می خوام رگمو بزنم سریع پاسخ بدید

11:45 - 1393/07/26

پسری هستم 19 ساله . عضو یک خانواده 5 نفره / 3 دختر و 2 پسر ... یک برادر و یک خواهرم رفتن سر زندگیشون .. یعنی 3 فرزند موندیم توو خانواده / مادرم معلمه ، پدرم با ماشین سنگین کار میکنه (( البته داخل شهر )))
مشکل من اینه که هر روز توو خونه غر میزنن پدر و مادرم .پدرم میگه برو سر کار . مادرم میگه برو درس بخون
ای خدااااا من با کدوم ساز برقصم ؟!
کلافه ام نمیدونم چی کار کنم ، دوشنبه همین هفته در باغ پدربزرگم تا مرز خودکشی رفتم یعنی طناب رو به گردنم انداختم و رفتم که خلاص شم ولی نمیدونم چرا نشد !!!
خودم قصدم اینه که دانشگاه رو ول کنم شاید استعداد درس داشته باشم ولی به دلیل لکنت زبون در خودم نمیبینم که ادامه تحصیل بدم چون استادان هم درمیون گذاشتم گفتن باید کنفرانس بدی ، خب یکی نیست بگه بابا ؛ مثل این می مونه که شما از یک معلول بخواهید با چند دونده بره و بدوه ! خب معلومه که نمیشه چون نمیتونه
بنابراین باید دانشگاه رو با اینکه مادرم اصرار به ادامه تحصیل داره ترک کنم !
باید برم و سربازی و بعدش بچسبم به کاری که یاد بگیرم ! این نظر خودمه
ولی پدرم میگه اول کار بعد سربازی
..
من یک بار قصد زدن رگم رو توو حموم داشتم ، اینا همش جدیه // لطفا جواب منو بدید
نمی دونم واقعا چی کار کنم

-------------------------------------

کاربران محترم مي‌توانيد در همين بحث و يا مباحث ديگر انجمن نيز شرکت داشته باشيد: http://www.btid.org/fa/forums
همچنين مي‌توانيد سوالات جديد خود را از طريق اين آدرس ارسال و از طریق کدپیگیری که دریافت میکنید پاسخ را مشاهده نمائید: http://www.btid.org/fa/node/add/forum
تمامي کاربران مي‌توانند با عضويت در سايت نظرات و سوالاتي را که ارسال ميکنند را به عنوان يک رزومه فعاليتي براي خود محفوظ نگه‌دارند و به آن استناد کنند و همچنين نظراتشان جهت نمايش بعد از فعالیت مفید، ديگر منتظر تاييد مديرانجمن نيز نباشد؛ براي عضويت در سايت به آدرس مقابل مراجعه فرمائيد: www.btid.org/fa/user/register

http://btid.org/node/43373

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
6 + 4 =
*****
تصویر بدبخت وژنژنیپیوپ
نویسنده بدبخت وژنژنیپیوپ در

پسری هستم 15 ساله کلاس هشتمم درسم خوبه مادر معتاده ولی هی میخواد خوب شه اما نمیشه پدرم ناتنی هست وقتی 3.4 سالم بود یه کاری کرد که مادرم ازش طلاق گرفت هالاهم این پدر ناتنی بالا سرمه روزی نیست که به من سرکوفت نزنه و بد و بیرا بهم نگه بقران قسم این پدر تاحاا برای بیشتر از یه شلوار یا پیرهن نخریده بقیر از پول مدرسه و همین پدر اصلیم تا چند وقت نفقه میداد ولی یدفه گم و گور شد یه زنه دیگه داره برادرم که از پدرم ناتنیم هست و لی از مادرم بخواتر کارای مادر و پدرم بهم میگه تو برادر من نیستی ولی من دوستش دارم الان که دارم اینارو مینویسم دارم گریه میکنم میخ. ام رگمو بزنم بعضیا میگن اگه زنده موندی نقض میشی یا خیلی طول میکشه بمیری قرص برنج هم گیر نمیاد واقعا فکرن اینهمه برادرتو دوست داشه باشه بعد یه مدت بیاد بهت بگه من تورو دوست ندارم و تو برادر من نیستی واقعا دلم میخواد خودمو بکشم راحت شم فکنم برم جهنم البته از اینجا بهتره تاحالا مادر و پدرم هزار بار دعوا کردن پدر اصلیم 3 ساله نه دیدم نه باهاش حرف زدم خواهرم داخل خوابگاه هست بعضی وقتا فکر میکنم اون منو بیشتر از همه دوست داره ولی مادرم از پدر برام کم نزاشت

 

تصویر بی نیخه دنیا ادما
نویسنده بی نیخه دنیا ادما در

سلام من دختر هستم 16ساله 3سال هس ازدواج کردم و خیلی مشکل دارم میتونین کمکم کنینن رگ دستمو بزنم ولی نمیرم میخام فقط بترسونمشوم

تصویر ناشناسم
نویسنده ناشناسم در

سلام من یه دختر۱۸سالم که پشت کنکوریم ولی امیدی ب امسال ک قبول بشم ندارم،بابام مواد میکشه البته تر*یاکه،ولی خب عصبیه و مامانمم بارداره،همش جر و بحث میکنن صداشونم تا ده تا کوچه اونور تر میره،از مامانم ک هیچی نگم بهتره،بابامم صد برابر بدتر از مامانمه،هر شب گوشیمو میگیرن و میگن در اتاقت نباید بسته باشه،هرچیز کوتاهیم میخام بپوشم و آزاد باشم میگن نه، با اینکه خانواده مذهبی هم نیستیم،اغلب روزا با جر و بحثاشون من بیدار میشم،مامانمم هی بم سرکوفت میزنه میگه بیشتر بحثامون بخاطر رفتارای توعه، گاهی دلم میخاد از خونه پا بزارم به فرار ولی جایی روو ندارم،گاهی میخام خودکشی کنم ولی جراتشو ندارم،امید هرچند کم دارم ولی اونم داره میره،دوستامم ک همش باهام بحث میکنن و اصلا درکم نمیکنن، البته اینکه چیزی از زندگیم نمیدونننم بی تاثیر نیست ولی خب بدونستنم براشون مهم نبود، نمیدونم زنده بودنم برا کی مهمه،هرچیم میگن پدر مادرم میگن خوبیتو میخام، حتی حاضر نیستن برن پیش روانشناس هرچیم بابام کار میکنه میگن پول نداریم خسته شدم،بریدم بگین چ غلطی بکنم،هرچیم هی براشون کار میکنیم میگن هیچ کاری نمیکنی

تصویر توفیقی

سلام علیکم

از اینکه براتون این مشکلات پیش اومده متاثر شدم امیدوارم بتونید با کمک خداوند و تلاشی که میکنید از مشکلات رهایی پیدا کنید.

خب خیلی حس بدی به آدم دست میده وقتی ببینه توی خانواده اش مشکلاتی هست که آرامش آدم رو سلب میکنه، علاوه بر آن وقتی یه خانواده ای دچار مشکل میشه یکی از اون افرادی که در معرض آسیب قرار میگیره فرزند خونه هست، دقیقا مثل کسی که سیستم ایمنی بدنش پایینه و بدنش خیلی حساس شده و با یک بیرون رفتن توی سرما، سرما می خوره، این فرد یا باید سیستم ایمنی ش تقویت کنه و یا اینکه مراقبت بیشتری داشته باشه و الا با هر ویروس و میکروبی سریعا دچار بیماری میشه . حال شما به این مساله باید توجه داشته باشید وقتی سیستم خانواده شما دچار مشکل شده قطعا سختی هایی سراغتون میاد اما باید مراقب باشید تا آسیب نبینید.

در اینجا نکات مهمی خدمتتون تقدیم میکنم لطفا با دقت مطالعه کن و انجام بده:

نکته اول: سعی کن با برقراری ارتباط و بیشتر کردن دوستی با دوستان همجنس خودت بتونی این نیاز به یک همدم و همصحبت رو فراهم کنی. یه نکته مهمی که وجود داره اینه که توی روابط با دوستانت ممکنه شما باهاشون درد دل کنی از مشکلاتت بگی از سختیها و تجربیات تلخ زندگی بگی، که گفتن این مسایل در یه حد کم میتونه خوب باشه اما اگه از این مسایل زیاد بگی خود به خود دوستانت از شما فراری می شن و با دیدن شما حس ناخوشایندی تجربه میکنن و همین باعث میشه رفتار و گفتاراشون با شما سرد بشه و شما هم احساس ناامیدی و افسردگی کنی.

نکته دوم اینه که بیا و این حست رو با انجام امور معنوی خوب کن. رابطه ت با خدا و اهل بیت و شهدا بیشتر کن، آشنایی با هدف خلقت و بودن ما در این دنیا و داشتن هدف در زندگی خیلی مهمه سعی کن در این زمینه مطالعه داشته باشی.

نکته سوم اینکه: همه ما انسانها علاوه بر قوه تفکر و اندیشه و منطق دارای احساسات و هیجانهای متفاوتی هستیم که در موقعیتهای مختلف آنها را تجربه میکنیم، مثلا وقتی یک نفر به ما محبت میکند نسبت به او احساس رضایت و علاقه میکنیم و ا اگر کسی به ما توهین کند هیجان خشم و تنفر را تجربه میکنیم. گاهی اوقات برخی مسایل و مشکلات برای ما پیش می آید که هیجانهای شدیدی را در ما ایجاد میکند و نیاز به کنترل و مدیریت آن دارد که متاسفانه خیلی از ماها برای مدیریت هیجاناتمون آموزش ندیده ایم و به همین دلیل ممکنه رفتارهای نادرستی ازمون سر بزنه حالا این رفتار نادرست ممکنه افراط باشه یا تفریط مثل پرخاشگری های کلامی و رفتاری و تصمیم به خودکشی و.. و یا سرکوب خشم و ناراحتی. برای اینکه ما بتونیم احساسات و هیجاناتمون را به درستی مدیریت کنیم باید مهارت مدیریت هیجانات را آموزش ببینیم. برای اینکار توصیه میکنم هم مطالعات خودتون را در این زمینه بالا ببرید و هم در صورت امکان در کارگاه های مهارتهای زندگی از جمله مهارت مدیریت هیجان شرکت کنید. نحوه برخورد و مقابله ما با مسایل و مشکلات از جمله ناراحتی دو جوره یکی مقابله مساله مدار و دیگری مقابله هیجان مدار.  مقابله مساله مدار یعنی اینکه وقتی مشکل برامون پیش میاد آن را به عنوان یک مشکل در نظر میگیریم و به دنبال راه حل های حل مساله بر می آییم و با مهارت حل مساله مشکل را برطرف میکنیم اما روش دوم که مقابله هیجان مدار باشه یعنی وقتی مشکلی برامون پیش میاد شروع کنیم به گریه کردن و یا عصبی شدن و یا پرخاشگری کردن و...

از میان این دو روش روش حل مساله بهترین روش هست البته این به معنای عدم استفاده از روش هیجان مدار نیست بلکه در برخی اوقات که مساله شدید هست مثلا ابتدا با کمی گریه انسان هیجان غم و ناراحتی خودش را کم میکند و سپس به دنبال راه حل اساسی مشکل بر بیایید خیلی عالی میشه ضمن اینکه نباید فقط از روش هیجان مدار به تنهایی استفاده کند و یا اینکه نباید از روش هیجان مدار منفی مثل پرخاشگری، خودکشی و... استفاده کند.

