با سلام مجدد خدمت شما.
من که پاسختون رو دادم، عرض کردم برتری انسان به خاطر ظرفیت بالا و تواناییهای او هستش که میتونه آیینه تام نمای خداوند متعال بر روی زمین باشه، یعنی تمام اسما و صفات الهی در انسان جلوه میکنه، البته انسان کامل ها، نه هر انسانی؛ اما جن ها این لیاقت رو ندارن.
عرض کردم خداوند در قرآن میفرماید: ما تمام اسما رو به حضرت آدم تعلیم دادیم، سپس به ملائکه گفتیم بر او سجده کنید، لذا معرفت به اسما و ظرفیت بالای انسانی دلیل برتری هست.
یعنی انسان کامل حتی از بالاترین ملائکه الهی هم برتر هست و مقامش عالی تر. مقام عصمت رو هم که داره پس دیگه هیچ خطا و اشتباه و نافرمانی نسبت به خدا نداره، پس بالاترین درجه تقوا رو هم داره.
لذا چنین فردی باید در عالی ترین درجه قرار بگیره، چون هم معرفتش و هم تقواش از همه موجودات بیشتره.
پاسخ به سوال ششم: اولا: معلوم نیست این احکامی که ما رعایت میکنیم برای اونا هم باشه، ممکنه احکام و شریعت دیگری داشته باشن که پیامبر اسلام(ص) به اونا ابلاغ کرده باشه و بعدش هم امام معصوم به اونا رسونده باشه. پیامبرشون همون پیامبرهای ما بوده نه احکامشون، لذا ممکنه بحث طهارت و نجاست و نماز و روزه و ... مثل ما نداشته باشند و خودشون جدا داشته باشن.
ثانیا: چه دلیلی داریم که این احکام مختص به انسان و شرایط زمان و مکان انسانی هست، ممکنه کلی باشند و همه مخلوقات و به خصوص جن ها رو هم در بر بگیره.
پاسخ به سوال پنجم: این آیه خطاب به انسان هست نه جن ها، یعنی خداوند متعال فرموده برای شما انسانها از جنس خودتون پیامبری فرستادم، اما آیا این آیه در مورد جن ها هم هست یا نه معلوم نیست، لذا باید دید دلیل تا کجاست، در روایات داریم که جن ها پیامبر نداشتن و پیامبران انسانی، پیامبر آنها نیز بوده اند، لذا ما نیز میپذیریم، پس آیه ناظر به جن ها نیست تا به اون اشکال کنیم که چرا برای جن ها پیامبری از جن خودشون نفرستاده.
حالا چرا از جنس خودشون پیامبر ندارن واقعا نمیدونیم، حکمتش رو خدا میدونه، شاید به دلیل جایگاه بلند انسانی باشه، همونطور که در پاسخهای قبلی اشاره کردم، انسان به دلیل رسیدن به مقام عصمت، و معرفت به اسما و حقایق عالم، دارای جایگاه بلند و عالی است و برگزیده خداست و لیاقت پیدا کرده که با خدا در ارتباط مستقیم باشه.
شاید جنها این استعداد و توانایی رو ندارن که معرفت اسما رو پیدا کنن و به مقام عصمت برسند. شاید دلایل دیگری هم داشته باشه که ما از اونا اطلاع نداریم.
در پاسخ به سوال چهارمتون هم باید عرض کنم: شیطان که همون ابلیس هست، با عبادت خدا به مقام بالایی رسیده بود و به عالم ملائکه راه پیدا کرد و در اونجا بود و مقام بلندی داشت، لذا مانند ملائکه صدای خداوند متعال رو میشنید و مانند اونا مورد خطاب قرار میگرفت، لذا خداوند متعال خواست همه رو امتحان کنه، چون ملائکه نفسانیت و حب و بغض ندارن، همه اطاعت کردن و بر آدم سجده کردن.
اما در این میان تنها ابلیس بود که اطاعت نکرد و نفسانیت او اجازه سجده نداد و او را به نافرمانی خدا تحریک کرد. پس دستور به ابلیس به خاطر مقام و جایگاه بلندی بود که داشت و امتحانی که خدا از او گرفت.
در پاسخ به سوال سومتون هم باید عرض کنم: خیر دستور برای این نبود که حسادت رو ایجاد کنه، بلکه به نظر میرسه که به دو دلیل بوده - البته ممکنه دلایل دیگری هم داشته باشه - یکی اینکه حضرت آدم با آموختن اسما و حقایق عالم، وجودی عالی و برتر پیدا کرد و سعه وجودی یافت، در این صورت از حیث وجودی بر دیگران برتری داشت، لذا حق هم همین بوده که ملائکه الهی و اجنه که ابلیس هم از آنها بود، بر او سجده کنند، پس یک دلیل جایگاه وجودی و ارزش بالای انسان یعنی حضرت آدم بر سایر مخلوقات و ملائکه بود، چون پنج تن آل عبا که برترین مخلوقات عالم هستند نیز در صلب حضرت آدم قرار گرفتند.
