به نظرتون خودکشی کنم یا فرار از منزل

10:42 - 1400/01/30

با سلام یک دختر نوجوان هستم که در اثر برخی از رفتارهای والدین توی  خونه و محدودیت هایی که جلوی راه من قرار دادن به شدت ناراحت هستم به شکلی که تصمیم به دو کار دارم یا خودکشی یا فرار از منزل یکی از دوستان برای اینکه من رو منصرف کنه پیشنهاد یک مکان رو به من داده که اونجا برم مشکلاتی که من با خانواده داریم بر این قرار هست که روی حجابم، گیر می دن، نمی تونم گوشی مستقل داشته باشم و یا خونه رفقا برم، خانواده من خیلی هم مذهبی نیستند ولی روی بعضی از مسائل حساسیت فراوانی دارند. خوب ناگفته نمونه که من با یک آقا پسر هم چند سالی هست که دوست هستم می خواستم مشکلم رو با ایشون درمیان بزام نظر کارشناس مربوطه در این خصوص چه نظری دارند با تشکر

 

------------------------------------
کاربران محترم مي‌توانيد در همين بحث و يا مباحث ديگر انجمن نيز شرکت داشته باشيد: https://btid.org/fa/forums
همچنين مي‌توانيد سوالات جديد خود را از طريق اين آدرس ارسال کنيد: https://btid.org/fa/node/add/forum
تمامي کاربران مي‌توانند با عضويت در سايت نظرات و سوالاتي که ارسال ميکنند را به عنوان يک رزومه فعاليتي براي خود محفوظ نگه‌دارند و به آن استناد کنند و همچنين در مرور زمان نظراتشان جهت نمايش، ديگر منتظر تاييد مسئولين انجمن نيز نباشد؛ براي عضويت در سايت به آدرس مقابل مراجعه فرمائيد: https://btid.org/fa/user/register

http://btid.org/node/161729

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
9 + 7 =
*****
تصویر منتقد..
نویسنده منتقد.. در

سلام

نمیخوام به پدر و مادرتون بی احترامی کرده باشم.اما من نمیفهمم مادر شما طی این سالها سرش به چی گرم بوده و چه کار مهمتری از توجه به شما داشته که اونو در اولویت قرار داده.

صحبت سایر بزرگواران که نظرات درستی هم دادن محترمه و حرفهای  بنده ربطی به درستی اون مطالب نداره اما گذشته از نصیحت کردن و فلسفه ی رفتار والدین این دختر خانم رو بیان کردن جای این سوال مطرحه که مادر ایشون چرا نتونسته جوری با دخترش رفتار بکنه که دختر خودش راه درست رو پیدا کنه و دچار این چالش سنگین نشه.این بنده خدا کلی حرف داره و فقط اینجا چند جمله نوشته که کلیات ماجرا رو بیان کنه .یه دختر نوجوان حتما میدونه زندگی کردن بهتر از مردنه.این چیز پیچیده ای نیست که نیاز داشته باشه کسی بهش یاد بده .اینم میدونه که خونه ی خود ادم هر چی که باشه بهتر از بیرون از خونه بودنه .بیرون از خونه رو هم بازم خودش میدونه یعنی چی.یعنی هر شب با یه نفر خوابیدن دیگه.چون ازدواج که نمیخواد بکنه دوست پسرش هم که هر شب نمیتونه ببره پیش خودش یا جا براش تهیه کنه.بالاخره چند وقت دیگه مجبوره بخاطر بیرون نموندن و جایی برای خواب پیدا کردن هزینه ی جا خوابش رو بپردازه.اینم خوب میدونه که هزینه ی جا خواب پرداختن برای یه دختر فراری یعنی چی و قطعا دلش نمیخواد این تجربیات زجر اور رو داشته باشه .اما چیزی که هست و ما نمیدونیم یا نمیتونیم درک کنیم اینه که چه انگیزه ای باعث شده با تمام این حرفها ایشون جایی برسه که بگه یا مرگ یا هرزگی(با عرض معذرت.چون این انتخاب نیست اضطراره که گریزی ازش نخواهد بود) !! ولی خونه ی پدری نه!!

