با سلام خدمت شما.
نکته ای که باید بهش توجه کنید اینه که «شک کردن» چیز بدی نیست، مهم اینه که شما چطور با این شکتون برخرود میکنید، اونو میپذیرید و اعتقادادتون رو از دست میدید، یا نه میرید به دنبال پاسخ میگردید، شهید مطهری هم میگه که شک معبر خوبی هست اما نباید در شک بمونید باید عبور کنید و با مطالعه خودتون رو قوی کنید.
در ضمن اینو بدونید برای خیلی از انسانها حتی ماها هم گاهی شک ایجاد میشه، مثلا چندین سال قبل برای خود بنده هم ایجاد شد، اما با مطالعه آثار بزرگانی چون شهید مطهری برطرف شد و به جای اون اعتقادی قوی و محکم به وجود اومد.
حالا شما هم در کنار درس و بحثی که میخونید و دانشگاه و هر جای دیگری که دوست دارید برید، باید وقتی هم برای مطالعه در زمینه اعتقادات بذاری تا این شکها تبدیل به یقینی استدلالی و برهانی بشه که دیگه هیچ شکی در اون تاثیر نذاره.
برای این منظور چند کتاب رو به شما معرفی میکنیم که بسیار کمکتون میکنه.
1. در زمینه توحید و اثبات خدا کتاب توحید از شهید مطهری
2. کتاب مقدمه جهان بینی از خود شهید مطهری.
3. عقاید استدلالی از علی ربانی گلپایگانی
4. کتاب کلام اسلامی از اقای سعیدی مهر
5. کتاب آموزش عقاید از ایت الله مصباح یزدی.
با سلام خدمت شما.
ببنید دوست عزیز شما کلا بحث رو اشتباه گرفتی، اسلام پزشکی نیست که همه درمان های به روز رو هم داشته باشه، البته اگه امام معصوم بود قطعا راه حل رو ارائه میکرد. اما اسلام فی نفسه برای هدایت آمده نه برای پزشکی، هدایت یعنی نشان دادن راه سعادت، راه رشد و تعالی و تمام احکامی که تا روز قیامت انسان به اون نیاز داره.
لذا اینکه میگن اسلام همیشه پاسخگو هست، نسبت به نیازهای معنوی و هدایتی و معرفتی انسان و راههای سعادت و شقاوت در آخرت است نه پزشکی و درمان انسان ها.
اینکه گفتن ما طب اسلامی نداریم حرف درستی است، یعنی ائمه و پیامبر اکرم(ص) نیامدن برای معالجه بیماری های بدن، گاهی موردی، دستور دادن که بیماری طرف خوب بشه، اما کلیت نداره و نمیشه سرایت داد، چون غایت ارسال رسل چیز دیگه ای بوده.
لذا اسلام تمام نیازهای انسان برای آرامش و هدایت و سعادت رو داره نه روش درمان بیماریها.
با سلام خدمت شما.
در پاسخ به سوالتون اجمالا دو نکته عرض میکنم سپس شما رو به مطالعه تفصیلی چند پست دعوت میکنم:
نکته اول: کی گفته اگر بچهای ناقص به دنیا بیاد خلاف عدالته؟ عدالت یعنی خداوند متعال از هر کس به اندازه تواناییهایی که داشته تکلیف بخواد، بیش از اون نخواد، یعنی روز قیامت بگه تو که سالم بودی باید اینطور میشدی و تو که ناقص هستی این طور. لذا معنای عدالت رو بد متوجه شدیم، ما که گردن خدا حقی نداریم که مطالبه کنیم، لذا فرض کن خدا بر اساس حکمتش بچهای رو هم ناقص کنه، این خلاف عدالت نیست، وجود و هستی مال خودشه، حالا دوست داشته به یکی دست بده، به دیگری دست نده؛ بله اگر تو دنیا اذیت شد و خداوند متعال در جهان آخرت جبران نکرد و با دیگران یکی بود، این خلاف عدالته، و خداوند متعال فرموده که کاملا جبران میکنه. لذا ناقص بودن اصلا خلاف عدالت نیست.
نکته دوم: بسیاری از این ناقص شدنها به عوامل طبیعی بستگی داره و علت اصلی اون خود پدر و مادر و ژنتیک اوناست که به هم نمیخوره، لذا اینجا خدا مقصر نیست، خود پدر و مادرش مقصرن. در روایات ما بسیاری از این مسائل و علتها بیان شده، اما اکثر مردم از اونا اطلاع ندارن، لذا خودشون مقصرن نه خدا.
ببینید نظام عالم نظام اسباب مسببات هست، هر علتی، معلول خاص خودش رو به دنبال داره، نمیشه انتظار چیز دیگه داشت، مثلا آتش میسوزونه، نباید انتظار داشت که آتش سرما تولید کنه، بعد دستمون رو ببریم روی آتش و بگیم خدایا نسوزه، نه چنین تفکری غلطه، اگر دست رو بذاری روی آتش میسوزه، این سنت خداست که نظام عالم اینچنین باشه. حالا اگر پدر و مادری در اون لحظه ای که نطفه منعقد میشه به نحو خاصی قرار بگیرن، بدون شک بچه به همون شکل خواهد بود و ناقص خواهد بود. پس خدا مقصر نیست.
