مطالب دوستان ghorbani2

Retrato de ابواحمد توسلی ابواحمد توسلی 28 Jan, 2018 مغز درون خمره
اما شبهه ی مغز درون خمره که به نظر می رسه همون شبهه شیطان فریبنده دکارت باشه، از طرف شکّاکیّون مطرح شده. در واقع صورت منطقی استدلال اینطوره: اگر من نمى‏‌دانم که مغز در خمره نیستم، پس هیچ چیز دیگرى را هم نمى‌‏دانم‏،  و لکن من نمى‌‏دانم که مغز در خمره نیستم پس هیچ چیز دیگرى را هم نمى‌‏دانم‏ شکّاکیون با این سفسطه قصد دارند به این نتیجه برسند که با وجود اینکه قبول داریم که اصل واقعیتی هست اما دست ما از رسیدن به اون کوتاهه. به طور کلّی جوابی که میشه به این شکّاک ها -با هر نوع استدلالی که بیارند- داد اینه که از طرفی نتیجه برهان شما اینه که برای ما معرفتی نسبت به واقع پیدا نمیشه از طرفی این نتیجه رو یقینی می دونید و سعی دارید اونو به عنوان یه مطلب اثبات شده جا بزنید به عبارت دیگه:  استدلال شما «خود متناقض»ه پارادوکسیکاله شما فقط می تونید بگید «لا ادری» (نمی دانم)! چون بالکل معرفت به خارج رو ردّ کردید پس همین ردّ شما هم مشکوکه و امر مشکوک قابل اعتنا نیست به عبارت دیگه: از شکّاک می پرسیم : به نتیجه ی برهانت و مطابقتش با واقع یقین و علم داری؟ اگر بگه: علم دارم می گیم: این خلاف نتیجه ی برهانته (نتیجه ی برهانش این بود که علم به واقعیت نمی تونیم پیدا کنیم و شک داریم که واقع باشه یا غیر واقعی که یکی دیگه به ما القاء کرده) اگه بگه: علم ندارم می گیم: پس در مورد چیزی که علم نداری سخن نگو و اجازه بده دانایان سخن بگویند. ------------------------------- خداوند به انسان ابزارهایی برای شناخت واقعیت داده است واقعیتی که جز خدا و مظاهرش چیز دیگری نیست حواسّ ظاهری مثل چشم و گوش را به ما داده تا با خارج از خود ارتباط برقرار کنیم و شناخت تجربی در حدّ اشیاء قابل تجربه پیدا کنیم قوه ی عقل به ما داده تا حتّی چیزهایی رو که از جنس مادّی نیستند بتونیم معلوم خودمون کنیم علاوه بر اینها قلب ملکوتی به ما داده که میتونیم باهاش به معراج بریم و ملکوت آسمان و زمین رو بشناسیم اینکه ما از این ابزارهای معرفتی استفاده نکردیم و بعد معرفت رو یا بخشی از معرفت رو انکار کنیم، ظلم به خودمونه ما شناخت حضوری نسبت به خودمون داریم من می دانم که هستم و اگه بیشتر سر به گریبان فرو ببرم بیشتر خودم رو خواهم شناخت و خواهم دید که چه موجود عمیقی هستم به عمقِ همه ی هستی أ تحسب انّک جرم صغیر؟ .... و فیک انطوی العالم الاکبر (شعر امیرالمومنین) حالا راه در اومدن از شکاکیّت و پاره کردن زنجیر مادی گرایی ، حرکت برای شناختِ خوده همون سر به گریبان فرو بردن و خودیابی فرار از الیناسیونی که فرهنگ و تمدن غرب ما رو دچارش کرده انسانی شدیم که اسیرِ القائات یک دانشمند شیطانی شدیم هر چه خواسته و می خواهد به ما القاء می کند همه ی ابزارهای معرفتی ما را کور کرده از چیزی که باید از تعفّنش فرار کنیم، خیال می کنیم که لذّتش را می بریم! همه ی ادراکات ما را در جوّی مسموم محاصره کرده اند و مدام هرچه داده ی شیطانی می خواهند به آن تزریق می کنند و از چپ و راست و بالا و پایین به آن هجوم می آورند این ولایت شیطانی را خودمان با اختیارمان به شیطان دادیم خودمان مغزمان را در آوردیم و در شیشه آزمایشگاهی شیطان گذاشتیم تا هر چه خواست درونش تزریق کند و اگر خدا نبود هیچوقت مغزمان را پس نمی توانستیم بگیریم! -------------------------------------------- خودِ این کسی که می گه یحتمل مغز درون خمره باشم و باورهایم همگی خلاف واقع، خودِ این شخص به این حرفش باور دارد و آنرا مطابق واقع می داند یا فقط می گوید شاید؟ اگر آنرا مطابق واقع می داند پس مغز درون خمره نیست و اگر آنرا مطابق واقع نمی داند پس خودش خودش را ردّ کرده و به حرفش اعتقادی ندارد و آنرا مطابق واقع نمی داند. اما از جهتی دیگه میشه گفت: درون خمره بودن مغز نیازمند اثبات است و این آقای مدّعی باید دلیل اقامه کنه که مغز در خمره است ما می گوئیم چیزهایی که ادراک می کنیم با حواسّ سالممان مطابق واقع هستند. می گوئیم مغز درون خمره نیست. کسی که منکر چیزی است که نباید دلیل بر عدم بیاورد! ما خودمان خودمان را ادراک می کنیم و یقین داریم که هستیم. این یقین ما قابل شکّ نیست چون علم حضوری است. با چشم سالممان از فاصله ی مناسب کسی را می بینیم و با او صحبت می کنیم و او جوابمان را می دهد.  ادراک می کنیم و از عالم اثر می پذیریم و بر آن اثر می گذاریم اینها همگی حقیقی است همان شخص شک گرا هم که در همه چیز شک دارد و می گوید ما به چیزی علم پیدا نمی کنیم چون راه علممان بسته شده و حتّی در وجود خودش هم شکّ دارد باید او را متوجه خودش کنیم. من چشمم سالم است پس درست می بینم و عالم را کشف می کنم این آتشی که دستم را سوزانده واقعی است چون آثار واقعی دارد صرف داده های صوری نیست که آثاری نداشته باشند ----------------------------------------------------- توجه داشته باشید که شکاکیّت که در یونان باستان مطرح بوده به صورتهای جدیدی ظهور کرده و به قول شهید مطهری: اکثر فلاسفه اروپا تمایل به شکاکیت دارند. مثلا کانت با نظریه ای که در مورد ذهن و دریافهای اون داده یک نوع شکاکیت رو قبول کرده و دیگران هم به همین صورت. حکمای اسلامی با بحث وجود ذهنی و تبیین نحوه ی ارتباط انسان با خارج و علم پیدا کردنش، این شبهات سوفسطائیان و شکاکان را جواب داده اند. علامه طباطبایی در فصل هشتم از مرحله ی یازدهم (علم و عالم و معلوم) هم در بدایه و هم در نهایه شکاکیون را به چند دسته تقسیم فرموده و استدلالات آنها را آورده و با برهان ردّ کرده مقاله دوم اصول فلسفه و روش رئالیسم در مورد اقسام سفسطه است و به  سپتى‏سيسم‏ که همون شک گراییه اشاره شده  خوندن اینها میتونه مفید باشه در همین کتاب در مقاله ی چهارم در بحث ارزش معلومات درباره شکاکیون مباحث جذابی ارائه فرموده ایشان (شهید مطهری) در بخشی از این کتاب می نویسد: پس از انقراض مكتب شكاكان- كه تا سه چهار قرن بعد از ميلاد ادامه داشت- تمام فلاسفه چه در اروپا و چه در ميان مسلمين- بر اساس مسلك جزم و يقين قضاوت مى‏كردند- و هيچ كس در قدر و ارزش ادراكات ترديد نمى‏كرد- تا آنكه از قرن شانزدهم به بعد حوادثى در اروپا پديد آمد- و تحولاتى در جهان دانش رخ داد- كه مسئله ارزش معلومات- دوباره مورد توجه قرار گرفت-. تقريبا همان وضعى كه در يونان باستان- در قرن پنجم قبل از ميلاد موجب شد- كه عده‏اى از دانشمندان آن سرزمين- از علم بكلى سلب اعتماد كنند- و راه سفسطه را پيش بگيرند- در قرون جديده در اروپا تجديد شد- و چنانكه ميدانيم ايده‏آليستهائى- مانند بركلى و شوپنهاور «2» در اروپا پيدا شدند- كه آراءشان نظير آراء پروتاغوراس «3» و گورگياس- «4» از سوفسطائيان يونان قديم است- و مسلك‏ها و طريقه‏هائى در باب ارزش معلومات- پديد آمد- كه نتيجه منتهى بمسلك شكاكان پيروهونى مى‏شود- مانند مسلك نسبيون جديد كه قبلا شرح داده شد- و مسلك كريتى‏سيسم- و عقيده ماترياليسم ديالكتيك- در باب ارزش معلومات كه قبلا اشاره شد- و بعدا توضيح داده مى‏شود-. همين امر موجب شد كه در قرون اخيره فلسفه اروپا- بر محور مسائل‏ مربوط به علم دور بزند- و دانشمندان تحقيقات مختلفى در اين باب بنمايند- و مى‏توان گفت در دوره جديد- اعتقاد ارزش مطلق معلومات- به نحويكه در قديم معمول بود- بكلى منسوخ شده است-. ----------------------------------------------------- شخصی که درگیر این شبهه شده حتماً از خودش بپرسد که: آیا نسبت به این شکّاکیّتم شکّ دارم یا مطمئنّم که شکّاک هستم؟ به عبارت دیگه: آیا این شکّم مطابق واقعه یا یه توهّم بیشتر نیست؟ اگه اونو یک امر واقعی می دونه، پس لا اقلّ به یک ادراک واقعی در درون خودش اذعان کرده و وقتی این یک مورد از ادراکاتش واقعی است بیشتر با خودش کلنجار برود تا بفهمد مابقی ادراکاتش هم واقعی است . به این صورت از دست این نوع وسواس ذهنی خارج خواهد شد.