خیلی حرفه !! و من بدون تعارف و بدون ملاحظه خطاب به والدین این دختر خانم میگم خجالت بکشید.خانمی که اسمت رو گذاشتی مادر شما مقصری .واقعا طی پونزده شونزده سال چه کار مهمتر از دوستی کردن با دخترت داشتی.ادم هر قدر ناتوان و بی لیاقت باشه بازم پونزده سال اگه فرصت داشته باشه با دختر بچه ای که تمام وقت در اختیارشه میتونه رفاقت کنه .حواست کجا بوده خانم.این دختر مقصر نیست.هیچ بچه ای مقصر نیست.بچه نه غرضی داره نه کینه و دشمنی ای با کسی داره نه زیاده خواهه.فقط میخواد به نیازهای طبیعیش پاسخ بده و اون زنی که فکر میکنه مادره ولی فقط بچه زاییدن رو بلده بعلاوه ی سخنرانی کردن برای یک نوجوان مقصر و ظالمه.حقیقتا اگه یجایی یه وقتی یه فرصتی  بنده داشتم همه ی مادرانی رو که بچه هاشون چنین اشفته حال باشن رو شدیدا مجازات میکنم.زندگی یعنی مسئولیت پذیری.این که نشد شبی رو با شوخ چشمی و طنازی صبح کردن و پای فرزندی رو به دنیا باز کردن و ارضای نیاز های زنانه رو اصل قرار دادن.نیاز هایی مثل ارزوی بچه دار شدن و بچه داری کردن ! واقعا خیلی از زنها همینجوری الکی الکی مادر میشن.یمدت هم با بچه شون بازی میکنن چون از سالها قبل با عروسک بازی کردن حالا یکی واقعیش رو دارن و براشون هیجان داره.بعد از مدتی که هیچان میره بچه رو میفرستن پای تلوزیونو دستگاه های بازی یا با بچه ی همسایه مشغول کردن و ....و میرن دنبال کار خودشون  .هر وقت هم دلشون بخواد به بچه امرو نهی میکنن.طفل معصوم هم که کسی رو جز مادر و پدرش نداره بچه میترسه و حرف گوش میده این زن هم فکر میکنه داره مادری میکنه اما یروز میرسه که بچه دیگه نمیترسه و حرف گوش نمیده.مادری هم که ندیده جذبه ی مادرانه جذبش کنه و با جانو دل سمت مادرش بره.این مادر رو باید محاکمه کرد یا خیر؟!

اما شما دختر نوجوان که هیچ تقصیری نداری و حرف حساب هم میزنی.فقط یه چیز به شما میگم.

شما الان یک راه سومی هم داری که من فکر میکنم بهتر از اون دوتاست که خودت گفتی.اینکه شما تا حالا تحمل کردی چند سال دیگه رو هم تحمل کن بخاطر خودت نه کس دیگه.هر جور شده حفظ ظاهر بکن تا بتونی یه ازدواج خوب داشته باشی و بری خونه ی همسرت و زندکی جدیدت.و از این شرایط راحت بشی.چون اگه خودکشی کنی دیگه نیستی و حیفه که نباشی.اگه هم فرار کنی خودت میدونی چند وقت دیگه چه اتفاقی میافته برات و مردم با چه اسمی میشناسندت.دیگه یا خیلی مشکل میتونی برگردی به زندگی دخترهای هم سن خودت یا به احتمال قویتر نمیتونی.خصوصا اگه به این فکر کنی که دختر خاله ها و دختر عموها و بقیه ی دخترهای  فامیل هر کدوم ازدواج کردن و بچه دار شدن بعد شما هر شب باید غصه ی اینو داشته باشی که امشب کیو پیدا کنم که منو بپسنده ببره خونه ش شاید جاخواب هم بهم بده.اگه نصف شب نبره وسط خیابون پیادت کنه.