برای مطالعه بیشتر به این مطالب مراجعه کنید:
1. https://btid.org/fa/news/8248
2. https://btid.org/fa/news/14789
3. https://btid.org/fa/news/136310
با سلام خدمت شما.
در رابطه با سوالتون باید عرض کنم همه جنگهای پیامبر(ص) و امیرالمومنین(ع) که در راس حکومت بودن، همه یا دفاعی بودن یا به تلافی حمله اونا به مسلمونا بوده، شما همه جنگهای پیامبر رو مطالعه بفرمایید، حتی یک مورد رو پیدا نمیکنید که بدون دلیل و بدون چیز خاصی به جایی حمله کرده باشن.
اصلا سیره پیامبر بر جنگ و خونریزی نبوده، پیامبر اکرم(ص) همیشه مبلغ میفرستاده به روستاها و شهرهای اطراف و تمام تلاشش آشنا کردن مردم با خدا و اعتقادات درست و دین اسلام بود، حالا پیش میاومد که اونا مبلغ رو میکشتن، حضرت هم برای تلافی حمله میکرد، یا قبیلهای ابتدا چندین مسلمون رو میکشت و حضرت تلافی میکرد.
حضرت با کفار مکه چند سال صلح میکنه و پیمان میبنده که به هم کاری نداشته باشن، که به صلح حدیبیه معروفه، در این مدت، حضرت فقط به تبلیغ و انتشار اسلام میپردازه و مسلمونایی که تربیت کرده رومیفرسته جاهای مختلف تا ندای اسلام رو به دیگران برسونن.
اما کفار عهد و پیمان میشکنن و حضرت هم به اونا حمله میکنه، یهودیهای اطراف مدینه هم همینجوری بوده، ابتدا پیامبر اکرم(ص) با اونا صلح میکنه و قرار داد صلح میبنده، اما اونا عهد شکنی میکنن و با کفار وارد معامله میشن و همکاری میکنن که پیامبر اکرم(ص) رو بکشن، اینجا دیگه حضرت هم به اونا حمله میکنه.
در مورد ایران هم باید بگم اولا: پیامبر اکرم(ص) یا امیرالمومنین(ع) به ایران حمله نکرده، خلیفه دوم بوده که ما هم معتقدیم اشتباه بوده و نباید حمله میکرد، باید مبلغ میفرستاد.
دوما: اعراب ایرانیان رو مجبور به پذیرش اسلام نکردن، پادشاهان و امرای ظالم و مستبد رو از بین بردن و مردم رو در انتخاب دین و آیین آزاد گذاشتن، این خود مردم ایران بودن که اسلام رو پذیرفتن، حتی تاریخ نوشته وقتی سپاهیان ایران، سپاه اسلام رو مشاهده کردن و شعار اسلام رو شنیدن و مساله برابری و عدالت رو متوجه شدند، بیشتر سپاه، اسلام رو پذیرفتن و تسلیم مسلمونا شدن.
ثالثا: حمله به مردم نبود، حمله به سران و پادشاهان بود که مردم رو اسیر خود کرده بودن؛ اسلام میگه ابتدا باید مردم رو آزاد کرد و فشارها و زنجیرها رو از گردن اونا وا کرد، سپس دین رو به اونا عرضه کرد و اونا رو تو انتخاب دین آزاد گذاشت. لذا اشکالی نداره که به منطقه ای هم حمله کنیم و بتها و مراکز فساد رو نابود کنیم و مردم رو از استثمار و استعمار دیگران آزاد کنیم، این در واقع همون «لا اکراه فی الدین» هستش، چون داریم زور و ظلم و غل و زنجیر رو از مردم عادی برمی داریم.
پس اسلام کسی رو مجبور به اسلام آوردن نکرده، همین الان هم همینه، ما کسی رو مجبور نمیکنیم که نماز بخون، یا روزه بگیره، یا مثلا تو خونه خودت حجاب داشته باش، یا شراب نخور؛ خیر اینها مسائل فردی هست و هر کس از خدا بترسه باید رعایت کنه، اما مسائل اجتماعی فرق میکنه، در مسائل اجتماعی باید رعایت کرد و مراکز فساد و تباهی باید از بین برن.
با سلام خدمت شما.
در پاسخ به سوال اول شما باید گفت: در روایات ما از شیعه به مومن تعبیر شده و غیر شیعه رو مسلمان گفتن، نه مومن؛ لذا همونطور که خودتون نوشتید در روایات مومن یعنی شیعه و کسی که امامت امامان دوازده گانه ما رو قبول داشته باشه. لذا تفاوتی بین مومن و شیعه در روایات نیست.
