سلام. ممنون از سوال شما.
ترجیح میدهم پیش از پاسخ به سوال شما یک مقدمه کوتاه و البته مهم را بیان کنم:
خداوند برای هدایت تمامی انسانها پیامبران را فروفرستاد و اسلام آخرین دینی است که توسط خاتم الانبیاء (صلی الله علیه و آله) برای رسیدن انسانها به سعادت دنیوی و اخروی به مردم عرضه شد. اسلام دارای قوانینی است که با عمل به آنها قطعا رضایت خداوند جلب شده و بهشت در انتظار انسان خواهد بود ولی اگر انسان بی توجهی به احکام داشته باشد قطعا تنبیه و عذاب در انتظار اوست. در این میان وقتی سخن از سعادت انسان زده میشود، تفاوتی میان مردان و زنان نیست. رسیدن به سعادت دنیوی و اخروی حقی است که هر انسان میتواند آن را با تلاش خودش دریافت کند. چنین نیست که خداوند فرموده باشد چون فلان انسان، مرد است پس قطعا به بهشت میرود و چون فلان انسان، زن است قطعا به جهنم میرود. قرآن به صراحت فرموده هر انسانی در گرو اعمالش میباشد. «كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهينَة»[1]. حتی خداوند وقتی از اجر اخروی سخن به میان آورده هیچ فرقی میان زنان و مردان قرار نداده است:«إِنَّ الْمُسْلِمينَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْقانِتينَ وَ الْقانِتاتِ وَ الصَّادِقينَ وَ الصَّادِقاتِ وَ الصَّابِرينَ وَ الصَّابِراتِ وَ الْخاشِعينَ وَ الْخاشِعاتِ وَ الْمُتَصَدِّقينَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ وَ الصَّائِمينَ وَ الصَّائِماتِ وَ الْحافِظينَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ وَ الذَّاكِرينَ اللَّهَ كَثيراً وَ الذَّاكِراتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظيما»[2] یعنی به يقين، مردان مسلمان و زنان مسلمان، مردان با ايمان و زنان با ايمان، مردان مطيع فرمان خدا و زنان مطيع فرمان خدا، مردان راستگو و زنان راستگو، مردان صابر و شكيبا و زنان صابر و شكيبا، مردان با خشوع و زنان با خشوع، مردان انفاق كننده و زنان انفاق كننده، مردان روزه دار و زنان روزه دار، مردان پاكدامن و زنان پاكدامن و مردانى كه بسيار به ياد خدا هستند و زنانى كه بسيار ياد خدا مىكنند، خداوند براى همه آنان مغفرت و پاداش عظيمى فراهم ساخته است.
پس اعمال و رفتار انسان و توجه او به احکام اسلامی، تنها معیار و شاخصی است که با آن میتوانیم بگوییم چه کسی اهل جهنم و چه کسی اهل بهشت است. بر اساس این نکته مهم بسیاری از روایات که اهل جهنم و اهل بهشت را معرفی میکنند، معنا میشوند.
در مورد زنان، روایات بر دو دسته است. برخی از روایات فرموده: بیشتر اهل جهنم، زنان هستند. اما در برخی دیگر از روایات فرموده بیشتر زنان از اهل بهشت هستند. با دقت نظر و تحقق، معلوم میشود که این دو گونه از روایات هیچ تعارضی با یکدیگر ندارند. زیرا در همین روایات، دلیل بهشتی شدن یا جهنمی شدن زنان توضیح داده شده است.