نکته چهارم: این تجربیات تلخ باعث ایجاد هیجانات منفی شدیید در شما می شود که باید تخلیه هیجان انجام بدهید تا از درون احساس راحتی کنید خب یکی از راه های تخلیه هیجان بازگو کردن مشکلات برای دیگران هست که قبلا توضیح دادم و گفتم زیاده روی در این روش موجب آسیب در روابط اجتماعی می شه و باید مراقب باشید علاوه بر اینها شما برای بیان احساسات و عواطف خود زمانی که کسی نیس که بتونید باهاش حرف بزنید میتوانید به صورت نوشتن احساسات و مسایل، هیجانات خود را تخلیه کنید.

یکی دیگه از راه کارها اینه که میتوانید نامه ای برای امام زمان یا یکی از اهل بیت و یا حتی یکی از شهدا بنویسید با او درد دل کنید.

همچنین برای برون ریزی احساسات نسبت به کسی که ازش عصبانی هستید میتوانید نامه اعتراض بدون ارسال برای او بنویسید و حرفهای خودتون رو بهش بزنید.

یکی دیگه از تکنیکها استفاده ار صندلی خالی است به این صورت که در مقابل یک صندلی خالی قرار بگیرید و تصور کنید شخصی که ازش ناراحت هستید اونجا نشسته و شما با او شروع کنید به صحبت کردن و ابراز ناراحتی خود.

نکته پنجم اینه که توی کارها و فعالیتهای گروهی شرکت کن، مثل کلاسهای ورزش، پایگاههای مقاومت بسیج مساجد(اگه دوست داشتی)، کلاس خیاطی و... تا هم حال و هوات عوض بشه و هم بتونی دوستان بیشتری پیدا کنی.

نکته ششم: یکی از مسایلی که میتونه بهت کمک کنه بالا بردن توامندی های فردی خودتونه مثلا مهارتهای مختلفی مثل خیاطی، آرایشگری، آشپزی و... را کسب کنی، این کار هم اعتماد به نفست رو بالا میبره و هم با دریافت تایید از دیگران موجب بهبود حال و احوالتون میشه.

نکته هفتم و آخر اینکه خودزنی و فکر خودکشی و اینها نه تنها بهتون کمکی نمیکنه بلکه اوضاع تون رو بدتر میکنه، نهایتش اینه که خودکشی کردید، آخه اینجوری هم نیست که با خودکشی همه چیز تموم بشه بلکه با خودکشی تازه بدبختی ها توی اون دنیا شروع میشه طوری که شخص آرزو میکنه که ای کاش بدبختی های دنیا رو چند برابر داشتم اما الان توی این عذاب نبودم.

چون هم خدا در قرآن و اهل بیت ع در روایات از این کار نهی کرده اند و آن را موجب عذاب آخرت معرفی کرده اند و هم افرادی آن را در حالت «تجربه نزدیک به مرگ(NDE)» تجربه کرده اند.

افراد متعددی که به خاطر خودکشی ناموفق، تجربه نزدیک به مرگ(NDE) داشته اند، از سختی ها و وحشت زندگی پس از مرگ گزارش داده اند که نمونه هایی از آن، در برنامه تلویزیونی «زندگی پس از زندگی» که در ماه های رمضان از شبکه چهار سیما پخش می شد به صورت مستند گزارش شد و در اینترنت قابل دسترسی می باشد.

بنابراین به توصیه های گفته شده عمل کن و اگه برات امکانش بود به یه مشاوره حضوری که روانشناس خانم باشه مراجعه کن تا ان شاالله اوضاع بهتر بشه.

براتون آرزوی موفقیت میکنم.

تصویر یکتا
نویسنده یکتا در

سلام

دوست من میگه از زندگی خشته شده میخواد بمیره اخه مامان و باباش از هم جدا شدن دو بار همین یه هفته پیش مامانش باز ول کرد رفت میگه داداشش هر شب با گریه میخوابه ولی با خنده بیدار میشه کسی نفهمه همه کارای خونه پای اونه باید درسشو بخونه هزار تا کار داره  

خوبه از خودکشی میترسه وگرنه تا الان نبود ولی میترسم خیلی بدتر بشه حالش بزنه به سرش بمیره درکش میکنم واقعا ولی نمی دونم چطوری منصرفش کنم دیگه هیچی براش مهم نیس آرزوی بزرگش این بود که بره سئو کنسرت بی تی اس ولی الان دیگه براش مهم نیس افسرده س واقعا نگرانشم لطفا کمکم کنید تا دیر نشده

تصویر توفیقی

سلام علیکم

از حضور شما و اعتماد به ما تشکر میکنم

از اینکه به فکر حل مشکل دیگران هستید به شما آفرین میگم... چقد خوبه که ما بتونیم مشکل یه نفر رو حل کنیم و در موقعی که نیاز به کمک داره بهش کمک کنیم.

در مورد این مبحث و مشکلات اینچنین سوالات مشابه زیادی در این بخش اومده که پاسخهای مناسب را ارائه کرده ام بهترین کار اینه که شما پاسخها را مطالعه کنید و بتونید از همون پاسخها استفاده کنید و در یک فضای ارتباطی صمیمی با دوستتان به او کمک کنی تا بهترین راه را انتخاب کند، همچنین میتونی آدرس همین سایت را بهش بدی تا با کارشناسان ارتباط برقرار کند و با مطرح کردن مشکلات خودش راهنمایی های مناسبی را دریافت کند.

برای اینکه بتونی بهتر راهنمایی ش کنی پاسخی که قبلا در پاسخ به سوال یکی از کاربرها داده ام را در زیر مجددا تکرار میکنم تا بتونی مطالعه کنی و ازشون استفاده کنی:

خیلی حس بدی به آدم دست میده وقتی ببینه توی خانواده اش مشکلاتی هست که آرامش آدم رو سلب میکنه، علاوه بر آن وقتی یه خانواده ای دچار مشکل میشه یکی از اون افرادی که در معرض آسیب قرار میگیره فرزند خونه هست، دقیقا مثل کسی که سیستم ایمنی بدنش پایینه و بدنش خیلی حساس شده و با یک بیرون رفتن توی سرما، سرما می خوره، این فرد یا باید سیستم ایمنی ش تقویت کنه و یا اینکه مراقبت بیشتری داشته باشه و الا با هر ویروس و میکروبی سریعا دچار بیماری میشه . حال شما به این مساله باید توجه داشته باشید وقتی سیستم خانواده شما دچار مشکل شده قطعا سختی هایی سراغتون میاد اما باید مراقب باشید تا آسیب نبینید.

در اینجا نکات مهمی خدمتتون تقدیم میکنم لطفا با دقت مطالعه کن و انجام بده:

نکته اول: سعی کن با برقراری ارتباط و بیشتر کردن دوستی با دوستان همجنس خودت بتونی این نیاز به یک همدم و همصحبت رو فراهم کنی. یه نکته مهمی که وجود داره اینه که توی روابط با دوستانت ممکنه شما باهاشون درد دل کنی از مشکلاتت بگی از سختیها و تجربیات تلخ زندگی بگی، که گفتن این مسایل در یه حد کم میتونه خوب باشه اما اگه از این مسایل زیاد بگی خود به خود دوستانت از شما فراری می شن و با دیدن شما حس ناخوشایندی تجربه میکنن و همین باعث میشه رفتار و گفتاراشون با شما سرد بشه و شما هم احساس ناامیدی و افسردگی کنی.

نکته دوم اینه که بیا و این حست رو با انجام امور معنوی خوب کن. رابطه ت با خدا و اهل بیت و شهدا بیشتر کن، آشنایی با هدف خلقت و بودن ما در این دنیا و داشتن هدف در زندگی خیلی مهمه سعی کن در این زمینه مطالعه داشته باشی.

نکته سوم اینکه: همه ما انسانها علاوه بر قوه تفکر و اندیشه و منطق دارای احساسات و هیجانهای متفاوتی هستیم که در موقعیتهای مختلف آنها را تجربه میکنیم، مثلا وقتی یک نفر به ما محبت میکند نسبت به او احساس رضایت و علاقه میکنیم و ا اگر کسی به ما توهین کند هیجان خشم و تنفر را تجربه میکنیم. گاهی اوقات برخی مسایل و مشکلات برای ما پیش می آید که هیجانهای شدیدی را در ما ایجاد میکند و نیاز به کنترل و مدیریت آن دارد که متاسفانه خیلی از ماها برای مدیریت هیجاناتمون آموزش ندیده ایم و به همین دلیل ممکنه رفتارهای نادرستی ازمون سر بزنه حالا این رفتار نادرست ممکنه افراط باشه یا تفریط مثل پرخاشگری های کلامی و رفتاری و تصمیم به خودکشی و.. و یا سرکوب خشم و ناراحتی. برای اینکه ما بتونیم احساسات و هیجاناتمون را به درستی مدیریت کنیم باید مهارت مدیریت هیجانات را آموزش ببینیم. برای اینکار توصیه میکنم هم مطالعات خودتون را در این زمینه بالا ببرید و هم در صورت امکان در کارگاه های مهارتهای زندگی از جمله مهارت مدیریت هیجان شرکت کنید. نحوه برخورد و مقابله ما با مسایل و مشکلات از جمله ناراحتی دو جوره یکی مقابله مساله مدار و دیگری مقابله هیجان مدار.  مقابله مساله مدار یعنی اینکه وقتی مشکل برامون پیش میاد آن را به عنوان یک مشکل در نظر میگیریم و به دنبال راه حل های حل مساله بر می آییم و با مهارت حل مساله مشکل را برطرف میکنیم اما روش دوم که مقابله هیجان مدار باشه یعنی وقتی مشکلی برامون پیش میاد شروع کنیم به گریه کردن و یا عصبی شدن و یا پرخاشگری کردن و...

از میان این دو روش روش حل مساله بهترین روش هست البته این به معنای عدم استفاده از روش هیجان مدار نیست بلکه در برخی اوقات که مساله شدید هست مثلا ابتدا با کمی گریه انسان هیجان غم و ناراحتی خودش را کم میکند و سپس به دنبال راه حل اساسی مشکل بر بیایید خیلی عالی میشه ضمن اینکه نباید فقط از روش هیجان مدار به تنهایی استفاده کند و یا اینکه نباید از روش هیجان مدار منفی مثل پرخاشگری، خودکشی و... استفاده کند.

نکته چهارم: این تجربیات تلخ باعث ایجاد هیجانات منفی شدیید در شما می شود که باید تخلیه هیجان انجام بدهید تا از درون احساس راحتی کنید خب یکی از راه های تخلیه هیجان بازگو کردن مشکلات برای دیگران هست که قبلا توضیح دادم و گفتم زیاده روی در این روش موجب آسیب در روابط اجتماعی می شه و باید مراقب باشید علاوه بر اینها شما برای بیان احساسات و عواطف خود زمانی که کسی نیس که بتونید باهاش حرف بزنید میتوانید به صورت نوشتن احساسات و مسایل، هیجانات خود را تخلیه کنید.

یکی دیگه از راه کارها اینه که میتوانید نامه ای برای امام زمان یا یکی از اهل بیت و یا حتی یکی از شهدا بنویسید با او درد دل کنید.

همچنین برای برون ریزی احساسات نسبت به کسی که ازش عصبانی هستید میتوانید نامه اعتراض بدون ارسال برای او بنویسید و حرفهای خودتون رو بهش بزنید.

یکی دیگه از تکنیکها استفاده ار صندلی خالی است به این صورت که در مقابل یک صندلی خالی قرار بگیرید و تصور کنید شخصی که ازش ناراحت هستید اونجا نشسته و شما با او شروع کنید به صحبت کردن و ابراز ناراحتی خود.

نکته پنجم اینه که توی کارها و فعالیتهای گروهی شرکت کن، مثل کلاسهای ورزش، پایگاههای مقاومت بسیج مساجد(اگه دوست داشتی)، کلاس خیاطی و... تا هم حال و هوات عوض بشه و هم بتونی دوستان بیشتری پیدا کنی.