دلیل دومی که به ذهن خطور میکنه، امتحان و آزمایش ابلیس بود، چون در روایات آمده که او 6 هزار سال عبادت کرد و مقام و جایگاه خوبی در درگاه الهی پیدا کرده بود، لذا لازم بود ایمان او محک بخوره و خداوند از او امتحانی سخت بگیره و ببینه که ابلیس با دستور خدا و امتحان او چگونه برخورد میکنه.
اینجا بود که ایمان ابلیس محک خورد و با دستوری از جانب خدا برخورد کرد، خداوند متعال به او دستور داد که بر آدمی سجده کن که از جنس خاک است و ظاهرا ارزش چندانی ندارد؛ اینجا بود که ابلیس سر دوراهی قرار گرفت و شیفته خود شد و گفت: خدایا من از او برترم، من از جنس آتشم و آدم از جنس خاک.
او با خود اندیشه نکرد که گر چه آدم از جنس خاک هستش، اما دستور، دستور خداست و من اگر سجده کنم دستور خدا رو اجابت کردم نه آدم رو، اینجا بود که زمین خورد و ایمانش از بین رفت و دستور خداوند متعال رو زیر پا گذاشت.
پس دستور سجده بیشتر به خاطر امتحان شیطان یا همون ابلیس بود.
با سلام خدمت شما.
پاسخ به سوال اول: دقیقا همین است که شما نیز نوشتید، خداوند همه انسانها رو بر همه جنیان برتری نداده، بلکه مقام انسانیت رو برتری داده که اون هم بر اساس تقوا و عمل صالح بوده است، در بین انسانها پیامبران الهی و جانشینان آنان معصوم بوده اند، معصوم کسی است که نه تنها گناه و معصیت نداره، بلکه خطا و اشتباه و نسیان هم نداره و مقام و ارزشش در نزد خداوند بسیار بالاست، خداوند در قرآن هم میفرماید ما پیامبران را انتخاب کردیم برگزیدیم، یعنی اونا یه چیزی داشتن که من در بین همه انسانها اونا رو برگزیدم.
بر این اساس برتری این افراد بر دیگر افراد و بر دیگر انواع مخلوقات بر همین اساس است، چون تقوا دارن و چون رعایت میکنن، چون دستور خدا رو رعایت میکنن.
نکته دوم اینکه: درجات انسانها و دیگر مخلوقات بر اساس علم و دانش و معرفت نسبت به خدا هم هست، در بین تمام مخلوقات، این انسان هست که اشرف مخلوقات هست - البته نه همه انسانها که اشاره شد - چون علم و معرفت او نسبت به همه بیشتره، قرآن در این باره میفرماید: «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَٰؤُلَاءِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ[بقره/ 31] و خدا همه اسماء را به آدم یاد داد، آن گاه حقایق آن اسماء را در نظر فرشتگان پدید آورد و فرمود: اسماء اینان را بیان کنید اگر شما در دعوی خود صادقید.» یعنی معرفت به خدا و تمام اسما سبب ارزش حضرت آدم شده و این علم به پیامبران الهی منتقل میشد. پس چون معرفت اونا نسبت به خدا بیشتره، ارزششون هم بیشتره.
اما در بین اجنه ما معصوم نداریم، چنین کسی هم نداریم که خداوند متعال تمام اسما رو بهش تعلیم داده باشه، بزرگشون ابلیس بود که با تکبری بی خود و بی ارزش، مقام و جایگاهی که کسب کرده بود رو از دست داد و از درگاه الهی اخراج شد. اما شما نگاه کنید انبیای الهی مثل حضرت ایوب، حضرت ابراهیم، حضرت موسی، عیسی و در راس اونا حضرت ختمی مرتبت، ببیند آیا حتی یک مورد بوده با خداوند متعال مخالفت کنند؟ حتی عمل مکروهی در اعمال اونا نیست، از تمام امتحانات الهی سربلند در اومدن و این ارزش کار اوناست و سبب بالا بودن مقام و جایگاهشون.
از این بیان پاسخ به سوال دومتون هم داده میشه، که برتری برخی از موجودات بر برخی دیگه بر اساس قابلیت و لیاقتها و استعدادها و تواناییهاست، نه بر اساس تبعیض و گتره ای و بدون دلیل.
انسان - البته نه همه انسان ها - به خاطر اون علم و معرفت و اون بندگی که دارند بر سایر مخلوقات برتری دارد، بر تمام حیوانات دیگر و بر اجنه.
با سلام خدمت شما.
نصف این حرف درسته و نصف دیگر اون غلط. اینکه تا اجل انسان سر نرسه نمی میره، حرف درستی است و اینکه تا خدا نخواهد و تدبیر نکنه کسی نمی میره، اینم درسته.
اما در روایات هست در قرآن هم هست، ما دو اجل داریم اجل حتمی و اجل مسمی، اجل مسمی اون اجلی هست که قابل تغییره و ممکنه عقب یا جلو بشه، اما اجل حتمی اون اجلی هست که خداوند متعال در نهایت تقدیر کرده و اگر از اجل های مسمی جان سالم بدر ببریم به اون اجل حتمی میرسیم.