گروه یکم
شیخ صدوق نقل میکند: «مَرَّ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَلَى نِسْوَةٍ فَوَقَفَ عَلَيْهِنَّ ثُمَّ قَالَ يَا مَعَاشِرَ النِّسَاءِ مَا رَأَيْتُ نَوَاقِصَ عُقُولٍ وَ دِينٍ أَذْهَبَ بِعُقُولِ ذَوِي الْأَلْبَابِ مِنْكُنَّ إِنِّي قَدْ رَأَيْتُ أَنَّكُنَّ أَكْثَرُ أَهْلِ النَّارِ- يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَتَقَرَّبْنَ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَا اسْتَطَعْتُنَّ فَقَالَتِ امْرَأَةٌ مِنْهُنَّ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا نُقْصَانُ دِينِنَا وَ عُقُولِنَا فَقَالَ أَمَّا نُقْصَانُ دِينِكُنَّ فَالْحَيْضُ الَّذِي يُصِيبُكُنَّ فَتَمْكُثُ إِحْدَاكُنَّ مَا شَاءَ اللَّهُ لَا تُصَلِّي وَ لَا تَصُومُ وَ أَمَّا نُقْصَانُ عُقُولِكُنَّ فَشَهَادَتُكُنَّ إِنَّمَا شَهَادَةُ الْمَرْأَةِ نِصْفُ شَهَادَةِ الرَّجُلِ»[3]. یعنی پيغمبر (صلی الله علیه و آله) به گروهی از زنانى رسیدند. نزد آنان ایستادند و فرمودند: من ناقص دين و ناقص عقلى نديدم كه بيشتر از شما، عقل مردان را بدزدد. من در شب معراج ديدم كه اكثر دوزخيان در قيامت شماييد، پس تا مى توانيد بخدا تقرب جوييد. زنى گفت يا رسول اللَّه نقصان دين و عقل ما چيست؟ گفت: اما نقصان دينتان از حيض و ایام عادت است كه مدتى از نماز و روزه محروميد و اما نقصان عقل شما در آنست كه شهادت شما نصف شهادت يک مرد است.
گروه دوم
امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «أَكْثَرُ أَهْلِ الْجَنَّةِ مِنَ الْمُسْتَضْعَفِينَ النِّسَاءُ- عَلِمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ضَعْفَهُنَّ فَرَحِمَهُنَّ». یعنی بيشتر جمعيت مستضعف در بهشت، از زنان هستند. خداوند (عزّ و جلّ) از نارسائى انديشه و كوتاه فكرى آنان آگاه است از اين جهت بر ايشان رحم نموده است.(یعنی اسلام بر زنان آسان گرفته است)
همچنین یکی از یاران امام صادق (علیه السلام) از ایشان سوال میکند: «قُلْتُ لَهُ شَيْءٌ يَقُولُهُ النَّاسُ إِنَّ أَكْثَرَ أَهْلِ النَّارِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ النِّسَاءُ قَالَ وَ أَنَّى ذَلِكَ وَ قَدْ يَتَزَوَّجُ الرَّجُلُ فِي الْآخِرَةِ أَلْفاً مِنْ نِسَاءِ الدُّنْيَا فِي قَصْرٍ مِنْ دُرَّةٍ وَاحِدَةٍ»[4]. یعنی مردم مي گويند بيشتر اهل جهنم در روز قيامت زنان هستند. امام (علیه السلام) فرمود: به چه دلیل اینطور باشد در حالى كه یک مرد بهشتی، با هزار نفر از زنان دنيا (یعنی حور العین بهشتی نیستند) در قصرى كه از درّ يكپارچه است، ازدواج خواهد کرد.
نتیجه
همانطور که مشخص است، هیچ دلیلی نداریم که چون یک انسان، زن است پس باید جهنم برود و چون مرد است باید به بهشت برود. هر کسی با توجه به اعمال خویش بهشتی یا جهنمی خواهد شد. اسلام در پاداش اخروی، تفاوتی میان زن و مرد قرار نداده است.
پی نوشت
[1]. مدثر/38.
[2]. احزاب/35.
[3]. من لا يحضره الفقيه، ج3، ص: 391.
[4]. همان، ص: 468.
زمانی که کودکان و نوجوانان نزد ما می آیند و سؤال هایی درباره مفاهیم و معارف دینی می پرسند، فرصتی فراهم می گردد که با استفاده از میل درونی شان، آنان را یک گام به هدف زندگی و قدمی به قله كمال نزدیک کنیم. باید لحظه ای را که فرزندان یا شاگردان ما پرسشی دینی مطرح میسازند، غنیمت بشماریم؛ اگر در این موارد خود آنان آغازگر گفت و گو باشند، آمادگی بیشتری برای شنیدن دارند و پاسخگویی ما به عنوان یک برنامه آموزشی - تربیتی، مؤثرتر، راحت تر و طبیعیتر پیش خواهد رفت.
