وجود اینکه بخاطر اون من کلی محبت به داششو مخفی و کم‌کردم که دخترم آسیب نبینه من الان چکار کنم ؟ به نظرتون گوشی با کلک ازش'بگیرم یکی می گفت بدتره  اینکار یکسال از سوال قبلیم و مشکلم میگذره .خداروشکر آهنگهای کره ای و این چرت و پرت ها رو گذاشته کنار بعد اینکه دیگه با من پیاده روی نمیاد درحالیکه  قبلا خیلی دوست داشت . خونه فامیل و نزدیکانم هم نمیاد الان ۱۵ سالشه ولی گوشی بی وقفه در دستانش هست تورو به امام حسین (ع) کمکم کنید.
تصویر دریافت سوالات دریافت سوالات 11 شهر, 1402 میخواهم فرصت دوباره به خودم بدم ولی نمی دانم چطور....
سلام . بله چشم و من اصلا به روی همسرم نمیارم ولی تو خودم غصه میخورمو..... از خودم بدم میاد که چقدر ذلیل و بدبختم.وبعد میگم به روزیت قانع باش خب همینه دیگه.... و گاها که بهم فشار میاد مشورت میکنم تا کمکم کنید اشتباه غیر قابل جبران نکنم هفته قبل برادر زاده من که خارج میشه و برگشته بود مادرش که میشه عروسمون نهار رستوران دعوتمون کرد و پسر منم دعوت کرد نه همسرم رو.خب ما همه جا که باهمسرم نمیریم یک مهمانیهایی را که اولویت با همسرم هست با ایشون میریم یک جاهایی نه با پسرم چون فراز هم که قرار نیست تمام ارتباطاتش با خانواده خودش داییش پسر داییش و پدر بزرگ و... از دست بده همه اش پسر همسرم و همسرم رو ببریم که   من دیدم همسرم ناراحت شدن که شما چطور مهمونی رفتی که ما دعوت نبودیم ؟ چرا نگفتی جایی که همسرم نیست من نمیرم ؟ چرا پسرت رو اولویت دادی ؟ چرا پدرت اعتراضی نکرد و... من هیچییییی نگفتم ولی انگار بند علقه دلم پاره شده تو دلم گفتم چه پررو ۳ ساله عروس شمام فعلااا یک مهمانییییی هم دعوت نکردید حتی یک نهار یا شام نرفتم خونه خانواده شوهرم ( پدر شوهر یا خواهر شوهر و...) دریغ از یک مهمانی ..... اینها هیچ .... ولی بخاطر پسرم از این حرف همسرم سوختم که چقدر بی پناهه که حتی یک مهمانیش هم سنگه که میوفته رو سر همسر من  تازه آنقدر هم راجب محمد فیس و افاده دارن  بعد خودشون محبتشون اینه بعد گفت ما ۳شب میخواییم با پسرم زمینی بریم وان ترکیه میای؟ گفتم اجازه بده فکر کنم اگر شرایطش را داشتم میام گفت فرازو یک‌جایی بفرست بیااااا توقع داشت که من باکله بگم آره میفرستم خونه یکی از پدر بزرگ ها میام ولی دلشکسته بودم وگفتم فکر میکنم و واقعیتش اصلااااااااا دلم نمیخواد برم. البته بی محبتی همسرم نسبت به پسرم چیز جدیدی نیست ثابت شده است ولی من آنقدر تقوا ندارم دیگه که دریای صبر  محبت باشم نسبت به پسرشون واینم میخوام بهش بگم. میخوام نرم ولی با شما مشورت میکنم اگر برم فرازراباید بدم دست پدرش از طرفی واقعااا نمیخوام برم. که علت رو میگم براتون کمی پایین تر   بعد هفته قبل پدرم برام یک ماشین خریده دیروز همسرم گفت فکر کنم ماشین گرفتی یک جوری شدی میدونم شاید وظیفه من بود بخرم ولی میدونی که من کار میکنم اختیار پولم دست من نیست پدر و بردارم بر میدارن و.... باز هیچی نگفتم فقط گفتم شما کلا مخالف رانندگی خانم هستی چه برسه ماشین خریدن تو حتی یک ساعت ماشین نمیدادی من رانندگی کنم که .....ولی قهر نبودم هااااا با خنده و شوخی گفتم. تو دلم منزجر بودم که  ۵۳ سالته اختیار پولت دست خودت نیست ؟؟ تا ۱۱شبم سر کاری ؟؟؟ واسه کی و چی ؟؟؟؟ ولی هرگزززز مداخله نکردم تاحالا وبه خودم اجازه ندادم سر کوفت بزنم یا قضاوت کنم . ع اولا اصلا دلم نمیخواد برم ما ۳ساله ازدواج رسمی کردیم یک سال و نیم هم محرمیت وآشنایی تا حالا یک سفر منو نبردن پای صحبت هم برسه ادعای ثروت افسانه ای دارن حالا بعد ۵ سال سه شب زمینی هلک هلک با ون میخوام برم وان؟ من که با پدرم و پسرم چند ماه قبل استانبول بودم بهترین سفر خیلییی هم خوش گذشت کافیه برام. ضمنا وقتی تحمل یک حال خوش و مهمانی فراز رو نداره همزمان سر پسرش پدر منو در آورده چه دلخوشی داره برم سفر با پسرشون اصلا ما تو ۵ سال یک سفر نرفتیم ۲تایی یا....الانم این سفر رو  دوست ندارم برم. شیطان میگه باهاش صحبت کنم بگم منم انسانم ۴ ساله از زمان آشنایی با فراز نتونستی باهاش سازگار شی و همزمان ۴ساله پدر منو با محمد در آوردی بگم ببخشید ولی همسر من تحملم تمام شده تقوا خریت یا هرچیزی اسمش بود در من تمام شده  ترجیح میدم با بچه ها مساوی رفتار کنم حالا که تو نمیتونی خب باشه اوکی منم نمیتونم  ازاول هم قرار بودطلاق نگیریم ولی بچه ها دور باشن چطور بچه من دوره پسر شما وسط رابطه؟؟؟ (می بینید خبیث شدم ) از طرفی چند پیشنهاد کاری دارم میخوام کار کنم تا پولش پس اندازی برای پسرم باشه برای آیندش.  پدرش که نداره یعنی داره تا حالا برای فرازهزینه نکرده همسرم هم که .... پدرم هم که خب شاید نخواد کاری کنه من مادرم و مسئولیت پسرم با منه باید فکری کنم از طرفی همسر من بد دله می‌ترسه من با مردی مواجه بشم مثلا گولم بزنه از دستش در بیارن یا می‌ترسه من استقلال مالی داشته باشم دم در بیارم ( خواهرش کارمند بانکه سر بحث و دعوا شوهرش  رو از خونه بیرون میکنه شوهرش تو ماشین می خوابه و...) ولی من حق تحصیل و حق کار و حق طلاق را شرط ضمن عقدکردم. ونمیتونم بخاطر همسرم و.....آینده پسرم رو تباه کنم من بهتره کار کنم. در مورد سفر هم همسرم و من تاحالا یک سفر نرفتیم نه دوران محرمیت نه ازدواج که مشترک زندگی میکردیم نه بعدش .... الانم لزومی نمیبینم پسرم رو بفرستم جایی سه روز زمینییییی با اینها برم جایی  آخه این سفره ؟؟؟ ((((( همسر من کار پرقدرتی داره ولی سودش رو میده پدر و برادرش میگه از اول روال همین بوده واینجوری که به من میگه در حقیقت چیزی نداره جز یک خونه چهار طبقه  و یک مغازه و گاها اشکش در میاد که جونم در اومده اینها خوردن بعد میگه نهههه روال خانوادگی مون همینه و پیش من دوباره انکار می کنه. یعنی بخواد هزینه درشت کنه تاجایی که من میدونم باید دست دراز کنه به پدرش بگه میدی مثلا برای خودم ماشین بخرم؟؟؟ یا .... ولی برادر شوهرم اجاره مغازه ها و( که ماهانه بیش از ۲۰۰میلیون تومانه ) ...را با پدرشوهرم جوری صحبت کرده بخشیش رو بر میداره و.... یعنی دوتا برادر در یک شغل کننده کار هم همسر من وضعیت مالی ولی متفاوت. ولی من هرگززززززز  ورود نکردم به مسائلشان  هرگزززززز تحقیر نکردم گفتم بهت افتخار میکنم که حق کسی رو بالا نکشیدی و....( چون برادرش حق ایشونو داره بالا می کشه طبق گفته خودش) حالا الله اعلم گفته های همسرمو میگم منم )))))  بعد اون قضیه  مهمانی و توقعات اش انگار تمام محبت من رفته یک حالتی غالب شده تو دلم که میگم برو گم شو باباااا انگار شیطان رفته تو جلدم. از طرفی نماز صبح امروزم هم قضا شد فهمیدم گناه میکنم اصلا احساس میکنم یه هیولا شدم ولی دوست دارم ادامه بدم و خوردش کنم انگار بهانه افتاده دستم ازش دوری کنم . میدونم تمام افکارم درست نیست ولی حرص غلبه داره بهم. ولی واقعا نسبت به وقایع میشه صحبتی کرد ؟ اگر بله چه صحبتی کنم ؟ سفر نرم فاجعه اتفاق می افته ؟؟؟ خب خودشون برن. منم بعدها با پسرم میرم. من سفر زمینی ۳ روزه که نصف مسیر هم با ون هست رو نمیخوام برم خب
تصویر دریافت سوالات دریافت سوالات 08 شهر, 1402 پسرم عادت به زدن داره...
