نظرات دریا

Portrait de دریا دریا 21 mar, 2014 قبلا نازم بیشتر خریدار داشت

شایدمشکل ازخودشماست.شایدبراش کم گذاشتی.شایداونجوری که بودی نیستی وتغییرکردی.ببین بنظرمن اولانازکشیدن زیاده بعدش کم میشه.این خیلی طبیعیه.درضمن سعی کن کارایی بکنی که دلبری کنی.نه کارای تکراری که موقع دعواقهرکنی‌ وهمش انتظارداشته باشی ایشون بیادنازتوبکشه.شایداین قهرکردنات براش تکراری شده

Portrait de دریا دریا 07 mar, 2014 دو خواهر

بیخیال بشید.چون مشکلات زیادی به بارمیاره حتی ناخواسته.بخداادم نمیخوادمشکلی پیش بیادولی خودبه خودپیش میاد.نرید

Portrait de دریا دریا 04 mar, 2014 خدا حالمو گرفته!

تعدادی موش آزمایشگاهی رو به استخر آبی انداختند و زمان گرفتند تا ببینند چند

> > ساعت دوام میارند.

> > حداکثر زمانی رو که تونستند دوام بیارند 17 دقیقه بود.

> > سری دوم موشها رو با توجه به اینکه حداکثر 17 دقیقه می تونند زنده بمونند به

> > همون استخر انداختند.

> > اما این بار قبل از 17 دقیقه نجاتشون دادند.

> > بعد از اینکه زمانی رو نفس تازه کردند دوباره اونها رو به استخر انداختند.

> > حدس بزنید چقدر دوام آوردند؟

> > 26 ساعت !!!!!!!!!!!!

> > پس از بررسی به این نتیجه رسیدند که علت زنده بودن موش ها این بوده که اونها

> > امیدوار بودند تا دستی باز هم اونها رو نجات بده و تونستند این همه دوام بیارند...

> پس سعی کنیم تا می توانیم به دیگران امید بدهیم

Portrait de دریا دریا 04 mar, 2014 خدا حالمو گرفته!

زنى به حضور حضرت داوود (ع) آمد و گفت: اى پیامبر خدا پروردگار تو ظالم است یا عادل؟

داوود (ع) فرمود: خداوند عادلى است که هرگز ظلم نمى کند.

سپس فرمود: مگر چه حادثه اى براى تو رخ داده است که این سؤال را مى کنى؟

زن گفت: من بیوه زن هستم و سه دختر دارم، با دستم ریسندگى مى کنم، دیروز شال بافته خود را در میان پارچه اى گذاشته بودم و به طرف بازار مى بردم تا بفروشم و با پول آن غذاى کودکانم را تهیه سازم ، ناگهان پرنده اى آمد و آن پارچه را از دستم ربود و برد و تهیدست و محزون ماندم و چیزى ندارم که معاش کودکانم را تأمین نمایم .

هنوز سخن زن تمام نشده بود که ...

در خانه داوود (ع) را زدند ، حضرت اجازه وارد شدن به خانه را داد ، ناگهان ده نفر تاجر به حضور داوود (ع) آمدند و هر کدام صد دینار (جمعاً هزار دینار) نزد آن حضرت گذاردند و عرض کردند: این پولها را به مستحقش بدهید. حضرت داوود (ع) از آن ها پرسید : علت این که شما دسته جمعى این مبلغ را به اینجا آورده اید چیست ؟ عرض کردند: ما سوار کشتى بودیم ، طوفانى برخاست ، کشتى آسیب دید و نزدیک بود غرق گردد و همه ما به هلاکت برسیم ، ناگهان پرنده اى دیدیم ، پارچه سرخ بسته اى به سوى ما انداخت ، آن را گشودیم ، در آن شال بافته دیدیم ، به وسیله آن مورد آسیب دیده کشتى را محکم بستیم و کشتى بى خطر گردید و سپس طوفان آرام شد و به ساحل رسیدیم و ما هنگام خطر نذر کردیم که اگر نجات یابیم هر کدام صد دینار، بپردازیم و اکنون این مبلغ را که هزار دینار از ده نفر ماست به حضورت آورده ایم تا هر که را بخواهى ، به او صدقه بدهى.

حضرت داوود (ع) به زن متوجه شد و به او فرمود : پروردگار تو در دریا براى تو هدیه مى فرستد، ولى تو او را ظالم مى خوانى ؟ سپس ‍ هزار دینار را به آن زن داد و فرمود : این پول را در تأمین معاش کودکانت مصرف کن ، خداوند به حال و روزگار تو ، آگاهتر از دیگران است.

Portrait de دریا دریا 04 mar, 2014 خدا حالمو گرفته!

ببینیدهمینجوری نمیشه که دخترسونوبایکی دوروز کادوکنن بهتون بدن.بازم برین جلو.مادرتون همیشه به خونه اونابزنگه فقط به بهونه اینکه میخوادحالشونوبپرسه.کادوبخره.امکان داره اصن راه ندن ولی مجبورید بازم اصرارکنید.یه بارخونوادگی بریدبگیدمشکلتون چیه؟تحقیق کردین؟اصن در کل چه معیارهایی دارید؟بگیدشایدمن نگفته هام زیادباشه

Pages

آمار مطالب

مطالب ارسالی: 0