روشهای مختلفی برای پاسخ به این گونه پرسشها وجود دارد. میتوانید برای آگاهی بیشتر به کتاب «خداشناسی قرآنی کودکان و نوجوانان» نوشته آقای حیدری ابهری مراجعه کنید. بخشی از کتاب را برای شما نقل میکنم:
فرزندم ! آفرین بر تو که میخواهی خدا را بشناسی و درباره او بیشتر بدانی. سن و سال تو زیاد نیست و برای یادگیری اصول دین ، فرصتهای بسیار زیادی پیش رو داری؛ اما چه خوب است که در راه شناخت خدای بزرگ و مهربان، از همین حالا تلاش کنی و لااقل سؤالهای خودت را از کسانی که جواب آن ها را میدانند، بپرسی. معلم دینی، روحانی محل و پدر و مادرت همه آماده اند که پرسش های تو را بشنوند و به آنها جواب بدهند.
از این مقدمه کوتاه که بگذریم، به پاسخ سؤال تو می رسیم. فکر می کنم با بیان چند مثال ، پاسخ تو کاملا روشن شود.
فرزند خوبم! وقتی وارد مدرسه ای می شوی ، مدیری را می بینی که آنجا را اداره می کند؛
وقتی وارد باغی می شوی ، باغبانی را می بینی که مشغول آبیاری و رسیدگی به درختان است؛
وقتی وارد شهری می شوی، شهرداری را می بینی که اداره شهر را به عهده دارد؛
وقتی به ارتش بروی، فرماندهی را می بینی که همه سربازانش گوش به فرمان او هستند؛
وقتی به کارخانه ای بروی ، می بینی که آنجا هم رئیسی دارد که کارخانه زیر نظر اوست .
اگر بخواهم خیلی آسان خدا را برای تو معرفی کنم، باید بگویم که خدا، هم آفریننده این دنیا و هم اداره کننده و فرمانده و رئیس آن است. در آیه ۳۲ سوره ابراهیم میخوانیم: «خدا همان کسی است که آسمان ها و زمین را آفرید و آبی از آسمان فرو فرستاد و به وسیله آن، میوه هایی را برای روزی شما از زمین بیرون آورد و ...»
تمام موجوداتی که میبینی آفریده خدا هستند و اداره جهان بزرگی که در آن زندگی میکنیم با خداست. بارش باران، رویش گیاهان، زندگی و مرگ جانوران، طلوع و غروب خورشید و ماه و ستارگان ، پرواز پرندگان ، حزبدن خزندگان و تمام حوادث بزرگ و کوچک دنیا به خواست و اراده خدا و زیر نظر اوست.
ما انسانها نیز آفريده او هستیم. خدا برای آنکه خودش را به ما معرفی کند، هزاران پیامبر فرستاده است. آخرین پیامبری که او فرستاده، حضرت محمد (صلی الله علیه وآله) است. پس از پیامبر را نیز امامان عزیز ما مسئولیت معرفی خدا را بر دوش گرفتهاند.
برای آنکه خدا را بهتر بشناسیم، او قرآن را نیز در اختیار ما قرار داده است سوره ها و آیه های قرآن هر کدام به شکلی، خدا را به ما معرفی می کنند. قرآن کریم، خدا را آفریننده جهان، مهربان، بخشنده، دانا، قوی، روزی دهنده، کامل و آگاه از همه چیز معرفی کرده است.
بهترین راه آشنایی با خدا، خواندن قرآن، مطالعه سخنان پیامبر و امامان ما و تماشای جهان بزرگ و زیبایی است که او آفریده است.
سلام. ممنون از سوال شما.
به طور مختصر پاسخ شما را بیان میکنم. اگر انسان در حالت عادی و سلامت عقل و بدون هیچ دغدغه فکری، شروع به اندیشه کند متوجه برخی خصوصیات درون خودش میشود. از جمله همین قدرت اندیشیدن که حیوانات توان آن را ندارند. توانمندی هایی دارد که هیچ موجودی به این اندازه ندارد. به دنیای اطرافش که نگاه میکند، زیبایی ها و نظم را مشاهده میکند. اولین سوالی که به ذهنش خطور میکند این است که اینها از کجا آمده است؟ آیا خودشان ایجاد شدند؟
وقتی دقیقتر اندیشه کند متوجه میشود که اینها همه ماده هستند و قدرت ایجاد خودشان را ندارند. مثلا یک ماشین یا موبایل را وقتی نگاه میکنیم قطعا متوجه میشویم او خود به خود ایجاد نشده بلکه یک سازنده داشته و ماده توانایی ایجاد و نظم دادن به خودش را ندارد. این مطلب در مورد طبیعت اطراف انسان و خود انسان نیز صدق میکند.
