مطالب دوستان رادمنش اسماعیل

سلام‌وقت  خیلی افسرده شدم اون بی حوصله ای هستم حوصله هیچی ندارم زود اعصبانی میشه صدام بالا میره و زود خاموش میشم  هیچی خوشحالم نمی کنیم اوضاع مالی خوبی هم ندارم بیکارم.قبلا گفتم که با خانوادم چه مشکلاتی هست خانوم بدهن هست وقتی اعصابش خورد میشه دیگه فکر نمی کنه جلوش کی هست هرچی حرف ببخشید ‌.....تو دهنش بیاد میگه که ادم مجبور به هرکاری می کنه بعد زود یادش میره قهرم باشی طلبکار میشه من که اینکار می کنه تا چند روز بی محلش می کنم حرف نمی زنم قاطی می کنه مشت حرف بد جمع می کنه برا طلاق و بعد چند روز دوباره وسیله می زارا سر جاش به حرف هرکس تغیر می کنه اگه خواهرش لباسی خیر تو رفاع بود این دیگه ناامید از زندگی من ندارم وووووو‌.هم به بچه محبت زیادی می کنه و اعصبانیش که کلی حرف بد تهدید بچه را می کنه به رفتن تنها می زارمت  یا خودش می زنه یا میگه خودم می کشم بچه می ترسی گریه می کنه میگه مغدرت می خوام بچه دوسال نیم هست من خودم در اصلا ادم کم حرفی هستم و کم حوصله  و خانوم خیلی ادم  احساسی  چون حرف هم متوجه نمیشم من ترجی میدم حرف نزنم چون دو سه کلمه حرفی بعد جر بحث میشه ما هنوز نشه تا خیابون بریم؟ تو ماشین دعوا نکنیم اینم تصمیم گرفتم کم بیرون بریم؟ من اگه خانوادم می بدم بیرون چون کنار هم هستیم ماشین نداره میگه تو فقط برای من فقط نداری ولی بقیه نه دیگه دلیلش قبول نداره با همه خانواده من قهر هست کنار همین ولی یه سری بهشون نمی زنه خودش تنها تو خونه می مونه منم حوصلم سر میره میرم خونه بابا دوسه ساعتی میشینم اینم میگه اینقدر نرو میگم حوصلم سر میره تو هم بیا میگه من بیکارم.چون خوشش نمیاد به همچی مشکوک بدبینه نمیاد من حتا تو رابطه جنسی هم سرد شدم و فاصله می گیرم چون شوقی ندارم بعضی از حرفاش اینقدر بو هستن از دلم میره و حسم کور شده هی وسایلش جمع بده خونه مادرش باز پشیمون میشه شاید صدبار چند بارم رفته مونده دیگه باز برگشته بخدا نمیدونم مشکل منم اونه در اصل تفاهم نیست چون مثل شب روز باهم فرق داریم چه تو غذا خوردن چه تو لباس پوشیدن همچی من حتا دیگه نخواستم یه فرزندی دیگه داشته باشم گفتم این زندگیش خراب بشه پای یکی دیگه وسط نیاد خیلی گوشی هست حرف روش تاثیر می زاره نمیدونم بخدا منم افسرده شدم ناامید از هرچی هیچی خوشحالم نمی کنه