مطالب دوستان روضه رضوان

تصویر دریافت سوالات دریافت سوالات 06 مهر, 1402 سوال اخلاقی: چکار کنم کینه ودلخوری از دلم بیرون کنم..؟؟؟
سلام پاسخ شما را  دیدم ولی خدا می دونه حرف هایی پشت سر من وزندگیم زدن که اصلا واقعیت نداره وتخیلات محض خودشون هست شما می فرمایید غیبت نکنیم خوب وقتی ایشون پشت سر من وزندگیم گفتن رو چکار کنم
تصویر دریافت سوالات دریافت سوالات 05 مهر, 1402 خواهرم خیلی کمبود محبت داره با پدرم ناسازگاره
با سلام بسیار ممنون از پاسخگویی شما بزرگوار... والا با من که حرف نمیزنه واسه همین هم من نمی‌دونم رابطه فقط درحد ارضاع بوده یا بکارت .به هرحال خیلی خیلی از راهنماییتون سپاسگزار
تصویر دریافت سوالات دریافت سوالات 04 مهر, 1402 سوال اخلاقی: چرا هر چه به پدر و مادر احسان میکنیم آثار دنیاییش را نمیبینیم؟
سلام با عرض شرمندگی این آخرین سوال در ادامه سوالم هست در مورد آبروی رفته توضیح دهم .اینکه یک انسانی مطلقه باشد و پدر و مادر راضی به این ازدواج نبودند چند روزی بیشتر این ازدواج دوام نداشت ولی آبروی من رفته و مردم مثل قبل احترام به من نمی گذارند چه کنم و آینده چه میشود ؟
تصویر دریافت سوالات دریافت سوالات 04 مهر, 1402 سوال اخلاقی: چرا هر چه به پدر و مادر احسان میکنیم آثار دنیاییش را نمیبینیم؟
سلام و عرض ادب شرمنده ،یک سوال دیگه اگر آبروی انسان در یک مقطعی از زندگی برود و دیگر کسی احترام او را حفظ نکنند ،آیا خداوند میتواند این آبروی رفته را باز گرداند چگونه؟
تصویر دریافت سوالات دریافت سوالات 01 مهر, 1402 میترسم خدایی نکرده شوهرم ازدستم بره
میشه خواهش کنم من وقت تلفنی مشاوره کردن خیلی ندارم چون تماما درگیرم با دوقلوها....میشه بیشتر راهنماییم کنید و راه حل بدید انجام بدم اخه شاید شوهر من این موضوع افسردگی رو نتونه درست درک بکنه و توقع رابطه جنسی و رسیدگی به امور منزل و بچه ها را از من داشته باشه که حق اون هست ایشون برای من زحمت کشیده من قدردان او هستم و بسیار دوستش دارم ولی میترسم این کمبود های من اونو  ازم دورکنه و بیرون با کسی اشنا بشه این فکرا اذیتم میکنن چاق شدن و نرسیدن به خودم تمام اعتماد به نفسم را خراب کرده میشه لطفا بیشتر بگید چکارکنم الان خودم تو خونه من هر روز میرم خونه مامانم حتی اون از این موضوع هم ناراحته میگه باید بیشتر درخانه باشی و به من و بچه ها برسی
تصویر دریافت سوالات دریافت سوالات 29 شهر, 1402 سوال اخلاقی: دخترام ارام ارام نماز را کنار گذاشتن
سلام ممنونم از راهنمایی شما خودم چه کتابهایی را بخونم یا برا بچه ها چه کتاب هایی تدارک ببینم قبلا رمان های مذهبی خریدم دخترام رمان دوست داشتن ولی اصلا استقبال نکردن با اینکه رمان های جذابی بودن مشکل اینجاست که با راهنمایی من کتاب نمیخونن
تصویر دریافت سوالات دریافت سوالات 29 شهر, 1402 سوالات تربیتی /اخلاقی:
سلام خدمت شما استاد گرامی من توضیحات وپاسخ شما رو خوندم با دقت اینکه با نوجوون باید رفیق شد واینکه توجیح کرد که چرا باید حجاب داشت یا نماز خوند ممنونم از زمان و وقتی که برام گذاشتین حالا همین فلسفه حجابی که باید شبهه از ذهنشون پاک بشه چیه من خودم خیلی براش گفتم این نعمتها سلامتی این وجود ما از خداست همین طور که وسایل برقی احتیاج به یه دفترچه راهنما داره برای استفاده ما انسانها هم دفترچه راهنما داریم مثل قران برای تشکر از خداوند باید به این دستورات گوش داد یا برای حجاب بهش میگم ما نباید باعث اختلاف تو زندگی دیگران بشیم با بد حجاب بودن حجاب باعث میشه خودمون حفظ بشیم یا از بچگی بهش گفتم گفتم کسی که میخواد تو رو ببینه با حالت باز باید اول اجازه بگیره کلی مراحل خواستگاری و عروسی رو بگذرونه بعد اجازه داشته باشه این حرفهای من تا سن قبل از ربتن به راهنمایی تاثیر داشته ولی الان دیگه گوش نمیده خودم دیگه نمیدونم چه جور باید پاسخ داد که چرا باید حجاب داشت یا چرا باید نماز خوند باز هم از شما کمک میخوام یا اینکه جایی رو معرفی کنید که این پاسخ ها رو بهم بدن بازهم سپاس از زحمات شما اجرتون با خدا