نکته ششم: یکی از مسایلی که میتونه بهت کمک کنه بالا بردن توامندی های فردی خودتونه مثلا مهارتهای مختلفی مثل خیاطی، آرایشگری، آشپزی و... را کسب کنی، این کار هم اعتماد به نفست رو بالا میبره و هم با دریافت تایید از دیگران موجب بهبود حال و احوالتون میشه.

نکته هفتم و آخر اینکه خودزنی و فکر خودکشی و اینها نه تنها بهتون کمکی نمیکنه بلکه اوضاع تون رو بدتر میکنه، نهایتش اینه که خودکشی کردید، آخه اینجوری هم نیست که با خودکشی همه چیز تموم بشه بلکه با خودکشی تازه بدبختی ها توی اون دنیا شروع میشه طوری که شخص آرزو میکنه که ای کاش بدبختی های دنیا رو چند برابر داشتم اما الان توی این عذاب نبودم.

چون هم خدا در قرآن و اهل بیت ع در روایات از این کار نهی کرده اند و آن را موجب عذاب آخرت معرفی کرده اند و هم افرادی آن را در حالت «تجربه نزدیک به مرگ(NDE)» تجربه کرده اند.

افراد متعددی که به خاطر خودکشی ناموفق، تجربه نزدیک به مرگ(NDE) داشته اند، از سختی ها و وحشت زندگی پس از مرگ گزارش داده اند که نمونه هایی از آن، در برنامه تلویزیونی «زندگی پس از زندگی» که در ماه های رمضان از شبکه چهار سیما پخش می شد به صورت مستند گزارش شد و در اینترنت قابل دسترسی می باشد.

بنابراین به توصیه های گفته شده عمل کن و اگه برات امکانش بود به یه مشاوره حضوری که روانشناس خانم باشه مراجعه کن تا ان شاالله اوضاع بهتر بشه.

موفق باشید

تصویر غریبه
نویسنده غریبه در

خودکشی گناه درستو بخون 

تصویر مهم نیس
نویسنده مهم نیس در

باز زندگیع تو خوبه من12سالمه دخترم ولی اصلا از زندگیم راضی نیستم واقعا هم زندگی سختی رو دارم تحمل میکنم 

درکت میکنم واقعا داری اذیت میشی

تصویر رگ
نویسنده رگ در

لکنت‌زبون‌داری‌اشکال‌نیست‌برودرستوبخون‌یه‌جاخوب‌ترقبول‌شوبعدبروسربازی‌وبعددنبال‌کار 

تصویر Shook
نویسنده Shook در

سلام من دو ساله افسردگی دارم دخترم و الان شونزذه سالمه کمک می‌خواستم روانپزش رفتم و ی سال و نیم دارو مصرف کردم روانشناس هم رفتم ولی مشکلم حل نمیشه چون خانوادم پزشکن فکر میکنن خودشون میتونن حالمو خوب کنن و زیاد پیگیر روانپزشکی و روانشناسی من نیستن ولی واقعا دیگه نمیتونم تحمل کنم حمله ی پانیک اضطراب شدید حملات عصبی همشو دارم هر روز تجربه میکنم و خانوادم قبول نمیکنن ولی خودشون مقصران البته بیشتر مامانم هیچ احترامی به علایقم گذاشته نمیشه و هر روز تحقیر میشم روانشناسا وقتی با مامانم حرف میزنن فکر میکنن ممکنه من حساس باشم و مامانم تقصیری ندارم ولی اینطور نیست نمیتونم هیچ حرفی با مامانم بزنم چون آدم عصبی هست و یکی میگی هزار تا حرف باره می‌کنه و منم نمیتونم اینو به روانشناسا بگم چون مامانم به عنوان پزشک و همکار خجالت زده میشه چند بار تصمیم گرفتم خودکشی کنم سعی کردم خودمو خفه کنم چندبار ولی آخرش نتونستم سعی کردم از ارتفاع بپرسم از لبه برگشتم سعی کردم قرص بخورم بعد پشیمون شدم الآنم رگمو زدم ولی چون وسیله مناسب نداشتم نبرید و فقط زخمی شدم و خیلی درد داشت

من زندگیمو دوست دارم اینکه خودمو نکشتم بخاطر امیدوار بودنمه ولی امیدم دیگه داره ته میکشه

تصویر خ
نویسنده خ در

سلام به نظرم خودکشی دردی رو دوا نمیکنه پس بهتره دنبال راه چاره باشی البته من خودمم به دنبال راه خودکشی هستم ولی هنوز جرعت انجام دادنش رو ندارم

 

تصویر ر
نویسنده ر در

نیومدم اینجا که حرفهای هیمیشگی بشنوم نیومدم که یکی بیاد بگه خودکشی نکن خدا دوست نداره و خودکشی بده و...

من الان فقط میخوام اروم شم میخوام یکی باشه که بهم بگه من میفهممت

من تورو درکت میکنم

میدونم 17 سال زندگی کردی یکی نبود پایه ی خود واقعیت باشه

یکی نبود ساپورت عاطفیت کنه

یکی نبود دستشو بندازه دور گردنت بگه اخه احمق برا چی غصه میخوری که انقدرخانوادت تحقیرت کردن بیا من ببرمت یه جایی که هیچکس نباشه....

شماهایی که میایین با حرف های انگیزشی . مثلا عرفانی میخوایین مارو اروم کنین حقیقتا هیچ مشکلی رو حل نمیکنین

شماها نمیفهمین هر کسی تو زنگیش چی کشیده و داره میکشه

نمیفهمین که چه مزه ای داره وقتی 17 سال چادر میپوشی و 17 سال به ساز خانوادت میرقصی و با عقایدی زندگی میکنی که اونا برات انتخاب کردن و  در اخر ازشون بشنوی که تو یه دختر خرابی تو فاحشه ای...

شماها چه میفهمین از اینکه زندگیتو خرج امام رضا و حضرت زهرا و فلان و بیسار کنی روضه بگیری همه جا دم از اهل بیت بزنی ولی تا مشکل پیش میاد همون اهل بیت پشتت نیستن نگات نمیکنن که هیچ دست از پا خطا کنی دهنتم سرویس میکنن و اسمشم میزارن امتحان الهیی

چا اینهمه ادم دارن با خوشی و بدون هیچ قید و بند و عقایدی دارن زندگی میکنن اونا هیچوقت مورد خشم الهی قرار نمیگرن؟

چرا هیچ فرقی نباید بین منه مقید با اون احمقه بی حجابی که وله نباید باشه؟

من چیکار کنم که خدا از من بکشه بیرون؟ اقا بخدا اگه به من باشه منم میخوام بشم همون فاحشه ای که خانوادم بهم میگن

بخدا دلم نمیخواد تو خانواده ای زندگی کنم که گوشیمو میگیرن و حتی نمیزارن بری خونه چهار تا رفیقت چهارتا تولد

بخئا سخته شماها نمیفهمین...بخدا که نمیفهمین... 

 

تصویر توفیقی

عرض سلام دارم خدمت شما خواهر گرامی

از درد و رنج هایی که با پوست و خونتون دارید لمسش میکنید و فشار زیادی بر شما وارد کرده است بسیار متاثر شدم اگر چه ما نمیتوانیم حس شما را تجربه کنیم ونمیتوانیم سختی که شما دارید بر دوش میکشید را به طور واقعی لمسش کنیم اما دوست داریم در چنین شرایطی مرهمی باشیم بر زخم های شما.

با وجود این چنین حس و حالی که شما دارید چه کمکی از دست ما بر می آید؟ آیا ما میتوانیم به شما کمکی کنیم تا مقداری از هیجانات منفی و ناخوشایند شما را کم کنیم؟

تا زمانی که شما خودتون نخواهید ما هم هیچ کاری از دستمون برنمیاد،نه سخنان انگیزشی و نه استدلالات منطقی، در چنین شرایطی این خود شما هستید که میتوانید به داد خودتون برسید.

رفتار دیگران، حرف دیگران، قضاوت دیگران اگر چه میتواند در حس و حال و رفتار ما موثر باشد اما در نهایت این خود ما هستیم که اجازه میدهیم چقدر در ما نفوذ کند و این خود ما هستیم که انتخاب میکنیم چه رفتاری داشته باشیم، در مقابل حرف منفی دیگران برخی خیلی حساس اند و رفتارهایی را بر میگزینند که شکننده است مثلا به شدت ناراحت میشوند و خودخوری میکنند و یا پرخاشگری میکنند و... و برخی بسیار سخت رو و مقاوم و اجازه ورود حرف منفی دیگران به درونشان نمیدهند. شاهد این ماجرا این است که وقتی به یک قضیه و اتفاق واحد نگاه میکنیم عکس العملهای افراد مختلف مثل هم نیست و متفاوت است. شما هم سعی کنید رفتارهایی انتخاب کنید که حس و حالتان را خراب نکند.

به نظر ما شما بیا برای یک بار هم که شده یه تصمیم جدی بگیر و یه حرکتی متفاوت و البته مخالف با حس و حال و خواسته خودت انجام بده، یه مشاور خانم که روانشاس باشه رو توی مراکز مشاوره پیدا کن و ارتباط برقرار کن حتما حس و حالت بهتر میشه.

توی روانشناسی روشها و درمانهای بسیار متنوعی داریم که خیلی میتونه بهتون کمک کنه، این حس و حال شما چیز جدیدی نیست که شما اولین نفری باشید که تجربه میکنید بلکه همیشه بوده و هست و خواهد بود لذا روانشناسها روی این مساله بسیار کار کرده اند و روشهای خوب و موثری برای درمانش طراحی نموده اند، منتها زمانی میتونه موثر باشه که شما خودتون بخواهید و تصمیم بگیرید و دنبال کنید .

در ادامه اگر احساس میکنید ما میتوانیم کمکی کنیم در خدمتتان هستیم و با کمال میل پاسخ گوی سوالات شما خواهیم بود.

موفق باشید.

تصویر Na_za_nin
نویسنده Na_za_nin در

سلام دخترم ۱۴ سالمه من عید امسال رفتم روستا و بابام شهر موند منو خواهر مامانم رفتیم یه ماه بعد از عید بابام اومد روستا و وقتی مامانم گوشیشو دید عکسایه لخته زنداییم داخ گوشی بود و اینکه حرفاشون... خب من همشو دیدم بعد از اون هر ماه و هروز همیشه باهم دعوا دارن مامانم میخواست طلاق بگیره ولی انقد خانواده پدریم التماسش کردن نتونست 

بابام اشک میریخت و گریه میکرد میگفت دیگه نمیکنم ولی چندین بار همین کارشو با زنداییم سالای قبل تکرار کرده بود.الان زمان امتحانات ترمه من ساله هفتم هیچی نخوندم و تقریبا صفرم هر روز شب تا صب بیدارم دارم درس میخونم بابام زیاد پولی نداره و اینکه بابام قبلا خلافکار بود پارسال گرفتنش دو ماه زندون رفت بعدش که انتقالی گرفتیم شهر خودمون هروز باید از ساعت ۶ صبح تا ۱۲ ظهر اونجا باشه بعد میاد میره بیرون نمیدونیم کجا میره چیکار میکنه مامانم بعد از اون رفت تو کاره ارایشگری.

خب من تو این همه مدت از عید تا الان عاشقه یه پسری شدم مجازی باش تلفنی حرف زدم صداش پسر بود ولی خب ادم نمیدونه دیگه برام مهم نیست دختر باشه یا پسر گفته ۱۸ سالشه ولی فکر کنم کوچیک تره من نمیدونم واقعا چند بار ولم کرده تموم دستامو بخاطرش با تیغ خط خطی کردم من دیگه نمیدونم حاضرم بمیرم که ولم نکنه شاید این دوست داشتنه چرته نوجوونیه ولی خب هرچی هست بدبختم کرده..

