نکند خودش را بکشد

23:56 - 1396/07/23

با عرض سلام . من دختری مجرد و تحصیلکرده هستم  حدود 33 سال سن دارن حدودا 5 ماه پیش بدلیل وقت گذرانی و لجبازی با خودم در یکی از سایتهای چت روم رفت و امد می کردم که بطور اتفاقی با فردی اشنا شدم که خودش را همسن منو مجرد و اهل جنوب معرفی کرد حرفا اول خیلی معمولی بودن و نظرات همو می دادیم تا اینکه قرار شد بگیم چی رو می پسندیم و من گفتم ارامش و دروغ نگفتنو ، در حالیکه تقریبا تمام حرفام دروغ بود اونم بهد گفتن این حرفای من شروع به اعتراف می کنه اینکه متاهله خانمش باهاش قهره رفته خونه مادر خانمش و اینکه تلاش کرده برش گردونه خیلی دوستش داره و حالا که اینو گفته اگه ناراحت شدم می تونم برم ولی دوست داره با یک نفر صحبت کنه  و من احمقانه دلم سوخت و ادامه دادم... با سوالهایی که من می کردم در مورد نحوه اشنایی شون صحبت کرد در موردکارش گفت و اینکه کجا کار میکنه و همه پولشو حاضره برای خانمش صرف کنه و من هم اونو تحسین می کردم من کلا در مورد خودم راست نگفتم چون اعتقادی نداشتم که همه تو همچین محیطهایی راست حرف بزنن ،اصرار داشت با تلگرام باهم در تماس باشیم که من رد کردم و گفتم دوست ندارم و قبول کرد بعد از 3 تا 4 بار صحبت کردن نا خود اگاه بدنبال ابراز علاقه ای از طرف ایشون من هم بقول گفتنی احمقانه رفتار کردم و مقابله به مثل کردم و همچین ابراز علاقه ای رو انجام دادم ،کم کم مکالماتمون جنبه صمیمی تررو گرفت و عبارات عاشقانه رد و بدل میشد تو این مدت بیشتر اوقات حالش خوب نبود درد معده، گز گز پا ، حالت تهوع داشت ، گاهی بین صحبتا می گفت خسته و می رفت گاهی اوقات یکدفعه جواب نمیداد فرداش میگفتم چرا جواب ندادی می گفت کنار من خوابش برده و ازین حرفا حتی از من اجازه میخواست شبها به من فکر کنه و با خیال من بخوابه برام مضحک بود و خنده دار میگفتم فکر کن ولی بهش میخندیدم تا اینکه یکبار بهم گفت بدون من نمیتونه تحمل کنه و ازمن قول گرفت ترکش نکنم منم قبول کردم ضمنا باید بگم فقط با چت در ارتباط بودیم نه مکالمه ای و نه تصویری حتی فامیلی هم رو هم نمی دونستیم ضمن اینکه برای خودش یک اسم انتخاب کرده بود چون می گفت این اسم رو دوست داره و با اون اسم صداش کنم این درحالی بود که فکر می کرد تمام حرفای من راسته . بعد اون ابرار علاقه و عشق مسخره و با کشدار شدن قضیه شاید بعد از یک هفته تصمیم گرفتم یه داستان الکی بسازم و برم از پیش نهاد خاستگاری یکی از دوستان و اشنایان گفتم و اینکه من مخالفم و باهاشون قهر کردم و اونم میگفت اشتی کن چرا قهری جواب رد بده و ... حتی می گفت میام شهرت یا اجازه ازدواج میدن یا می دزدمت واقعا دیگه ترسناک شده بود تصمیمم جدی شد یک روز که می دونستم چکار کنم بعد از دو هفته از اشناییمون با یه پیغامی گفتم قراره ازدواج کنم و دارم میرم برای خرید عقد و دیگه نمیام و خداحافظ و اونم دیگه هیچ جوابی نداد... ولی بعد از حدود یک هفته یک کنجکاوی احمقانه باعث شد دوباره به اون چت روم برم و اونم موقع خروج من از سایت سر و کلش پیدا شد و گفت دیگه میره به درک و خودشو راحت می کنه یک بار اینکارو کرده ولی به نامردی نجاتش داده و دوباره اینکارو می کنه منم از ترس دوباره باهاش حرف زدم گفت وقتی شنیده که قراره ازدواج بکنم تصمیم گرفته و زیر یه درخت ناهار خورده و خودشو با موتور پرت کرده بود پایین که یکی اومدو نجاتش داد و تو بیمارستان خانوادش و همسرش اومدن و همه دلشون براش سوخته و اونجا یه عکس گرفته از خودش و اون