مطالب دوستان رویا...

بازم ممنونم  چشم ان شاء الله  خیلی لطف کردید. خداروشکر که پیگیری کردید و به زودي ان شاء الله برطرف ميشه.

سلام مجدد خواهش میکنم. همیشه فکر میکردم که فقط من این حالتی هستم و اینکه مطرحش کنم برام سخت بود و حسم این بود که خدایی نکرده قراره اتفاقی بيفته که چنين حالت هايي بهم دست ميده ولی با پست شما متوجه شدم که این يه نوع فوبیاست. البته ریشه این حالت شاید مقداریش در من و شما متفاوت باشه من دوران پر تنشی گذروندم و متاسفانه از بعد از اون این حالتم تشدید شد. ان شاء الله که با مراجعه به روانشناسی که فرمودید مشکلتون هر چه سریعتر حل بشه و ممنون از اینکه جواب رو اينجا درج میکنید.  ممنون بابت دعای خوبتون  عاقبت همه بخیر 

با سلام خدمت مدیر انجمن محترم  :( الهی آمین  ممنون 

باسلام  فقط يه چيزي رو که حس میکنم اکثر مواقع اتفاق میفته رو خدمتتون ميگم  ان شاء الله که بهترین تصمیم رو بگیرید.  وقتی خانمی با آقای متاهلی ازدواج میکنه که خانمش رضایت قلبی نداره در زمانی نه چندان دور خانم دیگری پیدا ميشه و درواقع ميشه زن سوم و اونوقت هر چه خودخوری کنی و اشک بریزی فایده نداره    مدیرعامل یکی از شرکت هايي که کار میکردم دقیقا همین روند رو دیدباهاشون مراوده داشتم زن اول پاش پیر شده بود ولی امان از بی معرفتی  زن دوم که آمده بود پس از سالها پای زن سوم باز ميشه  خانم دومش بهم ميگفت چه حرفی ديگه دارم بزنم اکثر وقتها حتی اگه پیش هم بودن اما خجالت میکشید نگاهش کنه دوسش داشت اما دلشو شکسته بود  مسن بود روم نميشد بهش بگم يه روزی شما هم ناغافل به خانم بزرگتر از خودت کم توجهی کردی  شاید هم عاشق بودی ولی دلی بد شکست از همه شون چروکیده تر و مظلوم تر بود زن سوم که رسید فکر میکرد که ديگه سفرهای خارجه رو با اون ميره ولی متاسفانه مهر به زن سوم زود به سردی رسید و حتی مدیر عامل بهم ميگفت درباره زن سومم بهم نگو خانمتون و درواقع نگاه سرد زن دوم و سکوتش به فکر برده بودش  درحالیکه دیر شده بود.... و متاسفانه جالب تر اینکه زن چهارم منشی شرکت که نام صیغه رو داشت شده بود خورهشب و روز واسه زن سوم زن دوم حتی روحش خبر نداشت که دختری که تو خونه کارای خونه رو انجام ميده و درواقعکلفتشون بود صیغه باشه هر چند شاید از جفای روزگار به اینجا رسیده بوده منشی      چند ماهه که زن دوم سکته کرد و به رحمت خدا رفت و بعد با فاصله کمی مدیر عامل که امیدوارم خدا هر دو رو رحمت کنه و بيامرزه    يادمه زمانیکه ميخواستم از شرکت برم بخاطر این گونه مسایل که دیدنش آزارم ميداد و مدام بین خصوصا زن سوم و چهارم تنش بود و از من ميخواستن واسطه بشم و فایده هم نداشت چون عمق درد درونی بود و باز تکرار ميشد يادمه بهم گفت ديگه دارم نماز میخونم و حس خوبی داشت ان شاء الله خدا بخاطر اینکه اواخر ميخواست سمتش بیاد و پيداش کرده بود ببخشتش و همه شون خوب باشن. اينهارو گفتم که بدوني چقدر زنجیروار پیش ميره و خدایی نکرده از دستت خارج ميشه و دیر ميشه    ان شاء الله خوشبخت باشی.