ببخشید البته ولی نمیدونم چرا اینجور وقتها خیلی ناراحت میشم و میگم کاش میشد یجور به این دختر ها کمک کرد.و این حرفها تنها کمکیه ازم ساخته ست خیلی شرمنده ام به عنوان یک انسان که کاری ازم بر نمیاد جز حرف زدن .

یکم تحمل کن پدر مادرت هر قدر بداخلاق و نادان هم که باشند خودتم میدونی قابل مقایسه با غریبه نیستند.

مادرت اشتباه کرده ولی اشتباه کرده دیگه.نادانی کرده. عمدی که در کارش نبوده.شما بزرگواری کن و باهاش مدارا کن.اگه بری حتما خیلی ناراحت میشن.خودتم پشیمون میشی.

عجله نکن .و به حرفام فکر کن.خدا بزرگه کمکت میکنه.فقط شما یجور حرکت کن اگه خدا خواست کمکت کنه راهی باشه.میدونی که چی میگم

تصویر مسیح
نویسنده مسیح در

منتقد عزیزم من مسیح به عنوان یه تجربه گر نه از دید روانشناسی برات مینویسم امیدوارم این نظر رو بگردی و ببینی

وقتی یه مادر در کودکی خودش بدبختی و فلاکت کشیده (فقر خانواده بد و نااگاه اعتیاد  ارتباط افتضاح پدرو مادر با هم تنش دائمی تجاوز دوران مدرسه بدو ازار هم کلاسی ها ) وبا کودکی سخت و رنج و اسیب در سن خیلی کم یا خیلی زیاد به زور یا دلخواه ازدواج اشتباه هم کرده و خانواده فشلی داره که شوهر داری و فرزند داری یادش ندادن و یکمی هم نااگاهی و تنبلی قاتیش بشه، اون دختر  با یه شب سکس با همسرش خواسته و ناخواسته یه موجودی به این دنیا میاره و نمیتونه به هیچ عنوان ارتباط درستی با اون بچه داشته باشه یا تند میره(گاهی از نظارت زیاد و دخات وافر هم فرزند میبره) یا کند میره و بچه رو به مرز فکر به فرار یا خودکشی میرسونه. دوست دارم بدونی اسیب دیده اسیب میزنه گاهی حتی ناخواسته . من به هر زنی که میزاید مادر نمیگم و براش احترامی قائل نیستم فقط در حد حرمت انسانی نه واژه مادر. مادر و احترام به اون فقط برای کسی که مادری کنه 

اینکه به عزیزمون گفتی صبر کن و ازدواج کن یه سکه دو رو هست یه سمتش تکرار مجدد مادرشه. و ادامه این سیکل عیوب که دختر اسیب دیده ای که مادر بدی میشه و این دختر دوباره فرزندی تحویل میده که اون هم...

یا روی سکه دیگش راه منه .برگرده با درد با صبر با تحمل بند ناف روانیشو از خانواده سمیش ببره یه روز به خودم گفتم مسیح تاکی ؟؟ تاکی قرار هم بد بخت باشی هم بد بخت بکنی؟ جایی باید تموم شه . خدا علم  اگاهی دوستان خوب کتاب و تجارب حاصل از یه زندگی اشتباه سر لوحه کارم قرار دادم  مادرها غیر از مادر خودمو  الگو قرار دادم تا یه جا این سیکل و چرخه معیوب دختر اسیب دیده- مادر بد از بین بره  که بهترین راهه ولی کار هر کسی نیست و بدون راهنما عاقلم نمیشه رفت .

فرار از خونه تبعاتش زیاده برای ایشون دوری و کم کردن تزاحم با خانواده کمک کننده تره چون نداشتن توان مالی ایشون در معرض حوادث هولناک قرار میده و خودکشی هم خوب نیست. اندکی صبر سحر نزدیکه . دلم برای زنان اسیب دیده میسوزه چون اونها اگه اگاه نشن نسلی رو میسوزونن نمیدونم تا چه حد موفق بشم ولی سعی میکنم.مسیح

تصویر علیرضا2021
نویسنده علیرضا2021 در

یه جواب خوب و منتقی و بیدار کننده برای این دختر خانم نوشتم ولی تایید نشد!!!خیلی عجیبه واقعا!!!