عکسو برام فرستاد ولی من جرات نکردم بازش کنم شاید گفتم دروغ گفته و هکری چیزی باشه ولی با یک درصد فضولی که چکار کرده و نگرانی صحبت کردم گفت تحمل دوری منو نداره و ابنکه باهاش بعنوان زن دوم ازدواج کنم خواستم متقاعدش کنم گفتم همسرت چی خانوادت و گفت به اونا مربوط نیس بار بعدی گفت همسرش برگشته و دیده حالش بهتره ازش پرسیده چی شده و اونم گفته با یکی حرف میزنم که حالمو بهتر می کنه و به خاطر حرفای من بهشون پول داده تا برن براب خودش (خانمش) و بچش و مادر خانمش چیزی بخرن بهش گفتم اگه من جایر خانمت بودم ناراحت میشدم و گفت حقشه میخواست تنهام نزاره بزور ازم قول گرفت دیگه ولش نکنم منم قبلش ازش خواستم بره به خانمش بگه من مثل یه خواهرم براش و هیچ وقت کاری نمیکنم ناراحت بشه مثل یه نسیم اومدم و میرم که خانمش در و باز کرد بقول خودش  و منم زود خداحافظی کردم دیگه حالم داشت بهم میخورد از خودم و اینکه من ادم این کارا نبودم زیادی جلو رفته بودم و از طرفی خدا چی پس تصمیم گرفتم که دروغ قبلیمو ادامه بدم قبلا که تو این چت روم شلوغ میشد برای صحبت به پیشنهاد من احمق تو یه بازی انلاین چت می کردیم چون میگفت میخوام موقع کار باهات حرف بزنم پس تو همون بازی پیغام دادم تا کلا ازم نا امید بشه گفتم همسرم فهمیده من چت می کنم و بهش گفتم با دخترها چت می کنم اون دوست نداره حتی با دخترا هم چت کنم پس بهش قول دادم دیگه چت نکنم پس دبگه نمیام فرداش همون ساعت که قرار بود بیاد خومد سلام کرد انگار متنو نخونده بود پس دوباره تایپ کردم دیگه جواب نداد منم اونو از لیست دوستات تو بازی برداشتم و اکانتمم تو سایت چت روم دیلیت کردم ازون روز به بعد یه ترسی منو دیوانه می کنه من بین بد و بدتر مجبور شدم بد رو انتخاب کنم گفتم اگه وافعا دفعه اول خودکشی کرده باشه چی اگه بخواد دوباره اینکار رو انجام بده چی اگه اصلا تا حالا خودکشی کرده باشع چی یعنی حقی گردنه منه حق الناس حق الله من توبه کردم دعا خوندم ناله کردم از خدا طلب بخشش کردم از ترس چند بار به اون سایت سر زدم ولی اوتو با اون اکانت ندیدم اونجا افراد چند اکانت دارن نمیدونم شاید اون هم یه دروغ بود مثل من شاید میخواست با احساسات من بازی کنه نمیدونم یک مدتی خیلی حالم بد بود می ترسیدم خودکشی کرده باشه و فردای قیامت من جوابگوی اون و همسرش باشم همش خودمو مقصر میدونم که باعث ایجاد علاقه شدن چون من به ابرار علاقش جواب دادم و جلو رفتم هرچند حتی همدبگرو یکبار ندیدیم به نظر شما چکار کنم بهد از حدود یک ماه تونستم با خودن کنار بیام که قصد ازاره منو داشته و زندگیم تقریلا عادی شد تا 3 ماه الان 4 ماه ازون ماجرا میگذرهچند روزه پیش وقتی داشتم یک فیلمو می دیدم قضیه سره حق الناس بود به یکباره به باد ابن قضیه افتادم و ترسیدم حالم دوباده بد شد سعی کردم مثل قبل نشم لمس بی حرکت بی انگیزع و نا امید از شما میخوام کمکم کنید بنظرتون با فرض درست بودن ادعای خودکشی اش اگه اینکارو کرده باشه و خودشو بکشه حقی بر گردن من نسبت به اون و خانوادش هست بخدا می ترسم از فردای قیامت یکبار پاهام لغزید بنظر شما تا اخر عمرم عذاب با من همراهه. من با خانوادم در این باره ثحبت کردم نظرشون اینه که دارم خودمو عذاب میدم و اون فقط قصد سو استفاده از منو داشته و هیچ علاقه با چند تا حرف ایجاد نمیشهدچون حتی همدیگرو ندیدین حتی تلفنی هم حرف نزدین اگر هم خودشو کشته به من ارتباطی نداره حتی اون بخاطر عذابی که الان می کشم مسیوله میشه کمکم کنید خدا اجرتون بده