در پاسخ به سوال دوم شما باید گقت: افرادی که در دنیا با خداوند متعال عناد داشته باشن هرگر وارد بهشت نمیشن، مثلا حق برای کسی اشکار شده و میدونه این فرد پیامبر یا امام هست و از جانب خدا اومده، اما از روی تعصب و لجاجت با خداوند متعال، با او مبارزه میکنه، همچنین کسانیکه منکرخداوند متعال بوده اند و اصل وجود خدایی عالم و قادر به عنوان خالق هستی را انکار میکنن و کافر محسوب میشن، این جور افرادی نیز هرگز وارد بهشت نمیشن.
اما کسانیکه خداوند رو قبول دارن و عنادی با خدا ندارن و از روی تبلی و یا جهالت دستورات خدا رو رعایت نکرده باشن، گناهان کبیره مرتکب شده و واجبات رو ترک کردن، یا بر اساس جهالت دین دیگری غیر از اسلام رو انتخاب کردن، این جور افراد در برزخ مورد عذاب قرار میگیرن، اگر گناهان اونا تموم بشه، وارد بهشت اصلی در قیامت میشن، اما اگر گناهان اونا زیاد باشه، میرن جهنم و مورد عذاب الهی قرار میگیرن و هر وقت توان گناهانشون رو دادن وارد بهشت میشن انشاءالله.
علم نافع یعنی علمی که انسان رو به خدا برسونه و بر معرفت انسان نسبت به خداوند متعال بیافزاید، چنین علمی نافع هست و کمک کننده انسان برای رسیدن به مقام قرب الهی. لذا هر علمی که انسان رو برای رسیدن به این مطلب کمک کنه نافع هست. حالا علومی که الان هم خونده میشه، بخصوص علم کلام و فلسفه و عرفان به این مطلب کمک میکنن، علوم دیگر رو هم میتونیم به عنوان مقدمه همین کار قرار بدیم مثلا از علم فیزیک به نظم و زیبایی های عالم برسیم، از علم ریاضی و شیمی و ... به خداوند متعال برسیم. لذا هر علمی که ما رو در نزدیک شدن به خدا کمک کنه نافع هست.
حرکت جوهری یه بحث کاملا فلسفی است و ربطی به آیات و روایات نداره، اگر چه برخی تلاش کردن که بگن در قرآن و روایات هم وجود داره، ولی قابل قبول نیست و این بحث اولین بار توسط ملاصدا در فلسفه(حکمت متعالیه) مطرح شده و منظورش اینه که جوهر تمام اشیا در حرکت است و تمام اعراض با حرکت جوهر تغییر میکنند و تمام اشیای مادی در درون و در جوهر خودشون حرکت دارند.
با سلام خدمت شما.
اینکه نوشتهاید لازمه مقام امامت و نبوت عصمت است، بله سخن درستی است، یعنی هر کس در این مقام قرار گیرد و به عنوان امام یا نبی از جانب خداوند متعال منصوب شود، باید معصوم باشد، یعنی ابتدا به مقام عصمت میرسد، سپس به مقام امامت یا نبوت؛ چون آن شخص قرار است دستورات الهی را به مردم برساند و اگر اشتباه کند یا دروغ بگوید یا خودش عمل نکند، دستورات الهی به درستی به مردم نمیرسد و مردم توسط نماینده خداوند متعال گمراه میشوند.
اما عصمت مختص به مقام امامت و نبوت نیست، یعنی اینگونه نیست که اگر کسی امام یا نبی نباشد، دیگر نتواند به مقام عصمت برسد، خیر مواردی در طول تاریخ بوده است که امام یا نبی نبودهاند اما به مقام عصمت رسیدهاند، مانند حضرت مریم(س) و حضرت زهرا(س)، لذا ملکه عصمت خدادای است و خداوند متعال به هر کس که بخواهد میدهد.
نکته دوم اینکه: اثبات عصمت در یک فرد دلیل میخواهد، یعنی انسانها به هیچ وجه نمیتوانند تشخیص دهند که چه کسی معصوم است، تنها خداست که میتواند معین کند چه کسی معصوم است. اگر کسی امام یا نبی شود، از این راه میتوان به عصمت آنان پی برد، اما در غیر امام یا نبی، دلیل میخواهد حالا یا دلیل عقلی یا نقلی معتبر، در مورد حضرت زهرا(س) یا حضرت مریم(س) دلیل داریم، آیات قرآن بیان کننده این مطلب است، اما در مورد حضرت ابالفضل یا حضرت زینب کبری(س) یا حضرت معصومه، با اینکه این بزرگواران بسیار بالا بودهاند، اما دلیلی بر عصمت نداریم لذا با اینکه مقام معنوی بسیار بالایی دارند و هیچ گاه گناهی انجام ندادهاند، نمیتوان گفت که آنها معصومند.
با سلام خدمت شما.
