خودم تصوری از ازدواج راه دور ندارم. به دلیل تفوت رسوم، فرهنگ و احتمالا چیزهای دیگه. البته منظورم این نیست نشدنیه، برای من یه مقدار سخته، سالها قبل جوون تر بودم این حساسیت رو نداشتم. الان یخورده دقتم رو این موضوع بیشتر شده. ولی جدا راست میگن آدم هر چی سنش بره بالاتر ترسش بیشتر میشه از انتخاب در ازدواج
گریه در جای خودش و از سر آگاهی و زیاد شدن معرفت خوبه بنظرم. رابطه بنده و خدا هم همینه، خوف و رجا، بیم و امید.
خواهر عزیزم ارتباطتون با خدا و عالم حق برقرار باشه، حتی اگر به اندازه نخ هم رسیده باشه، خداوند ارحم الراحمین به کمک آدم میرسه. می دونید، گاهی صبر ما تاب تحمل زیر فشار مسائل زندگی رو نداره. پیش اومدنش محتمل هست، طبعا خوبی و خوب بودن ممکنه همیشه در صدر نباشه و گاهی ندید گرفته بشه.
چیزی که قیمتی نیست سربلندی و روسفیدی شماست، در روزهایی که روزگار ورقش موافق شما برمیگرده
ان شاءاللّه زندگیتون پر از اتفاقهای خوب و روشن باشه
نوجوانیم و اوایل جوانیم شبیه شما بود، حس غریبیه، اما تا عمر دارم اگه به جایی برسم اون خلوتها رو فراموش نمی کنم. اندکی تقدیر بود و اندکی تقصیر، کاش کسی از حقایق زندگی میگفت برام، اما تقدیر این بود به تدریج یاد بگیرم.
خدایا بابت هر آنچه دادی و حتی نمی تونیم فکرشون رو کنیم شکرت. خدایا بحق کرم و لطفت هر آنچه خیر و عزت این خواهر من در اون هست بهش عطا کن، الهی آمین
Pages