-------------------------------------

کاربران محترم مي‌توانيد در همين بحث و يا مباحث ديگر انجمن نيز شرکت داشته باشيد: http://www.btid.org/fa/forums
سوالات خود را هم از طريق اين آدرس ارسال کنيد: http://www.btid.org/fa/node/add/forum
تمامي کاربران مي‌توانند با عضويت در سايت نظرات و سوالاتي را که ارسال ميکنند را به عنوان يک رزومه فعاليتي براي خود محفوظ نگه‌دارند و به آن استناد کنند. براي عضويت در سايت به آدرس مقابل مراجعه فرمائيد: www.btid.org/fa/user/register

 

http://btid.org/node/126707

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
1 + 0 =
*****
تصویر ناشناس
نویسنده ناشناس در

خب درسته شاید اون خانم نباید ابراز علاقه میکرد اما هرکسی میدونه فضای مجازی اسمش روشه و عقل داره ک بخاطر یه کسی ک نمیشناسه و راست و دروغ حرفاش معلوم نیس خودکشی نکنه .اما شمامیگین حق الناس برگردن این خانمه یعنی اگ اون اقا برفرض محال خودکشی کنه گناه قتل گردن این خانمه ؟ و این خانم قاتل بحساب میاد؟؟ اون دنیا بخاطر قتل مجازات میشه؟ و خدا ب خود فردی ک خودکشی کرده نمیگه من بهت عقل دادم ک با استفاده از اون زندگی کنی؟ درسته اون خانم اشتباهی کرده اما یعنی راه بخششی نداره؟ خدادیگه جز قاتلا بحسابش میاره؟؟؟

تصویر mohammadi
نویسنده mohammadi در

با سلام؛ یقینا هر فردی مسئول اعمال مستقیم خودش است منتها در اینکه فرد اول نیز مقصر است شکی نیست!
یک مثال عرض می‌کنم:
یک نفر مواد مخدری را محض تفریح در اختیار یک مرد قرار می‌دهد! اتفاقا آن مرد مصرف می‌کند و معتاد می‌شود؛ در ادامه بواسطه اعتیاد، در تزریق اشتباه می‌کند و می‌میرد، زن او بیوه و به خاطر مشکلات مالی دچار فحشا می‌شود و فرزندانش نیز به خاطر نداشتن حامی و کمبودهای عاطفی دچار فساد می‌شوند و... یقینا همه اینها مقصر هستند و از بد بودن اینها چیزی کاسته نخواهد شد! منتها اگر آن فرد اولی اگر مواد را در اختیار آن مرد نگذاشته بود، هیچ کدام از این مشکلات شاید به وجود نمی‌آمد! پس او در همه این مشکلات نیز سهیم است!
در امور خیر هم همینطور است! تصور کنید بچه‌ای به خاطر نداشتن یک کیف ساده مدرسه و خجالت حاصله، می‌خواست ترک تحصیل کند منتها انسانی این کیف را برای او خرید، بچه رغبت پیدا کرد، به درس علاقه پیدا کرد، درس خواند، دکتر شد، جان هزاران نفر را نجات داد و... که آن فرد اول در تمام این خوبیها شریک خواهد بود.
این خانم یقینا مقصر بوده و البته بهترین کار را انجام داده و اشتباه خود را با ترک آن کار خطا بیشتر نکرده است.