فشار درس و دوست داشتن ینفرو و خانواده همه رو سرمه لطفا بگین چیکار کنم 

تصویر توفیقی

سلام علیکم

از اینکه براتون این مشکلات پیش اومده متاثر شدم امیدوارم بتونید با کمک خداوند و تلاشی که میکنید از مشکلات رهایی پیدا کنید.

خب خیلی حس بدی به آدم دست میده وقتی ببینه توی خانواده اش مشکلاتی هست که آرامش آدم رو سلب میکنه، علاوه بر آن وقتی یه خانواده ای دچار مشکل میشه یکی از اون افرادی که در معرض آسیب قرار میگیره فرزند خونه هست، دقیقا مثل کسی که سیستم ایمنی بدنش پایینه و بدنش خیلی حساس شده و با یک بیرون رفتن توی سرما، سرما می خوره، این فرد یا باید سیستم ایمنی ش تقویت کنه و یا اینکه مراقبت بیشتری داشته باشه و الا با هر ویروس و میکروبی سریعا دچار بیماری میشه . حال شما دختر خانم عزیز به این مساله باید توجه داشته باشید وقتی سیستم خانواده شما دچار مشکل شده قطعا سختی هایی سراغتون میاد اما باید مراقب باشید تا آسیب نبینید.

این مشکلات یه طرف شرایط سنی شما که در دوران نوجوانی به سر می برید یک طرف دیگه این دو اهمیت و ضرورت رسیدگی بیشتر به خودتون رو بیشتر میکنه.

حال توصیه ما اینه که:

سعی کن با برقراری ارتباط و بیشتر کردن دوستی با دوستان همجنس خودت بتونی این نیاز به یک همدم و همصحبت رو فراهم کنی. خب بیان کردی که با یک نفر در فضای مجازی رابطه برقرار کردی، خدمتتان عرض کنم که این مساله قطعا شما را دچار آسیب خواهد کرد، شما یه بار به خاطر خانواده دچار آسیب و ضرر شدی چرا با انتخاب راه اشتباه دوباره می خواهی به خودت آسیب زنی؟ یه جایی باید تصمیم قاطع بگیری و مسیر خوبی رو انتخاب کنی. این دست خودته که چه راهی را انتخاب کنی. درسته که شرایط روی آدم فشار میاره اما در نهایت اون خودتی که انتخاب میکنی چه کاری رو انجام بدی.

نکته دوم اینه که بیا و این حست رو با انجام امور معنوی خوب کن. رابطه ت با خدا و اهل بیت و شهدا بیشتر کن، دردل کن باهاشون، براشون نامه بنویس و از مشکلاتت بهشون بگو تا حس و حالت رو بهتر کنه.

نکته سوم اینه که توی کارها و فعالیتهای گروهی شرکت کن، مثل کلاسهای ورزش، پایگاههای مقاومت بسیج مساجد(اگه دوست داشتی)، کلاس خیاطی و... تا هم حال و هوات عوض بشه و هم بتونی دوستان بیشتری پیدا کنی.

یکی از مسایلی که میتونه بهت کمک کنه بالا بردن توامندی های فردی خودتونه مثلا مهارتهای مختلفی مثل خیاطی، آرایشگری، آشپزی و... را کسب کنی، این کار هم اعتماد به نفست رو بالا میبره و هم با دریافت تایید از دیگران موجب بهبود حال و احوالتون میشه.

نکته آخر اینکه خودزنی و فکر خودکشی و اینها نه تنها بهتون کمکی نمیکنه بلکه اوضاع تون رو بدتر میکنه، نهایتش اینه که خودکشی کردید، آخه اینجوری هم نیست که با خودکشی همه چیز تموم بشه بلکه با خودکشی تازه بدبختی ها توی اون دنیا شروع میشه طوری که شخص آرزو میکنه که ای کاش بدبختی های دنیا رو چند برابر داشتم اما الان توی این عذاب نبودم.

چون هم خدا در قرآن و اهل بیت ع در روایات از این کار نهی کرده اند و آن را موجب عذاب آخرت معرفی کرده اند و هم افرادی آن را در حالت «تجربه نزدیک به مرگ(NDE)» تجربه کرده اند.

افراد متعددی که به خاطر خودکشی ناموفق، تجربه نزدیک به مرگ(NDE) داشته اند، از سختی ها و وحشت زندگی پس از مرگ گزارش داده اند که نمونه هایی از آن، در برنامه تلویزیونی «زندگی پس از زندگی» که در ماه های رمضان از شبکه چهار سیما پخش می شد به صورت مستند گزارش شد و در اینترنت قابل دسترسی می باشد.

بنابراین به توصیه های گفته شده عمل کن و اگه برات امکانش بود به یه مشاوره حضوری که روانشناس خانم باشه مراجعه کن تا ان شاالله اوضاع بهتر بشه.

براتون آرزوی موفقیت میکنم.

تصویر دیوونه
نویسنده دیوونه در

من ی دخترم

مامان بابام طلاق گرفتن بابام قبلا معتاد بود

همش جیغ درد گریه افسردگی من حاده

همش دنبال خودکشیم

چیکار کنم

تصویر Tiana
نویسنده Tiana در

سلام

 

من مشکلم با شما تفاوت داره ولی وقتی این همه زجر و عذاب رو میبینم نمیخوام زنده بمونم فقط منم یه راه حل میخوام وسیله خاصی در دسترسم نیست فقط همین تیغه نمیدونم چرا نمیمیرم ولی لطفا به منم راه حل بذیذ ممنون

تصویر توفیقی

سلام و عرض خوش آمد به شما کاربرگرامی

شدت مشکلات میتونه فشاری روی آمدم بیاره که احساس کنه هیچ چاره ای نداره و احساس کنه به بن بست رسیده این حس شما قابل درکه، اما یه چیزی توی زندگی داشته باش هر وقت به خودکشی فکر کردی به خودت بگو راه برون رفت از بن بستها کمک گرفتن از دیگران است واین راه را امتحان کنید . شاید شما در مشکلات، خودتان را ناتوان ببینید و احساس کنید که زمین گیر شده اید و راه چاره ای وجود ندارد، اما افرادی که در مشکلات طاقت فرسای شما حضور ندارند و از بالا شاهد مشکلات شما و راه کارهای موجود هستند میتوانند به شما کمک کنند. اگر مایل باشید میتوانید مشکلی که برایتان پیش آمده را مطرح کنید تا به شما کمک کنیم .

موفق باشید.

تصویر یا حسین مظلوم
نویسنده یا حسین مظلوم در

آه از غم دلم ...هزاران آه ....فریادرسی نیست.....
کم آوردم ...دیگه توان بلند شدن ندارم ... 
مرد با غیرت میدونه ....غرور یه مرد وقتی بشکنه زنده و مردش دیگه فرقی نداره....غرورم شکست ... من مرگ و به زندگی با ذلت ترجیح میدم ...مرگ رو به اینکه دستم بسوی کسی دراز کنم ترجیح میدم.... 
به مرگ با عزت من کمک کنید .... رگ رو بزنم یا قرص یا....
 

تصویر توفیقی

سلام دوست عزیز

از اینکه غرورتون شکسته شده در رنج و فشار روحی شدیدی هستید و این حس، شما را داغون کرده ، و اینکه برای نجات خود به خودکشی فکر میکنید یعنی خودتون را در بن بست زندگی میبینید.

راه برون رفت از بن بستها کمک گرفتن از دیگران است . شاید شما در مشکلات، خودتان را ناتوان ببینید و احساس کنید که زمین گیر شده اید و راه چاره ای وجود ندارد، اما افرادی که در مشکلات طاقت فرسای شما حضور ندارند و از بالا شاهد مشکلات شما و راه کارهای موجود هستند میتوانند به شما کمک کنند. اگر مایل باشید میتوانید مشکلی که برایتان پیش آمده را مطرح کنید تا مشاروان و کارشناسان بتوانند به شما کمک کنند .

موفق باشید.

لطفا راهنمایی هایی که توسط کارشناسان در همین پست به کاربران مختلف که شاید مشکل شبیه شما داشته اند را مطالعه بفرمایید.

تصویر یه دختر بدبخت
نویسنده یه دختر بدبخت در

هه خیلی جالبه خودمم همین حرفا رو میزدم شما تو موقعیت مت نبودین که درک کنین بهتون تجاوز شده خانوادتون به جای شما از اون یارو دفاع کنن دهن تورو سرویس کنن و نزارن بری دانسگاه کار کنی دوست داشته باشی فوشای بی‌ناموسی بهت بدن دستشون بلرزه وقتی بخوان برات چیزی بخرم منت به دنیا اوردنتو بزارن پس سکوت کنین چون شما هیچ کاری از دستتون برنمیاد فقط پولو میشناسین پووووووول دهن من سرویس شد از بس بت مادرم حرف زدم مادرم به پشم نیود بابامم که هه به ... 

من خودم از رگ میترسم همین روزاست قرص بخورم برم پیش خدا شاید اون منو دوست داشته باشه البته شاید

تصویر توفیقی

سلام علیکم

از حضور شما تشکر می کنم.

خواهر عزیزاینکه انتظار دارید خانواده از جهات مختلف شما را حمایت کنند و در مواردی که حق با شما بوده از شما دفاع کنند،  انتظار به جایی است و طبیعی است که وقتی شخصی در خانواده شاهد رفتارهایی باشد که برخلاف انتظارش هست او را به شدت متاثر میکند. اما مشکلات هر چند سخخخخخخت هم باشند و قابل حل نباشند نهایت کاری که در ما ایجاد میکند برانگیختن هیجانات خییییلی شدید خشم و تنفر و درماندگی است که برخی احساس میکند تنها با خودکشی راحت میشن اما ضعف در مدیریت هیجانات است و با تقویت آن، هیجانات هم میتوان کنترل کرد و با کنترل هیجان به حس آرامش نزدیکتر خواهیم شد.

معمولا همه ما در برابر مشکلات و سختی ها و خصوصا در برابر هیجاناتی مثل غم و ناراحتی، خشم و تنفر و ... که بر ما هجوم می آورند دو جور برخورد می کنیم :

یکی اینکه اسیر هیجانات بشیم و خود را فردی بدبخت و بدشانس و فلک زده بدونیم و به صورت هیجانی عمل کنیم و مشکلات را غیر قابل حل دیده و  زندگی را آخر خط ببینیم و دست به کارهایی ناصحیح از قبیل پرخاشگری، خودکشی، ویا حتی گوشه گیری و منزوی شدن بزنیم.

نوع دوم برخورد با مشکلات اینه که این مشکلات را یک فرصت در زندگی ببینیم و شکست را پل پیروزی تصور کنیم و هنگام هجوم مشکلات یاد بگیریم هیجانات خودمون رو مدیریت کنیم و با مهارت حل مساله بتونیم برای مشکلمون راه حل مناسبی پیدا کنیم و در صورتی که خودمون نتونستیم راه حلی موثر پیدا کنیم از مشاور و متخصص کمک بگیریم.

خب قطعا مسیر دوم بهترین مسیر هست.

اما در مورد بحث خودکشی چند نکته را خدمتتان عرض کنم: ببینیدافراد زیادی بوده اند که به خاطر مشکلات و فشار روانی، قصد خودکشی داشته اند و به اصطلاح خودشان به آخر خط رسیده بودند و تنها راه را خودکشی می دیده اند، اما با کمک گرفتن از مشاوران متخصص توانسته اند مشکل خودشان را از طریق راههای دیگری حل کنند و خدا را سپاس می گویند که به این افکار خودکشی پاسخ ندادند. همیشه این جمله را در ذهن مرورکن که «هیچگاه برای خودکشی دیر نیست»، هیچ کس با خودکشی نکردن پشیمان نشده است، اما با خودکشی قطعا پشیمانی در آن دنیا را خواهد داشت و راه برگشتی نخواهد بود. خودکشی پایان مشکلات نیست بلکه آغاز عذاب است، قطعا با خودکشی ادامه زندگی در آن دنیا بسیار سخت و تیره و تارتر خواهد بود. اینکه فکر کنید با خودکشی پیش خدا خواهید رفت تصوری اشتباه هست چون هم خود خدا در قرآن و هم اهل بیت در روایات از این کار نهی کرده اند و آن را موجب عذاب آخرت معرفی کرده اند و هم افرادی آن را در حالت «تجربه نزدیک به مرگ(NDE)» تجربه کرده اند.

