با سلام خدمت شما جواب رو گرفتم اما خانم اون خونه راضی نیست که اینجور باشه اما واقعا توان پرداخت هزینه ی کنتور رو ندارن و اون بنده خدا نماز میخونه و الان اینقدر از این موضوع ناراحته که میگه احساس میکنم نمازم قبول نیست پس حکم این خانم خونه چیه حالا من میتونم نرم خونش اما اون باید چیکار کنه که مجبوره اونجا باشه
سلام وقتتون بخیر - ممنون از وقتی که میزارین و من و امثال من رو راهنمایی میفرمایید . در جواب سوال هاتون باید بگم که من ۳۳ سال دارم و خواستگارم ۳۲ سال سن دارن ، من متولد تیرماه ۱۳۶۷ و ایشون متولد خرداد ۱۳۶۸ هستند . هر دو لیسانس داریم و توی دانشگاه با هم آشنا شدیم ولی زمان دانشگاه چون ایشون شرایط ازدواج رو نداشتند قضیه علاقه به بنده رو مطرح نکردند چند سال بعد از دانشگاه که شرایطشون خدا رو شکر عالی شد این قضیه علاقه به بنده رو مطرح کردند . از لحاظ شرایط خانوادگی و فرهنگی کاملا با هم همخوانی داریم تا جایی که هر دو حتی از خونواده هایی هستیم که پرجمعیت هستند و اصولا تلاش و تقلا برای زندگی توی هر دو خونواده اهمیت داره . از لحاظ اعتقادی هم دقیقا خدا رو شکر به هم میخوریم . خلاصه همه جوره با هم هماهنگ هستیم باورهامون ، اعتقاداتمون ، احترام به خونواده و... به طوری که من اگر مشکل این یکسال اختلاف سن رو نداشتم بدون لحظه ای تردید و با قاطعیت جواب بله رو داده بودم تقریبا سه چهار سالی هست که درگیر این قضیه سن هستیم . خلاصه این آقا تمام معیارهای من رو داره مذهبیه، رفیق باز نیست ، اهل دخانیات نیست ، مستقله، اهل احترام و ادبه و کلا همه چی عالی هست به جز اینکه ایشون یکسال از من کوچیکتر هستند. حالا هم دوست دارم یه اتفاق بیفته یا یه حرفی بشنوم که تا آخر عمرم نه تنها از ازدواج با این آقا پشیمون نشم بلکه خدا رو هر روز شکر کنم که این آقا همسر من شد . ببخشید که خیلی حرف زدم امیدوارم که خوب حرفم رو بیان کرده باشم که شما هم بتونید من رو خوب راهنمایی بکنید
سلام..راستش بنده بعد از چن روز تصمیم گرفتن برای ترک با احساس نیاز شدیدی روبرو میشوم که بیشتر افکار بد میاد سراغم...بعد اینکه وقتی بعد از ناهار با شکم پر بخوابم یهو وسط خواب بیدار میشم با احساس نیاز شدید و واقعا این لحظه هیچی نمیتونه بنده رو کنترل کنه و خیلی سخته دچار نشدن بهش...سعی میکنم بعداز ناهار نخوابم یا با شکم خالی بخوابم اما بعد از مدتی رها میکنم این کار رو چون بنده سرکار میرم خسته میشم سخته ظهرا نخوابم...و اینکه در زمان پریودی هم احساس نیاز بیشتری دارم و وسوسه شیطان بیشتر میشه این دوران..
باتشکر از پاسخگویی شما عرضی داشتم
بنده مجرد هستم و خانم و۲۱ سالمه.
در خصوص جواب آخرتون باید بگم که بله بی انگیزه هستم و نمی دونم باید چطوری یا چگونه هدفی انتخاب کنم که انقدر بزرگ باشه که من بخاطر اون سختی هارو تحمل کنم.
علت اینکه بی حال و بی انگیزه شدم تفریح یا بی خیالی نیست علت اینه که خسته شدم از اینهمه مشکلاتی که تو دوران مجردی داشتم و حالا که کمی آرامش پیدا کردم و کمی از مشکلات حل شده به عقیده خودم دیگه تحمل ندارم که زندگی رو شروع کنم که دوباره پر از مشکلاته و باید حلشون کنم. بخاطر همین فکر می کنم تو مجردی بمونم بهتره شاید یکی از دلایلش اینه که ما بیشتر از اینکه زیبایی های ازدواج رو ببینیم سختی ها و مشکلات ازدواج رو دیدیم و بیشتر همین سختی ها تو ذهن ما و جلوی چشم ماست.
ممنون میشم کمی در زمینه هدف گذاری یا ایجاد انگیزه راهنمایی کنید.