موفق باشید.

تصویر ناشناس
نویسنده ناشناس در

سلام خدمت اقای محمدی ک جواب این کاربر خانم را دادین .ببخشید شما ب این خانم گفتین که اگه اون اقا خودکشی کنه برگردن این خانم حق الناس و حق الله است و اگر میخوان تا حدودی از زمره حق الناس ها مبری بشن ثواب اعمال حسنه خودرا ب صاحب حق هدیه دهند چون حرفای دروغ و عاطفی ب اون اقا توی چت زدن .اما مگه نمیگن هرکس مسول جان خودش است ؟ اما شما بااین جوابتون ب نحوی این خانم را قاتل محسوب کردین من این سوال و پاسخ شمارو خیلی اتفاقی درسایتتون دیدم و کنجکاو شدم ک چرا ب این خانم گفتین ک حقی برگردن دارن؟ خب هرکس باعقل خودش باید حافظ جان خود باشد و مسول اعمال خود 

تصویر mohammadi
نویسنده mohammadi در

سلام مجدد؛ به هر حال پرونده شما در این بازی، یقینا سفید نیست؛ یقینا هم حق‌الله مرتکب شده‌اید و هم حق‌الناس از همینرو توبه بر شما لازم بوده است که فرمودید مراتب توبه را انجام داده‌اید.
بحث الان در این است که چه چیزی می‌توانید انجام دهید؟!
که عرض شد یقینا با سرکشی‌های مکرّر شما به آن سایت، کاری درست نخواهد شد  و این کار فقط آتش احساسات شما که زیر خاکستر پنهان شده است را شعله‌ورتر می‌کند؛ لذا حتما باید ترک شود.
نهایتا شما می‌توانید با هدیه اعمال خوبتان به کل «ذوی الحقوق و صاحبان حق» از ابتدای کودکی تا الان، خودتان را تا حدودی از جمیع حقّ‌الناس‌ها بریءالذمه و بار اُخروی خود را سبکتر نمائید.

موفق باشید.

تصویر یاری رسان.....خدا

به نظر شما حق الناسی گردنه منه این دنیا و اون دنیا اگه واقعا خودکشی کرده باشه؟

تصویر mohammadi
نویسنده mohammadi در

سلام مجدد خدمت شما؛ متاسفانه باید قبول کنید، با توجه به اینکه شما بسیار در آن بازی دروغین و احساسی که ایجاد کرده بودید، غرق و آلوده شدید فراموش کردن آن به این راحتی ممکن نیست. شمایی که بنابر نوشته خودتان حتی این بازی را تا آنجا ادامه دادید که غذایتان را نیز می‌آوردید و تصور می‌کردید که دارید با هم می‌خورید! لذا طبیعی است که این تفکرات و فکر به آن فرد به این راحتی از ذهن و زندگی شما پاک نخواهد شد؛ منتها این به آن معنا نخواهد بود که اصلا پاک نمی‌شود! خیر. بلکه خودتان نیز اقرار کردید که از روزهای آغازین جدایی وضعیت بهتری دارید و مطمئن باشید، با تلاش، از این باتلاق احساسی، کامل نجات خواهید یافت.
به این فکر بفرمائید که به هر حال متوجه شدید تناسبی نیست و واجب بود با توجه به این که هیچگونه هماهنگی وجود نداشت و هیچ یک از اصول آشنایی صحیح و صداقت و ملاکهای همسریابی و... در این ارتباط لحاظ نشده بود، هرچه سریعتر این ارتباط غلط پایان می‌یافت که همین ‌طور هم شد؛ پس این همه استرس را باید کنار بگذارید.
اما اینکه مدام به سایت سرکشی میکنید هیچ ثمری ندارد مگر همین که آتش احساسات شما که زیر خاکستر پنهان شده است را شعله‌ورتر کنید!
اگر حقیقتا می‌خواهید از این مشکل روحی نجات پیدا کنید، باید ایشان را کامل فراموش کنید؛ واقعا شما چرا اینقدر نسبت به ایشان دلسوز شدید که نکند اتفاقی برایشان پیش آمده باشد؟ و بدترین حالت ممکن را مدام فکر میکنید! که نکند اتفاقی افتاده باشد و...
اصلا نهایت مطلب را عرض می‌کنم؛ از دوحال خارج نیست:
یا خدایی ناکرده، واقعا بلایی سر ایشان آمده که در این حالت واقعا می‌خواهید چیکار کنید و با سرکشی مکرّر به اون سایت به چه می‌خواهید برسید؟!
یا ان‌شاءالله اتفاقی نیفتاده که خب الحمدلله به زندگیتان برسید!