افراد متعددی که به خاطر خودکشی ناموفق، تجربه نزدیک به مرگ(NDE) داشته اند، از سختی ها و وحشت زندگی پس از مرگ گزارش داده اند که نمونه هایی از آن، در برنامه تلویزیونی «زندگی پس از زندگی» که در ماه های رمضان از شبکه چهار سیما پخش می شد به صورت مستند گزارش شد و در اینترنت قابل دسترسی می باشد. در ضمن صحت گفتار و واقعیت سنجی آن هم با دلایل و شواهد واقعی و عینی بی شک و شبهه می باشد.

تصویر به تو از دور سلام

سلام بر شما دختر عزیز من

ببین فدات شم پدر و مادرهای شما حداقل یکی، دو دهه با شما اختلاف نظر و فکر و سلیقه و ... دارند. گاهی هم به یاد میارن که خودشون چجوری بودند؛ ولی پدر و مادرشون چجوری باشون رفتار میکردند، و بعد مقایسه می کنند با پدر و مادری کردن خودشون؛ فکر میکنند سنگ تمام گذاشتن و بچه قدر نمیدونه و ... . و باعث میشه کار هی خرابتر بشه. 
در رابطه با پول هم گفتی، باور کن اینقدر تورم بالاست که پدر و مادرها نمیدونن دیگه چجوری از کجا باید بزنند... اینه که شما می بینی همش دنبال پولند. آره، درست میگی. به هر دری میزنند پولی در بیارند. بله؛ خب در ظاهر صورتشون رو با سیلی سرخ نگه میدارند و دم از بی پولی نمیزنن. ترجیح میدن مردم بگند فلانی حریصه تا بگن فقیره! بعضیها هم از اول پولدار بودن؛ حالا برجشون با خرجشون نمیخونه. چون با تورم این زمانه نتونستن تراز بشن؛ برای همین هشته شون گرو نه شون هست.
شما که بچه این دوره ای، ماشالله فهمیده ای، شما درک کن که شرایط برای اونها هم سخت میگذره. وگرنه من بهت این اطمینان رو میدم حتی اون پدر و مادر عصبی که به بچه شون میگن کاش بمیری...  کاش سر زا میرفتم، تو بدنیا نمی اومدی ... و از اینجور مزخرفات... (دیگه بالاتر از آرزوی مرگ برای بچه که نیست) ولی باور کن همونها هم در تنهایی خودشون زبونشون رو گاز میگیرن و به درگاه خدا میگن غلط کردم.
همه پدر و مادرها حتی خُل وضعترین و بی اعصابترین و بی رحم ترینشون، بچه هاشون رو دوست دارن. ولی گاهی شرایطشون به گونه ای نیست که بتونن آرام و عادی زندگی کنند. یا اصلا یاد نگرفتن چجوری باید محبت کنند؛ برای اینکه خودشون اصلا محبتی دریافت نکردند که بتونن محبتی به کسی بدند. (ذات نایافته از هستی، بخش/ کی تواند که بود هستی‌ بخش؟) بعضی پدر و مادرها درگیر مشکلات عاطفی و صدمات کودکی درمان نشده خودشون هستند و یا مشکلات اقتصادی فشار میاره اونا رو بیچاره میکنه؛ اینه که شما می بینی اونقدر که باید برای شما پدر و مادر نیستند. 
ولی شما مشخصه ماشالله فهمیده ای؛ باور کن، باور کن، باور کن، اونجوری که شما میتونی این زمانه رو درک کنی و بفهمی؛ من که جای مادر شمام نمیتونم. هرچقدر بخوام، به اندازه شما نمیتونم. چون تو برای همین زمانه ای؛ ولی من میخوام تو رو بفهمم؛ خب طبیعیه که موفقیتم کم باشه.
به دل نگیر. باور کن ما هم این دوره را گذروندیم. بخدا برای ما هم دلچسب نبود. من هم میگم خدا رو شکر که گذشت. یادش نه بخیر. خخخخخ. ولی گذشت.
خودکشی کار کسی که میتونه بیاد تو سایت مشاوره کمک بگیره نیست!
خودکشی کار کسی هست که فرهنگش و فهمش به این مسائل قد نمیده!
خودکشی کار شمایی که این چیزها رو درک میکنی، نیست؛ عزیزم!
بله نمیگم با دو تا بار مشاوره گرفتن و ... شق القمر میشه و زندگیت زیر و رو میشه؛ نه!
ولی مشاوره گرفتن و خواندن مطالب مشاوره ای و روانشناسی میتونه سبک فکری و زندگی ادم ها رو تغییر بده!
من دوستانی دارم همشون بالای 50 سال و مجردند. اینقدر که اونها مشکل دارند، من ندارم؛ ولی اینقدر که اونها آرامش دارن، من ندارم. چون کتابهایی که اونا میخونن من نخوندم. یکی دوبار دوستم گفت بیا بریم کارگاههای مهارتی ثبت نام کن و بعدهم باهم رفتیم نمایشگاه کتاب چند تا کتاب به پیشنهاد ایشون خریدم، باور کن فکرم و دیدم بهتر شد. باور کن حالم دگرگون شد. من هیچوقت خودکشی نمیخواستم. ولی دلم میخواست معدوم بشم. عَدَم میدونی یعنی چه؟ از مرگ بدتره! صد پله اونورتر! نیستی مطلق!!!
دوستم کرونا گرفته بود توی خونه افتاده بود، کسی نبود آبی بده دستش. ولی استاتوسهای امید بخشی میگذاشت؛ عجیب! زنگ زدم حالشو بپرسم، بقدری حالش خراب بود که براش نذر صلوات و ختم قرآن برداشتم. ولی امیدوار بود. آرزوی مرگ هم نمیکرد.

خوراک ذهنت رو عوض کن. اینجور چیزهای مأیوسانه در رابطه با رگ زنی و ... نخون. هیچ فایده ای نداره، هزار تا درد میاره روی دردهات!

در رابطه با اون تجاوز هم برو دکتر متخصص زنان. (پیش ماما نرو) ولی اگه نتیجه اش برات رضایت بخش نبود؛ بدون که آخر دنیا نیست. به خدا توکل کن؛ جوری توکل کن که مطمئن بشی خدا بزرگتر از مشکل توئه. اونوقت راه رو خودش برات باز میکنه! (و هركس كه از خدا پروا كند، خداوند براى او راه بيرون شدن و رهايى (از هر گونه مشكل) را قرار مى‌دهد.* و او را از جايى كه گمان ندارد روزى مى‌دهد و هر كس بر خدا توكل كند، او برايش كافى است).(2و3، طلاق)

دوستت دارم که اینا رو بهت گفتم. امیدوارم روزی برسه که بگی این آیات آخر رو با تمام وجودم درک کردم. برات آرزوی بهروزی میکنم. دعات میکنم گلکم و میبوسمت دختر خوشبخت فردا.

یاعلی

تصویر پپپ
نویسنده پپپ در

سلام

دخترم ۱۸ سالمه، از ۱۲ ۱۳ سالگی افسرده بودم ولی هیچوقت به شدت الان نرسیده بود. الان به حدی رسیده که دیگه هیچ هدفی تو زندگیم ندارم و نمیتونم از هیچی لذت ببرم. هرچی سعی کردم برای خودم تنوع ایجاد کنم و سعی کنم حداقل یکم خوشحال باشم نشد که نشد. هیچ دوستیم ندارم و با هیچکی دراین مورد حرف نمیزنم و اینو میدونم که خیلی تنهامو هیچکیو ندارم. مامان بابامم هیچوقت اونجوری که باید با هم خوب نبودن و همیشه تو خونه دعوا و دادو بیداده. امسال کنکور دادم ولی چیزی که میخواستم قبول نشدم و باید یسال پشت کنکور بمونم که شد مشکلی روی مشکلاتم. اضطراب اجتماعیم دارم و نمیتونم براحتی با کسی حرف بزنم خواستم مشاور بگیرم کمکم کنه ولی هرکاری کردم روم نشد حرف بزنم حتی بصورت انلاینم میترسم و خجالت میکشم بخام با یکی مثل مشاور حرف بزنم و مشکلاتمو بگم. خونوادمم از راهنمایی محدودم کردن و همیشه اکثرا خونه بودم و اجازه نداشتم با کسی برم بیرون و الان هیچ دوستی ندارم باعث شده خودمم اصلا دیگه نخوام از خونه برم بیرون. 

دیگه دارم به جنون میرسم هرشب با چشای خیس میخابم هر روز همش تو تنهایی گریه میکنم و حالم از خودم بهم میخوره. هیچکیم متوجه حالم نیست به مامانم گفتم افسردگی دارم و اقدام خاصی برام نکرد. اینکه همه فکر میکنن مشکل خاصیم ندارم بدتر ازارم میده 

ظرفیتمم خیلی کمه هرکس هرچی میگه حوصله ندارم یا خیلی زودعصبانی میشم

دیگه نمیکشم حس میکنم تو این دنیا هیچی دیگه برام مهم نیس هدفامو ارزوهامم فراموش ‌کردم کامل. فکر کنم تو یکی ازین روزا خودمو با تیغی چیزی خلاص کنم راحت شم حداقل دیگه نمیتونم ادامه بدم خسته شدم

تصویر هیچی نیستم

سلام عزیزم من بصورت اتفاقی پیام شما رو دیدم وقتی خوندم انگار زندگی منو تعریف میکردی تک تک حرفاتو من تجربه کردم منم از ۱۲ ۱۳ سالگی افسردگی داشتم پدر و مادرم همیشه با هم مشکل داشتند هر روز دعوا داشتند خانوادم بسیار سختگیرند مثل شماا محدود هستم هیچ دوستی ندارم اجازه بیرون رفتند از خونه رو ندارم تفریح ندارم هرشب به فکر خودکشی هستم هیچوقت فکرشو نمیکردم یکی دقیقا با مشکلات مثل من پیدا میخواستم بت بگم تو تنها نیستی دقیقا منم مشکلات تو رو دارم تنها تفاوت اینه سال دیگه باید کنکور بدم همین ولی دقیقا زندگیت شبیه منه ممکنه هزاران نفر مثله من و تو باشن منم خسته شدم از این زندگی دیگه نمیدونم چیکار کنم بالای ده دفعه خودکشی ناموفق داشتم مرسی که متوجه ام کردی که تنها نیستم 

تصویر سید جواد جعفری
نویسنده سید جواد جعفری در

سلام من سید جواد که 28 سالمه که تمام عمرم با خوشی و خوشحالی رد شده و الان این هشت ماه میشه غمگینترین روزهای زندگیمه کاش یه مشکل میداشتم که میشد حل کرد من چهار مشکل دارم اول این که با کسی که نامزد هستم اصلا دوستش ندارم دوم این که کسی رو که خیلی خیلی دوستش دارم از دستش دادم که واقعا بدون اون زندگی برام مهم نیست دیگه سوم این که هیچ پول کسب کاری ندارم من یه پسر 28ساله ام تمام این سالها زحمت کشیدم کار کردم خدا رو شکر هیچ وقت بی پول نبودم بعد جدای با کسی که دوستش دارم دیگه کار نکردم و الان یکی از مشکلاتم اینه که حتا پول ندارم که تا بیرون برم یه چیزی در حد 50تومن بخرم چهارم این که خونه میرم میرم بابا مامانم کلی دعوام میکنن بهم میگن که تو معتاد در حال که من هیچ عملی ندارم خلاصه حرف های میزنن بهم که کلا دلم از دنیا سیاه شده توی همین هفته میخام جلوی همون عشقم رگمو بزنم که تموم بشه و از طرف دیگه هم نامزدم بد بخت نشه در اینده و به راحتی میتونه بره با یکی دیگه ازدواج کنه این چیزیه کهخوشحالم میکنه 

تصویر توفیقی

سلام علیکم

از حضور شما و اعتماد به ما تشکر می کنم امیداورم بتوانم راهنمایی های مفیدی خدمتتان عرض کنم.