اما ایجاد گر این همه زیبایی و امکانات چه در انسان چه در طبیعت کیست و یا چیست؟ قطعا او نمیتواند مادی باشد چون اشکال قبلی برمیگردد و ماده از خودش چیزی ندارد. باید یک موجود با ویژگی های برتر و شعور بالاتر وجود داشته باشد تا بتواند ماده را ایجاد کند. نام این موجود غیر مادی که در سلسله تمام موجودات و حتی بالاتر از این، قرار دارد، خداست.
وقتی متوجه شدیم که خدا این امکانات را ایجاد کرده، عقل سالم در انسان میگوید از موجودی که این همه امکانات را در اختیار انسان قرار داده، باید تشکر کرد. خدا خودش مسیر تشکر را از طریق پیامبران به انسانها نشان داده یعنی لزوم عبادت. البته عبادت کردن الزامی و اجباری نیست و چنین نیست که با تهدید کسی را وادار به عبادت کنند. بلکه انسان با اختیار و تفکر باید مسیر عبادت را انتخاب کند. اگر کسی بخواهد از ایجادگر این همه خوبی و زیبایی تشکر کند، بهترین و کاملترین راه، عبادت است.
اما به همینجا ختم نمیشود و این عبادت فقط برای تشکر از خدا نیست. بلکه این عبادت نشان گر اطاعت از خدا نیز میباشد. کسی که از خدا اطاعت کند، باعث میشود که تمام خیرها و خوبی ها به سوی او سرازیر شود چه در دنیا چه در سرای آخرت.
توجه شما را به این اصطلاح مهم در مباحث اعتقادی جلب میکنم:
بر اساس آیه «يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتاب»[1]، علم خداوند دو بخش دارد: علم ذاتی و علم فعلی.
علم ذاتی آن علمی است که خداوند به تمام موجودات و خصوصیات آنها دارد و تمام رویدادهای گذشته و حال و آینده را میداند و میداند که هر کسی به چه سرنوشتی دچار میشود. خصوصیت این علم آن است که هیچ کسی به آن دسترسی ندارد و اصلا قابل تغییر نیست.
علم فعلی آن علمی است که خداوند به موجودات و ویژگیهای آنها دارد اما این علم به گونهای است که امکان تغییر آن وجود دارد.
با توجه به این دو تعریف، پاسخ شما را چنین بیان میکنم:
از آنجایی که خداوند در وجود انسان، صفت اختیار و اراده را نهادینه کرد تا بتواند توسط عقل و راهنمایی شریعت مقدس، در مسیر حق و حقیقت قدم بردارد، این اجازه به انسان داده شده که بتواند مسیر زندگی خویش را مشخص کند. بخشی از سوال شما صحیح است و قرآن نیز همین را فرموده که تمام ارادهها در برابر اراده خداوند ناچیز است.«وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمين»[2]. اما این اراده خدا به همان علم ذاتی او اشاره دارد. یعنی خدا میداند که فلان شخص در نهایت به کجا میرسد اما همین خدا میداند که این شخص چه مسیری را طی میکند که به آنجا میرسد. این یک علم کاملا ثبت شده و غیر قابل تغییر است. با این حال خدا میداند که همین انسان در یک برهه از زندگی خویش تلاش میکند که در مسیر حق قدم بردارد یا اینکه گمراهی را انتخاب کند.
البته اینکه یک شخص میتواند شرنوشت خود را تغییر دهد به این معنا نیست که علم خدا دستخوش تغییرات میگردد. بلکه این علم فعلی خداست که تغییر میکند و علم ذاتی خدا بدون تغییر باقی میماند و در واقع علم ذاتی همان نتیجه و عاقبت هر شخص است که خدا با جزئیات از آن مطلع است. مثلا یک نفر به اسم میثم با عموی خود قهر میکند و به اصطلاح قطع رحم میکند. قطع رحم سبب کاهش عمر انسان میشود. تا قبل از قطع ارتباط با عمو، در علم فعلی خدا چنین بود که میثم 70 سال عمر کند. اما با این قطع رحم، سرنوشت میثم آن شد که در 40 سالگی از دنیا برود. تا قبل از 40 سالگی میثم فرصت دارد که با عموی خود ارتباط برقرار کند که اگر چنین شد عمر او افزایش پیدا میکند. تمام این تغییرات در علم فعلی خدا رخ میدهد اما همه اینها در علم ذاتی خدا ثبت است. لذا در همین مثال اگر میثم در 40 سالگی از دنیا رفت متوجه میشویم که در علم ذاتی خدا برای میثم همین مقدار ثبت شده بود و او از فرصت تغییر در علم فعلی خدا استفاده نکرد.