برای فراموش کردن این علاقه اشتباه نیز این مطلب را مطالعه بفرمائید که قبلا نوشته بودم:
فراموش کردنِ دوستیِ نامشروع!
http://www.btid.org/fa/news/99411

تصویر یاری رسان.....خدا

میشه لطف کنین نظر کارشناسیتونو از نظر شرعی هم بفرمایید ممنونم و عرفی

تصویر یاری رسان.....خدا

سلام چند وقته پیش بهتون پیام دادم ولی این بار دوستم بهتون پیام داد من عنوان کاربریم خدایا بود با عنوان نکند خود را بکشد شما هم لطف کردید جواب دادید ولی رمزمو گم کردم حالا از طریق دوستم برای شما ارسال میکنم

جناب فرمودید سرکشی نکنم و به اون سایت چت روم سرنزنم ، حرفتون درسته ولی می ترسم میدونید همیشه فکر می کردم مخیطهایی مثل چت روم برا فانه ، من اهل حرفای انحرافی نبوده و نیستم بخاطر این کمتر با کسی همصحبت می شدم ، ماجرا رو کامل براتون تعریف کردم تو پیام قبلی ولی همش می ترسم با حرفام اون اقا رو به خودم وابستع کرده باشم چون بعضیا میگن گاهی ندیده فقط با حرف وقتی متوجه بشن قابل اعتمادی بهت وابستع میشن بعدم اون ابراز علاقه مسخره من و قول گرفتن از من که هیچ وقت تنهاشون نذارم حتی بعد اینکه گفتم دویت ندارم دیگه ابنطوری حرف بزنم راضی شد عذرخواهی کرد فقط گفت باش و من اینطوری حرف نمیزنم حتی ازن معذرت خواهی میکرد برخلاف ادمای دیگه اون چت روم چوت بعد اون ابراز علاقه من بدنبال علاقه ایشون، فقط دلم میخواست ایشون رو به خانمشون نزدیک کنم خیرسرم یک کار خداپسندانه انجام بدم و به خودم ببالم ولی بعد 2 هفته ترسیدم اول از خودم من که کامل نیستم نکنه زندگی این ادمو خراب کنم دوم از بابت ایشون چون زیادی ابراز علاقه میکرد و میخواست منم ادامه بدم نمیدونم دقیقا چه حرفایی میزد مغرم کمکم داره همه حرفارو پاک میکنه ولی همش برای خودم یه دادگاه تشکیل میدم تو مغزم قاضیش میشه خدا خودم هم متهمم هم وکیل ایشون و خودمو محکوم میکنم، بعد اون قضایا که برلتون نوشتم اسممو کامل ازونجا پاک کردم البته یک هفتع بعد... ولی از ایشوت سراغی نبود بعد اون ماجرا تا یه ماهی چند وقت چند وقته میرفتم اونجا با اسامی دیگه که ببینم زنده اس میاد خدا خدا میزدم بیاد نه اینکه باهاش حرف بزنم نه فقط مطمین بشم زنده اس نمی دونم شما یه روحانی هستید یا یک روانشناس ولی مطمینم .... الان نسبت به اون ماههای اول حالم بهتره لمس بودم سست اگه کسی منو میدید گریه اش نی گرفت انگار جهنم واقعی رو تجربه کرده بودم من همه حرفام دروغ بود میش اون میگفتم راسته حتی بقول خودش اونم دروغاشو بهم گفت و عذرخواهی کرد و راستشو گفت ، بخدا وقتی اینا رو مینویسم خجالت میکشم ،،، ولی اون اقا نمیگم همیشه ولی گاهی منو وادار میکرد با ادبیات ایشون حرف بزنم منم گوش دادم مثلا وقتی اسممو می گفت باید بهش میگفتم جانم ازین مرخرفات اونم منو عشقم جانم نفسم صدا میکرد حتی میگفت به جان خودت هیچ وقت قسمم نده، دوست ندارم بلایی سرت بیاد، بهم میگفت اجازه میدی شبا با رویای تو بخوابم، میگفت بیا غذاتو بیار فکر کنیم باهم میخوربم، میگفت یا تو رو بهم میدن با میدزدمت میگفتم خانمت چی بقیه پدر مادر میگفت به کسی ربطی نداره خشکم میزد و میترسیدم هر روز بیشتر کلا 2 هفته بیشتر باهم چت نداشتیم حتی اوایل میگفت بریم تلگرام ولی من می ترسیدم میگفتم بعدا میگفت دوسا داره سرکار باهام حرف بزنه و انرژی بگیره که مجبور شدم ادرس یه بازی انلاینو بدم که اکثرا هنگ میکرد الباه چتش بهم میکفت ثبح چکار میکنی فلان ساعت چکار میکنی خودش میگفت اهل سیستانه و چون اسم علی رو دوس داره با این اسم صداش کنم همسن