اما نکته غلط اون اینه که بگیم اجل مسمی هم به اراده و اختیار انسان نیست و هر چی خدا بخواد همونه و انسان هیچ کاره است، این غلطه.
بلکه اجل مسمی رو خداوند متعال به اعمال و رفتار و کردار ما مشروط کرده، مثلا تقدیر بر اینه که اگر من برم بالای پشت بام و خودم رو بندازم پایین، بمیرم، اما اگر نرفتم نمیرم؛ اگر سم خوردم بمیرم و اگر نخوردم نه؛ حتی در روایات متعددی در مورد اعمال بد و خوب انسان هم تذکر داده شده، مثلا گفته شده صله رحم، عمر انسان رو زیاد میکنه، یعنی همون اجل مسمی رو تغییر میده، یا گفته شده بی احترامی به پدر و مادر عمر رو کم میکنه.
لذا اجل مسمی رو خداوند متعال به اعمال و رفتار ما مشروط کرده نه به خواست و اراده خودش، چون انسان مختاره، لذا عمرش هم بر اساس اعمال خودش قابل کم یا زیاد شدنه، تا برخی در روز قیامت اعتراض نکنن که اگر به ما عمر داده بودی، توبه میکردیم یا اگر عمر منو تموم میکردی من گناه نمیکردم.
نکته بعدی اینکه نظام عالم نظام اسباب مسببات هست و خداوند هر چیزی رو سبب چیز دیگری قرار داده، مثلا چاقو باید ببره و گوشت باید پاره بشه، آتش باید بسوزونه و بدن انسان باید آتش بگیره، حالا اگر من با اختیار خودم چاقو رو تو بدنم فرو کنم، خوب پاره میکنه و من میمیرم، یا اگر تو آتیش بیافتم بدنم آتش میگیره و میمیرم، لذا نباید خودم رو در معرض اینها قرار بدم، نمیشه یک انسان مومن بگه اگه خدا بخواد میمیرم و اگه نه، نه، بعد چاقو رو تو قلبش فرو کنه، یا بره تو آتیش و انتظار داشته باشه خدا نجاتش بده.
این تفکر درست نیست، بلکه خدا کارهاشو از مجرای اسباب عادی پیش میبره و روایت هم داریم که خدا کارهاشو بر اساس همین اسباب پیش میبره، لذا ما باید تمام تلاشمون رو بکنیم که از مواضع و جاهایی که احتمال خطر داره دوری کنیم، کارهای نیک انجام بدیم، گناهان رو ترک کنیم، سپس به خدا توکل کنیم، اون وقت هر چی پیش آمد دیگه اراده و تدبیر الهی است و همون اجل حتمی که گریزی از اون نیست.
در پاسخ به سوال سومتون هم باید عرض کنم: بهشت و جهنم تبلور اعمال ماست، یعنی تا من علمی انجام نداده باشم، بهشت و جهنم معنا نداره. لذا انسان باید بیاد تو دنیا و مشغول به اعمال اختیاری بشه و راه درست و نادرست رو انتخاب بکنه تا بهشت و جهنم درست بشه، این نکته اول.
نکته دوم: سوال اینجاست که شما از کجا میدونید در عالم ذر بهشت و جهنم خلق نشده است؟ ممکنه مکانش آماده بوده و خلق شده بوده؟
طبق روایات ما خداوند متعال ابتدا تمام ارواح رو خلقت میکنه در عالم ذر، سپس از اونا یه امتحان میگیره و برخی قبول میکنن و برخی قبول نمیکنن و مردود میشن، سپس خداوند متعال برای جبران اون امتحان و دادن فرصتی دوباره به انسان ها، دنیا رو خلق میکنه و انسان رو میاره تو این دنیا که جبران مافات کنه، لذا اینجا که اومد با اختیار کامل اومده تا مسیر زندگیشو خودش انتخاب کنه. لذا بهشت و جهنم از زمانیکه انسان میاد تو دنیا معنا پیدا میکنه.
البته برخی از علما کلا عالم ذر رو قبول ندارن و میگن چنین چیزی درست نیست. بر طبق نظر اونا که اصلا اشکال شما وارد نیست.
در پاسخ به سوال دومتون باید عرض کنم: خیر استعدادها یکی نیست و متفاوت هست و به خیلی چیزها بستگی داره و مسائل ژنتیک هم در اون تاثیر داره، اما بدون شک اختلاف در استعدادها بر اساس حکمت الهی است یعنی خودش بهتر میدونه به چه کسی چه میزان استعداد بده.
اما چیزی که باید توجه داشت اینه که عدالت خدا اقتضا میکنه از هر کسی به اندازه توان و استعدادش تکلیف بخوان، یعنی نوع مواخذه و نوع حساب و کتاب خداوند متعال با انسانها بر اساس دادههایی است که خدا به انسانها داده و اینجوری دیگه حق کسی ضایع نمیشه و کسی نمیتونه اعتراض کنه.
یعنی ممکنه امتحان یکی از 10 نمره باشه، امتحان یکی از 15 و یکی از 20 و دیگری از 100؛ لذا تکلیف کسی که استعداد کمتری داره با کسی که استعداد بیشتری داره، فرق میکنه.
Pages