ائمه اطهار(علیهمالسلام) پرچم هدایت جامعه بشری به سوی خداوند متعال هستند، از اینرو خناسهایی که این هدایت را بر نمیتابند تلاش میکنند به نحوی مردم را از ایشان جدا کنند. یکی از راههای رایجی که توسط این افراد انجام میشود ایجاد شبهه در پیروان معصومین(علیهمالسلام) است که معمولاً در غالب ترویج خرافات، تقطیع روایات یا ترجمه نادرست آنها و... انجام میشود؛ در ادامه به یکی از این موارد اشاره میکنیم:
برخی افراد مدعی شدهاند که حضرت فاطمه زهرا(سلاماللهعلیها) از امام حسین(علیهالسلام) ــ نعوذ بالله ــ متنفر بوده است و دلیل آن هم روایتی هست که در کتاب کافی[1] و کامل الزیارات[2] بیان شده است.
پاسخ:
ابتدا لازم است اصل روایتی که در این زمینه بیان شده است را از نظر بگذرانیم:
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(علیهالسلام) قَالَ: لَمَّا حَمَلَتْ فَاطِمَةُ(علیهالسلام) بِالْحُسَيْنِ جَاءَ جَبْرَئِيلُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ(صلیاللهعلیهوآله) فَقَالَ إِنَّ فَاطِمَةَ(علیهالسلام) سَتَلِدُ غُلَاماً تَقْتُلُهُ أُمَّتُكَ مِنْ بَعْدِكَ فَلَمَّا حَمَلَتْ فَاطِمَةُ بِالْحُسَيْنِ(علیهالسلام) كَرِهَتْ حَمْلَهُ وَ حِينَ وَضَعَتْهُ كَرِهَتْ وَضْعَهُ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(علیهالسلام) لَمْ تُرَ فِي الدُّنْيَا أُمٌّ تَلِدُ غُلَاماً تَكْرَهُهُ وَ لَكِنَّهَا كَرِهَتْهُ لِمَا عَلِمَتْ أَنَّهُ سَيُقْتَل ...
در این روایت لفظ «کره» به کار رفته است، که مدعی آن را به معنای تنفرداشتن معنا کرده است، که صحیح نیست؛ زیرا در لغت این لفظ به معنای مشقت داشتن آمده است.[3] ولی در اینجا بر اساس قرائنی که وجود دارد مقصود خوشحال نبودن و ناراحتی است. و دلیل این خوشحال نشدن ــ همانگونه که در این روایت آمده است ــ کشته شدن امام حسین(علیهالسلام) به دست امت است. و این موضوع طبیعی است که اگر مادری اطلاع پیدا کند که بچهای که به دنیا میآورد قرار است به دست مردانی از امت او، آن هم با وضعی بسیار اسفبار و وحشتناک کشته شود، کاملا طبیعی است که از به دنیا آوردن بچه و از بزرگ شدن او ناراحت میشود، آن هم نه به خاطر خود بچه، بلکه به خاطر اذیت و آزاری که فرزندش میبیند؛ چرا که هیچ مادری راضی نمیشود که فرزند او اذیت و آزاد شود. و گرنه همان گونه که امام صادق(علیهالسلام) در ادامه حدیث فرموده: «هر مادری از تولد فرزندش خوشحال میشود».
اما شخص شبهه کننده به گونهای القا میکند که انگار حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) فی نفسه(به خودی خود) از حضرت سید الشهداء(علیهالسلام) کراهت داشته است، و در نقل این روایت هیچ اشارهای به علت این کراهت نمیکند، زیرا میداند که اگر اشاره کند، تمام ادعایش به زیر سوال خواهد رفت، در حالی که امام صادق(علیهالسلام) در ادامه حدیث به صراحت به این موضوع اشاره میکند که علت کراهت حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) اطلاع از رفتاری است که امت اسلامی با فرزندش دارند و او را با وضعیتی بسیار دردناک به شهادت میرسانند.
بنابراین این حدیث را باید این گونه معنا کرد: چون فاطمه(س) به حسين(ع) باردار شد، جبرئيل نزد پيغمبر(ص) آمد و عرض كرد: همانا فاطمه(س) پسرى به دنیا میآورد كه امتت او را بعد از تو میكشند، لذا فاطمه(س) از حامله شدن خوشحال نبود و چون او را به دنیا آورد از زائيدنش نیز خوشحال نبود؛ چون میدانست که امت پیامبر وی را خواهند کشت.
لینک مطلب: https://btid.org/fa/news/144939
با توجه به این مطلبی که براتون فرستادم، علت ناراحتی و کراهت حضرت زهرا(س) غم و اندوه از شهادت حضرت امام حسین(ع) بود، نه اینکه به تولد و به شهادت حضرت و اراده الهی راضی نباشند و اعتراضی به خداوند متعال داشته باشند.