من بود بقول خودش زندکی سختی داسته و داره خیلی لاغره ببینیش شاید پس بزنی موهاش سفیده و پوستش چروکیده و اینکه در مورد خانمش پرسیدن و میگفت عاشقش شده تو عروسی یکی دیده ایشونو و عاشقش شده ازش خاستگاری کرده ولی اول خانمش قبول نکرده ولی بعدش راضی میشه میگفت خانمش بی دلیل گذاسته رعته خونه مادرش و پدرش ، میگفت رفته دتبال خامنش ولی بر نمیگرده گفتم یه ساخه گل بخر برگرده گفت نمیاد گفتم برو پیش مشاور گفت رفتم نمیدونم اخرا که اصلان دوست نداشت در مورد خانمش حرف بزنم نمیدون فکر کنم 6 سال بود ازدواج کرده بودن و اینکه خانمش همسنشه همش میگفت حالش بهم خورده از گرمای هوا میگفت معده درد داره میگفت پادرد داره خوب منم بدون اینکه بفهمم چی میگم گاهی دلم میسوخت و یه حرفایی میزدم مثلن بره دکتر حتی ازم خواست برم دلیل سوزش پاهاشو از نت بفهمم و بهش بگم گاهی هم واقعا قلبم درد میگرفت و منم راستشو میکفتم که میگفت برم دکتر حتی قول میگرفت برم دکتر منم برعکس قول میگرفتم که خودشم بره دکتر میگفت قراره ماشین بخره با خانمش بره 3 ماه مسافرت ،هر جا خانمش بگه ،خداوکیلی خیلی خوشحال میشدم، روز به روز این حرفا بیشتر میشد از اداب و رسوم مردم اونجا میکفت و نظر منو از اختلاط زن و مرد و مراسمهای اینجوری میپرسید که منم میگفتم من دوست ندارم و دوست ندارم کسی تو مراسم عروسی نهتلط برقصه و اگه همچیت جایی برم سر جان میشینم که ایشونم متعاقبا تایید کرد حرفامو بعد از ات مثلا نظر منو درمورد کفش پاشنه دار می پرسید ، یکم برام مسخره بود، جناب میدونید گاهی اوقات تا صبح باهام چت میکرد و گاهی حدودای 2 شب یکدفعه جواب نمیدادصبح بهش میگفتم چرا جواب ندادی برو با کی داشتی چت میکردی میگفت پاهاش درد میکرده رو گوشیش ببخشید این لفظو بکار میبرم خدابا منو ببخش رو شونه های تو خوابم برد ،،،چی بگم میگفا ببخشید و عذرخواهی میکرد درمورد زندگی من می پرسید منم گاهی راست میگفتم گاهی دروغ تا اینکه واقعا بعد 2 هفته ازین وضع بدم اومد نمیتونستن بگم دلیلو و اینکه فکر نمیکردم همچین حرفی از خودکشی بزنه به دروغی رو بهن بافتم حرف از یک اشنا زدم که پزشکه و برای قلبم رفتم پیشش که البته هماهنگ بود با پدر و مادرم و اینکه نظر منو درباره ازدواج پرسید که ایشونم کنجکاو گوش میداد گفتم نه من قصد ازدواج ندارم فکر کنم یه روز بعدش بود بهم ابراز علاقه کرد منم اون کار احمقانه رو یادم نمیاد و لی بعدا اصرار داشت جواب من به دکتری که گفتم جیه گفتم فعلا مخالفم میگفت زودتر جوابتو بهش بده ولی بخداوندی خدا  قسم رفتم و یک روز خواستم حضوری بهش بگم که یکدفعه ارتباط قطع شد اینکه قصد ازدواج دارم و امشب ساعت فلان یه عقد محرمیت خونده میشه بعدم میخوام برم خارج،،، تا یک هفته نرفتم اونجا ولی بعد بک هفته سرخوش رفتم اونجا با هموناسم من تو عمومی چت روم همیشع بودم و با کسی حرف نمیزدم که سر و کلش پیداشد التماس میکرد جواب بدم ولی جواب نمیدادم که گفت باسه دیگه از دست من راحت میشی یکبار داشتم خودکشی میکردم و به احمقی نجاتم داد و برد بیمارستان و اونجا از خودش عکس گرفته اونم برام فرستاد وقتی این حرفو شنیدن بخداوندی خدا ترسیدم دنیا دور سرم چرخید جوابشو دادم که گفت نمبخواد بدون من زندگی کنه و بزور ازم قول گرفت که حتی فقط یه سلام بکنم و برم همین ، در مورد کارش پرسیدم گفت بعد خوندن اینکه تو داری عروسی میکنی حالم بد شد تصمیم گرفته خودشو بکشه چون من رفتم ازدواح کردم پس ناهارشو زیر درختی خرده از بالای کوه با موتور پرید پایین ولی یکی پیداش میکنه