خواهر عزیز حس و حال برخواسته از افسردگی شما را درک میکنم افرادی که دچار افسردگی می شوند بسته به شدتش تجربیات درونی ناخوشایند زیادی را تجربه میکنند که احساس غم و اندوه و یا عدم لذت از فعالیتها بخشی از آن تجربیات خواهد بود.

بنده دو مساله را خدمتتان مطرح میکنم:

اول در مورد بحث خودکشی :

بله ما این مساله  را درک میکنیم که خلق شدید افسردگی، افکار خودکشی را در ذهن ایجاد میکند،  اما خوب است بدانید خودکشی یکی از راههایی است که شما بهش فکر میکنید در حالی که راههای دیگری هم برای حل مشکل شما وجود دارد. افراد زیادی بوده اند که به خاطر مشکلات و فشار روانی قصد خودکشی داشته اند و به اصطلاح خودشان به آخر خط رسیده بودند و تنها راه را خودکشی می دیده اند اما با کمک گرفتن از مشاوران متخصص توانسته اند مشکل خودشان را از طریق راههای دیگری حل کنند و خدا را سپاس میگویند که به این افکار خودکشی پاسخ ندادند.

همیشه این جمله را در ذهن مرور کن که «هیچگاه برای خودکشی دیر نیست»

بیایید به خودتان این عهد را ببندید و در واقع این قرار داد را با خودتان ببندید که «هر گاه فکر خودکشی به ذهنم رسید قبل از اقدام حتما با کسی در میان بگذارم»، پیشنهاد ما این است که با شماره 123 (اورژانس اجتماعی) تماس بگیرید، آنها افرادی متخصص هستند که میتوانند به شما کمک کنند و مشکلات شما را حل کنند.

 

اما مساله دوم در خصوص افسردگی و اینکه چکار انجام بدهید:

قطعا شما برای درمان مشکل افسردگی خود نیاز به کمک گرفتن از یک روانشاس دارید. و حتما شما این انتظار را ندارید که در اینجا و در این فضا بتوانیم مشکل افسردگی شما را درمان کنیم چرا که اساسا امکانش نیست . اما حداقل به صورت تلفنی میتوانید مشکلتان را با یک روانشناس مطرح کنید،یک روانشناس با استفاده از تخصص خود و تکنیکهای موجود مشکلاتی که حتی از مشکلات شما هم سخت تر است را درمان میکند. (مشاوران مرکز ملی پاسخگویی به سوالات زیر نظر حوزه علمیه قم (شماره 09640)  و یا مراکز مشاوره دیگر به صورت تلفنی میتوانند پاسخگوی مساله شما باشند)

البته بیان کردید که ارتباط گرفتن با مشاور هم برایتان سخت است به هر حال باید شما این ارتباط را برقرار کنید مگر میشود که شما دست روی دست بگذارید و هیچ کاری نکنید و مشکلتان حل شود؟ معمولا آنچه که باعث میشه این کار برای شما سخت باشد افکاری است که به ذهنتان می آید، افکار ناکارآمدی که به صورت خود بخود و اتوماتیک می آید و شما را منصرف از مشاوره گرفتن میکند. لازم است شما این افکار را شناسایی کنید و با آنها چالش کنید و سپس با افکار مثبت جایگزین کنید.

پیشنهاد بعد این است که به شما یک کتاب معرفی کنیم و بر اساس آن تمارین و تکالیف را انجام بدهید، اما عمل کردن به آن، نیاز به اراده قوی و پیگیری مداوم و سماجت در کار دارد. کتابی که در این زمینه برای شما پیشنهاد می کنیم کتاب «از حال بد به حال خوب» تالیف «دیوید برنز» هست که به فارسی ترجمه شده است، این کتاب به صورت درمان شناختی رفتاری می تواند به شما کمک کند .

مطالعه لینک زیر هم  مفید خواهد بود:

«کنترل احساس غم و تنهایی درون»

موفق باشید.

تصویر ناشناس
نویسنده ناشناس در

سلام من پسر 16 ساله ام که میخوام خودمو بکشم به خاطر اینکه از زندگیم از خانوادم واز ایندم نا امیدم، من همیشه خانوادمو درک کردم و برای شادیشون هر کاری گفتن کردم چون خودمو مثل یه مرد میدونستم که خانواده بهش امید دارن پس منم خودمو وقف اونا کردم و از دل و جون براشون مایه گزاشتم ولی اونا با من رفتار درستی ندارن حتی  درک نمیکنن که من به چه دلیلی بهشون محبت میکنم یا احترام میزارم،

من حس میکنم که با وجود تمام این کار ها بازم خانوادم منو دوست ندارن و یه جورایی حس اظافی بودن میکنم ولی من بازم  بهشون بی احترامی نمیکنم و محبتمو نسبت بهشون دریغ نمیکنم، پس به جای اینکه به اونا بدی کنم و ازشون کینه به دل بگیرم  بهتر میدونم که خودمو مقصر بدونم که شاید واقعا اونی که اونا خواستن نبودم، به خاطر همین  امروز خودمو از زندگیشون جدا میکنم تا شاید اینجوری بتونن راحت تر زندگی کنن، ولی حرف من اینه من بچگیمو، جوونیمو و ایندمو دارم میدم برای خانوادم ولی باز هم امیدی ندارم که اونا درکم کنن حتی نمیدونم که از نبودم ناراحت میشن یا نه، 

اونا در حق من کار های خوبی نکردن ولی من میبخشمشون چون باز هم اونا خانواده منن و من همیشه خانوادمو دوست داشتم و حتی حاضر بودم به خاطرشون بمیرم که همین امروز این کارو هم براشون میکنم  تا شاید بعد من دیگه دلیلی برای عصبانیت نداشته باشن ولی ناراحتی واقعی من از اینه که اگه اونا یک درصد از محبت هایی که من بهشون کردم رو جبران میکردن من هیچوقت خودمو نمیکشتم ولی دریغ از ذره ای محبت، 

من این همه سال مثل یه رباط زندگی کردم و هیچ کاری رو به میل خودم انجام ندادم ولی حد اقل خوشحالم که زمان مرگمو خودم انتخاب کردم. 

تصویر توفیقی

سلام علیکم

از حضور شما و اعتماد به ما تشکر می کنم

میدانیم که  آنقدر فشار روی شما زیاد شده است که برای حل مشکلتون به خودکشی فکر میکنید.

بله ما این مساله  را درک میکنیم که فشارهای زیاد، افکار خودکشی را در ذهن ایجاد میکند، اما خوب است بدانید خودکشی یکی از راههایی است که شما بهش فکر میکنید در حالی که راههای دیگری هم برای حل مشکل شما وجود دارد. افراد زیادی بوده اند که به خاطر مشکلات و فشار روانی قصد خودکشی داشته اند و به اصطلاح خودشان به آخر خط رسیده بودند و تنها راه را خودکشی می دیده اند اما با کمک گرفتن از مشاوران متخصص توانسته اند مشکل خودشان را از طریق راههای دیگری حل کنند و خدا را سپاس میگویند که به این افکار خودکشی پاسخ ندادند.

بله شما تحت فشار زیاد هستید و به خودکشی فکر میکنید ، به شما پیشنهاد میکنم که چند گزینه را برای رهایی از مشکل روی میز بگذارید، این فکر خودکشی که در ذهن داری  به عنوان گزینه 1 قرار بده و آن را فعلا کنار بگذار . همیشه این جمله را در ذهن مرور کن که «هیچگاه برای خودکشی دیر نیست» حالا برید سراغ گزینه های 2 و 3 و... ببینید چه راه حل های دیگری وجود دارد. یکی از راهها کمک گرفتن از یک فرد متخصص و مشاور است. یک مشاور و روانشناس با استفاده از تخصص خود و تکنیکهای موجود مشکلاتی که حتی از مشکلات شما هم سخت تر است را درمان میکند.

بیایید به خودتان این عهد را ببندید و در واقع این قرار داد را با خودتان ببندید که «هر گاه فکر خودکشی به ذهنم رسید قبل از اقدام حتما با کسی در میان بگذارم»، پیشنهاد ما این است که با شماره 123 (اورژانس اجتماعی) تماس بگیرید، آنها افرادی متخصص هستند که میتوانند به شما کمک کنند و مشکلات شما را حل کنند.

موفق باشید.

تصویر رویا امیری
نویسنده رویا امیری در

میخوام خودکشی کنم ی نفر جهت مساعدت در خودکشی میخوام میترسم رگمو بزنم 

تصویر maleki
نویسنده maleki در

باسلام خدمت شما کاربر گرامی:

مطمئنا شرائط سختی را دارید سپری می کنید. قبل از هر کار و اقدامی بهتره به چند سوال پاسخ بدید:

چرا به این نتیجه رسیدید که باید رگ بزنید؟
چند بار تلاش کردید تا مشکلاتتون را حل کرده و راه حل هایی را که رفتید چی بوده؟

از چه کسانی برای حل مشکلاتتون کمک گرفتید؟

مطمئنید که بهترین گزینه همین رگ زدن هست؟

با رگ زدن راحت می شید؟

درباره خودتون چقدر آگاهی دارید و نقاط مثبت خودتون را تونستید بشناسید؟
مثلا همینکه گفتید می ترسید و نیاز دارید یه نفر کمکتون کنه یعنی هوشیارانه به سختی و خطری که این کار داره پی بردید پس ادم باهوشی هستید .
اینکه از بقیه میخواهید کمک بگیرید یعنی دوست دارید اینکار به بهترین وجه انجام بشه و یا به قولی درست انجام بشه پس ادم دقیق و واقع نگری هستید.

اینکه اومدید مشاوره یعنی هنوز امید دارید بتونید مشکلتون را حل کنید پس ادم منطقی و معقولی هستید.

بهتره هم جواب سوالات را بدید و هم به خوبی هایی که دارید و میتونید زیادشون کنید فکر کنید.

موفق باشید.

تصویر یه دختر بدبخت
نویسنده یه دختر بدبخت در

هه خیلی جالبه خودمم همین حرفا رو میزدم شما تو موقعیت مت نبودین که درک کنین بهتون تجاوز شده خانوادتون به جای شما از اون یارو دفاع کنن دهن تورو سرویس کنن و نزارن بری دانسگاه کار کنی دوست داشته باشی فوشای بی‌ناموسی بهت بدن دستشون بلرزه وقتی بخوان برات چیزی بخرم منت به دنیا اوردنتو بزارن پس سکوت کنین چون شما هیچ کاری از دستتون برنمیاد فقط پولو میشناسین پووووووول دهن من سرویس شد از بس بت مادرم حرف زدم مادرم به پشم نیود بابامم که هه به ... 