در پاسخ به سوال دومتون هم باید گفت:
در بحث معاد جسمانی، علمای شیعه بر اساس آیات قرآن و روایات متعددی که در این زمینه وارد شده معتقدند که در روز قیامت جسم انسان که در قبر تجزیه شده، دوباره جمع میشود و دوباره روح به آن تعلق میگیره و معاد هم جسمانی است و هم روحانی.
بر این اساس برخی اشکال کرده اند که چطور چنین چیزی ممکن است در حالیکه بدن انسان در قبر تجزیه میشه و از بین میره و به موارد دیگه تبدیل میشه چیزی از جسم او باقی نمیمونه تا زنده بشه و حیات پیدا کنه.
برخی در پاسخ گفته اند ممکنه تمام اجزاری بدن و تمام سلول های بدن انسان، از بین نرن و مقداری و لو خیلی کم در حد چند سلول باقی بمونه، لذا میگیم چه اشکالی داره که در یک بدن تنها چند سلول به عنوان اجزای اصلی بمونن و بقیه از بین برن، خداوند متعال نیز اون چند سلول رو که اجزای اصلی هستند را بیاره و مابقی سلولها رو مجددا خلق کنه و به اونا اضافه کنه، لذا اینجوری هم همون بدن قبلی هستش.
پس نظریه اجزای اصلی میگه: بدن هر انسانی، یه سری مولوکول یا سلول اصلی داره که هیچ وقت از بین نمیرن و هیچ وقت تغییر نمیکنن و تا روز قیامت در طبیعت به همون شکل میمونن؛ یه سری که بیشتر اجزای بدن هم هستن، نیز اجزای غیر اصلی هستن و با مردن انسان تجزیه میشن و وارد طبیعت میشن و از بین میرن. بر این اساس خداوند متعال اون اجزای اصلی رو در روز قیامت جمع میکنه و زنده میکنه و اجزای غیر اصلی رو هم به اون اضافه میکنه و بدن کامل میشه.
بر این اساس معاد هم جسمانی است و هم روحانی، بدن انسان زنده میشه و روح دوباره به اون تعلق میگیره و ادامه حیات میده با همون جسمی که از قبر زنده شده.
برای مطالعه بیشتر به این لینک مراجعه کنید: https://btid.org/fa/news/25068
با سلام خدمت شما.
در پاسخ به سوال اولتون باید عرض کنم:
یکی از اعتقادات اصلی و اساسی در دین مبین اسلام، وجود جهان آخرت است و اینکه انسان در جهان آخرت ابدی خواهد بود و دیگر مرگی نخواهد داشت؛ این اعتقاد از ضروریات اسلام بوده و از آیات قرآن کریم استنباط میشود.
بر این اساس امروزه یکی از شبهاتی که توسط دشمنان این آیین مقدس مطرح میشود این است که آنان با حالت تمسخر میگویند: اگر انسان به بهشت برود، آیا بهشت برای او خسته کننده و ملالآور نخواهد بود؟ به عبارت دیگر میگویند انسان در این دنیا از خوردن و خوابیدن و لذات دنیوی بعد از مدتی احساس خستگی میکند، یعنی بعد از مدتی هرچند زیاد، مثلا هزار سال، دیگر میلی به تکرار این لذات ندارد و همین لذات دنیایی که روزی برای آن بسیار تلاش میکرد و سر و دست میشکست، برای او ملالآور شده و خستهکننده میشود؛ اگر در بهشت هم تا ابد بماند و کارش خوردن و خوابیدن و لذات دنیایی باشد، بدون شک خسته شده و زندگی برای او ملال آور خواهد بود.
به این شبهه میتوان به چند صورت پاسخ داد:
پاسخ اول: در انسان حسی وجود دارد به نام «میل به جاودانگی». یعنی انسان از مرگ و نیستی و از بین رفتن متنفر است؛ لذا این حس در جهان آخرت پاسخ داده میشود و وجود جهان آخرت در واقع پاسخی است به این میل و درخواست فطری آدمی؛ پس خلود در بهشت و یا جهنم ندای فطرت آدمی است و انسان با چیزی که پاسخ میل درونی اوست، اصلا احساس خستگی نکرده و برای او ملالآور نخواهد بود.
پاسخ دوم: اینکه گفته شده همه انسانها از لذات دنیوی خسته میشوند، قانونی کلی نیست، بلکه هستند انسانهایی که 70 یا 80 سال مشغول این لذات هستند و هرگز از آنها خسته نشدهاند، بلکه خواهان همان لذات هستند، ولی دوست دارند تنوع داشته باشد و شکل جدیدی را پیدا کند، مثلا ماشینش بهتر شود، اما هرگز از ماشین سواری خسته نمیشود، لذا بین تنوعطلبی و ملالآوری فرق است؛ و میتوان گفت خداوند متعال برای انسانها در بهشت همیشه تازگی و تنوع ایجاد کرده تا ملالآور نباشد.
