اینم بگم شایدزیادی شدم براش اینروزا.زیادی دردسترس بودم.زیادی محبت کردم.یه مدت ازش دوربشم بهتره؟یایه مدت اصلابه گوشیش زنگ هم نزنم؟
دوستان مشکلم اینه که چرابه حرفام گاهی اوقات ارزش نمیذاره؟یعنی وقتی پیش دوستاشه دیگه به من احتیاجی نداره،یاشایدمنوبه عنوان دوست فرض میکنه.ولی وقتی تنهاشدهمیشه بامنه،یعنی اونموقع دوستان ازمن براش مهمترن؟
چرابایدخانوم هرجابره به همسرش اطلاع بده ولی شوهرنه؟
من دوس ندارم همسرم سرخودباشه.خیلی وقتاگذشت میکنم میگم اشکالی نداره.اماچرا تکرارمیکنه؟تااین حدنمیتونم حساس نباشم.مثلاهرجابره شب وقتی اومدخبرداشته باشم،برام خیلی سخته که میگن ماپسریم ومستقل هستیم،خب دختربیچاره چه گناهی میکنه،
اخه چرابایدکاری بکنیم که همدیگروناراحت کنیم؟ایشون میدونه من ازبعضی چیزابدم میادولی بعضی وقتابازتکرارمیکنه،بخداازگریه کردن تلف شدم
اینم بگم شایدزیادی شدم براش اینروزا.زیادی دردسترس بودم.زیادی محبت کردم.یه مدت ازش دوربشم بهتره؟یایه مدت اصلابه گوشیش زنگ هم نزنم؟
دوستان مشکلم اینه که چرابه حرفام گاهی اوقات ارزش نمیذاره؟یعنی وقتی پیش دوستاشه دیگه به من احتیاجی نداره،یاشایدمنوبه عنوان دوست فرض میکنه.ولی وقتی تنهاشدهمیشه بامنه،یعنی اونموقع دوستان ازمن براش مهمترن؟
چرابایدخانوم هرجابره به همسرش اطلاع بده ولی شوهرنه؟
من دوس ندارم همسرم سرخودباشه.خیلی وقتاگذشت میکنم میگم اشکالی نداره.اماچرا تکرارمیکنه؟تااین حدنمیتونم حساس نباشم.مثلاهرجابره شب وقتی اومدخبرداشته باشم،برام خیلی سخته که میگن ماپسریم ومستقل هستیم،خب دختربیچاره چه گناهی میکنه،
اخه چرابایدکاری بکنیم که همدیگروناراحت کنیم؟ایشون میدونه من ازبعضی چیزابدم میادولی بعضی وقتابازتکرارمیکنه،بخداازگریه کردن تلف شدم
Pages