اجل معلق و اجل مسمی بر همین اساس تعریف میشود. اجل مسمی آن زمانی است که شخص قطعا از دنیا خواهد رفت و هیچ تاخیری در آن نیست. خداوند فقط از این اجل با خبر است و بقیه وقتی خبر دار میشوند که آن شخص از دنیا برود. اما اجل معلق آن اجلی است که شخص با اعمال خود در این دنیا آن را میسازد و ممکن است با اجل مسمی مطابق باشد و ممکن است زودتر از آن سر برسد و مثلا انسان جوان مرگ شود. خدا میداند فلان شخص دچار خطر یا بیماری میشود و با همین بیماری از دنیا خواهد رفت اما به او فرصت پرداخت صدقه داده شده. وقتی که صدقه را پرداخت میکند یا دعا میکند، این خطر از او رفع میشود و خدا این را نیز میداند. مهم این است که بندگان فقط میتوانند در اجل معلق خود دست برده و آن را تغییر دهند اما در اجل مسمی هیچ تغییری وجود ندارد.
پینوشت:
[1]. رعد/39. معنای آیه: خداوند هر آنچه را که بخواهد ناپدید میکند و هر آنچه را بخواهد قطعی میکند و کتاب اصلی نزد اوست.
[2]. تکویر/29.
سلام. ممنون از سوال شما. ان شاءالله که بر دین حق که مذهب شیعی است, پایبند بمانید.
اولا هیچ کدام از مراجع تقلید شیعه، نماز خواندن پیش از وقت را جایز نمیدانند. اگر کسی این سخن را گفته فقط تهمت بدون دلیل زده است.
ثانیا در تمام مسائل فقهی و احکام عملی باید به سیره و سنت خاتم الانبیاء (صلی الله علیه و آله) و جانشینان معصوم ایشان (علیهم السلام) استناد کرد. از آنجایی که شما در میان غیر شیعه زندگی میکنید برای پاسخ به این گونه سوالات لازم است که به سیره پیامبر اکرم استناد کنید.
جمع خواندن نمازهاى ظهر و عصر يا مغرب و عشا، بر خلاف سنّت رسول الله نمى باشد؛ چون ايشان گاهى اين نمازها را جمع و گاهى جداگانه مى خوانده اند. مثلًا در صحيح مسلم در باب «الجمع بين الصلاتين في الحضر» از ابن عباس نقل شده كه گفت: «بدون خوف و ترس و در غير سفر، رسول خدا صلى الله عليه و آله نمازهاى ظهر و عصر را جمع و نمازهاى مغرب و عشا را جمع ادا مى كردند.»[1] همچنین در همان صحيح مسلم و نيز از احمد بن حنبل از ابن عباس نقل كرده اند: «با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هشت ركعت نماز ظهر و عصر و هفت ركعت نماز مغرب و عشا را به طور جمع ادا نموديم.»[2]
همچنین چند حديث از ابن عباس درباره جمع خواندن نماز ظهر و عصر و نيز مغرب و عشا نقل شده است. براى مثال: «پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در حال اقامت در مدينه، نه در حال مسافرت، هفت ركعت (نماز مغرب و عشا با هم) و هشت ركعت (نماز ظهر و عصر با هم) نماز گزارد.»[3]
اين نكته نیز مهم است که از نظر فقهای شیعه، نمازها را جداگانه و هر يك را در وقت فضيلتش به جا آوردن، بهتر و افضل است. جالب اینجاست که بعضى از علماى غیر شیعه مثل شيخ الاسلام انصارى در شرح صحيح بخارى و قسطلانى در شرح صحيح بخارى و دیگران، جداگانه نماز خواندن را افضل نمیدانند و آن را خلاف ظواهر احاديث بیان کردند.[4]
پینوشت:
[1]. صحيح مسلم، ج1، ص: 489.
[2]. همان، ص491؛ مسند الإمام أحمد بن حنبل، ج3، ص: 398.