میبره بیمارستان اونجا هم فکر کردن تصادفی بوده و خانوادش اومدت خانمش و بقیه بعد تو ابن یک هفته هم بهش چند نفری که نمیدونسته کی بوده پیشنهاد ادمین شدن تو گروه تلگرامو دادن اونم از بس تنها و نا امید بود قبول کرده بعد ولی نمیذاشته اعضا بد حرف بزنن پس تعداد اعضا کم شد و وقتی من دوباره برگشتم اونم ازونجا لفت داده که مدیر اونجا اومده چهارتا حرف بهش زده و ازم خواست بهش بگم چطوری اکانت تلگرامشو کلا حذف کنه بعدم بهم گفته به خاطر حضور مجدد من اوتقدر خوشحال بوده که به خانمش پول داده تا برای خودش و بچش و مامانش کادو بخره خانمش علت تغییر رفتارشو می پرسه و اونم به صراحا میگه بله کسی هست واقعا با این حرفش نابود شدم بعد گفت خانمش برگشته خونه و برخلاف همیشه یعتی قبل از قطع شدن یه ساعت دیگه رو گفت مثلا گفت 6 به بعد ، گفت خانمس اس ام اس داره میادگفتم خانمت ناراحت نمیشه داری چت میکنی با یه دختر گفت به اون چه ربطی داره  تازه حقشه و من گفتم اگه خانمت پرسید بهش بگو من مثل خواهرم برای خانمت هنونطوری که با یه نسیم اومدم همین طوریم میرم بعدم خداحافظی کردم تا روز بعد باهم حرف برنین راستی اونجایی که گفت خودکسی کرده منم گفتم اگه یکبار دیگه ابن حرفو بزنی میرم با ماشین محکم خودمو میکوبن به دیوار ی جایی چیزی که عصبانی شد و بد حرف زد ... خلاثه اینکع داشتم می مردم به دوستم که مثله خواهرمه قضیه رو گفتم اونم گفت بگو میدونی که ازدواج کردم شوهرم فهمید چت میکنم ناراحت شد گفتم دختران گفت اونم دوست ندارم پس بهش قول دادم دیگه نیام ... پس دیگه نمیام بعد منتظر شدم بیاد بخونه که دیدم سلام کرد و دوباره تایم کردم عین همین جمله رو که دیگه حرفی نزد منم سریع رفتم بیرون ،، حالم یهو بد شدع بود البته بعد بک هفته اومدم تو چت روم اسممو حذف کردولی چون می ترسیدم با حرفام من پیش خدا مسیول باشم و جوابگوی عمل بندش چون منم ابراز علاقه کردم و شاید واقعا من اونو وابسته به خودم کرده باشم و فردای قیامت حق الناس گردم باشه هر از گاهی میرفتم اونجا ولی اصلن نیومد حتی به چند نفر اونجا قضیه رو گفتم که اکثرا گفتن بتو چه و اینکه اون مخمو کار گرفته اینکه وقتی دیده به تقشش ترسیده دیگه با اسم قبلیش کاری نداره جناب نمیدونم درست دیدم یا نه ولی یک شب که از سر کنجکاوی رفته بودن اونجا وقتی به پروفایلش سر زدم همونروز اونجا بود مثلا ساعت 9 صبح درست همون تاریخی که جداشدم و ارتباطمو قطع کردم ولی 2 ماه بعدش تا چند روز رفتن و اومدم ولی دیگه نیومد تا اینکه 10 دور بعد کلا نمیدونم این چیه که گفتن سرور اونجا رو عوض کردن و همه اسمها پرید ، و هر کی برگشته گفته اسم و درجشو پس دادن رفتن ازشون پرسیدن گفتن نمیشناسن و اینکه حتما با یه اسم دیگه اینجاس نمیدونم چکار کنموخودمو مقصر بدونم و هر روز تو دادگاه مغزن خودمو متهم کنم یا نه نمیدونم زنده اس یا نه ، نمیدونم حق الناسی گردنمه یا میدونید من فوق العاده فعال بودن اراده میکردم یه کار نشدنی را انجام می دادم ولی حالا بی اراده مایوس و تا امید نمی تونم تنهایی یک کاریو انجام بدم ابروم پیش خانوادم رفته متوسل به ائمه شدم که ارامشو بهم برگردونن خانم فاطمه زهرا امام حسین امام رضا ..... و امشب شب اربعین به صاحب این شب عزیز.... توبه کردن استغفار کردم الان ار همه چی بدن میاد ببخشید میگم شک دارم بتونم ازدواج بکنم نی ترسم از این فکرها که خودنو مقصر میدونم ... بهم بگید همه چیزو ... شکر که همچین جاهایی هست ..... تازه میفهمم حدودی که خدا گذاشته برای چیه ولی دیر فهمیدم

