نظرات مجتبی

تصویر مجتبی مجتبی 19 مرد, 1392 گفتگوی آزاد درباره ازدواج

ممنون از شما و محبتتون
واقعا واقعا ممنونم
خدا عوضتون بده انشا الله
امری نیست موفق باشید
ممنون

تصویر مجتبی مجتبی 19 مرد, 1392 گفتگوی آزاد درباره ازدواج

باور کنید من الان هستم و کمک میکنم حتی خیلی وقتا تنهایی و بدون کمک برادرام
اصلا الان اونا خونه خودشون راحتن ولی من ساعت 21 از باغ رسیدم و اومدم خدمت شما و هنوز لباسای کارم تنمه و باز باید ی سر برم باغ
ولی چه کنم به قولی دستم نمک نداره

تصویر مجتبی مجتبی 19 مرد, 1392 گفتگوی آزاد درباره ازدواج

قبلا میتونستم دخترو بگم بیا خونه ما زندگی کنیم و ذهنیت براش فراهم کرده بودم اما الان میگه من چون بچه شهرم عمرا با این مخالفتای مامانت بیام پیش اونا و روستا زندگی کنم

تصویر مجتبی مجتبی 19 مرد, 1392 گفتگوی آزاد درباره ازدواج

من درسمو تموم کردم و سربازی هم رفتم و فقط بیکارم و بی درامد
چون هم بچه روستام میتونم هر کار بکنم حتی کارگری
ولی پدرم نمیزارن برم جایی کار یدی بکنم انتظارشون فقط پشت میز نشینیه میگه نرو و کمک من بکن و من خودم کارگر میخام ولی کمک نمیکنه یعنی اون حمایتی که شما گفتید رو میگه وقتی میکنم که دست زنتو بگیری بمونی اینجا وقتی من پیرم دستمو بگیری

تصویر مجتبی مجتبی 19 مرد, 1392 گفتگوی آزاد درباره ازدواج

اینم بگم ما باهم توافق کرده بودیم که روستا نمونیم و بریم توی شهر خونه بگیریم و بمونیم اما چون من پسر و فرزند اخرم همه به این حساب کرده بودن که ما میمونیم پیش پدرم
ولی وقتی من گفتم نمیمونم روستا و میخام برم مخالفت برادر بزرگ من و مامنم شروع شد و در اصل موافق بودن خالفت به این دلیل شد که فکر کردن این تصمیم مال دختر خانومه که من میگم ولی درحالی که من از دوره دانشگاهم این تصمیمو گرفتم

صفحه‌ها

آمار مطالب

مطالب ارسالی: 0