Retrato de ابواحمد توسلی ابواحمد توسلی 28 Jan, 2018 مغز درون خمره
سلام اوّل یه سری توضیحات مقدماتی در مورد معرفت و حدودش ذکر می کنم و بعد به پاسخ این شبهه می پردازم: معرفت جزء مفاهیم بدیهی و بی نیاز از تعریفه. معرفت و علم دارای ارکانی هست: معلوم- عالِم- علم اگر در خارج واقعيتي كه بتواند معلوم شود تحقق نداشته باشد و يا اگر فردي كه بتواند علم به واقع پيدا كند وجود نداشته باشد و يا اين كه با وجود و تحقق اشياي خارجي و وجود انسان در خارج، راهي براي پي بردن به اسرار عالم وجود نداشته باشد، شناخت محقق نخواهد شد. در طول تاریخ بوده اند کسانی که منکر معرفت شده اند: منكران شناخت كساني هستند كه به انكار يكي از اصولي مي‏پردازند كه تحقق شناخت مبتني بر آنهاست. منكران شناخت به دو دسته تقسيم مي‏شوند؛ يك دسته آنهايي كه هر گونه شناختي را منكر مي‏شوند. دسته ديگر كساني كه تنها به انكار شناخت در وراي محدوده‏اي خاص مي‏پردازند. سوفسطاييان و شكّاكان از دسته اول و مادي‏مسلكان از دسته دوم هستند. البته گفتني است كه مي‏توان هر سه گروه را تحت معناي عام و جامع شكاك مندرج دانست. الف) سوفسطاييان سوفسطي كسي است كه اصل واقعيت را انكار مي‏كند. بديهي است كه با انكار اصل واقعيت هر سه ركن شناخت يعني علم، عالم و معلوم انكار خواهند شد، همان طور كه با انكار چيزي كه خارج از انسان باشد دو ركن شناخت انكار مي‏شود و با انكار هر سه ركن ياد شده يا دو ركن از آنها، راهي براي تحقق شناخت باقي نمي‏ماند. ب) شكّاكان شكّاك كسي است كه واقعيت انسان و واقعيت خارج را از انسان را قبول مي‏كند وليكن منكر راهي است كه انسان را به اسرار جهان مي‏رساند. ج) مادي‏ مسلكان مادي‏ مسلك كسي است كه تفكر مادي دارد يعني واقعيت مادي خارج از انسان و نيز واقعيت مادي انسان و راه شناخت اين دو واقعيت را قبول دارد ليكن در هر سه بخش قايل به تنگنا و محدوديت است. اين گروه معتقدند؛ اصل واقعيت جهان در ماده و امور مادي خلاصه مي‏شود، از اين رو آنچه را كه خارج از محدوده شهادت و متعلق به غيب است، نظير ذات اقدس الله، قيامت، وحي و فرشتگان، همه را منكرند. انسان نيز نزد اين گروه در پيكر و وجود مادي خلاصه شده و فاقد روح مجرد است. با انحصار وجود در امور مادي، علم نيز كه چيزي جز حقيقت شناخت نيست امري مادي خواهد بود. مادي دانستن انسان و جهان و مادي دانستن شناخت، مستلزم مادي دانستن تمام لوازم، وسايل و نيز ابزار شناخت است. [معرفت‏شناسي در قرآن -  صفحه 90]
Retrato de ابواحمد توسلی ابواحمد توسلی 28 Jan, 2018 ازدواج با زن اسیر در اسلام