تصویر خدایا....
نویسنده خدایا.... در

رفتن من به اونجا اون سایت چت روم فقط به خاطر این بوده که نکنه واقعا خودشو بکشه شاید نشونه ای پیدا کنم ولی انگار اب شده و نیس، می ترسم با اون ابراز علاقه من و با حرفای اب که از سر دلسوزی بهش زده بودم اونو وابسته به خووم کرده باشم و جوابگو باشم دارم می میرم بخدا نابود شدم رفت اعصابم بهن ربخته عذاب وجدان دارم اثلا نمی دونم چکار کنم اون دنیا هم باید زجر بکشم خدایا کمکم کن بخدا فقط دارم رجر میکشم تو رو به امام حسین کمکم کنید...

تصویر mohammadi
نویسنده mohammadi در

سلام خدمت شما کاربر محترم؛

اگر در یک کلام به دنبال پاسخ باشید، عرض می‌شود توبه‌ای که از آن نام بردید و قطع ارتباط شما با آن شخص، بهترین کار ممکن بود که انجام دادید چون هیچ یک از اصول آشنایی صحیح و صداقت و ملاکهای همسریابی و... در این ارتباط لحاظ نشده بود و ارتباطی هم که بخواهد از روی تهدید یا ترحّم ادامه پیدا کند می‌تواند مشکلات متعددی را بوجود آورد؛ منتها این که از روی حسّ کنجکاوی مدام سرکشی میکنید کار بسیار غلطی است که باید ترک شود.

سوالی مشابه شما را نیز قبلا پاسخگویی کرده بودم منتها آن سوال از جانب یک مرد بود که خواندن آن نیز برای شما خالی از لطف نیست:
افسرده شدم، میگه خودکشی می‌کنم: http://www.btid.org/fa/news/86512

موفق باشید.