تصویر به تو از دور سلام

سلام بر شما دختر عزیزم

شاید اگه به این سوالات فکر کنی که چرا پدر و مادرتون بهتون سختگیری می کنند؛ جوابش بهتون کمک بزرگی بکنه!

چرا روی حجابت، گیر می دن؟

چرا نمی تونند بگذارند گوشی مستقل داشتی باشی؟

چرا اجازه نمیدند خونه رفقات بری؟

چرا واقعا؟! 

چرا مثلا براشون مهم نیست که بچه های فامیل یا همسایه حجاب داشته باشند، یا نداشته باشند؟! گوشی مستقل داشته باشند یا نداشته باشند؟! و یا خونه رفقاشون برند یا نرند؟!

چرا واقعا؟!

عزیزمی، این روزها برای همه هست؛ میگذره! خاصیت دوره اش اینجوری هست. یکروز مادر میشی با تمام وجود درک میکنی دوست داشتن زیادی باعث زیاده روی میشه ؛ نگرانی زیادی از بابت خوشبختی فرزندت و آینده اش منجر به وضع قوانین محدود کننده و دست و پاگیر میشه و البته خروجی این دوست داشتنها و نگرانیها و ... میشه گیر دادن! 

یاعلی

تصویر mostafavi
نویسنده mostafavi در

با سلام به شما کاربر محترم

احساسی که بابت محدودیتها از سوی خانواده دارید را درک می‌کنم، اما توجه به چند نکته می‌تواند زاویه دیدتان را به موضوع تغییر دهد.

1- اشاره کردید در دوره نوجوانی به سر می برید، طبیعتا دوره نوجوانی با توجه به جابجایی هورمونی، بسیاری از رفتار و تصمیم گیری‌های افراد به شکل هیجانی انجام می شود و نقش هیجاناتی نظیر پرخاشگری، اضطراب بسیار پررنگ خواهد بود. پس بدانید بخشی از این محدودیتهایی که خانواده برای شما در خانه درنظر گرفتند، فارغ از اینکه این محدودیت درست هست یا نه، چون در اوج هیجانات قرار دارید، ناخواسته به مسائل پیرامونی خود به صورت هیجانی نگاه می‌کنید و از آن زاویه اطرافیان و مسائل رو تحلیل می کنید، غافل از اینکه این موضوع می تواند از زوایای دیگری هم بررسی شود.

2- درست است که خانواده محدودیتهایی برای شما درنظر گرفتند، ولی به نظر شما علت این محدودیتها چیه؟ آیا با شما دشمنی می کنند؟ آیا می خواهند شما را آزار بدهند؟ طبیعتا خانواده شما نه در صدد دشمنی با شما هستند و نه قصد آزاردادن شما رو دارند، بلکه اگر بتوانید خودتان را جای آنها قرار بدهید بهتر می توانید علت این تصمیم گیری آنها را متوجه شوید. بی شک این محدودیتها از سوی خانواده نشان از دغدغه و نگرانی آنها نسبت به شما و آینده شماست. در واقع اگر این نگرانی و دغدغه خانواده رو تحلیل کنید، متوجه خواهید شد که این مسئله ناظر به علاقه آنها به شما و مسئولیت پذیری انهاست. گرچه ممکن است روش برخورد و تعامل با شما رو بلد نباشند.
در چنین شرایطی، راهکار چیست؟ آیا راهکار اینه که از خانه فرار کنید یا خودکشی کنید؟ کافی است یکبار خودتان را جای والدین و خانواده خود بگذارید و ببینید با شنیدن یک خبر ناگوار چه حالی به آنها دست می دهد؟ آیا شما با این کار دنبال ضربه زدن به خانواده و عزیزان خود هستید؟ بی شک شما هم دوست ندارید عزیزانتون آسیب ببینند. پس راهش چیست؟