پاسخ سوم: قرآن کریم میفرماید: «لهَُم مَّا يَشَاءُونَ فِيهَا وَ لَدَيْنَا مَزِيدٌ [ق/35] هر چه بخواهند در بهشت براى آنها هست، و نزد ما نعمتهاى ديگرى نیز وجود دارد» لذا هر آنچه انسان اراده کند و بخواهد، در بهشت برای او مهیا میشود، لذا خستگیآور نیست، یعنی به محض اینکه احساس کنیم چیزی ما را دلزده کرده است، اراده چیز جدیدی میکنیم و به سرعت مهیا میشود و هرگز ملالآور نخواهد بود، چیزی ملالآور است که یکسان بوده و انسان هر روز با او سروکار داشته باشد. اما اگر به خواست و اراده ما تغییر کند، دیگر ملالآرو نخواهد بود.
پاسخ چهارم: این خستگی و ملالآوری از خصلتهای دنیاست و لازمه این نظام و این بدن مادی است. چه بسا نظام آخرت و بهشت، با این دنیا متفاوت باشد و خصوصیات خاص خود را داشته باشد با اقتضائات خاص خود، درست مانند شکم مادر و دنیای بیرونی، اگر به بچه در شکم مادر گفته شود در بیرون دنیایی وجود دارد که به جای خون، خود میوهها و غذاهای لذیذ را میتوانی بخوری، ممکن است بگوید نه اینجا راحتم و همین خون مادر برایم کافیست و از این راه تغزیه میکنم، در حالیکه ما چون بیرون را تجربه کردهایم، میدانیم این دنیای خارجی بسیار عالیتر و بهتر از دنیای دورن شکم مادر است. آخرت نیز همینگونه است، مطمئنا بهشت با نعمتهایی که در آن است اصلا با دنیا قابل قیاس نیست و بسیار متفاوت است؛ نظام و سیستمی غیر از نظام حاکم بر این دنیا را دارد.
پاسخ پنجم(پاسخ اصلی):
انسان موجودی کمالجو بوده و به دنبال کمال مطلق است، بر همین اساس است که از هر چیزی نهایت آنرا میخواهد و به چیزهایی که در دنیا وجود دارد قانع نیست. به طور مثال قدرت مطلق را میخواهد، لذا به دنبال تسخیر کل دنیاست، زیبایی مطلق را میخواهد و ... . بر اساس این حس است که از نعمتهای دنیا سیر شده و برای او ملالآور خواهد بود، زیرا انسان گمشده خود را در آن نمییابد، این حس درونی و فطری انسان است که سیر نمیشود و به دنبال بینهایت میگردد، یعنی دوست دارد از هر چیزی بهترین آنرا را داشته باشد. آدمی، این موجود بینهایت را در هرگز در نعمتهای دنیوی پیدا نمیکند، لذا برای او ملالآور و خسته کننده میشود و در خود بک نوع ناامیدی و پوچی احساس میکند، چون غایتالقصوی و آرزوی خود را به دست نیاورده است.
اما در بهشت آدمی غایتالقصوی و آمال و آروزی خود را مییابد و از دورن احساس میکند موجود بینهایت را درک کرده و به او رسیده است و آن موجود، خداوند متعال است. انسان در بهشت احساس میکند خدا را دارد و خداوند عزوجل از او راضی است، لذا چیز دیگری را طلب نمیکند، نفس آدمی به آرامش و طمانینه رسیده است و دیگر نیازی به چیز دیگری ندارد، به همین خاطر خستگی برای او معنا ندارد، او به تمام آمال و ارزوی خود رسیده است.
به همین خاطر است که خداوند متعال از نعمت رضایت و یاد خدا به عنوان بزرگترین نعمت خود یاد میکند و میفرماید: «وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تجَْرِى مِن تحَْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَ مَسَاكِنَ طَيِّبَةً فىِ جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوَانٌ مِّنَ اللَّهِ أَكْبرَُ ذَالِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيم [توبه/72] خداوند به مردان و زنان با ايمان، باغهايى از بهشت وعده داده كه نهرها از زير(درختان) آن جارى هستند، جاودانه در آن خواهند ماند، و مسكنهاى پاكيزهاى در بهشتهاى عدن(نصيب آنها ساخته) و رضا (و خشنودى) خدا (از همه اينها) برتر است!، و پيروزى بزرگ همين است».
بر این اساس رضایت الهی و اینکه انسان از درون احساس میکند، خدا را در خود دارد و به خدا رسیده است، حس انسان برای رسیدن به موجود بینهایت را پاسخ میدهد، چرا که خداوند متعال همان موجود بینهایت است که آدمی به دنبال او میگشت، و با پیدا کردن او و این حس، که خداوند متعال از او راضی است، انسان به آرامش ابدی رسیده و نفس انسان چیزی بیشتر از آن را اراده نمیکند تا احساس کمبود کند، بلکه به نهایت آروزی خود رسیده و دیگر تمنایی ندارد.