سلام آیه ی مدّ نظر شما این آیه است: وَ اَلْمُحْصَنٰاتُ مِنَ اَلنِّسٰاءِ إِلاّٰ مٰا مَلَكَتْ أَيْمٰانُكُمْ كِتٰابَ اَللّٰهِ عَلَيْكُمْ ...  ﴿النساء، 24﴾ و زنان شوهردار (بر شما حرام است؛) مگر آنها را که (از راه اسارت) مالک شده‌اید؛ (زیرا اسارت آنها در حکم طلاق است؛) اینها احکامی است که خداوند بر شما مقرّر داشته است... سلسله آیاتی است در مورد زنانی که ازدواج با آنها حرام است و زنانی که می شود با آنها ازدواج کرد. منظور از زنان اسیر جنگی در این آیه کافر حربی است یعنی زنی که جزء کفّاری است که با مسلمانان می جنگند و الا کفّاری که با مسلمانان صلح کرده باشند یا کفّاری که جزیه می دهند (اهل ذمّه) بر اساس مفاد قرارداد، جان و مال و ناموسشان محفوظ است. امّا کفّاری که به خود جرأت بدهند و به جامعه اسلامی حمله کنند کفّار حربی خواهند بود و احترامی ندارند. زنانشان هم که در جبهه حضور دارند و به همسرانشان کمک می کنند هم کفّار حربی هستند و اگر توسّط نیروهای سپاه اسلام دستگیر شوند کنیز محسوب می شوند و رقّیّت یکی از اسباب فسخ نکاح قبلی آنهاست یعنی بردگیِ این زنان مانند طلاق است و نکاح قبلی آنها را فسخ می کند. فلسفه ی این حکم هم آن است که از بازگشت این چنین زنانی که برای مقابله با سپاه اسلام به جبهه آمده اند و پشتیبانی از همسرانشان دارند به بلاد خود و فتنه انگیزی های جدید جلوگیری شود و در بلاد اسلام تحت حمایت مردان مسلمان با معارف اسلام آشنا شوند و دوباره به آن منجلاب کفر برنگردند. لازم به ذکر است که در شریعت اسلام برای بردگان و گنیزکان حقوقی تعیین شده و تکالیف سنگینی به عهده ی کارفرمای آنها گذاشته شده است که در صورت رعایت آنها سعادت این اشخاص تامین می شود. توضیح بیشتر بخش آخر بردگی یک واقعیّت در گذشته و حال است. یعنی همیشه جنگ بوده و هست. رقّیّت هم بوده و هست. چون همیشه انسان‌هایی هستند که به بردگی کشیده می شوند (به حقّ یا ناحقّ) بر همین اساس در فقه اسلام که برای رفع نیازهای انسانی و تنظیم و تامین زندگی فردی و اجتماعی انسان برنامه ی دقیق دارد، برای رقّیّت و بردگی هم برنامه های دقیقی تنظیم شده است. بحث معیشت بردگان، آموزش و تربیت صحیح و حتّی تعلیم علم و دانش به آنها مورد توجّه اسلام بوده است. لذا دستوراتی به کارفرمایان آنها داده است و حقوقی برای این افراد تعیین کرده است. احکام بردگی بخش قابل توجهی از فقه شیعه را به خود اختصاص داده که به این مباحث می پردازد هرچند با کمیاب شدن برده داری رسمی این بخش فقه کمتر مطرح می شود. در فقه اسلامی برنامه هایی برای آزادکردن بردگان و کنیزان تربیت شده، گذاشته شده است. مثلا به عنوان کفاره ی برخی کارها مثل روزه خواری عمدی و شکستن عهد و مانند آن. همچنین قرارداد خرید رقیّت توسّط خود برده. همچنین ازدواج با کنیزان و آزاد شدن کنیزی که از مولایش بچه آورده ووو اینها برنامه هایی است که باعث آزادی بخش زیادی از کنیزان و بردگان در جامعه ی اسلامی شد. بسیاری از همین برده ها در کشورهای اسلامی جزء بزرگان و علمای اسلامی شده اند و از نام آوران تاریخ به حساب می آیند.
