اندیشه گلکار
مطالب ارسالی
13 آبا، 1393
12
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنسلام بر حسين و بر على بن الحسين و بر فرزندان حسين و بر اصحاب و ياران حسينفرا رسیدن عاشورای حسینی ,...
12 آبا، 1393
10
آفتاب کلام حضرت بقیّةاللّه(ع)السلام على ابى الفضل العباس بن امیرالمؤمنین،المواسى اخاه بنفسه الآخذ لغدهمن امسه الفادى له الواقى الساعى الیه بمائه المقطوعة یده،لعن اللّه قاتله یزیدبن رقاد الجهنى و حکیم بن الطفیل...
17 مهر، 1393
11
ولادت دهمیـن گلبرگ آسمـانی، آیینه ی عصمتهادی امّت، اسوه ی مجد وشرافت،نیای انسانیتنای پـرخـروش ولایت ، نـاخـدای کشتـی هـدایـتستاره ی راهنمای بشریت، گلبرگ درخت رحمتگنجینه ی ارزشمند کـرامت ، قله ی...
17 مهر، 1393
10
آفتاب عزّت از عرش جلال آمد پدیدروز عید شادمانى را هلال آمد پدیدآفتابِ فضل، تابان گشت از کوه شکوهظلمت شب هاى هجران را وصال آمد پدیدروز، روزِ شادى و وقت نشاط آمد از آنکبهترین روزهاى ماه و سال آمد پدیداخترى گردید از برج...
17 مهر، 1393
11
«اتفاقی روشن در خانه جواد الائمه علیهالسلام»درست مثل ستاره در یک شب مهتابی!چه درخشش زلالی!زلال می آید و شفاف میرود. رد میشود؛مثل گذر باد بهار در گیسوان شاخه ها!ولی این نسیم آسمانی...
12 مهر، 1393
18
قربانى کردن، نردبان تقرب است و ذره شدنتا اوج... تا ملکوت...چاقو زیر گلوى «حرص» نهادن استو ریختن خون «بخل»؛دل از تیرگى ها شستن استو تن سپردن به پاکى آبهاى طهارتعید تان مبارک باد
12 مهر، 1393
9
اي تو جان نوبهاران، خوش رسيدي، خوش رسيدي!اي تو شور آبشاران، خوش رسيدي، خوش رسيدي!اي شراب آسماني، اي طلوع مهربانيبا تو شد خورشيد خندان، خوش رسيدي، خوش رسيدي!اي که نامت گشته ذکر هر دم جان و روانماي شفاي درد پنهان، خوش...
12 مهر، 1393
12
صدای پای عید می آید.عید قربان عید پاک ترین عیدها استعید سر سپردگی و بندگی است.عید بر آمدن انسانی نواز خاکسترهای خویشتن خویش است.عید قربان عید نزدیک شدن دلهایی استکه به قرب الهی رسیده اند.عید قربان عید بر آمدن روزی نو و...
11 مهر، 1393
13
ای حسین!تو در این دشت، چه خواندی که هنوزسنگ های «جبل الرّحمه» از گریه تو نالانند؟در دعای عرفه،تو چه گفتی، تو چه خواندی که هنوزتب عرفان تو در پهنه این دشت به جاست؟ای حسین!عشق را هم ز تو باید آموختو مناجات و...
11 مهر، 1393
7
تنها آمده بود! شهر لبریز بود،از هر چه نامرد، هر چه پیمان شکنی.دستهای بییاور او، دستهای سبز بودکه ریشه در بازوان آسمان داشتو آسمان آن روز چه قدر اندوهگین بود!توفانی بر گرده کوفه ریخته بود.کوفه امّا، مثل...