باران

تصویر باران
درباره من: 
"بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاران" بــــــــــــاران که بند بیاید تازه خ ا ط ر ه ه ا شـــــــــروع می کنند به چِــکه کردن چِــــــــــــک ..... چِــــــــک ..... چِـــــک ..... چِـــک ..... چِک .....

مطالب ارسالی

25 مرد، 1393    9
 ﻣﺮﺩﯼ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺍﺳﺘﯿﻮ، ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﺼﺎﺣﺒﻪ ﺣﻀﻮﺭﯼ ﺷﻐﻠﯽ، ﺑﻪ ﺷﺮﮐﺘﯽ ﺭﻓﺖ. ﻣﺪﯾﺮ ﺷﺮﮐﺖ، ﯾﮏ ﻭﺭﻗﻪ ﮐﺎﻏﺬ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺟﻠﻮﯼ ﺍﺳﺘﯿﻮ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺳﺘﺨﺪﺍﻡ، ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺳﻮﺍﻝ ﭘﺎﺳﺦ ﺑﺪﻫﺪ.ﺳﻮﺍﻝ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ:ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﯾﮏ ﺷﺐ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺳﺮﺩ ﻭ ﻃﻮﻓﺎﻧﻰ، ﺩﺭ ﺟﺎﺩﻩ...
23 مرد، 1393    4
تـو گـردان شایعـه شـد نمـاز نمـی خـونه!به مـــن گفـتند: «تو کـه رفیـق اونـی، بهـش تـذکر بـده!»بــاور نکـردم و گـفتم: «لابـد می خـواد ریـا نـشه، پنهـانی می خـوانه.»وقتـی دو نـفری توی سـنگر کـمین...
22 مرد، 1393    4
 شعری که آیت الله بهجت ره زمزمه می کردند: این همه لاف زدن و مدعی اهل ظهورپس چرا یار نیامد که نثارش باشیمسالهاست منتظر سیصد و اندی مرد استآنقدر مرد نبودیم که یارش باشیماگر آمد خبر رفتن ما را بدهیدبه گمانم که...
20 مرد، 1393    13
 پس بیاییم همه با هماحسنت...خوشم آمد....می پسندم.....عالی و زیبا...و مشابه را جایگزین لایک کنیم.ممنونم....* التماس دعا *
20 مرد، 1393    8
 گفت دانايي که: گرگي خيره سر، هست پنهان در نهاد هر بشر!...هر که گرگش را در اندازد به خاکرفته رفته مي شود انسان پاک وآن که با گرگش مدارا مي کندخلق و خوي گرگ پيدا مي کنددر جواني جان گرگت را بگير!واي اگر اين گرگ گردد...
08 مرد، 1393    17
 مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در خانه خدا (مسجد) بخواند.لباس پوشید و راهی خانه خدا شد.در راه به مسجد، مرد زمین خورد و لباسهایش کثیف شد. او بلند شد،خودش را پاک کرد و به خانه برگشت.مرد لباسهایش را عوض...
04 مرد، 1393    4
آقا سيدالمظلومين اميرالمومنين حضرت على (ع) فرمود:يك روز من و سيّده زنان عالم حضرت فاطمه زهرا (عليهاالسلام) بر حبيب خدا حضرت پيغمبر اسلام (ص) وارد شديم و آن بزرگوار را در حالى ديديم كه شديدا گريه مى كرد.به آن حضرت عرض...
02 مرد، 1393    9
 چند ماه مونده بود به آخرین اعزامش..می دیدم هر روز داره مابین نمازهاش دو رکعت نماز میخونه.ازش پرسیدم:این چه نمازیه؟فقط میخندید، می گفت: بعدا بهت میگم..یک هفته مونده به آخرین اعزامش،یه روز خوشحال آمد خونه، دستش یه...
02 مرد، 1393    6
 برای رد شدن از سیم خاردارها نیاز به یک نفر داشتن تا روی سیم خاردارها بخوابه و بقیه از روش رد بشن،داوطلب زیاد بود قرعه انداختند افتاد بنام یک جوان. همه اعتراض کردند الا یک پیرمرد! گفت چکار دارید بنامش افتاده...
02 مرد، 1393    2
قایقی خواهم ساختخواهم انداخت به دریای دل اربابمقایق از خشم پر است و دل از نفرت تکفیـریـهـاشیعه در نیمه شعبان خوش بودکه به خود جرأت رفتن دادیدنه دگر این بار دعوا به سر سربند نیستهمه سربندهــــا، نام یافاطمه استنشود تکرار...

صفحه‌ها

آمار مطالب

مطالب ارسالی: 174