Retrato de ابواحمد توسلی ابواحمد توسلی 27 Jan, 2018 تحقیقی پیرامون حلیمه سعدیه
سلام یک مطلب در مورد اصل وجود ایشان هست  یک مطلب در مورد خصوصیات ایشان مثل دینشان مطلب اوّل غیر قابل انکاره. یعنی تواتر تاریخی بر وجود ایشان هست و از گذشته در تواریخ شیعه و سنی متّفق علیه بوده که چنین شخصیتی به عنوان دایه ی پیامبر بوده است. (اثبات الوصية ص114) حسب و نسب ایشان هم در تاریخ آمده است: و أرضعته حتى شب حليمة بنت‏ عبد الله بن الحارث بن شجنة السعدية من بني سعد بن هوازن و كانت ثوبية مولاة أبي لهب بن عبد المطلب أرضعته أيضا بلبن ابنها مسروح و ذلك قبل أن تقدم حليمة و توفيت ثوبية مسلمة سنة سبع من الهجرة و مات ابنها قبلها و كانت قد أرضعت ثوبيه قبله حمزة بن عبد المطلب‏ إعلام الورى بأعلام الهدى (ط - القديمة)       النص       6       الفصل الأول في ذكر مولده و نسبه إلى آدم ع و وقت وفاته .....  ص : 5 جایی ندیده ام که حدیث شناسی وجود ایشان را نفی کرده باشد اما در مورد شخصیت ایشان: برخی خواسته اند ایشان را مشرک معرفی کنند اما این برخلاف مبانی اعتقادی ما و محکمات قرآنی است:  وَ اَلْبَلَدُ اَلطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبٰاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ اَلَّذِي خَبُثَ لاٰ يَخْرُجُ إِلاّٰ نَكِداً كَذٰلِكَ نُصَرِّفُ اَلْآيٰاتِ لِقَوْمٍ يَشْكُرُونَ  ﴿الأعراف‏، 58﴾ سرزمین پاکیزه) و شیرین)، گیاهش به فرمان پروردگار می‌روید؛ امّا سرزمینهای بد طینت (و شوره‌زار)، جز گیاه ناچیز و بی‌ارزش، از آن نمی‌روید؛ این گونه آیات (خود) را برای آنها که شکرگزارند، بیان می‌کنیم! حلیمه سعدیه یک شخص موحد بوده که دارای خصوصیات اخلاقی بارزی بوده است. حتّی فرزندان او هم همینطور بودند. مثلا در مورد حرّه دختر حلیمه مشهور است که با حجّاج بن یوسف در مورد افضلیّت امیرالمؤمنین و دفاع از اهل بیت ع احتجاج کرده است. (سفينة البحار، ج‏2، ص: 326) در مورد روایت کافی هم که فرمودید  این روایت به این صورته: ٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَمَّا وُلِدَ النَّبِيُّ ص مَكَثَ أَيَّاماً لَيْسَ لَهُ لَبَنٌ فَأَلْقَاهُ أَبُو طَالِبٍ عَلَى ثَدْيِ نَفْسِهِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ فِيهِ لَبَناً فَرَضَعَ مِنْهُ أَيَّاماً حَتَّى وَقَعَ أَبُو طَالِبٍ عَلَى حَلِيمَةَ السَّعْدِيَّةِ فَدَفَعَهُ إِلَيْهَا. در سند این روایت جهم وجود نداره. این روایت ضعیف السنده. این رو قبول داریم. ضعف سندش به خاطر بطائنیه (علی بن ابی حمزه) یعنی به اون قضیه ای که در اون روایت اومده نمیشه اعتماد کرد در اون روایت نقل شده که تا چند روز پیامبر از سینه ی ابوطالب شیر می خورد و بعد از اون پیامبر رو به حلیمه دادند این قضیه ضعف سند داره اما این غیر از اصل وجود شخصی به نام حلیمه سعدیه است که به پیامبر ص شیر داده وجود این شخص رو کسی نمی تونه انکار کنه از مسلّمات تاریخی و متواتراته کسی هم تا بحال در وجود چنین شخصیتی شکّ نکرده موفّق باشید
Retrato de ابواحمد توسلی ابواحمد توسلی 27 Jan, 2018 تامّلی در حدیث «شروسی شماسی»
مَنْ لَعَنَ شَیْئاً لَیْسَ لَهُ بِأَهْلٍ رَجَعَتِ اللَّعْنَةُ عَلَیْهِ کسی که چیزی را لعن کند که او مستحق لعنت نباشد، آن لعنت به شخص لعن کننده باز می گردد. مباحث ولایت فقیه را در همین سایت دنبال کنید. مفصلترش را در هزاران کتاب و مقاله علمی چاپ شده در این مورد مطالعه بفرمایید. آن آقای لس آنجلس نشین ادب مناظره علمی را یاد نگرفته است و اولیات اخلاق اسلامی را بلد نیست. هیچ کس علاقه به هم صحبت شدن با این نوع افراد نیست. تمام حرفهایش پاسخ داده شده و علی الظاهر دیگر چیزی در چنته ندارد که به جعل حدیث رو آورده است.  
Retrato de مصطفی عباسی هرازی مصطفی عباسی هرازی 21 Jan, 2018 آیا به امام زمان(عج) هم می‌شود نقد کرد؟!