من خودم از رگ میترسم همین روزاست قرص بخورم برم پیش خدا شاید اون منو دوست داشته باشه البته شاید

تصویر :/
نویسنده :/ در

سلام

لطفا ب جای سخنرانیایه طولانیاگ  میدونید چجوری رگمونو بزنیم راهنمایی کنید هرکس بخواد اینکارو میکنه عو راحت میشه اونیم ک نخواد و امید داشده باشه این کارو نمکنه همین:/

 

 

تصویر مهراد
نویسنده مهراد در

سلام.. من خیلی وقته که دچار افسردگی شدم و احساس تنهایی میکنم.. البته همیشه تنها بودم و هیچکسی از من هیچ جا و هیچوقت پشتیبانی نکرده.. مشکل اصلی من شکست خوردن زیاد و صد البته تنهایی و بی محبتیه.. کسی نیست که درکم کنه، تازه رفتم توی ۲۰ سال و اصلا دل خوشی از زندگی ندارم  دیگه زندگی واسم هیچ فایده و رنگ و بویی نداره.. دلیلی ندارم واسه زندگی کردن.. خیلی حرف ها میشنوم که جیگر آدم کباب میشه...رشته مو عوض کردم تا بتونم کار گیر بیارم ولی توی این شرایط بیشتر بیکار شدم و هر روز دارم حرف میشنوم.. یک سالی هم مشکل اعصاب داشتم.. والا دیگه بریدم..

تصویر مصطفی راهی

با سلام و عرض تشکر از سؤالی که مطرح نموده‌اید.

شما در موقعیت سختی قرار گرفته‌اید و قطعاً تحمل آن امر آسانی نیست. شکی در این نیست که وقتی کار بر انسان سخت می‌شود برای برون‌رفت از آن نیز باید تلاش و کوشش بیشتری کند و راه‌های درست را د این زمینه پیدا کند و با رهنمایی‌های مناسب شروع به حرکت در آن مسیرها نماید.
از اینکه پیگیر امر مشاوره هستید و در این مسیر گام برداشته‌اید بسیار خرسندیم و به شما این نوید را می‌دهیم که این حرکت می‌تواند دریچه امیدبخشی را به روی شما باز نماید. برای اینکه ما در اینجا کمکی داده باشیم و به عبارتی چراغ اول را روشن کرده باشیم تا در ادامه مسیر را به‌درستی پیگیری کنید مواردی را خدمت شما عرض می‌کنیم:
1.در فضای شناختی خود باید افکار کمک‌کننده را فعال نمایید. مثل اینکه بدانید هر کس در زندگی‌اش مشکلاتی دارد و هیچ فردی نیست که بی مشکل باشد حتی اگر در بهترین شرایط مادی قرار داشته باشد.
2.دنیا محدود است و محدودیت یعنی سختی پس باید حقیقت دنیا را قبول کنید که همیشه به نفع ما نخواهد شد.
3.باور کنید که تغییرات اصلی با حرکت ما و انتخاب مسیر درست اتفاق خواهد افتاد پس ما نباید منفعل باشیم و نیاز به فعالیت داریم.
4.به صورت کلی نقش خدا و اهل‌بیت را نباید در جای‌جای زندگی فراموش کرد. او ناظر و حاکم است و حکم او حتماً عادلانه خواهد بود و قطعاً با او بودن شما را به حقتان خواهد رساند.
5.در کنار مسئله توجه به خدا باید اضافه کنیم که تمام اتفاقات در این دنیا رقم نخواهد خورد و تمام نتیجه را نیز ما در این دنیا نخواهیم دید و سرای آخرتی نیز وجود دارد.
6.به سراغ ریشه مشکلات باید رفت و آن‌ها را حل کرد به‌طور مثال ممکن است که شما چون در خانواده محبت لازم را ندیده‌اید، در درون شما احساس کمبود محبت و طردشدگی شکل گرفته باشد که این احساس برای شما رفتارسازی نیز خواهد کرد و در روابط شما اثرگذار خواهد بود.
7.نکته نهایی اینکه برای حل کامل مشکلتان و برنامه‌ریزی برای کسب موفقیت و تغییر شرایط به سمت مطلوب باید به یک مشاور امین و کارآزموده مراجعه نمایید.

با تشکر از صبر و حوصله شما

تصویر ناشناس
نویسنده ناشناس در

 عزیزم تو مشکلت هیچی نیست در مقابل مشکل من یعنی اگه جای من بودی خودتو از کوه پرت میکردی پایین

تصویر مرگ در حال پردازش
نویسنده مرگ در حال پردازش در

گوه نخور وقتی جای کسی نیستی 

وقتی اشکاشو ندیدی

وقتی حسشو نمیدونی 

قضاوتش نکن 

کمکت بخوره تو سرت 

احمق نباید تو این مواقع خود خرتو یا هر الاق دیگه اییو با یکی تو این شرایط مقایسه کنی

تصویر ارزو هستم
نویسنده ارزو هستم در

سلام دختری هستم 19ساله یه برادر بزرگتراز خودم دارم و یه خواهر کوچیک تر پدرو مادرم 25..26ساله ک ازدواج کردن پدرم به مادرم خیانت میکنه بااینکه همه خانواده و چندنفر از فامیل میدونن باز حاضر نیس خیانتشو تموم کنه باهمه اینا ادم سیاه دلی ام هست ک اجازه بیرون رفتنو بهم نمیده وقتی ام اعتراضی میکنم میگه دختر بیرون نمیره خیلی شرایط سختیه خونه مثل زندون شده برام چندبار به خودکشی فکر کردم حتی همین الان ک دارم اینارو براتون مینویسم باز تو فکر خودکشی هستم لطفا کمکم کنید 

تصویر مصطفی راهی

با سلام و عرض تشکر از سؤالی که مطرح نموده‌اید.
از اینکه در شرایط سختی قرار دارید متأثر و متأسف هستیم.
طبیعتاً در این‌گونه موارد که دستتان خیلی باز نیست که بتوانید پدرتان را از مسیر اشتباه خود برگردانید اما باید برای خودتان دلسوزی کنید و مسیری درست را انتخاب نمایید.
امتحان شما از این زاویه است که پدر گفته و کردارش مطابق باهم نیست یعنی چیزی را از شما می‌خواهد که خود به آن عمل نمی‌کند اما باز باید دقت کنید که بدی هر کس را پای خودش می‌نویسند و شما اگر می‌خواهید مسیر درست را انتخاب کنید باید سعی کنید که اشتباه دیگران شما را به خطا نیندازد.
درست است که پدر شما اشتباهاتی دارد و اشتباهات او نیز اشتباهات کمی نیست اما شما جدای از این حرف‌ها برای خودت وظایفی داری که نباید معطوف شدن به مشکلات پدرت شما را از انجام وظایفت غافل کند.
هر چه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی....
شما یک وظیفه در قبال خودت داری و آن این است که از پاک‌دامنی خود محافظت کنی و در این فضا حساسیت پدرتان را فارغ از این که او خود مشکلاتی دارد موردبررسی قرار دهید و نگویید که چون او گفته انجام نمی‌دهم. پس ببینید حرف او درست است یا چه میزان از حرف او درست است تا به آن عمل کنید.
نکته مهم دیگر این است که باید مشکلات پدرتان شما را از وظایفتان نسبت به او غافل نکند البته در این مسیر حد توان خود را نیز باید مدنظر قرار دهید چرا که خدا بیش از وسعتان از شما انتظار ندارد.
سعی کنید در فضاهای آرام و شرایط مناسب با پدرتان گفتگو کنید و حرف دلتان را در قالب بیان احساس که هیچ‌گونه تحمیلی در آن وجود ندارد به او بیان نمایید.
برای خودتان نیز این نکته را لحاظ کنید که هر زندگی امتحانات خاص خود را دارد و زندگی بدون امتحان و مشکل وجود ندارد و نعمت عمر یک نعمتی است که پس از از دست دادن آن فقط افسوس خواهید خورد. زندگی دو رو دارد یک روی سخت که شما بیان می‌کنید و یک روی خوش و خرم که بستگی به نحوه‌ی رفتار شما در روزهای سخت دارد. خداوند تبارک‌وتعالی می‌فرماید: «ان مع العسر یسرا» راحتی‌ها و آسانی‌ها خیلی به ما نزدیک هستند اگر ما درست انتخاب کنیم.
شما باید فعال باشید و از حالت انفعال خارج شوید.
 با تشکر از صبر و حوصله شما

تصویر به تو از دور سلام

سلام بر شما دختر رنجیده

ببین عزیزم نمیخوام بگم اصلا به تو مربوط نیست و یا اینکه بگم پدرت کار خوبی میکنه و یا اینکه شما اصلا نباید ناراحت خیانتهای پدرتون باشید. نه ؛ اتفاقا خودم هم فرد بی خیال و بی رگ و بی غیرتی نیستم. 
ولی حقیقت اینه که هر کسی باید جایگاه خودش رو بشناسه و موقعیت خودش رو حفظ کنه و بیش از جایگاهی که داره خودش رو درگیر نکنه. 
فدات شم؛ در جایگاه یک فرزند باقی بمون. و نحوه مقابله با خیانتها و در کل این مسأله رو به مادرت بسپار. چون مادرتون هست که فعلا ذی حقه و اونه که باید فکری به حال اوضاع بکنه! اگه قراره کسی بتونه کاری کنه؛ فقط مادرتون هست که میتونه!
بازم تأکید میکنم نمی خوام بگم به تو مربوط نیست؛ ولی وقتی در اموری که کاری از دستت برنمیاد وارد میشی، مأیوس میشی و فکر خودکشی به سرت میزنه! 
شما اگه آرامش داشته باشید، حداقل مادرتون از بابت شما نگرانی نخواهد داشت. ولی وقتی شما آزرده و افسرده باشی؛ مشکلی بر گرفتاریهای ایشون اضافه می کنی! مگر شانه های یک زن چقدر قدرت داره که بار همه این مصائب رو به دوش بکشه؟!
اگر میخوای لطفی به دل خون و رنجیده مادرت کرده باشی؛ بدون دغدغه زندگیت رو بکن!!!!!!
اجازه بده مادرت فکرش از جانب شما آرام باشه و دلش به شما خوش باشه! چه بسا با آرام شدن جو خانه پدرتون هم تجدید نظر کنند. 

عزیزمی! نگران نباش. ان شاء الله درست میشه! ان شاء الله که پدرتون روششون رو اصلاح کنند. آمین

یاعلی

تصویر ناشناس
نویسنده ناشناس در

سلام دختری هستم 19ساله یه برادر بزرگتراز خودم دارم و یه خواهر کوچیک تر پدرو مادرم 25..26ساله ک ازدواج کردن پدرم به مادرم خیانت میکنه بااینکه همه خانواده و چندنفر از فامیل میدونن باز حاضر نیس خیانتشو تموم کنه باهمه اینا ادم سیاه دلی ام هست ک اجازه بیرون رفتنو بهم نمیده وقتی ام اعتراضی میکنم میگه دختر بیرون نمیره خیلی شرایط سختیه خونه مثل زندون شده برام چندبار به خودکشی فکر کردم حتی همین الان ک دارم اینارو براتون مینویسم باز تو فکر خودکشی هستم لطفا کمکم کنید 

تصویر مصطفی راهی

با سلام سوال شما در پیام بالاتر جواب داده شده است.