[3]. همان، ص 405.
[4]. تحفة البارى، ص 292، ارشاد السارى، ص 293.
سلام. ممنون از سوالات شما.
پاسخ سوال یکم:
فیزیک کوانتوم یک فرضیه است که همه فیزیک دانان به آن عقیده ای ندارند و همانطور که نظریه اتمی مطرح شده، این نیز یک فرضیه در مقابل آن است. درست است که این فرضیه را میتوان برای پدیده های فیزیک توضیح داد اما اینکه اجسام فیزیکی واقعاً چنین باشند، تنها یک فرضیه است.
از سوی دیگر اگر این فرضیه ثابت شده باشد و در نتیجه قطعیت وجود علت و اصل علیت را از این طریق زیر سوال برده باشند و بگویند هیچ چیز از بین نمیرود و فقط از حالتی به حالت دیگر تغییر شکل میدهد، اما همچنان این اشکال مطرح است که علم امروز نتوانسته دلیل از بین رفتن و به وجود آمدن ذرات ریز را کشف کند و این به معنای آن نیست که واقعاً علتی ندارد و بی نظم حاکم است.
اگر منظور از تعبیر (خود به خود) در سوال شما، تصادف باشد، این واژه حداقل دو کاربرد دارد. یکی از آنها را اصطلاحا تصادف نسبی و دیگری را تصادف مطلق میگویند.
تصادف مطلق یعنی چیزی بدون هیچ علتی پدید بیاید، چنین تصادفی را تقریبا همه محال میدانند، فیلسوفان و دانشمندان تجربی و عوام الناس و ارباب مکاتب مختلف همگی محال میدانند. در علوم تجربی چه در زیست شناسی فرگشتی و چه در فیزیک کوانتوم اگر از واژه تصادف بهره گرفتند اصلا این معنا مورد نظر نیست.
اما از تصادف نسبی تعاریف مختلفی ارائه شده. یکی از آنها در فیزیک و زیست شناسی برای نفی علت غایی به کار میرود. علت غایی یعنی چیزی که حرکت به خاطر و به دلیل او صورت گرفته و آگاهانه و باشعور و هدفمند حرکتی برای رسیدن به هدف خاص و مشخص انتخاب شود. تصادفی که گاهی در علوم تجربی از آن دم زده میشود، این تصادف است. این تصادف به معنای پیش بینی ناپذیری است نه واقعاً نفی علت. پیش بینی ناپذیری یعنی وقتی انسان در سطح ماکرو و بسیار ریز و جزئی، جهان طبیعت را نظر میکند، خیلی از اشیاء قابل پیش بینی هستند و میگوید اگر الف باشد آنگاه ب وجود دارد. ولی در جهان ذرات چنین نیست، به این صورت دقیق نیست که بتوان گفت اگر چنین حالت ایجاد شد آن حالت پدید میآید. بلکه ممکن است یک حالت در دو جایگاه نتیجه متفاوت داشته باشد. لذا در فیزیک کوانتوم جالب این است که وقتی اجزاء زیر اتمی را مورد مطالعه قرار میدهند، هر گاه مقدار یکی از عناصر سرعت حرکت و چگونگی آرایش و محل استقرار آنها و به طور کلی عنصر زمان و مکان را با دقت بیشتری محاسبه کنند، دقت محاسبه در سوی دیگر پایین می آید و بر عکس. این عوامل است که باعث شده یک وضعیت غیر قابل پیش بینی در میان باشد و چنین نیست که با هر عملی که انجام شود به یک نتیجه قابل پیش بینی دقیق دست یابیم که به آن اصل عدم موجبیت گفته میشود و به اصل علیت در فلسفه ربطی ندارد و حتی از لوازم آن نیز نیست.
پاسخ سوال دوم:
موجودات برای اینکه از عدم بودن پا به عرصه وجود داشتن بگذارند، به یک علت نیاز دارند و در این نکته کسی خدشه وارد نمیکند. یعنی اختلاف در وجود این علت نیست بلکه اختلاف در چیستی این علت است. برخی آن را تصادف میدانند و برخی آن را یک علت ذی شعور دانستهاند.