با سلام خدمت شما کاربر محترم و عرض تشکر بابت نظر محترمانه شما. توصیه می‌شود در زمینه امام شناسی و عصمت، تحقیقی فراتر انجام دهید تا این شبهات شما رفع شود. اما مختصرا خدمت شما عرض می‌شود: در میان محققین طراز اول شیعه، غالب محققین، معصومین را حتی از سهو و اشتباه و خطا (در همه حوزه‌ها) مصون و معصوم می‌دانند. شیخ صدوق در میان محققین شیعه، گرچه قائل به سهو النبی شده است که مستند و دلیل او بر سهو پیامبر، تنها یک خبر واحد بود که از این‌رو محققین فرمودند: «اگر امر دائر باشد بین سهو النبی و سهو الصدوق، قطعا سهو الصدوق، أَولی است» یعنی بین سهو پیامبر و سهو صدوق، در اینجا، اشتباه شیخ صدوق اولویت و برتری دارد نه اشتباه پیامبر.  با یک خبر واحد، که با مسلَّمات اعتقاد عقلی و نقلی شیعه، در تعارض است نمی‌شود یک اعتقاد مسلَّم ساخت. لطفا در زمینه عصمت، تحقیق بیشتری بفرمایید و مبنای تحقیق را هم تنها منابع شیعی قرار دهید چون در منابع اهل سنت، روایاتی در باب اشتباهات پیامبر آمده است که خود عالمان محقق اهل سنت، بسیاری از آنها را مردود و جعلی اعلام کردند که در این مختصر، مجال بحث از آنها نیست
Retrato de ابواحمد توسلی ابواحمد توسلی 17 Jan, 2018 منابع واقعه عاشورا
چند سال پیش مطلبی با عنوان «امام حسین و ذلت پذیری» در همین سایت نوشتم. دیدنش خالی از لطف نیست http://www.btid.org/fa/news/21175 در آن مطلب به تهمتی که ابن قتیبه به اما م حسین ع نسبت داده پاسخ دادم.  
Retrato de مصطفی عباسی هرازی مصطفی عباسی هرازی 17 Jan, 2018 آیا به امام زمان(عج) هم می‌شود نقد کرد؟!
سلام خدمت شما دوست بزرگوار بسیار ممنون که این مطلب رو با سعه صدر خوندید و نظرتون رو فرمودید. چند نکته قابل عرض هست که خدمت شما مطرح می‌کنم:  1- موضوع مشورت با نقد کاملا متفاوته و از دو مقوله جداگانه هستند. اما چرا در برخی موارد پیامبر و ائمه معصوم مشورت می‌کردند؟ اگر در سیره ائمه اطهار و پیامبر(علیهم‌السلام) نگاه کوتاهی بی‌اندازید می‌بینید که بسیاری از عملکردهای ایشان از باب تعلیم مردم است نه اینکه واقعا معصوم نیازمند مشورت باشد. در مفهوم معصوم، هرگونه مصونیت از اشتباه و اتصال به منبع علم و معصومیت از جهل نهفته است. حجابهای عقلانی بر عقل معصوم وجود ندارد و حقائق را آنگونه که هستند می‌بیند. برای کشف حقیقت و رسیدن به درسترین راه، هرگز نیازمند پائین‌تر از خود نیست تا بخواهد از انان مشورت بگیرد.  2- کسی در صدد معصوم‌سازی مسئولین کشوری نیست. ما نص صریح داریم که هر کسی جز انبیاء و ائمه اطهار، دارای مرتبه عصمت ذاتی نیست و احتمال و امکان وقوع خطا در او هست. اما نمی‌توان به بهانه‌های جناحی بی جهت از یک حرف غلط و اشتباهی که رئیس جمهور محترم آن را بیان نمودند دفاع کرد.  3- عتاب خدا بر پیامبر هرگز به عصمت او ضربه نمی‌زند چون پیامبر هرگز مرتکب آن نشده تا عتاب خدا بر او محقق شود بلکه تهدیدی پیشینی است نه تهدید پسینی. تهدید پیشینی به معنای تاکید بر اجرای آن امر خداست. 
Retrato de ابواحمد توسلی ابواحمد توسلی 17 Jan, 2018 توحید عملی
سلام دو احتمال وجود دارد: اگر توحید عملی در مقابل نظری مراد باشد؛ باید عرض کنم:  در اسلام دو توحید وجود دارد: توحید نظری مربوط به عالم شناخت و اندیشه است. یعنی خدا را به یگانگی شناختن، و توحید عملی یعنی خود را در عمل یگانه و یک جهت و در جهت ذات یگانه ساختن. به عبارت دیگر توحید نظری یعنی شناخت یگانه بودن خدا، و توحید عملی یعنی یگانه شدن انسان!!  در سوره حمد آنچه از اول سوره تا آخر «مالک یوم الدین» آمده است مربوط به نوع اول یعنی توحید نظری است، و از «ایاک نعبد» به بعد بیان توحید عملی است.  ممکن است منظور از توحید عملی؛ توحید افعالی باشد.
