مطالب دوستان amir kameli

Portrait de دریا دریا 14 avr, 2014 چرا مرا دوست داری ؟
اقای یه عاشق قبول داری باسکوت هم ادم خالی نمیشه؟؟؟
Portrait de دریا دریا 14 avr, 2014 چرا مرا دوست داری ؟
بعضی وقتا حتی گفتن کلمه دوس داشتن ادموخالی نمیکنه.هی میخوای به اوج بری وکلمه ای پیداکنی که بتونی بفهمونیش چقدرعاشقشی امانمیشه.زبونت بندمیاد لکنت زبان میگیری.بدنت به لرزه میفته وای خداچجوری بگم چقددوسش دارم؟چندتادوسش دارم؟بازم نمیشه.اخرش بایدسکوت بگیری وبه چشاش خیره بشی.بخدااگه دوست داشته باشه باطرز زول زدنت به چشاش میفهمه عاشقشی.میفهمه که زندگیش بدون تومعنایی نداره
Portrait de دریا دریا 11 avr, 2014 جملات زیبا و آموزنده
ماهیمون هی میخواست یه چیزی بهم بگه.تادهنشو وامی کردآب می رفت تودهنش نمی تونست بگه.دست کردم توآکواریوم درش آوردم.شروع کردازخوشحالی بالا پایین پریدن.دلم نیومددوباره بندازمش اون تو.انقدبالا پایین پریدخسته شدخوابیـــد.دیدم بهترین موقع است تاخوابه دوباره بندازمش تو آب.الان چند ساعته بیدارنشده یعنی فکرکنم بیدارشده دیده انداختمشاون تو،قهرکرده وخودشوزده به خواب.این داستان رفتاربعضی ازآدم هایی است که کنارمونند.دوستشون داریم ودوستمون دارند،ولی مارونمی فهمندوفقط تودنیای خودشون دارندبهترین رفتاروبامامیکنن
Portrait de دریا دریا 11 avr, 2014 جملات زیبا و آموزنده
 بنده ای از خداوند پرسید : در مقام پروردگار می خواهی بنده هایت کدام درس های زندگی را بیاموزند ؟خدا وند گفت :بیاموزند که نمی توانند کسی را وادار کنند که عاشقشان باشد، تنها کاری که می توانند بکنند این است که خودشان او را دوست بدارند .بیاموزند که فقط چند ثانیه طول می کشد تا زخم هایی عمیق در قلب کسانی که دوستشان داریم ایجاد کنیم، اما سال ها طول می کشد تا این زخم ها را التیام بخشیم .بیاموزند ثروتمند کسی نیست که بیشترین ها را دارد بلکه کسی است که به کمترین ها نیازمند است .بیاموزند انسان هایی هستند که ما را دوست دارند فقط نمی دانند که چگونه احساساتشان رابیان کنند .بیاموزند که دو نفر می توانند با هم به یک نقطه نگاه کنند اما به همان یک نقطه دو دید مختلف داشته باشند .بیاموزند کافی نیست که فقط دیگران را ببخشند بلکه باید بتوانند خود را نیز ببخشند . 
Portrait de دریا دریا 11 avr, 2014 جملات زیبا و آموزنده
زنی با لباسهای كهنه و نگاهی مغموم، وارد خواروبار فروشی محل شد و با فروتنی از فروشنده خواست كمی خواروبار به او بدهد.وی گفت كه شوهرش بیمار است و نمی­تواند كار كند، كودكانش هم بی­غذا مانده­اند.فروشنده به او بی­اعتنایی كرد و حتی تصمیم گرفت بیرونش كند. زن نیازمند باز هم اصرار كرد. فروشنده گفت نسیه نمی­دهد.مشتری دیگری كه كنار پیشخوان ایستاده بود و گفت و گوی آن دو را می­شنید به فروشنده گفت: ببین خانم چه می­خواهد خرید او با من.فروشنده با اكراه گفت: لازم نیست، خودم می­دهم!-  فهرست خریدت كجاست؟ آن را بگذار روی ترازو، به اندازه وزنش هر چه خواستی ببر !زن لحظه­ای درنگ كرد و با خجالت، تكه كاغذی از كیفش درآورد و چیزی روی آن نوشت و آن را روی كفه ترازو گذاشت.همه با تعجب دیدند كه كفه ترازو پایین رفت.خواروبار فروش باورش نمی­شد اما از سرناباوری، به گذاشتن كالا روی ترازو مشغول شد تا آنكه كفه­ها با هم برابر شدند.در این وقت؛ فروشنده با تعجب و دلخوری، تكه كاغذ را برداشت تا ببیند روی آن چه نوشته است.روی كاغذ خبری از فهرست خرید نبود، بلكه دعای زن بود كه نوشته بود:ای خدای عزیزم! تو از نیاز من باخبری، خودت آن را برآورده كن. فروشنده با حیرت كالاها را به زن داد و در جای خود مات و مبهوت نشست. زن خداحافظی كرد و رفت و با خود اندیشید: فقط خداست كه می­داند وزن دعای پاك و خالص چقدر است...
Portrait de دریا دریا 11 avr, 2014 جملات زیبا و آموزنده