سلام پسرم ۲ سال و ۲ ماهش هست قبلا هم براتون پیام فرستاده بودم در مورد دست بزنش و جیغ زدن برای درخواست هاش...ولی خیلی کلافه میشم خیلی کنترل میکنم اما اصلا نمیتونم باهاش چطور رفتار میکنم جایی تغافل میکنم و جایی حواسشو پرت میکنم ولی واقعا بعضی جاها جواب نمیده علی الخصوص بیرون و تو خونه نیستیم و وقتی بیرون بچه ای رو میزنه یا داد سرش یا حتی بزرگترها متهم به تربیت بد میشه از جانب بعضی ها یا دخالت (البته اطرافیان)خودمم خجالت میکشم از مراورده زیاد...در حالیکه خداروشکر جو ناارومی تو خونه نداریم گوشی و تلویزیون محدودیت داریم باهاش بازی زیاد میکنم بیرون میبرمش (وقت براش میزارم,تک فرزند هستن فعلا و پدرشون بیشتر مشغله کاری دارن کمتر پدر رو میبنن یکی دو ساعت شب ,اونم که پدرشون خسته ست حوصله زیاد بازی باهاش نداره,که بیشتر جمعه ها وقتش بیشتره) ولی همش بخاطر این رفتارش میترسم به بچه ها نزدیک بشه اکثرا میگن در قالب شعر و داستان روش تعامل خوب رو بهش یاد بدید اما زیاد توجهی به داستان نداره یا وقتی شعری از,کتاب میخونم از دستم میگیره و خودش با کتاب بازی میکنه..چکار کنم این مشکل فرزندم رفع بشه,عادت خیلی زیاد به کلید ماشین و خود ماشین(واقعی) داره,بحث کلید خواستن از,اطرافیان خیلی کلافه مون کرده چون بعضی بزرگترا از بچه بدتر میشن یا تیکه میندازن تو تربیت بچه ....من مادر نگران رو دریابید خدا خیر دنیا و آخرت نصیبتون کند
تصویر دریافت سوالات دریافت سوالات 06 شهر, 1402 سوال اخلاقی: چیکار کنم برگرده نماز بخونه..؟؟؟
با عرض سلام و درود خدمت شما عزیزان زحمت کش که اینقدر خالصانه بدون منت وقت گرانبهاتون رو در اختیار ما قرامیدهید اجرتون با سیدالشهدا علیه السلام خیلی کامل و عالی توضیح دادید زحمت کشیدید بنده به‌عنوان مادر دخترم، از کوچکی خودم حیا وعفت رو خیلی رعایت کردم واز هفت سالگی به نماز مقید بودم اصلا خیلی دوست داشتم رابطه ام با خدا دوستانه باشه خیلی مقید به واجبات هستم تا اینجا هم خداروشکر یکم راضیم ولی همسرم نماز نمی خونه خدا پیامبر و امامان رو قبول داره ولی خیلی تنبله تومسئولیت زندگی هم تنبله از زیر بعضی از مسئولیت هم شونه خالی میکنه پسرم ۳۰ سالشه تو کارش گره افتاده ناراحته، گردن خدا ودیگران می اندازه نماز نمی خونه، شرطم میزاره کارم درست بشه واجبات رو انجام بدم اونم مثل دخترم اول ها نماز می خوند وروزه می گرفت ۱۰ سال ترک کرده منم دلم شکسته همیشه دعا می کنم ودر فکرم با این همه بدهی واجبات چطور میشن خدایا خیلی ببخشید درد دل بود تا حالا با هیچ کس این طور درد دل نکرده بودم کاش از رفتار بابا بیشتر عبرت بگیرند نه اینکه مثل او رفتار کنند حال بابا  خیلی وقتها خدا پسندانه نیست
تصویر دریافت سوالات دریافت سوالات 06 شهر, 1402 همسرم بداخلاق و عصبیه...
من مشکلم حل نشد بدتر شده هر شب دعوا بحث گریه برای من اعصاب خوردی برای بچه ما مستاجر هستیم ۲ماه دیگه باید بلندبشیم هیچ پولی جمع نکرده ۵ساله ازدواج کردیم ۲۰میلیون بیشتر پول نداریم همه ما رو مسخره میکند خسته شدم همش نداری هر زنی آرزوشه به یه جا برسه یه خورده زندگیش بره بالا ولی شوهر من آدم بی خیال باباشم این طوره بهش امشب گفتم حالا من با این شوهر بیخیال چه کنم که به فکر آینده ای دخترش نیست که باید تو سرما بلند بشیم یه هزاری پول جمع نکرده ۴تکیه طلا دارم چشمش به اون تکیه طلاهامه ولی من دوست دارم طلاهامو داشته باشم از یه طرفی هم میگم به خودم مجبوری بفروشی اینم بگم همش ناله می زنه که ندارم ندارم یعنی آرزوم به دلم مونده یه بار ببینمش بگه دارم نه من همه اینو میگن خسته ام کرده بخدا دوست ندارم اصلا ببینمش اصلا خونه بیاد این وسط هم جیگرگوشم داره اذیت میشه

صفحه‌ها

آمار مطالب

مطالب ارسالی: 209