شماتکلیفتون باخودتون مشخص نیس.بهتره تکلیفتونومشخص کنید.درضمن شماهنوزسنی نداری،چه هدف هایی دارید؟کلا اززندگی چیامیخواین؟بهتره اصن فکرنکنی.چون دوره جوونی شماحالاحالاها مونده،اگه واردمحیط دانشگاه بشی زندگیتون فرق میکنه پس تااونموقع صبرداشته باش
نه نه به هیچ وج هاناجون،اگه پای مادرشوبکشه پسط وضع خراب میشه چون خیلی ازخانواده هاهنوزبه این فرهنگ نرسیدن.اونموقع شخصیت مادرتون میره زیره سوال.واحترامی که ایشون بایدبه مادرتون بذاره ازبین میره
اگه فکرمیکنی طرف مقابلت ادم منطقی هست ازالان نگو.بذارواسه یه فرصت دیگه،این گذشته شمابوده وربطی به ایشون نداره،ایشوت بایدزندگی حال شماروبدونن نه گذشته،همه ماگذشته داشتیم ولزومی نداره بگیم،لطفا برو قسمت پایین بحث /بارقیبم ارتباط داشته/همه نظراتوبخون،فکرکنم مشکلت حل شه،ولی بیش ازحدحساسی،بیخیال شو.اون گذشته خودت بوده و خودت مسئولش بودی
باسلام به دوست گرامی متفکر،،،من درنظرقبلی هم گفتم گذشته هریک ازما دیگه گذشته،امااگه خطایی که توگذشته انجام دادی که خودتون احتمال میدین دراینده مشکلی بوجودبیاره به نفع شماست که به طرفتون بگید،امانه همه جزییات،درحدی به ایشون بگیدکه فقط اصل مسئله هست وبایدگفته بشه،امااگه خطایی که توگذشته انجام شده و احتمال فاش شدنش نیس لازم نیس بگیدچون فایده ای نداره وشماباگفتنتون فقط زنگی شخصی خودتون به خطر میفته،درضمن گذشته ماها هیچ ربطی به بحث اعتمادنداره،اعتمادیه موضوع دیگه س،اینوباید زمانی تعریف کنید که درطی ازدواج مشترکتون مشکلی پیش بیادکه تعریف اعتماد میادوسط
حالاهررابطه چه کلامی چ جنسی به شمامربوط نمیشه،فرض کنیم ایشون رابطه جنسی داشته باهاش اونم توگذشته که خودش مسئول زندگیش‌بوده میخواین طلاقش بدین؟یعنی شمابخاطرگذشتش میخواین توبیخش کنین؟همسرشماازوقتی که باشمابوده هیچ خیانتی نکزده پس هیچ حقی ندارین
Pages