جهنم تاریک بود. جهنم سیاه بود . جهنم نور نداشت.شیطان هر روز صبح از جهنم بیرون می آمد و مشت مشتبا خودش تاریکی می آورد. تاریکی را روی آدم ها می پاشیدو خوشحال بود، اما بیش از هر چیز خورشید آزارش می داد... خورشید ، تاریکی را می شست .می برد و شیطان برای آوردن تاریکی هی راه بین جهنم و روز را می رفت و برمی گشت. و این خسته اش کرده بود.شیطان روز را نفرین می کرد.روز را که راه را از چاه نشان می داد و دیو را از آدم. شیطان با خودش می گفت:کاش تاریکی آنقدر بزرگ بود که می شد روز را و نور را و خورشید را در آن پیچید یا کاش …و اینجا بود که شیطان نابینایی را کشف کرد:کاش مردم نابینا می شدند. نابینایی ابتدای گم شدن است و گم شدن ابتدای جهنم.***اما شیطان چطور می توانست همه را نابینا کند! این همه چشم را چطور می شد از مردم گرفت!شیطان رفت و همه جهنم را گشت و از ته ته جهنم جهل را پیدا کرد. جهل را با خود به جهان آورد. جهل ، جوهر جهنم بود.***حالا هر صبح شیطان از جهنم می آید و به جای تاریکی، جهل روی سر مردم می ریزد و جهل ، تاریکی غلیظی است که دیگر هیچ خورشیدی از پس اش بر نمی آید.چشم داریم و هوا روشن است اما راه را از چاه تشخیص نمی دهیم .چشم داریم و هوا روشن است اما دیو را از آدم نمی شناسیم.وای از گرسنگی و برهنگی و گمشدگی.خدایا ! گرسنه ایم ، دانایی را غذایمان کن.خدایا ! برهنه ایم ، دانایی را لباس مان کن.خدایا !گم شده ایم ، دانایی را چراغ مان کن.***حکیمان گفته اند: دانایی بهشت است و جهل ، جهنم.خدایا ! اما به ما بگو از جهنم جهل تا بهشت داناییچند سال نوری ، رنج و سعی و صبوری لازم است !؟
Portrait de دریا دریا 09 avr, 2014 جملات زیبا و آموزنده
بچه که بودیم یادمون دادن که شروع هر کاری با نام خداست و فقط این اسمه که گره های کور زندگی مونو باز می کنه.بزرگ که شدیم یادمون رفت ، که آنقدر پیچ خوردیم تو گره های زندگی که کور شدیمو نمی بینیم کسی رو که فقط اسمش کافیه تا هر در بسته ای باز بشه .بچه که بودیم یادمون دادن رسم خط و پاره خط و اینکه یه خط از کجا شروع می شه و به کجا ختم.بزرگ که شدیم یادمون رفت خط هایی که رو صورتمون رسم شد، ردپای کدوم درد به جا مونده رو قلبمون بوده و از کجا شروع شد و اصلا به کجا ختم؟بچه که بودیم یادمون دادن چطور مدادرنگی هامونو به بغل دستی مون که یادش رفته بیاره یا اصلا نداشته که بیاره، شریک شیم تا نقاشیش بی رنگ نمونه.بزرگ که شدیم یادمون رفت سفره ی خالیه همسایه مونو، و هیچ تلاشی برای شریک شدن تو رنگی شدنش نکردیم.بچه که بودیم یادمون دادن برای کمک به بابای مدرسه، هفته ای یه بار خودمون آشغالای حیاطو جمع کنیم.بزرگ که شدیم یادمون رفت به رفتگری که تو چله ی زمستون آشغالای کوچه رو جارو می زنه ،حتی سلام بدیم.بچه که بودیم یادمون دادن که وقتی تو بازی یکی خورد زمین، چطور دستشو بگیریم و کمکش کنیم تا دوباره بایسته.بزرگ که شدیم یادمون رفت بزرگترین صحنه ی زندگی، دنیاست و ما کمک به ایستادن کسی که نکردیم هیچ، باعث زمین خوردن خیلی ها شدیم.بچه که بودیم یادمون دادن به بزرگترامون احترام بذاریم و با تمام وجود به عزیزانمون محبت داشته باشیم.بزرگ که شدیم یادمون رفت بزرگتر - کوچکتری و حرمت و ، حتی خجالت کشیدیم بهشون بگیم"دوستت دارم"بچه که بودیم یادمون دادن...ای کاش بچه که بودیم یادمون می دادن چطور وقتی بزرگ که شدیمیادمون نره همه ی اون چیزهایی رو که:... بچه که بودیم یادمون دادن
Portrait de دریا دریا 09 avr, 2014 ببخشید آقا !میتونم به خانومتون نگاه کنم؟
نورخوشید شماهم شدی قضیه اون پیرمرده؟؟پیرمرده تازه نوه دارشده بود بهش نگاکرد گفت:اگه ایشا...بزرگ بشه ازدواج کنه بچه داربشه بعدبچه بزرگ شه بیادتوحیاط ما ازنردبان بره بالا پاش بلرزه بیفته زمین.پاش بشکنه اونوقت بمیره چیکارکنم؟؟بیچاره دخترم که اولادشوازدست میده،،،،،،شمابه کجاش فک میکنی.انگارشما به جزئیات بیشترتوجه میکنین.هرموقع همچین اتفاقی افتادنظرمیدیم
Portrait de دریا دریا 07 avr, 2014 طولانی شدن رابطه
تکلیفتون باخودتون چیه؟چه هدفهایی دارید؟تحصیلتون؟سرمایه؟وضع مالی؟
Portrait de دریا دریا 07 avr, 2014 چراغ سبز ضایعی نشون داد!
بایدنازشوبکشید.ایشون یکمی خوردشدن پیش شما.شایدهم به چشم یه دوست وهمکلاسی بهتون چراغ سبزنشون دادن.وشمازودی پیشنهاددادین.سعی کنین باهاش منطقی حرف بزنین.بگین که تودلن یکم جابازکردین.احساسی نسبت به شمادارم.فرصت بدین تاخودموثابت کنم.

Pages

آمار مطالب

مطالب ارسالی: 0