با سلام خدمت شما جواب رو گرفتم اما خانم اون خونه راضی نیست که اینجور باشه اما واقعا توان پرداخت هزینه ی کنتور رو ندارن و اون بنده خدا نماز میخونه و الان اینقدر از این موضوع ناراحته که میگه احساس میکنم نمازم قبول نیست پس حکم این خانم خونه چیه حالا من میتونم نرم خونش اما اون باید چیکار کنه که مجبوره اونجا باشه
سلام وقتتون بخیر
سلام وقتتون بخیر - ممنون از وقتی که میزارین و من و امثال من رو راهنمایی میفرمایید . در جواب سوال هاتون باید بگم که من ۳۳ سال دارم و خواستگارم ۳۲ سال سن دارن ، من متولد تیرماه ۱۳۶۷ و ایشون متولد خرداد ۱۳۶۸ هستند . هر دو لیسانس داریم و توی دانشگاه با هم آشنا شدیم ولی زمان دانشگاه چون ایشون شرایط ازدواج رو نداشتند قضیه علاقه به بنده رو مطرح نکردند چند سال بعد از دانشگاه که شرایطشون خدا رو شکر عالی شد این قضیه علاقه به بنده رو مطرح کردند . از لحاظ شرایط خانوادگی و فرهنگی کاملا با هم همخوانی داریم تا جایی که هر دو حتی از خونواده هایی هستیم که پرجمعیت هستند و اصولا تلاش و تقلا برای زندگی توی هر دو خونواده اهمیت داره . از لحاظ اعتقادی هم دقیقا خدا رو شکر به هم میخوریم . خلاصه همه جوره با هم هماهنگ هستیم باورهامون ، اعتقاداتمون ، احترام به خونواده و... به طوری که من اگر مشکل این یکسال اختلاف سن رو نداشتم بدون لحظه ای تردید و با قاطعیت جواب بله رو داده بودم تقریبا سه چهار سالی هست که درگیر این قضیه سن هستیم . خلاصه این آقا تمام معیارهای من رو داره مذهبیه، رفیق باز نیست ، اهل دخانیات نیست ، مستقله، اهل احترام و ادبه و کلا همه چی عالی هست به جز اینکه ایشون یکسال از من کوچیکتر هستند. حالا هم دوست دارم یه اتفاق بیفته یا یه حرفی بشنوم که تا آخر عمرم نه تنها از ازدواج با این آقا پشیمون نشم بلکه خدا رو هر روز شکر کنم که این آقا همسر من شد . ببخشید که خیلی حرف زدم امیدوارم که خوب حرفم رو بیان کرده باشم که شما هم بتونید من رو خوب راهنمایی بکنید
خدا خیرتون بده ، یه دنیا ممنونم ازتون
سلام..راستش بنده بعد از چن روز تصمیم گرفتن برای ترک با احساس نیاز شدیدی روبرو میشوم که بیشتر افکار بد میاد سراغم...بعد اینکه وقتی بعد از ناهار با شکم پر بخوابم یهو وسط خواب بیدار میشم با احساس نیاز شدید و واقعا این لحظه هیچی نمیتونه بنده رو کنترل کنه و خیلی سخته دچار نشدن بهش...سعی میکنم بعداز ناهار نخوابم یا با شکم خالی بخوابم اما بعد از مدتی رها میکنم این کار رو چون بنده سرکار میرم خسته میشم سخته ظهرا نخوابم...و اینکه در زمان پریودی هم احساس نیاز بیشتری دارم و وسوسه شیطان بیشتر میشه این دوران..
سلام
خیلی ممنونم از پاسخگویی شما
تشکر از شما
ممکنه قسمت های دیگه سوالم راجع به فکر های منفیش ، رو آوردن به رمان ، و ناامیدیش هم بهم پاسخ بدید
باتشکر از پاسخگویی شما عرضی داشتم
بنده مجرد هستم و خانم و۲۱ سالمه.
در خصوص جواب آخرتون باید بگم که بله بی انگیزه هستم و نمی دونم باید چطوری یا چگونه هدفی انتخاب کنم که انقدر بزرگ باشه که من بخاطر اون سختی هارو تحمل کنم.
علت اینکه بی حال و بی انگیزه شدم تفریح یا بی خیالی نیست علت اینه که خسته شدم از اینهمه مشکلاتی که تو دوران مجردی داشتم و حالا که کمی آرامش پیدا کردم و کمی از مشکلات حل شده به عقیده خودم دیگه تحمل ندارم که زندگی رو شروع کنم که دوباره پر از مشکلاته و باید حلشون کنم. بخاطر همین فکر می کنم تو مجردی بمونم بهتره شاید یکی از دلایلش اینه که ما بیشتر از اینکه زیبایی های ازدواج رو ببینیم سختی ها و مشکلات ازدواج رو دیدیم و بیشتر همین سختی ها تو ذهن ما و جلوی چشم ماست.
ممنون میشم کمی در زمینه هدف گذاری یا ایجاد انگیزه راهنمایی کنید.
Páginas