به هر حال، موجود مادی حالت عدمی داشته و نبوده و الان وجود دارد. سوال میکنیم: تبدیل شدن او از عدم به وجود، توسط خودش بوده یا غیر خودش؟ اگر توسط خودش باشد که محال است زیرا او عدم بوده و عدم توانایی هیچ کاری را ندارد. پس قطعا غیر او، باعث ایجادش شده است. در مورد چیزی که او را ایجاد کرده، سوال میکنیم: آیا آن چیزی که به وجودش آورده، مادی بوده یا فرامادی؟ اگر مادی باشد، نیاز به یک وضعیت خاص دارد یعنی مادیات به دلیل محدودیت، همگی به مکان خاص و شرایط خاصی نیاز دارند تا بتوانند بر یکدیگر تاثیر بگذارند. این سلسله ایجاد مادیات در نهایت به جایی میرسد که اولین ماده، برای بودنش به یک غیر ماده نیاز دارد زیرا وجودهای مادى ضعيفتر از وجودهای مجرد و فرامادی میباشند و میدانيم كه علت هستى بخش، بايد قوى تر از معلول خود باشد و كمالات معلول را به نحو كامل ترى داشته باشد. بنابراين، علت به وجود آورنده سلسله و زنجیره اشیاء مادی، نمىتواند موجودى مادى باشد.[1]
پینوشت:
[1]. علامه طباطبایی، بداية الحكمة، ص: 145.
سلام. ممنون از سوال شما.
چیزی که بنده از سوال شما متوجه شدم، معنای لغوی این دو واژه است.
خوله در زبان عربی، نام زنانه است و از ریشه (خ و ل) به معنای حافظ و نگه دارنده یک شیئ و کسی که نسبت به یک چیز متعهد است.[1]
لبابه نیز یک نام زنانه در زبان عربی است و از ریشه (ل ب ب) است. معنای آن، زن خردمند و صاحب اندیشه است.[2]
پینوشت:
[1]. جوهری، الصحاح، ج4، ص: 1690.
[2]. اسماعیل بن عباد، المحيط في اللغة، ج10، ص: 310.
سلام علیکم. ممنون از سوال زیبای شما.
این حدیث به چند برتری و فضیلت از فضائل امیرالمومنین علیه السلام اشاره دارد. این حدیث به طور کامل در بیشتر منابع معتبر حدیثی شیعه نقل شده است. این حدیث را ابتدا مرحوم شیخ صدوق در کتاب الامالی ص138 نقل کرده است. یکی دیگر از راویان این حدیث، مرحوم ابن شاذان است که در کتاب «مائة منقبة من مناقب أمير المؤمنين و الأئمة» ص177 آن را نقل کرده است. مرحوم مجلسی نیز این حدیث را در بحار الانوار ج38 ص196-197 نقل کرده است.
اما نکته مهم و قابل توجه آنکه بخشهایی از این حدیث را میتوان در منابع غیر شیعی نیز یافت. از جمله «کفاية الطالب في مناقب علي بن أبي طالب عليه السلام» احمد نسائی ص24 و «مناقب» خوارزمی ص361 و «الدر النظيم في مناقب الأئمة اللهاميم» یوسف بن حاتم شامی ص306 و «کفاية الطالب في مناقب علي بن أبي طالب عليه السلام» گنجی شافعی ص230 و چندین منبع حدیثی مهم دیگر. برای آگاهی بیشتر از منابع غیر شیعی که این حدیث را نقل کردند به کتاب «فضائل الخمسة من الصحاح الستة» مرحوم فیروز آبادی ج2 مراجعه کنید.
در آخر، متن حدیثی که ترجمه آن را فرستادید، ارسال میکنم:
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى جَعَلَ لِأَخِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَضَائِلَ لَا يُحْصِي عَدَدَهَا غَيْرُهُ فَمَنْ ذَكَرَ فَضِيلَةً مِنْ فَضَائِلِهِ مُقِرّاً بِهَا غَفَرَ اللَّهُ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّرَ وَ لَوْ وَافَى الْقِيَامَةَ بِذُنُوبِ الثَّقَلَيْنِ وَ مَنْ كَتَبَ فَضِيلَةً مِنْ فَضَائِلِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع لَمْ تَزَلِ الْمَلَائِكَةُ تَسْتَغْفِرُ لَهُ مَا بَقِيَ لِتِلْكَ الْكِتَابَةِ رَسْمٌ وَ مَنِ اسْتَمَعَ إِلَى فَضِيلَةٍ مِنْ فَضَائِلِهِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ الذُّنُوبَ الَّتِي اكْتَسَبَهَا بِالاسْتِمَاعِ وَ مَنْ نَظَرَ إِلَى كِتَابَةٍ فِي فَضَائِلِهِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ الذُّنُوبَ الَّتِي اكْتَسَبَهَا بِالنَّظَرِ ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله النَّظَرُ إِلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام عِبَادَةٌ وَ ذِكْرُهُ عِبَادَةٌ وَ لَا يُقْبَلُ إِيمَانُ عَبْدٍ إِلَّا بِوَلَايَتِهِ وَ الْبَرَاءَةِ مِنْ أَعْدَائِهِ.