Retrato de ابواحمد توسلی ابواحمد توسلی 16 Jan, 2018 منابع واقعه عاشورا
احتمال قریب به واقع نویسنده ی متن بالا اهل روضه شرکت کردن نبوده و اطلاعاتش در مورد مراسمات و محتواهای روضه مربوط می شود به مطالبی که معاندین شیعه از محافل روضه خوانی در شبکه های اجتماعی نقل می کنند! قبول دارم که پیش از انقلاب شکوهمند اسلامی مردم ایران خواندن کتاب هایی مثل روضة الشهداء کاشفی و کتابهای تابعین او رسم شده بود. امّا بعد از آغاز عصر روشنگری انقلاب اسلامی ایران و مبارزه ی همه جانبه با خرافات های بوجود آمده توسّط عمّال امپریالیسم در ایران، دیگر نقل این خزعبلات از رونق افتاد. اما در مورد ابی مخنف مطالبی نوشته شده که لازم است تذکّر بدهم: اوّلا در مورد اینکه ابومخنف دقیقا در چه دوره ی تاریخی می زیسته است اختلاف نظر وجود دارد. کشی او را از اصحاب امام علی امام حسن و امام حسین علیهم السلام دانسته است. ولی شیخ طوسی معتقد است که پدرش از اصحاب امام حسین بوده و خودش از اصحاب امام باقر علیه السلام بوده است. (شیخ طوسی در فهرست، ص381: شماره 589.)  نجاشی این سخن شیخ را رد کرده و معتقد است که او از اصحاب حضرت صادق علیه السلام بوده است (رجال‏ النجاشي، 320.) ابن داوود و علامه حلی کلام نجاشی را صحیح ندانسته اند (رجال‏ ابن ‏داود، ص282- الخلاصة للحلي، ص136.) ملاحظه فرمودید که یا خودش در زمان حادثه ی عاشورا بوده یا پدرش.  نکته بعدی: تک نگاری های تاریخی در سده های اول هجری رواج داشته و اینطور نبوده که برخی درس نخوانده ها خیال می کنند که همه چیز سینه به سینه تا چند قرن مانده و بعدا تازه روی کاغذ آمده! تعجّب است از عدّه ای که وقتی می خواهند از فضائل کوروش و داریوش بگویند قصه بافی می کنند و بدون داشتن سلسه ی اسناد ولو سینه به سینه مطلبی را نقل می کنند و بر اساسش نتیجه ها می گیرند اما وقتی می رسد به دوران اسلامی که نوشتن رواج داشته و سنّت شاگرد و استادی و اجازه ی نقل و ثبت احوال اشخاص وجود داشته و مطلبی که نقل می شود حتّی تاریخ و مکان مشاهده یا دریافتش از استاد ثبت شده و احوال ناقل و منقول الیهش در کتب رجالی و تراجم ثبت و ضبط است، تشکیک می کنند و با نگاه تردید به حوادث می نگرند و اصالة الاحتیاطی می شوند. بعد از دوران تک نگاری ها کتب مغازی و مقاتل نوشته شده. ابی مخنف یک نفر عالم درس خوانده بوده. رشته ی تخصصی اش هم تاریخ بوده. شما به فهرست کتابهایش که نجاشی نقل کرده نگاه کنید: و صنف كتبا كثيرة منها: كتاب المغازي كتاب السقيفة كتاب الردة كتاب فتوح الإسلام كتاب فتوح العراق كتاب فتوح خراسان كتاب الشورى كتاب قتل عثمان كتاب الجمل كتاب صفين كتاب النهر كتاب الحكمين كتاب الغارات كتاب مقتل أمير المؤمنين عليه السلام كتاب قتل الحسن عليه السلام كتاب قتل الحسين عليه السلام كتاب مقتل حجر بن عدي كتاب أخبار زياد كتاب أخبار المختار كتاب أخبار الحجاج كتاب أخبار محمد بن أبي بكر كتاب مقتل محمد كتاب أخبار ابن الحنفية كتاب أخبار يوسف بن عمر كتاب أخبار شبيب الخارجي كتاب أخبار مطرف بن المغيرة بن شعبة كتاب أخبار آل مخنف بن سليم كتاب أخبار الحريث بن أسد (الخريت بن راشد ظ) الناجي و خروجه. نجاشی سلسه ی اساتید رجالی خود تا ابی مخنف و کتابهایش را هم نقل کرده است. شیخ طوسی هم سلسه ی سند خود را نقل کرده است. البته اصل کتاب او مانند خیلی از کتابهای آن دوران به صورت مستقل باقی نمانده بلکه در لابلای کتب دیگری که در دوره های از آن نقل کرده اند به دست ما رسیده است. بیشترین نقل را هم طبری بواسطه ی  هشام بن محمد بن السائب الكلبي‏ که شاگرد ابی مخنف بوده انجام داده است. البته نقل طبری در مواردی دقیق نیست بلکه مغرضانه بوده لذا تاریخ نگاران