بچه من خیلی زود رنج شده....

11:09 - 1402/01/22

یه سوال که واقعا دغدغه زندگیم شده وامیدوارم اگه کسی راه حلی داره من رو راهنمایی کنه اینه که بچه من خیلی زود رنج شده مثلا هرکاری را که میخواد انجام بده واز پسش برنمیاد یعنی همون جوری که درست هست انجلم نمیده را سریع ناراحت میشه ومیزنه زیر گریه مثلا چند وقتی هست که نماز خوندن را یاد گرفته حتی همراه پدربزرگ یا پدرش میره مسجد وقتی یکجایی رو اشتباه میخونه یا از امام جماعت عقب میفته سریع میزنه زیر گریه حتی تو مهمونی جایی توقع داره دیده بشه اگه یه سینی چایی گرفتن واون را به عنوان اینکه بچه هست ندیدند وجلوش نگرفتن ناراحت میشه وگریه میکنه ومن هربار توی هرجمعی سرزنش میشم که چش شده و برای قانع کردنش نمیدونم چیکار کنم واین

 باعث شده که همه به دید بچه ای که همش برای هرچیزی گریه میکنه سرزنش وتوجیه بشم لطفا اگه میتونید راهنماییم کنید نمیدونم مطلب رارسوندم یا نه متشکر

 

 

----------------
کاربران محترم مي‌توانيد در همين بحث و يا مباحث ديگر انجمن نيز شرکت داشته باشيد: https://btid.org/fa/forums
همچنين مي‌توانيد سوالات جديد خود را از طريق اين آدرس ارسال کنيد: https://btid.org/fa/node/add/forum
تمامي کاربران مي‌توانند با عضويت در سايت نظرات و سوالاتي که ارسال ميکنند را به عنوان يک رزومه فعاليتي براي خود محفوظ نگه‌دارند و به آن استناد کنند و همچنين در مرور زمان نظراتشان جهت نمايش، ديگر منتظر تاييد مسئولين انجمن نيز نباشد؛ براي عضويت در سايت به آدرس مقابل مراجعه فرمائيد:  https://btid.org/fa/user/register

انجمن‌ها: 
http://btid.org/node/241865
تصویر روئین تن مهدی

سلام و عرض ادب خدمت شما کاربر محترم

ضمن تشکر از حسن اعتماد و ارتباطی که با مجموعه برقرار کردید.

سوال فرمودید که فرزند شما (که نفرمودید در چه سنی هستش) دچار زود رنجی شده و با کوچکترین ناملایمتی از کوره در میره و گریه می کنه. این رفتار از فرزند شما ممکنه از چندین عامل نشات گرفته شده باشه.

1- احتمالا در تعریف و تمجید پسرتون (اگر درست حدس زده باشم) افراط کردید، تعریف و تمجید از کودک اگر بیش از اندازه باشه از کودک شما در نظر خودش یک اسطوره میسازه که هیچ گونه خطا و اشتباهی انجام نمی ده. با این ذهنیتی که پسر شما با تعریف و تمجیدهای بیش از حد شما از خودش داره با ارتکاب یک خطا و کوتاهی یا شکست، یا حتی عقب افتادن از دیگران، خواهد شکست. چون این جور شکستهای (و لو جزئی) با اون ذهنیتی که من شخصیتی کامل و بدون اشتباه دارم در تعارض خواهد بود، و این تعارض در قالب گریه خودش رو نشون میده. وقتی شخصیت کودکتون رو در نگاه او بزرگ و بی نقص جلوه دادید، خطاها و اشتباهات او در نگاهش بزرگنمایی خواهد شد.

با این عامل احتمالی شما باید هم تعریف کنید و هم در جای خودش ایراد بگیرید که اشتباه کردی، اما بلافاصله باید به این نکته اشاره کنید که اشتباه کردن ایرادی نداره، بلکه ماندن بر اشتباه و حل نکردن اون ایراد داره. به عبارت دیگر "اشتباه" رو در نگاه فرزندتون از حالت تابو بودن باید در بیارید. از خود «اشتباه کردن» هم گاهی تعریف کنید که چیز خوبیه چون با ما درس میده که در مرتبه بعد اون رو تکرار نکنیم. یا اینکه اشتباه تجربه ما رو بیشتر می کنه. پس لازم نیست در مقابل "اشتباه" گارد بگیریم و زود از کوره در بریم، بلکه گاهی باید به استقبال اشتباه رفت. انجام بدیم که اشتباه کنیم و تجربه کسب کنیم.

2- عملکرد ناصحیح والدین در قبال اشتباهات اوست. وقتی والدین در قبال اشتباهات او به کودک سرکوفت بزنند، و اجازه کشف و تجربه رو ندن و گاهی بیش از اندازه خطا، کودک رو توبیخ کنند اعتماد به نفس کودک رو تضعیف خواهد کرد. کودک در مواقع اشتباه احساس امنیت نخواهد کرد و فکر می کنه که در هر اشتباهی باید منتظر توبیخ برزگ ترها باشه. و گریه ابزار دفاعی خواهد بود که مورد توبیخ دیگران واقع نشه.

3- گاهی این رفتار ناشی از روحیه در حال رشد فرزند شما هستش که دوست داره خودش رو اثبات کنه و خودش رو همچون بزرگ ترها کنه. 1- "من بزرگ شدم"  2- بزرگسالان اشتباه نمی کنن   در نتیجه من نباید اشتباه کنم.

این ذهنیت باید از کودک گرفته بشه که بزرگسالان (به عنوان الگوهای رفتاری کودک) اشتباه نمی کنند. برای اینکار در صورتی که شما یا همسرتون اشتباهی می کنید (مثلا لیوانی می شکونید یا حرفی که نباید به کودک بزنید اما می زنید) باید به برای مدتی به کودک بگید که «من اشتباه کردم، معذرت می خوام». وقتی اشتباه کردن از طرف شما والدین به عنوان الگوی کودک عادی انگاری شد، در نگاه او هم اشتباه کردن چیز عادی خواهد شد.

اینکه در مهمانی کودک شما از تعارف نکردن میزبان، دلخور میشن بیشتر از این عامل ناشی میشه که به نشانه اعتراض گریه می کنه که چرا با ما همچون بزرگترها رفتار نمیشه

4- و یکی از ریشه های این رفتار، عدم اگاهی یا توانایی کودک شما از حل مساله است. به کودک باید یاد داد که آدم هیچ وقت در  بن بست گیر نمی کنه، و هر مشکلی یک راه حل داره،  و مهم اینه که بتونی مثل یک کارآگاه ، راه حل رو کشف کنی. مثلا وقتی از نماز جماعت عقب می مونه بسته به میزان عقب افتادن هر کدوم راه حل خودش رو داره.

برای اینکار شما به طور تصنعی چندین موضع چالشی رو برای کودک خود به نحوی که کودک شما نقش اول او جریان باشه رو تعریف و به تصویر بکشید و ازش بخواهید در این جور مواقع چکار خواهد کرد. مثلا بهش بگید "وقتی گم شدی چکار می کنی؟" "وقتی وارد مهمانی شدی و فلانی بهت سلام نکرد چکار می کنه؟""وقتی دمپاییت در وسط بازی پاره شد چکار می کنی؟" و ...

وقتی ذهن کودکتون رو در این چالشهای فرضی بکار گرفتید، کودک شما به طور پیشفرض یاد میگیره که در جریانات واقعی هم این فرایند فکر کردن و پیدا کردن راه حل رو پیگیر باشه.

موفق باشید