البته این نکته هم نباید فراموش شود که آدمی از نعمتهای بهشتی استفاده میکند و چنین نیست که نیازهای انسان و حوائج مادی او از بین برود، نه این نیازهای انسانی او هست و انسانهای بهشتی از نعمتهای آنجا استفاده میکنند؛ اما این نعمتها هدف او نیستند تا از آنها خسته شود، بله هدف و غایت او موجودی بینهایت است که در اوج قدرت و علم و زیبایی است و وقتی به او رسیده به غایت و هدف خود رسیده است و چیزی بالاتر از او وجود ندارد تا آن را تمنا کند، لذا نفس آدمی آرام گرفته و به آرامش خواهد رسید. به همین خاطر است که انسان بهشتی، تا ابد در بهشت خواهد بود و هرگز خسته نخواهد شد.
لینک مطلب: https://btid.org/fa/news/98580
برای مطالعه بیشتر به این مطلب مراجعه کنید:
https://btid.org/fa/news/136757
شبهه: مدتی است دشمنان اسلام در کانال های خود مدعی شدهاند اسلام و به خصوص تشیع معتقد است باید بچهها را کتک زد تا نماز بخوانند، سپس برای این ادعا به چند روایت غیر معتبر استناد کرده و سپس میگویند این مطلب خشونت است و مخالف حق و حقوق بچهها.
پاسخ: همانطور که بارها اشاره شد، ترفند دشمن در سالهای اخیر این است که به روایات نادر و ضعیف در کتب غیر معتبر شیعه رجوع کرده و آنها را به عنوان عقیده محکم و اصول اعتقادی شیعه معرفی کند و میگویند امامان شیعه چنین گفتهاند؛ در حالیکه آن مطلب، اصلا درست نیست و علمای شیعه آن روایات را طرد کرده و ناصواب دانستهاند و هرگز بر طبق آنها فتوا ندادهاند و این از توطئههای شیطانی و خباثت درونی آنهاست.
اگر به کتب روایی شیعه دقت کنیم، روایتی که میگوید بچهها را باید کتک زد، تنها 3 روایت است، یکی در کتاب دعائم الاسلام بدون سند بدین شکل نقل شده است: «وَ رَوَى عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ: مُرُوا صِبْيَانَكُمْ بِالصَّلَاةِ إِذَا بَلَغُوا سَبْعَ سِنِينَ وَ اضْرِبُوهُمْ عَلَى تَرْكِهَا إِذَا بَلَغُوا تِسْعاً وَ فَرِّقُوا بَيْنَهُمْ فِي الْمَضَاجِعِ إِذَا بَلَغُوا عَشْراً»[1] دومی نیز در کتاب نوادر راوندی[2] با همین مضمون نقل شده، این روایت یک بار از زبان پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) نقل شده و یک بار از زبان امام کاظم(علیهالسلام)؛ دیگر کتب مانند بحار الانوار[3] و مستدرک الوسائل[4] نیز از این دو کتاب نقل کردهاند. لذا این روایات، هیچ کدام سند ندارند و به اصطلاح مرسل هستند، لذا نه در کتاب معتبر شیعه نقل شدهاند و نه سند درستی دارند، پس از اعتبار ساقطند.
یک روایت نیز در کتاب «من لا یحضره الفقیه» نقل شده که اگر چه سند دارد، ولی چون افراد ضعیفی در سند هستند قابل اعتنا نیست، این روایت از امام صادق یا امام باقر نقل شده: «...حَتَّى يَتِمَّ لَهُ تِسْعُ سِنِينَ فَإِذَا تَمَّتْ لَهُ عُلِّمَ الْوُضُوءَ وَ ضُرِبَ عَلَيْهِ وَ أُمِرَ بِالصَّلَاةِ وَ ضُرِبَ عَلَيْهَا فَإِذَا تَعَلَّمَ الْوُضُوءَ وَ الصَّلَاةَ غَفَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ وَ لِوَالِدَيْهِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ»[5] در سند این روایت نیز محمد بن سنان وجود دارد که آدم ضعیفی است.[6]
بنابراین کلا در منابع شیعه 3 روایت در مورد کتک زدن بچه برای نماز وجود دارد که دو مورد آن بدون سند است و یک مورد دیگر که سند دارد، ضعیف است، لذا هیچ عالمی از علمای شیعه توصیه نکرده است بچههای خود را بزنید تا نماز بخوانند.
بررسی دلالی:
1. روایات بسیاری با سند صحیح در منابع شیعه وجود دارد که در آنها به کتک زدن اشاره نشده و تنها فرمودهاند فرزندان پسر را در 10 سالگی به نماز توصیه کنید، یعنی فقط در حد یک توصیه، نه اجبار و کتک؛ مانند اینکه امام صادق(علیهالسلام) فرمودند: پیامبر(ص) فرموده است: «مُرُوا صِبْيَانَكُمْ بِالصَّلَاةِ إِذَا كَانُوا أَبْنَاءَ عَشْرِ سِنِينَ».[7] در این روایت سخنی از کتک زدن نیست؛ همچنین حضرت در روایت دیگری فرمودند: «اَلغُلَامُ يَلعَبُ سَبعَ سِنِين وَ يَتَعَلَّمُ الكِتَابَ سَبعَ سِنِين وَ يَتَعَلَّمُ الحَلَالَ وَ الحَرَامَ سَبعَ سِنِين: کودک هفت سال بازی میکند و هفت سال قرآن را میآموزد و هفت سال حلال و حرام را».[8] لذا این روایات با روایات بالا در تعارض هستند و صحبتی از کتک زدن در آنها نیست.