راهش این است که شما اعتماد خانواده را به خودتان جلب کنید. اگر می بینید خانواده برای شما محدودیت قائل هستند، می تواند یکی از دلایلش این باشد که شما در گذشته احتمالا رفتارهایی انجام دادید که باعث شده تا اعتماد خانواده به شما کمرنگ شود و ناخواسته چنین محدودیتهای را برای شما درنظر بگیرند. همین که در حال حاضر مخفیانه و به دور از خانواده با آقاپسری در ارتباط هستید، این نشان از این دارد که شما نیاز به مراقبت دارید. تصور کنید که خانواده اگر متوجه این رابطه هنجارشکنانه شما شوند چه حالی دست می دهد و چه ذهنیتی برای آنها ایجاد می شود؟ خب طبیعی است وقتی خود شما دغدغه و نگرانی خانواده را درک نکنید و به سمت و سوی رفتارهای مخفیانه و پرخطر می روید خانواده نگران شما شود و احیانا محدودیتهایی را برای شما درنظر بگیرند. 
نکته بعدی این است که این رابطه های پرخطر و گناه آلود تنها باعث می شود که دام یکسری افراد سوءاستفاده گر قرار بگیرید و در آینده ضربه روحی شدیدی بخورید.

اگر واقعا می خواهید از این محدودیتها رهایی پیدا کنید، باید یک تحول در درون و رفتارهای خودتان ایجاد کنید تا خانواده به شما اعتماد کند. وقتی اعتمادشان را بدست آورید خودبخود محدودیت برای شما نه تنها آزار دهنده نمی شود بلکه به راحتی با آن کنار خواهید آمد و حس خوبی به شما دست خواهد داد. بنابراین سعی کنید با این چالشی که مواجه هستید خودتان را یاد بدهید تا رفتارتان را تغییر بدهید و بتوانید یک تحول لذت بخشی را تجربه کنید. برای اینکه اعتماد خانواده را جلب کنید، بهتر است با آنها صحبت کنید تا اینکه بخواهید ناراحتی و هیجانات منفی خود را بروز بدهید. سعی کنید به خانواده نزدیک شوید و صمیمیت برقرار کنید. وقتی با اعضای خانواده صمیمی و گرم ارتباط بگیرید، هم دوست داشتنی تر خواهید شد و هم اعتماد به تدریج اتفاق می افتد. بنابراین استراتژی خود در تعامل با خانواده را از فاصله گرفتن و دوری از آنان به نزدیکی و صمیمی شدن به آنان تغییر بدهید، آن وقت نتیجه این تغییر استراتژی را در زندگی خود ببینید. این صمیمیت و گرم شدن باعث می شود به صورت طرفینی همدیگر رو بهتر درک کنید. وقتی درک متقابل اتفاق افتاد از بودن در کنار هم لذت بیشتری خواهید برد و حتی کار به جایی می رسد که شما آگاهانه و با اختیار و بدور از تحمیل بعضی از محدودیتها را برای خودتان در نظر می گیرید بدون اینکه خانواده از شما بخواهد. کافی است تغییر استراتژی بدهید! 

درباره ارتباط شما با دوست پسرتان، جز اینکه به هیجانات شما بیفزاید و همواره شخصیت بر مدار هیجان را داشته باشید، چیزی عایدتان نمی‌شود! افراد هیجانی هم مستعد خطا، اشتباه، انحراف و از چاله به چاه افتادن هستند. پس به جای اینکه  خودتان را درگیر یک رابطه ناسرانجام قرار دهید که افکار و شخصیتتان را تحت تاثیر قرار دهد، تصمیم بگیرید که این رابطه را تمام کنید. این تغییر رویه و تغییر تمرکز به سمت یک ارتباط خوشایند با اعضای خانواده می تواند به زندگی شما معنا بدهد و لذت وافری ببرید. 

موفق باشید.