شیعه مانند شیخ مفید که به کتب مقاتل از جمله مقتل ابی مخنف دسترسی داشته اند خودشان دست به کار شده اند و تاریخ عاشوراء را بازگو کرده اند. مطالبی که شیخ مفید نقل می کنند از طریق اسناد خودشان از امام معصومی که در همان حادثه حضور داشته است. مثلا در مورد حوادث روز عاشوراء (ج2 ص 96 الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد- موسسه آل البیت) می نویسد: فَرُوِيَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ زَيْنِ الْعَابِدِينَ ع أَنَّهُ قَالَ لَمَّا صَبَّحَتِ الْخَيْلُ الْحُسَيْنَ رَفَعَ يَدَيْهِ وَ قَالَ اللَّهُمَّ أَنْتَ ثِقَتِي فِي كُلِّ كَرْبٍ وَ رَجَائِي فِي كُلِّ شِدَّةٍ «2» وَ أَنْتَ لِي فِي كُلِّ أَمْرٍ نَزَلَ بِي ثِقَة... متاسفانه نویسنده ی متن بالا حضور امام سجاد و امام باقر علیهما السلام را در حادثه عاشوراء نادیده گرفته و چسبیده به ابی مخنفی که عرض کردم کتابش در ضمن تاریخ طبری که پر است از مخالطات به دست ما رسیده و اینطور جلوه می دهد که همه چیزی که در مورد امام حسین می گویند از ابی مخنف است! (اعاذنا الله من شرور انفسنا و من سیئات اعمالنا) روایات مربوط به حادثه ی کربلا در سایر منابع روایی ما ولو تاریخی هم نبوده اند وجود دارد. مثلا شیخ صدوق در ثواب الاعمال نقل می کند با سند خودش از مردی که در حادثه کربلا بوده قضیه ای را ... (ثواب الأعمال و عقاب الاعمال، ج 1، ص259- مکتبة الصدوق تهران) پس مغلطه های نویسنده معلوم شد که بحث را عرفی کرد که مثلا امثال ابی مخنف مثل ما مردم عادی بعد از چند سال یادشان می رود که جزئیات یک حادثه چه بوده! در حالیکه اولا ابی مخنف خودش در آن محیط بوده ثانیا یک شخص عامی نبوده بلکه یک تاریخ دان بوده و به تک نگاری های مورّخین و شاهدان عینی حادثه دسترسی داشته است. علاوه بر اینکه منابع شیعه مثل الارشاد و سایر منابع روایی شیعه بیشتر به منقولات اهل بیت ع از این حادثه تکیه کرده اند و اگر هم چیزی از کتب تاریخ می آورند دقّت دارند که با محکمات سیره ی اهل بیت منافاتی نداشته باشد. سید ابن طاووس هم که در قرن هفتم به شیوه ی جدید حادثه ی عاشوراء را از منابعی که در اختیار داشته استخراج کرده، یک شخص عامی نبوده که در کوچه و برزن دنبال نقل تاریخی بگردد. یک شخصیت علمی بوده با یک کتابخانه ی غنی که در زمان خودش بی نظیر بوده است. ایشان بیش از شصت تالیف در رشته های مختلف دارد و فحلی است در حدیث شناسی و تاریخ. البته آنچنانکه خودشان هم تصریح کرده اند قصدشان نوشتن یک مقتل موجز بوده برای زوار امام حسین علیه السلام که همراه خود در سفر داشته باشند و استفاده کنند. اما اینکه خرافاتی را دشمنان خواسته اند وارد عزاداری سید الشهداء کنند قابل انکار نیست و خودِ ما زودتر از هر کسی مدّعی شده ایم و مشغول مبارزه با خرافاتیم. مثلا همان کتاب کاشفی که شخصیت مشکوکی در دوره ی صفویه بوده و شهید مطهری رحمه الله به درستی ریشه یابی کرده و مطالبش را ردّ فرموده است. در دوره های بعد امثال دربندی از همین روضة الشهداء مطالب را گرفته اند و متوجّه این معنی نبوده اند که نداشتن مبنا در پذیرش مطالب در مورد چنین حادثه ای اثرِ اعتقادی و ترویج خرافات در جامعه دارد.  به نظر حقیر باید امثال نویسنده ی متن بالا اگر واقعا دنبال حقیقت اند یکی دو روز وقت بگذارند و با منابع روایی شیعی و نحوه ی نقل آنها و سلسله اسناد و میزان حجّیّت آنها آشنا بشوند. مثلا بروید کتاب الغیبة ابن ابی زینب را ببینید که چطور روایت نقل کرده. مکان و زمان نقل را هم علاوه بر نام و نشان استادش می آورد. از هر کسی هم نقل نمی کند. افرادی که تاریخ به صدق کلامشان شهادت داده است.  

Páginas

آمار مطالب

مطالب ارسالی: 48