2. در سیره عملی هیچیک از معصومین(علیهمالسلام) و توصیههای تربیتی آنها، زدن کودکان دیده نشده و حتّی از این اقدام نهی نمودهاند، به عنوان نمونه مردى حضور امام کاظم(علیهالسلام) از فرزند خود شکایت کرد، حضرت فرمود: «لَا تَضْرِبْهُ وَ اهْجُرْهُ وَ لَا تُطِلْ: فرزندت را نزن، و براى ادب کردنش، از او قهر کن، ولى مواظب باش، قهرت طول نکشد»[9] در این حدیث، حضرت تنبیه بدنى را صریحاً منع فرموده و در عوض از مجازات عاطفى استفاده کرده است. همچنین حضرات معصومین بسیار مواظب ظرفیت کودکان بوده و فرمودهاند روزه اگر برای آنان سخت بود، روزه را بشکنند، یعنی آنها نسبت به روزه بیاهمیت نباشند، اما اگر دیدید برای آنها سخت است، به آنها بگویید روزه را بخورند، به طور مثال نقل شده امام صادق(علیهالسلام) بچههای خود را به روزه در ماه رمضان امر میکرد و چون میدید که برایشان سخت است و اذیت میشوند، امر میکرد که روزه خود را بشکنند و افطار کنند.[10] لذا اهل بیت(علیهمالسلام) با سختگیری و کتککاری فرزندان به شدت مخالفت کردهاند.
3. ممکن است معنای ضرب، کتک زدن نباشد، بلکه به معنای قهر کردن و دوری از آنها باشد، یعنی با نیازهای عاطفی بچه را وادار به نماز خواندن کنید. شاهد این تفسیر روایتی از پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) در مورد زنان است که فرمودند: «إِنِّي أَتَعَجَّبُ مِمَّنْ يَضْرِبُ امْرَأَتَهُ وَ هُوَ بِالضَّرْبِ أَوْلَى مِنْهَا لَا تَضْرِبُوا نِسَاءَكُمْ بِالْخَشَبِ فَإِنَّ فِيهِ الْقِصَاصَ وَ لَكِنِ اضْرِبُوهُنَّ بِالْجُوعِ وَ الْعُرْي: من تعجب میکنم از کسی که زنش را کتک میزند،.... بلکه آنها را با گرسنگی و نداشتن لباس مناسب کتک بزنید».[11] شاهد مثال جمله «اضْرِبُوهُنَّ بِالْجُوعِ وَ الْعُرْي» یعنی حضرت میگوید کتک زدن زنان با گرسنگی آنهاست، یعنی تنبیه بدنی ممنوع است -البته منظور از حضرت این است که اگر زنی بیادبی کرد، و در خانه بسیار بد رفتار و ناملایم بود، غذا و لباس مناسب را برای او نگیرید تا مطیع گردد و اخلاقش را درست کند، این روایت به این معنا نیست که اصلا هیچ غذایی به او ندهید تا بمیرد، یا لخت باشد، بلکه به معنای غذای لذیذ و لباس با ارزش است- لذا اینجا هم ممکن است منظور حضرت از زدن کودکان، قهر کردن باشد تا با این کار بچه ترغیب شود نماز بخواند.
4. در نهایت میگوییم: اگر مراد این روایت تنبیه بدنی هم باشد، برای کسانی است که در تربیت اولاد خود انواع تدبیرهای لازم را به کار گرفته اند و در این مسیر بر اساس دستورات دینی آهسته آهسته و به تدریج جلو رفتهاند. نه تندی اعمال کردهاند و نه کندی و مسامحه نمودهاند، امّا با این حال همچنان فرزندشان از خواندن نماز سرباز میزند، در این صورت مسئله کتک زدن و تادیب مناسب، آن هم نه شدید، به حکم «آخِرُ الدَّوَاءِ الْکَی: آخرین درمان داغ کردن است» لازم میشود. نه این که برخی والدین بدون این که کمترین قدمی در راستای آموزش دینی فرزندشان برداشته باشند با شنیدن این روایت و بدون در نظر گرفتن توضیح و تفسیرهای جانبی آن به یک باره به جان فرزند خود افتاده و انتقام تمامی سهل انگاریهای خود نسبت به تربیت فرزند را از کودک خود بگیرند و در نتیجه فرزند خود را نسبت به دین و نماز بیزار نمایند.
لینک مطلب: https://btid.org/fa/news/140988
Pages