تصویر Aludra
نویسنده Aludra در

ودففف واقعنی ودف ماهم از این مشکلات داریم خونمون بحث و دعواست لکنتو هم میتونی با رفتن به گفتار درمانی حل کنی واقعا نمیفهمم من برادرم کاری باهام کرده که هیج برادری نمیکنه کتک خوردم و هزار مشکل دیگه ولی مثل شماها نیستم هیجی نشده میخواین زرتی بمیرین مشکل داری اوکی سعی کن حلشون کنی نه اینجوری خرابش کنی  رگتو بزنی بهتر میشه نه یه راست میری وسط مشکلات منم میخوتم بمیرم ولی این راهکارش نیست امروز کاپم رگشو زده معلوم نی زنده بمونه یا نه 

تصویر ملکه یخی
نویسنده ملکه یخی در

سلام من ساغرم قبلا اینجا بودم ی کمک از تون میخوام 

امروز از اون روزاست ک از سر درد باید ب درو دیوار بکوبم نمیخوام توی ماه رمضون دوباره رگمو بزنم ی راهکار جلوم بزارید ک چشمم ب دنبال تیغ نره

تصویر به تو از دور سلام

سلام عزیزم

شما واسه سردردتون رفتید دکتر که ببینید درمان داره یا نه؟ امکان داره با رعایت رژیم غذایی هم سردرداتون تعدیل بشه.

بهرحال به فکر راهی باش که از سردرد خلاص بشی نه یک درد بذاری رو درد

ان شاء الله که خوب بشی

یاعلی

تصویر منتقد.
نویسنده منتقد. در

سلام.

شما نوزده سالته.یعنی مستقل باید باشی.نه پدر و نه مادر حق اجبار ندارن.این کلیت ماجرا.

ولی نمیگم تو روشون در بیای و بی احترامی کنی ولی میتونی با یه روشی هر دو شون رو دور بزنی و هر کاری که خودت دوست داری رو بکنی اونا رو هم راضی نگه داری.

اما اگه دوست داری لااقل حرف یکیشون رو گوش بدی بابا حرفش در اولویته خصوصا اینکه مادر بعیده مادری کرده باشه.ایشون سرش بکارش بوده.گمون نکنم خیلی صلاحیت نظر دادن داشته باشه.بیجهت داره تو کار بابا دخالت میکنه.چون مدیریت هر خونه ای با مرد خونه ست.مادر باید از بابا حمایت کنه.معنی نداره واسه خودش نظر بده و این مشکلات رو درست کنه.

در هر صورت شما اولا خودت  هر کاری دوست داری بکن.چون فردا بزنه ناموفق بشی دیگه فایده نداره بگی مامان گفت این کارو بکن یا بابا گفت.اتفاقا خود اونها هم گردن نمیگیرن.میگن پسرم ما گفتیم چون صلاحت رو در این میدیدیم اگه خودت میدونستی نمیتونی چرا انجام دادی.

پس ببین علاقه به چی داری.راجع لکنت هم مطمئن باش ببین مطمئن باش نه که احتمال بده.مطمئن باش لکنت درست میشه.هر کی گفته باید تو دانشگاه کنفراس بدی و تو لکنت داری دانشگاه نرو ادم نادونی بوده.اینجورا هم نیست.معلمم ادمه دیگه .اولا لکنتت درست میشه دوما میتونی با معلم صحبت کنی و ماجرا رو بگی دیگه اون نمیگه که الا و لابد باید کنفراس بدی.اونم درک میکنه یجور ماجرا رو جمع میکنه.

از همه ی اینا بگذریم یکم یواشتر .حالا مگه چطور شده که میخوای رگ بزنی.طوری نشده.مگه بقیه ی پدر مادرا علیه السلامن همه.باور کن این نسل همه ی پدر مادرا یطوریشون میشه.حالا نه همه صد در صدی اما از وضع جوانان مملکت پیداست چه گلی سر بچه هاشون زدن.هر کدوم از بچه ها از یطرف دارن وا میدن.یعنی همه ی همقطارای تو همین مشکل رو دارن.فکر نکن فقط خودتی.

توکل کن بخدا.برو بشین ماه رمضونیه باهاش خلوت کن.شاکی شو .حقت رو بگیر ازش .بهش بگو مشتی این چه وضعشه.پیامبر رو که ندیدیم.امامون رو هم که نمیبینیم.بگو کجا هستن این پدران معنوی ما که دستمون رو بگیرن.بگو شاکیم .بگو حقته.الهم اشکو الیک فقد نبینا و غیبه ولینا.تمام این گرفتاری ها بخاطر اینه که امامون نیست .والا چرا باید یه جوان به مردن فکر کنه.اگه امام حاضر بود میرفتیم در خونه ش مشکلمون رو حل میکرد.مگه شیعه ها این کارو نمیکردن.هر شیعه ای که به امام زمانش مراجعه کرده مشکلش حل شده.در زمان امام علی .امام حسن.همه ی اماما.تنها امتی که اینجوری گرفتار شده ما هستیم.همه گرفتار همه ناراحت همه نا امید..

ولی نگران نباش جوون درست میشه.همین که این دوره رو رد کنی راحت میشی.حالا یا دانشگاه میری یا خدمت یا سر کار هر کدوم عشقته.سرگرم هر کدوم که بشی این فکرا از سرت میپره.فکر زن گرفتن باش عوض این حرفا.سربازیتم راحت میشه.ما گفتیم .خود دانی.بجان خودم نگران خرجشم نباش که خدا میرسونه.خدا شده برا چی .بایدم برسونه.فکر زن گرفتن به نظرم مهمتر و ضروری تره.

تصویر ملکه یخی
نویسنده ملکه یخی در

سلام من ساغر 16ساله ام چهار ساله پیش تبدیل شدم ب بچه طلاق بابا دست بزن داشت روز اخر ک دیگه قرار نبود دیگه ببینمش کتکم زد اون با مشت زد توی گیج گاهم چند تا از موی رگام پاره شد الان مجبورم هر چند وقت ی بار سردردی رو تجربه کنم ک بیهوشم کنه دوبار تا حالا از شدت سردر رگمو زدم تا زود تر بیهوش بشمو کمتر درد بکشم الان ک اینجام دستم باند پیچی شده 

ملکه یخی هستم چون اطرافیان مجبورم کردن حالا شما بگبد حال زار دلمو با خور زنی اروم کنم یا درد جسمانیم رو

تصویر مصطفی راهی

با سلام و عرض تشکر از سوال شما
حقیقت این است که شما در شرایط سختی قرار گرفته اید و سخت است که به تنهایی بتوانید از این بن بست خارج شوید. شما نیاز به کمک دارید و همین که از طریق کمک گرفتن از کارشناسان این سایت به دنبال رفع مشکلتان هستید به این معناست که به دنبال مسیر درست هستید.
برای رهایی از این مشکلات شما باید به آرامش لازم و امنیت کافی دست پیدا کنید. که این مهم در گام نخست از طریق یک مشاور امین و کارآزموده می‌تواند دنبال شود.
نسخه‌ی حقیقی حل مشکل شما در کمک گرفتن از تمامی ظرفیتهای درونی و بیرونی است که شما به آن دست رسی دارید اما از آن غافلید. خدا و اهل‌بیت، توانمندی‌های درونی، افراد دلسوز اطراف‌تان، مشاور و ... از ظرفیتهایی هستند که هر کدام می‌توانند در صورت فعال شدن تاثیرات منفی والدینتان را کاهش دهند.
پیگیر باشید و خودتان را به خدا بسپارید.

تصویر دوستدار تو
نویسنده دوستدار تو در

سلام عزیزکم

راستش رو بخوای من دیشب بعد از افطار پیامت رو خوندم، زبانم بند آمد، هیچی برای گفتن ندارم... تا اخر شب بهت فکر میکردم، هیچی پیشم نیامد... راستش رو بخوای توی خواب هم داشتم بهت فکر میکردم،... الان هم واقعا نمی دانم چه بگم!!!!

من 16 سالگی رو گذروندم. تجربه 30_40 سالگی رو توی 16 سالگی نمیشه داشت!!!!! حتی اگر کاملا درکت کنم هم میدونم نمیتونم تجربه الانم رو از تو که فقط 16 سالته انتظار داشته باشم! اصلا یکجورایی اجحافه ، یا شاید توقع بما لایطاق (توقع بیش از حد) 

دوست داشتم یک چیزی بنویسم که فکر نکنی اینجا هم کسی پیامت رو نخوند. خیلیها میخونند!... منتها شاید مثل من نمیدونن چی بگند!!!

من هم یکروزی مثل تو حالم خراب بود! من هم دلم میخواست میمردم ولی بچه طلاق نمیشدم... منم دلم نمیخواست جور طلاق پدر و مادرم رو بکشم... منم اون زمانها خیلی چیزها دلم میخواست...نشد دیگه، نشد... من بابام تو سرم نزده بود... اون سردرد تو رو نداشتم... ولی یک سالهایی از نگاهها و برخوردهای سنگین مردم سردرد میگرنی گرفتم. وحشتناک بود. رفتم دکتر؛ دکتر نمیدونست چی بگه. میگفت میگرن نیست.سینوزیت نیست. برام ام آر آی نوشت. گفت تصادف کردی، گفتم نه. ولی برام نوشت!!!! خودم میدونستم مال زیاد فکر کردنه!!!! نمیخوام بگم سردردهای شما هم مال فکر کردنه! ولی فکر کردن و غصه خوردن تشدیدش میکنه. زیاد فکر نکن... غصه نخور... 

سردردهای تو با من فرق داره، میدونم! ولی سردردهای من هم سالیان متمادی ادامه داشت...وحشتناک سرم درد میکرد؛ هیچ دارویی سرم رو آرام نمیکرد. کارم به بیمارستان و سرم می کشید ولی خوب نمیشد. تا یکموقع که دیگه از فکر کردن به گذشته خسته شدم؛ تصمیم گرفتم همه ی افراد گذشتم رو ببخشم. آسون نبود. چند سال طول کشید تا تونستم با خودم کنار بیام و بگذرم. نمی تونستم! راستش رو بخوای فکر هم نمی کردم بشه؛ ولی بالاخره بخشیدم. و اون سردردها هم رفت. خدارو شکر!!!!

به خودکشی فکر نمیکردم... شاید برای یک بچه طلاق؛ آخرت تنها جاییه که به آرامش برسه؛ تو را بخدا آرامش اونجا رو از خودت دریغ نکن. من هیچ زمانی به خودکشی فکر نکردم. چون از عاقبت خودکشی میترسیدم. هنوزم میترسم!!!! سعی کن ریلکسشین و مدیتیشن کار کنی. اگه میتونی برو مشاوره... همینکه حرفهای دلت رو بریزی بیرون هم خوبه! هر از چندی همه غصه هات رو بنویس و بعد پاره کن و بنداز دور! اینکارها ظاهرش مسخره است. ولی من از تنهایی و درک نشدن اینکارو میکردم! تنها همدم من اونموقع کتاب و دفترهام بودند. هیچ شعری از دوران راهنماییم ندارم. همه رو مینداختم دور!!!!

روز و شب ها از پس هم می گذشت

روزگار گشت و تفریح درگذشت

عاقبت هر کس به تقدیرش گذشت

روزهای نوجوانی دیگر اما برنگشت

آره عزیزم؛ گذشت... چون می گذرد غمی نیست. الان تنها آرزویی که برای خودم دارم، آرامش هست... .

ان شاء الله که برای شما هم میگذره... ان شاء الله بهتر از دیروزت بگذره... غصه نخور... ان شاء الله درست میشه!!!!!

یاعلی

تصویر ملکه یخی
نویسنده ملکه یخی در

سلام من ساغر 16ساله ام چهار ساله پیش تبدیل شدم ب بچه طلاق بابا دست بزن داشت روز اخر ک دیگه قرار نبود دیگه ببینمش کتکم زد اون با مشت زد توی گیج گاهم چند تا از موی رگام پاره شد الان مجبورم هر چند وقت ی بار سردردی رو تجربه کنم ک بیهوشم کنه دوبار تا حالا از شدت سردر رگمو زدم تا زود تر بیهوش بشمو کمتر درد بکشم الان ک اینجام دستم باند پیچی شده 

ملکه یخی هستم چون اطرافیان مجبورم کردن حالا شما بگبد حال زار دلمو با خور زنی اروم کنم یا درد جسمانیم رو

صفحه‌ها