تصویر دریافت سوالات دریافت سوالات 29 شهر, 1402 پسرم از حدود ۴ سال پیش تا حالا خیلی درون گرا شده
سلام ممنون از پاسخگویی تون ولی با عرض پوزش باید بگم فقط مورد یک رو قبول دارم چون من ارتباط خیلی صمیمی با پسرم دارم هرچیزی که بخواد یا هرکاری که داشته باش باهام مشورت میکنه و از خودم میپرسه واینکه خودش و همه اقوام میدونن که چقد دوسش دارم و جونم و براش میدم هیچ وقت کمبود محبت نداشته غر نمیزنم ولی نصیحتش میکنم که تو جمع بیا یا باهامون باش یا باهامون حرف بزن
تصویر دریافت سوالات دریافت سوالات 20 شهر, 1402 سوال اخلاقی: مادر من خیلی بددهن و بداخلاق است
مرسی ازشما من ۴۲ سالمه  و  واقعا    سخت  بوده تا الان بنوعی  مانع  ازدواج  هم شده  رفتارهاش...و در نهایت به این نتیجه رسیدم  که چاره ای جز صبر نیست تا مرگ  این  مشکلو حل کنه
تصویر دریافت سوالات دریافت سوالات 19 شهر, 1402 نمی خوام برای دومین بار شکست رو تجربه کنم
سلام وقتتون بخیر باشه اگه باز هم لطف کنید کمکم کنید ممنون میشم چون واقعا موندم باید چکار کنم چون دیگه خسته شدم واقعا بریدم خدا شاهده چندبار بهش گفتم نباید کارمون ب جایی برسه ک حرف نزدن و قهر هامون عادی بشه بشیم مثل دو تا ربات ک همون سلام خدافظی رو هم ب زور بهم میگن اما انگار باور نمکرد شایدم فکر نمکرد اینجوری بشه من خودم ب شخصه اگه یه روز قبلا باهام حرف نمیزد نمیتونستم تحمل کنم طاقت نداشتم اما الان چند روزه نمدونم حتی شمارش روزا هم از دستم در رفته 3 روز 4 روز قبلا گذر زمان واسم سخت رد میشد اما حالا ن. فقط وقتی از سرکار میاد خونه چون باز می بینم بی تفاوت انگار اصن منی تو خونه نیست زجر می‌ کشم حتی جواب سلامم رو هم ب زور میده چجوری بعدا بخام بهش نزدیک تر بشم با زبون بی زبونی میگه سمتم نیا اینجوری راحت ترم دبشب هم ک به‌ گفتم بیا حرف بزنبم گفت من حرفی باهات ندارم حرفام رو زدم گفتم آخه تا کی میخای اینجوری ادامه بدی تمومش کنیم دیگه میگه اینجوری بهتره... قبلا هم گفته بود یا درست میشی یا طلاق عاطفی و خودت مجبور ب رفتن میشی اگه هر بار عین حرفاش رو میگم چون ب عینه دیدم هر چی میگه هر چی بهش قبلا فکر کرده و اگه ب عملی کردن برسه شک ندارم انجام میده... دیدم راضی ب آشتی نیست حتی وقتی خودم پیش قدمم شدم رد کرد هر بار با این حرف ک غرور داره شاید منتظره من چيزي بگم خودمو گول میزنم و پیش قدم میشم.. دیگه حرف زدن باهاش فایده ای نداره ک بگم اینا رو نگو ناراحت میشم گفتم همونجوری ک واسه من مهمه چیا حالت رو بد مکنه ک نگم واسه تو هم مهم باشه خب اما قبول نمکنه اصن شما گفتین خیلی این رو بزرگ نکنم تو ذهنم اما متاسفانه شد جدا ازین حرفا الان من موندم چکار کنم با خودش ک نمیشه حرف زد الانم دیگه رفته تو فاز بی خیالی ک من واسم مهم نیست و این چیزا مشاور برو هم اصلا نیست فقط یک سال پیش ک سر همین اخم کردنم شروع کرد گفت بریم پیش 5 تا از خونواده من 5 تا خونواده تو عمو دایی و عمه ب اونا بگیم ببینیم حق رو ب کی میدن ب هر کی حق دادن اون یکی دیگه باید ساکت بشه پارسال اینجوری گفت حالا نمدونم