نظرات گلدسته

Retrato de گلدسته یه بینام دوست داشتنی 13 Ago, 2014 خوش به حال مهدیار که هم پسره هم مشاور!!

بله 

اگر مسلمانی میخواد مشکلات زندگیش براش سهل و قابل حل بشه بهتره خودشو درگیر مشکلات دیگران کنه و سعی کنه اونارو حل کنه   اونموقعست که میفهمه  مشکل زندگیش به اون سختی که فکر میکرد نیست که هیچ بلکه براش پوچ و خنده دار هم  میشه .

Retrato de گلدسته یه بینام دوست داشتنی 13 Ago, 2014 خوش به حال مهدیار که هم پسره هم مشاور!!

 غصه نخور همه چیز به اون زیبایی و شیکی که ما میبینم و به اون زشتی که تصور میکنیم نیست . عزیزم همه ما خدای خودمونو داریم .

Retrato de گلدسته یه بینام دوست داشتنی 13 Jul, 2014 تسليت به كاربر سايت (خانم گلدسته )

دوستای گلم اینقدر این مهربونیتون رو دوست دارم که خدا میدونه شاید خودتون ندونید اما خیلی آرومم میکنه .

خدا رو به حق پهلوی شکسته فاطمه به حق فرق شکافته علی و  لبهای تشنه امام حسین به دست بریده عباس قسم میدم که بزاره سایه پدرمادرها مخصوصا مادرها که به اعتقاد من شیرازه یه خانواده هستن روسرتون باشه  و هر کس عزیزش در بستر بیماریه به حق مظلومیت زینب قسم میدم که  شفا پیدا کنه .

میدنم مصلحت امور به دست اون خالق بی انتهاست اما اگر روزی خواست محروم کنه کسی رو از این نعمت بزاره بندش خدمت رو در حق والدینش تمام کنه و بعد آسمانیش کنه . 

بازهم ممنونم از همه مهربونها

Retrato de گلدسته یه بینام دوست داشتنی 13 Jul, 2014 تسليت به كاربر سايت (خانم گلدسته )

گیسو جان وقتی گفتی چقدر بدنشون سوزن سوزن بشه .....

بعد از آخرین باری که شیمی درمانی شد مادرم 2ماه پیش ، همیشه میگفت دیگه طاقت سوزنها و دردشونو نداره 

آخرین باری که میخواستیم رگشو پیدا کنیم شاید 5جای دستشو سوراخ کردیم و ... میدونم خودت درک میکنی من چی میگم و حسم چیه 

دل شیر میخواد که همچین لحظه ای فوران نکنی  از زمین و زمان گله نکنی 

عزیزم روح پدرت شاد و سراسر خوشی

 

 

همه مادرها مهربون و دلسوزن و مادر من خدای مهربانی و فداکاری بود ؛ مومنه هیچ وقت از زندگی علیرغم رنجهای فراوانی که از ابتدای زندگیش کشید شکایت نکرد گله نکرد  زبان به بدی باز نکرد . هیچ وقت باری روی دوش کسی نبود   اینقدر مراس ختم و هفتش به راحتی گذشت اینقدر همه چیز براش ساده جفت و جور شد     من اعتقاد دارم تمام وقایعی که پس از مرگ رخ میده همش ارتباط مستقیم داره با اونچه متوفی در زمان حیاتش انجام میداد

کسی که قبر رو آماده میکرد میگفت 50ساله داره قبر آماده میکنه اما این قبر با همه قبرها فرق داشت میگفت اصلا انگار معجزه میشد میگفت من یه بار که تیشه میزدم خود قبر فرو میریخت پائین و خودش کنده میشد ؛ میگفت اصلا ماتم برده بود که خود خاک کنار میره 

 

 

سعادت اینو داشتم که خودم روی مادرمو باز کردم و شست و شو دادم 

وقتی از بیمارستان منتقلش کردن به بهشت زهرا برای انتقال به اطاق غسل ؛ از غم و وحشت و اضطراب دیگه زبونم داشت بند می اومد 

وقتی رفتم و میخواستم روشوکنار بزنم که ببینمش یه دنیا جلوی چشمام گذشت , ترس داشتم که آخرین باری که مادرمو میبینم با بد تصویری مواجه بشم که هیچ وقت از جلوی چشمم کنار نره اما وقتی روشو کنار زدم تمام دلم آروم شد حتی اشکمم قطع شد     مادرم سراسر لبخند بود  در خوابی آرام  الهی بمیرم برای مظلومیتش  حتی در آخرین لحظه هم هوای بچه هاشو داشت 

خانمی که کنار من مادرمو غسل میداد و مسئول این کار بود  میگفت در طول دوره خدمتم فقط 2نفر همچین حالتی داشتن ؛ اولیش مادر یه شهید مفقودالاثر و دومیش مادر من 

مادرم شخصی بود که اول برای همه دعا میکرد وخیر میخواست و اگر میشد در نهایت برای ما  ،  چقدر خیر و دلسوز بود . چقدربخشنده و گشاده دست بود هیچ وقت چشم به هیچ مالی نداشت به کمترین ها قانع بود . هیچ وقت کسی رو دلخور نکرد  سراسر مهربانی و از جان گذشتگی  . بهترین عروس خانواده پدربزرگم بود بهترین فرزند خانواده پدرش بود .

خیلیه که یه نفر بخواد همچین شخصی رو بانبودش کنار بیاد   تازه اگر که مادرت باشه ....

Páginas

آمار مطالب

مطالب ارسالی: 4