سلام. با تشکر از سوال شما.
چند نکته در مورد سوال شما عرض میکنم:
الف- بر اساس آیات قرآنی که صریح هستند، اگر لحظه مرگ کسی فرا رسید، قطعا او قبض روح میشود و از دنیا میرود و هیچ تاخیری در این کار پیش نمی آید. کسی که از این دنیا رفته باشد به این دنیا باز نمیگردد مگر اینکه در بازگشت او یک مصلحتی باشد مثل معجزاتی که پیامبران انجام میدادند تا نشان دهند قدرتشان از سوی خداست. و گرنه در حالت عادی اگر کسی از دنیا رفت به دنیا بر نمیگردد. پس اگر کسی امروز ادعا کند از دنیا رفته و سپس بازگشته یا دروغ میگوید یا آن حالت، مرگ نبوده بلکه یک حالت بیهوشی یا کما بوده است.
ب- کسانی که از دنیا میروند به عالم برزخ وارد میشوند و در آنجا دارای یک جسم لطیف می باشند. جسمی که شبیه همین جسم دنیایی است اما عناصر مادی و جسمانی ندارد.
ج- معتقدیم که معاد و قیامت، به صورت جسمانی است. یعنی همین جسمی که امروز من و شما داریم و ممکن است تا قیامت نابود شده باشد، در قیامت به حالت اول تبدیل میشود و روح انسان به آن برمیگردد و عذابها و ثوابهای الهی به آن ملحق میشود. دقیقا به دلیل اینکه عذابها، صورت واقعی به خود بگیرند و عدالت رعایت شود، همین جسم مورد عذاب واقع میشود. چون انسان امروز در این دنیا با همین جسم مرتکب جنایت و ظلم میشود و باید همین جسم او مورد عذاب و تنبیه قرار گیرد. البته در قیامت غیر از عذابهای جسمانی، عذابهای مربوط به روح و روان نیز در نظر گرفته شده است.
سلام. ممنون از سوال شما.
1- مشیت الهی:
"مشيت" در لغت به معناى "اراده و خواستن" است و به اين معنى، مردم نيز مشيت دارند. در قرآن مشیت به واژه هایی چون رزق، هدايت، عذاب، رحمت و مشتقات آنها نسبت داده شده که به معنای جریان سنت الهی در این موارد است.
مثلا فرموده: «لَهُ مَقالِيدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ»[1]یعنی كليدهاى آسمانها و زمين از آن اوست." روزى" را براى هر كس بخواهد گسترش مى دهد يا تنگ مى گرداند. او به همه چيز آگاه است.
2- حکمت الهی:
حکمت در لغت یعنی دانش و سخن درست و دلپذير و تفقه و فهميدن و خرد.
حكمت الهی یعنی صدور اشیاء به بهترین و کاملترین وجه. خداوند حکیم است یعنی افعالش در نهایت استواری و کمال صادر شده است.
3- امر الهی:
منظور سنتها و قوانینی است که در تمام عالم جاری و ساری است.
4- قضا و قدر الهی:
قضاء الهی یعنی آنچه که خداوند برای انسان رقم زده تا واقع شود. مثل اینکه خداوند میخواهد فلان انسان تا 20 سال دیگر از دنیا برود.
قدر الهی یعنی آنچه که خداوند خواسته و برای انسان واقع میشود. مثل اینکه خداوند اراده کرد و یک حادثه برای فلان انسان واقع شد.
5- حکم الهی:
حکم بر دو قسم است. یا وجوب یا حرمت. حکم الهی یا مربوط به واجبات است یا مربوط به حرامها.
پی نوشت:
[1]. شوری/12.
صفحهها