امسال چی میگه پارسال من قبول نکردم گفتم نمخام بقیه بفهمن خودمون حلش کنیم و قبول کرد ب شرطی ک منم تغییر کنم... گفتم اینجوری نمشه من اینجوری عذاب میکشم و درد یا همینجوری ک الان هستی ادامه بده سرد باش میخاد یک ماه باشه دو ماه باشه تا منم صبرم تموم بشه یا ازون بهتر بریم همون راحل خودت مامان من مامان تو دایی من وتو و هر کی ک قبول داری بیان حرف بزنیم دیگه نمتونم اینجوری ادامه بدم گفتم منم اگه قهر کنم آشپزی نکنم حواسم ب شربت و قرصات نباشه زود آشتی مکنی وگرن وقتی همه چی آمادست مگه دیوونه ای آشتی کنی همینجوری ادامه میدی ...حرف خاصی نزد... باز مثل هر بار تا یک هفته حرف نمیزنه خوب میدونه چجوری بهمم بریزه متاسفانه چون خودم بهش گفتم اما خب اون موقع ها از روی علاقه زیاد مگفتم ک بدونه دوسش دارم حرف نزدنش سخته برام... بعد هم ک با منت آشتی کنه من باید ازش معذرت خواهی کنم کارام رو تکرار نکنم تا اونم محمد خوبه باشه وگرن همینجوری ادامه میده امروزم ک به مامانش گفتم گفت اون هیچ وقت اینکارو نمکنه چون میدونه من بهش حق نمیدم همیشه بهش گفتم زن خوب نعمته باید هواش رو داشت چون شبش گفتم یا خودت بگو یا من ب مامانت میگم چون مامان خودم این هفته برای دکتر میاد خبر نداره اینجا چه خبره هیچ وقتم بهش نگفتم چون از همون اول میگفت شوهرت دنبال بهونست اما خب من طرفداری مکردم ک اینجوری نیست اما متاسفانه انگار هست مامان خودش هم همینو میگه میشه بگید چه کاری از دستم برمیاد خیلی خییلی طولانی شد اما خواهش میکنم وقت بزارید و بخونید خاستم کامل باشه تا بتونید راهنماییم کنید... میدونم شما مشاور خصوصی نیستین ک من بخام گزارش ریز مشکلاتم رو بگم و از شما هم توقع راهنمایی داشته باشم اما ازتون استدعا دارم راهنماییم کنید میدونید یه مشکل دیگه ای هم هست ... وقتی اینا رو به بچه دار شدن ربط داده وقتی میگه هر وقت تا چند ماه با هم بحثی نداشتیم اون موقع تازه به بچه فکر می‌کنیم اونی که به هر چیزی هر حرفم ایراد میگیره اینجا چرا اخم کردی اون چرا فکر کردی و... چون خودش یک پسر داره دیگه ی منم ک دوست دارم مادر بشم فکر نمکنه یبار تو این دوسال ک باهاش حرف زدم گفت نمخام اشتباه قبلیم رو بکنم گفتن بچه بیار زندگیت درست میشه اما نشد حالا باز تو مگی همون کارو کنم کی میتونه بهش بفهمونه ک اون زندگیت کلا ایراد بود این زندگیت چی آخه اینجا خودت داری دنبال ایراد میگردی مامانم مامانش تا حالا چند بار گفتن وقتشه بچه بیارین سنتون داره بالا میره اما منکه نمتونم بگم آقامون همچین شرطی گذاشته... اینا باعث میشن آدم صبر و حوصله و انگیزه واسه بهتر شدن زندگیش کم بشه سلام ببخشید میشه لطف کنید ب کارشناستون بگيد سوال من رو تو الویت قرار بدن بدجوری موندم ک چکار کنم تا الان 10 روز شده امروزم سر هیچی هر چی دلش خاست گفت با اینش کار ندارم اگه فقط حرف باشه تموم میشه... اما شنیدم ک داشت ب مامانش ک مثلا داشت نصیحت می‌کرد ک هوای زندگی و زنت رو داشته باش چون صدامون رو شنیده بود... گفت من 38 سالمه منطق خودم رو دارم با کسی هم کار ندارم یا ب زور درست میشه ک الان دارم 10 درصد زورم رو میزنم اگه نشد ب سلامت بره مادر جان من مگه قراره چند سال زندگی کنم با اون قبلی 3 سال بحث کردم دیگه نمخام یا درست میشه یا باید بره چرا خودش رو اصلا نمیبینه آخه.... ب همین راحتی میگه بره عین آب خوردن.... شاید این پیام ها رو بهش نشون دادم لطف کنید اول واخر واسه خودم راحل بگید اصن راهی هست یا من دارم الکی دست و پا میزنم خسته شدم واقعاااا

صفحه‌ها

آمار مطالب

مطالب ارسالی: 4